83 منتخب سایت

از شوخی با تاریخ تا "ما هم می‌توانیم جولانی شویم"

جدال دیدگاه‌ها

در حاشیه‌ی اظهارات خالد عزیزی | اخیراً خالد عزیزی - سخنگوی حزب دمکرات کردستان ایران - طی یک سخنرانی در یک نشستِ تشکیلاتی، خطاب به حضار فرموده است: "ما هم می‌توانیم جولانی شویم".

از "فرصت‌های طلایی" که معمارانِ دمکراسیِ غربی بعد از دو جنگ جهانی و به‌ویژه پس از جنگ سرد و عربده‌های "پایان کمونیسم"، برای "قوم کرد" مهیا کرده‌اند، داد سخن سر داده است و از دوران "سرنوشت‌سازِ" ارتقاء به مقام شیخ جولانی در کردستان ایران ذوق‌زده شده است. بعد با همان آب و تاب ادامه می‌دهد که چطور پس از پایانِ جنگ سرد، "قوم کرد" به لطف آمریکا و پیروزی "دمکراسی" بر "دیکتاتوری"، از زیر خاکِ تاریخ بیرون آمد و امروز درها به روی حزب ایشان "باز" شده است؛ می‌گوید دنیای امروز دنیای بازی با "کارت‌ها" است، جولانی را نگاه کنید که چگونه از این "فرصت" استفاده کرد و در "پناه دمکراسی" و با "پشتوانه آمریکا" به قدرت رسید، "حزب دمکرات هم می‌تواند کارتی میان کارت‌های موجودِ دولت آمریکا" در مذاکره - جنگ با حکومت ایران باشد. البته وسطِ صحبت‌هایش مرتب از یک دشمن و "مزاحمِ" اصلی اسم می‌برد: کمونیست‌ها و سوسیالیست‌ها در کردستان! 

می‌گوید "من بر این باورم" که راهی جز این نیست که فکری بحال "ایدٸولوژی کمونیسم و سوسیالیسم و احزاب کمونیستی"، که تاریخاً "وابسته به شوروی سابق" بودند و "متاسفانه" امروز مانعِ موشدوانیِ "جنبش کردایتی" و جولانی ما در کردستان‌اند، کرد. باید مسیرِ حزب دمکرات و "جنبش کردایتی" که "هیچ وقت شناسنامه ایدٸولوژیک به خود نگرفته و نخواهد گرفت" را هموار کرد.  

سخنرانی خالد عزیزی از این نظر، مملو از نفرت‌پراکنی علیه کمونیسم است و جالب‌تر از همه، فعلاً معلوم نیست که چه بویی جلو دماغِ ایشان گرفته‌اند که زیادی تاریخِ عضویتِ حزب دمکرات کردستان در کمپ غرب و آمریکا را کِش می‌دهد و چنان وانمود می‌کند که انگار این حزب از آغاز، فقط دَین تاریخی خود را به اردوی "دمکراسی" ادا کرده است. نکته دوم اینکه گویا کمپ غرب و آمریکا یک کمپِ ایدٸولوژیک نیست و "وابستگی" به آن از جریانِ ایشان یک سازمانِ "غیر ایدٸولوژیک" و "قهرمان دمکراسی" ساخته است. جناب عزیزی اما طوری از "وابستگی نداشتنِ" حزب‌شان به کمپ شوروی سابق می‌گوید که اگر کسی نداند انگار از همان روز اول دنبالِ عموسام و "دمکراسی" بوده است؛ حالا بماند که جبهه النصر و جولانی و داعش و طالبان و سلفی و قومپرستانِ فدرالیست‌چی، که همگی از جمله دست‌پختِ همین "دمکراسی" آمریکا و متحدینِ منطقه‌ای آن در خلالِ جنگ سرد و پس از آنند، به قهرمانانِ راستین جناب عزیزی تبدیل شده‌اند. این شکل دوپینگ کردن‌ها حتی به دردِ اعضای رده پایین این حزب که جلوی چشمان‌شان می‌بینند که معمارانِ عربده‌جوی "دمکراسی بازار" این روزها در تدارکِ مراسم اختتامیه‌ی همین دمکراسی و ایدٸولوژی بازار هستند، نمی‌خورد. فکاهی است و فاقد یک جوعقلانیت و اعتبار است. 

ما هم بیکار ننشستیم و گفتیم حالا که جناب‌شان از حافظه تاریخی‌اش فقط بخشِ "دمکراتیک‌اش" را نگه داشته، بیاییم دفتر خاطرات‌شان را یک‌کم ورق بزنیم. من اینجا مجبورم چند برهه زمانی از تاریخ ناسیونالیسم کرد و تاریخچه "وابستگی" حزبِ "کاک" خالد و "کاک"های ایشان به بلوکِ "ایدٸولوژیک" شوروی سابق را قبل از اینکه ذوق زده‌ی "دمکراسی" آمریکا و شیفته‌ی جایگاه شیخ جولانی شوند، یادآوری کنم. 

زمانی سرود "استالین پیشه‌وایه، بو کوردان وه‌ک باب وایه" (استالین رهبر ماست و برای کردها مثل بابا است) در مقرِ جمهوری مهاباد زیر لب زمزمه می‌شد. یکی از فرماندهانِ ارتشِ قاضی محمد پس از دستگیری و به دار آویختنِ قاضی محمد توسط ارتشِ "ملیِ" وقت و البته توسط عواملِ مُلامصطفی بارزانی، به شوروی - یعنی همان بلوکی که به زعم اقای عزیزی مرکزِ "افکار ایدٸولوژیک" بود – گریخت و پناه برد. "کاک" مام جلال طالبانیِ ایشان، مدت‌ها به خود می‌بالید که ماٸوٸیست است و سال‌ها بعد یعنی در کنگره ۴ حزب دمکرات کردستان ایران، اکثریتِ کمیته مرکزی منتخبِ کنگره این حزب از طرفدارانِ حزب توده از آب درآمدند و همراه با ارتش "ملی" و سپاه پاسدارانِ جمهوری اسلامی علیه مردم کردستان به جنگ مسلحانه متوسل شدند. آن‌وقت‌ها "کاک‌ها" طرفدار مکتب مسکو بودند؛ حالا شده‌اند عاشقِ مدرسه‌ی واشنگتن. این وسط چه چیز تغییر کرده جز تعویضِ "بابا استالین" با ترامپ؟

به طور خلاصه، اگر اوضاعِ دنیا پس از جنگ جهانی دوم تغییر کرد و پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ در رهبری برخی احزابِ "کاک"های کنونی جنابِ عزیزی، تغییر جهت به سوی آمریکا و شاه و اسراییل پیش آمد (از جمله بازگشتِ مُلا مصطفی به عراق و سپس تبدیل شدنِ او به عاملِ بی اختیارِ شاه و ساواک و موساد)، و متعاقبِ آن پس از فروپاشی شوروی سابق، طرفداری از استالین و شوروی جای خود را به طرفداری از عموسام در میان احزاب ناسیونالیست کرد داد و همه در یک چشم به‌هم زدن "دمکراسی‌خواه" شدند، اما جناب عزیزی خود را به کوچه علی‌چپ می‌زند؛ دروغ شاخ‌دارِ "عدم وابستگی" حزبِ متبوعِ خود به بلوکِ سرمایه‌داری دولتیِ شوروی تحتِ نام "رهایی از ایدٸولوژی" را قلم می‌گیرد تا "بلوغ سیاسی" امروزشان یعنی آرزوی تبدیل شدن به جولانی کردستان با عصاره ضدکمونیستی در مکتب‌خانه "دمکراسی غربی" را به خورد اعضای حزبش بدهد. پربیراهه نیست که طیف "باتجربه"، درس گرفته و لیبرالِ جنبشِ ناسیونالیسمِ کرد، که هنوز مزه هزیمتِ حزب دمکرات در جنگِ مسلحانه علیه کمونیست‌ها در کردستان را زیر زبان دارند، دوان دوان و باعجله به توجیه و روتوشِ روایتِ جعلی خالد عزیزی در رابطه با تاریخِ جنبشِ کمونیستی در کردستان، رو آورده‌اند. 

به ادامه تاریخ برگردیم. پس از انقلاب ۵۷، جنگ چندین ساله حزب دمکرات علیه کمونیست‌ها در کردستان برای محدود کردن دامنه فعالیت کمونیسم، با شکست سیاسی – نظامی این حزب، با انشعاب و دودستگی و تضعیفِ کامل آن، و در نهایت با آتش‌بس یک‌جانبه و از موضعِ قدرتِ کومله‌ی وقت پایان یافت. در خلال سال‌های ۱۳۶۴ - ۶۸، در اوج اختناق شاهد قدرتمندترین تحرک سیاسی – اجتماعی در کردستان، یعنی جنبش کارگری هستیم. نباید فراموش کرد که میتینگِ جمعیتِ چندهزار نفره اولِ ماهِ مه سنندج در سال ۶۷ نه فقط بزرگترین تحرک سوسیالیستی – کارگری در سراسر ایران، بلکه مهمترین تحرک اجتماعی در کردستان آن‌دوره است. در این دوران، حزب دمکرات در داخل شهرها وضع جالبی نداشت. هیچ ورق پاره‌ای در تاریخ آن‌دوره به نفعِ حضورِ جنبش ناسیونالیستی حتی در کوره دهاتِ کردستان هم یافت نمی‌شود. نشریات و ادبیات این حزب را در آن دوره ورق بزنید، نیازی به استدلال ندارد. 

اواخر سال‌های ۸۰ میلادی، واقعه‌ای جهانی و منطقه‌ای، این وضعیت را به نفعِ ناسیونالیسم کرد به هم می‌زند. دیوارِ برلین و بلوک شوروی و کل سرمایه‌داری دولتی فرو می‌ریزد. بلوک غرب به سرکردگی آمریکا پیروز جنگ سرد می‌شود. حمله اول آمریکا به عراق به بهانه اشغال کویت، شکستِ ارتش صدام و در سایه آن قدرت‌گیریِ احزابِ ناسیونالیست کرد در کردستان عراق، افقی در مقابل ناسیونالیسم کرد گشود که به موجب آن شاهد تحرک این ناسیونالیسم و احزاب مربوطه‌ی آن در سایر مناطق کردستان – منجمله کردستان ایران – بودیم. این دوره در تمایز با دوره قبل که ناسیونالیسم کرد بی‌افق و سرگردان بود، به تدریج دوشاخه حزب دمکرات به تبعِ نیازِ سیاسی جنبشِ ناسیونالیستی در کردستان ایران، دوران اتحادِ دوباره را طی کرد و تعادل سیاسی در جامعه بر متن جنگ خلیج به نفعِ پلاتفرمِ راست چرخید. در ادامه این اوضاع، جریان دوم خرداد و عروج خاتمی در ایران پیش آمد، که کلِ جنبش ناسیونالیسم کرد و حزبِ مادر آن یعنی حزب دمکرات، رو به قبله‌ی خاتمی ایستادند و در انتخابات‌های جمهوری اسلامی به امیدِ گرفتنِ سهمی از قدرتِ محلی شرکت کردند. هدف از ارتباطاتِ مخفی و علنی خیلِ ناسیونالیست‌ها با ماموران جمهوری اسلامی فقط برای بازی دادن آن‌ها در "گفتگوی تمدن‌های" پرزیدنت خاتمی بود. 

اکنون که قبله‌ی "دمکراسی" عالم، حالا حالاها تا خرخره در بحران سیاسی و اقتصادی و ایدیولوژیک فرو رفته و مسیر سفرِ حزب دمکرات کردستان به واشنگتن تا اطلاع ثانوی مسدود شده و لاجرم تمام دنیای شیخ جولانی ما تاریک تاریک شده است، اربابِ جدیدِ ناسیونالیسم کرد کدامین قدرت منطقه‌ای یا جهانی خواهد بود؟ سوال حالا برای خودشان این‌جاست که کدامین برنامه و شعار سیاسی نزد قبله "دمکراسی غربی" با سرکردگی ترامپ مقبولیت دارد؟ از میان داده‌های موجود، از میان خودمختاری اسلامی، فدرالیسم قومی، پذیرش یا تسلیمِ بی‌ادعا به جمهوری اسلامی یا پُزدادن با ریش جولانی، کدامین گزینه ممکن است؟ تا اطلاع ثانوی، و با این وضعیت آش و لاش آمریکا، هیچ‌کدام و مطلقاً هیچ‌کدام از این گزینه‌ها معلوم نیست؛ با وصف همه این‌ها، در میان این فضای تاریک و خفه کننده برای ناسیونالیسم کرد، البته یک گزینه همیشه روی میز، دَم دست این‌هاست: "مذاکره" و بند و بست با جمهوری اسلامی! تا جایی که به رابطه حزب دمکرات با جمهوری اسلامی بر می‌گردد، این حزب همواره یک سیاستِ سازشکارانه و تنگ‌نظرانه را دنبال کرده است. این حزب طی ۴۰ سال گذشته همیشه گوشه چشمی به سازش و بند و بست با جمهوری اسلامی داشته است. در غیاب روزنه سازش با جمهوری اسلامی نیز، این حزب همیشه درهای خود را برای اتحاد و اٸتلاف و جبهه با هر نیروی اپوزیسیونِ راست و ارتجاعی و سوپر - شوینیست باز گذاشته است. 

اما حزب دمکرات بعد از آنکه روندِ اصلاحِ جمهوری اسلامی از طریقِ صندوقِ رای شکست خورد و همزمان پای معمارِ "خاورمیانه بزرگ" در منطقه گیر کرد و دیگر خبری از "بمبارانِ ایران بعد از عراق و سوریه و لیبی" نشد و جنازه مردم در تهران و اصفهان و شیراز، پلکانِ به قدرت رسیدنِ "جنبش کردی" نشد، و مهمتر از همه، اعتصابات قدرتمند کارگری و خیزش ۱۴۰۱، به طور کلی، ویترینِ پُر از کنسروِ تاریخ گذشته‌ی این حزب را به هم زد، اکنون بیش از هر زمانی به سوخت و ساز سیاسی در جامعه کردستان نامربوط شده و به کنج حاشیه‌ی تحولات اجتماعی پرتاب شده است. 

حزب دمکرات سال‌هاست که یکه تاز عرصه سیاست در کردستان ایران نیست؛ اکنون هم می‌داند که آرزوی تبدیل کردن کردستان ایران به دالانِ موشدوانی موجوداتی از جنسِ جولانی به تختِ سینه مقاومتِ یک کمونیسمِ اجتماعی، سازمانده و پرنفوذ برخورد می‌کند؛ می‌داند که تاریخاً در جنگِ مسلحانه و سراسری علیه این کمونیسم که اکنون از نظر سیاسی، برنامه و نقشه عمل، بسیار منسجم‌تر و متشکل‌تر هم شده است، برنیامده است. انزجار خالد عزیزی از کمونیسم و سوسیالیسم قابل درک است. حزب دمکرات بر بستر ۴۰ سال حاکمیت جمهوری اسلامی، مثل همیشه "در گوشِ گاو خوابیده است" و ظرفیت، توان و وزنِ اجتماعی و نفوذ کلامِ چپ و کمونیسم و نیروهای اجتماعی مدافعِ آزادی، رفاه و برابری در جامعه کردستان را دست‌کم گرفته است. یک‌بار حزب دمکرات در یک ماجراجویی کوته‌بینانه، توان خود را برای یکه‌تاز بودن در میدانِ سیاست در برابر کمونیست‌ها در کردستان آزمود، اما مفتضحانه شکست خورد. این‌بار هم ما و مردم کردستان خواب و خیال اجرای سناریوهای قومی با وعده پهن کردنِ بساطِ جولانی‌های مرتجع و تکه پاره کردن اراده مردمِ انقلابی ایران و کردستان برای بنای یک جامعه آزاد و برابر و متمدن را برهم خواهیم زد. 

حزب دمکرات و جولانی‌های در ترشی خوابانده شده، هنوز مردم ایران و کردستان و اتحاد و قدرتِ عظیمِ آنان برای مبارزه در راه آزادی و عدالت و حقوقِ جهانشولِ انسان را نمی‌شناسند. اوضاعِ ملتهبِ جامعه ایران بعد از خیزش سراسری ۱۴۰۱ و برآمد آلترناتیو حکومت شورایی از دل مبارزات طبقه کارگر ایران، تنها تودهنی به "اصلاح‌طلب و اصول‌گرا" نبود؛ بلکه اعلام یک "نه" بزرگ به پلاتفرمِ جولانی‌های در اپوزیسیون هم بود. آن‌چه عیان است، بقالی سر محل بهتر از حزب دمکرات می‌داند که مردم آزادی، رفاه و برابری می‌خواهند. مردمِ آزادی‌خواه و طبقه کارگر در کردستان که غم نان و رفاه و برابری و آزادی و رفع تبعیض دارند، تکلیف‌شان با حزب دمکرات روشن است. این‌ها مشغول جایگزین کردنِ هویت اسلامی شیعه با هویتِ "کرد سنی" هستند؛ کسی که هویتِ خود را انسان تعریف کرده است در صفوفِ این‌ها چکار می‌کند؟ تفرقه، جنگ و کشتار قومی و مذهبی، این‌ها را قوی می‌کند؛ آن‌که با همسایه و همکلاسی و همکارش خصومتی ندارد در جنبش "کردایتی" چکار می‌کند؟ حزب دمکرات با علم و کتل جولانی و تحریکِ احساساتِ ضدکمونیستی، آن‌هم در جامعه‌ای که فریاد می‌زند "از کردستان تا تهران" و "کردستان کردستان گورستان فاشیست‌ها"، شیر نمی‌شود، گور خود را می‌کَند. 

خلاصه "کاک" خالد عزیز! تاریخ شوخی‌بردار نیست؛ حتی اگر ما شوخی شوخی روایتش کنیم.