چه باشکوه است این ״سرزمین فرصتها״؛ کشوری که با پرچم ״آزادی״ وارد میشود و با چکمه ״تعرفه״ و ״سانسور״ لگد میزند. ایالات متحده، این چراغ درخشان، سیستمی که شعار ״دموکراسی״ را مثل آدامسی کهنه در دهان میچرخانند، در حالیکه طبقه کارگر را مثل زغال در اجاق اقتصاد میسوزانند.
ترامپ، این کاریکاتور زنده از تضادهای سرمایهداری، آمد تا ״آمریکا را دوباره عظیم کند״. و چقدر هم موفق بود. البته اگر عظمت را در افزایش فقر، تبعیض، و سرکوب بدانیم! او در "روز آزادی" با تعرفههایی که ״حمایت از کارگر آمریکایی״ را وعده میداد، دقیقاً همان کارگری را قربانی کرد که قرار بود قهرمان داستان باشد! او را هم سوزاندند در کوره هایی که وال ستریت ساخت و سیلیکون والی داغش کرد!
چقدر زیباست این نوع خاص از ״سادیسم اقتصادی״: شکنجه با لبخند، فقر با پرچم آزادی!
و چه دیدنی است که حتی سناتور تد کروز، این محافظهکار حرفهای که عمرش را صرف ستایش از بازارِ آزاد کرده، حالا نگران ״حمام خون انتخاباتی״ شده. البته راهحلش چیست؟ نه برابری، نه رفاه عمومی، بلکه همان نسخه امتحانشده: صادرات بهرهکشی به کشورهای ارزانتر. بله، بهره کشی با طعم استوایی.
همزمان، اعتراضات در خیابانها، که بهدرستی ترامپ را با فاشیسم مقایسه میکنند؛ اما گرفتار یک سو تفاهم استراتژیک اند گمان میکنند انتخاباتی دیگر و تغییر رئیسجمهور یعنی اصلاح سیستم! غافل از آنکه تفاوت بایدن و ترامپ، در نهایت در رنگ کراوات و برند شامپو خلاصه میشود. هر دو خدمتگذاران وال ستریت اند و سودشان را از سیلیکون والی می گیرند. سربازان وفادار نظامی که سرمایه را میپرستد و انسان را مصرف میکند!
آیا واقعاً میتوان به ״دموکراسی پارلمانی״ دل بست، وقتی همین دموکراسی به اعتراض با گاز اشکآور پاسخ میدهد؟ و ״آزادی״ای که فقط تا جایی معتبر است که به سود شرکتهای بزرگ لطمه نزند؟ ״آزادی״ای که لیست ممنوعه درست میکند، ویزا لغو میکند، مهاجر را میدوشد و بعد با لبخند بیرونش میاندازد.
و طنز بالاتر؟ رسانههای فارسیزبان خارج کشور که از آمریکا، از این سمبل سرمایهداری متعفن، ״فرشته آزادی״ و ״رهایی وطن״ ساختهاند. انگار اگر استثمار با پرچم آمریکا یا شیروخورشید انجام شود، دیگر اسمش استثمار نیست، بلکه ״فرصت״ است.
این سیستم، بهدرستی، کارخانه تولید بحران است. بحرانی که نه تصادفی، بلکه در ذات آن است. ترامپ، کروز، بایدن – همه قطعات یک ماشین و بخشی از سخنگویان و رهبران یک نظام اند. ماشین سرمایهداری که با خون طبقه کارگر روغنکاری میشود و با دروغ ״آزادی״ حرکت میکند.
اما این خانه پوشالی، این "هاوس آف کاردس"، دوام نخواهد آورد!
و البته خبر خوب اینکه زنجیرها واقعیاند، و دقیقاً به همین دلیل، میتوان آنها را شکست. نه با رأی دادن، نه با تماشا کردن اخبار، بلکه با آگاهی طبقاتی و سازمانیافتگی. در جهانی که سرمایهداری حقیقت را میبلعد، برخواستن اسلحهای است در دستان طبقه کارگر .
پس بیایید برای سرمایهداری کف بزنیم، این نمایش سادیسم در لباس سوپرمن. و بعد، برخیزیم ... و پرده را و زنجیرهایمان را پاره کنیم.
چرا که انقلاب واقعی از تلویزیون پخش نمی شود بلکه سازمان دهی می شود!