جنبش سرنگونی و شعار "زن، زندگی، آزادی"

تریبون آزاد

در یک دهه اخیر جامعه ایران سه خیزش اجتماعی بزرگ و سراسری را پشت سر گذاشته است. این خیزش و اعتراضات مکرر هر کدام با شعار و خواست مشخص علیه فقر، علیه گرانی بنزین، علیه حجاب اجباری زنان انجام شدند.

از آنجا که هر اعتراضی در ایران با سرکوب پلیسی و نظامی جمهوری اسلامی روبرو است، شعار مرگ بر دیکتاتور که شعار سرنگونی است به خواست و محور اعتراضات و خیزش ها تبدیل شده ومیشود. در نتیجه می توان گفت که  جنبش و خیزش های توده ای، اجزا، پیش درآمد و زمینه های یک جنبش اجتماعی سراسری  برای سرنگونی جمهوری اسلامی در توازن قوای معین هستند. تجارب تا کنونی هم نشان داده است که اعتراضات و خیزش  های سراسری در مقاطع مختلف از جمله گرانی بنزین یا قتل دولتی مهسا امینی به تنهایی و خود بخود به معنای شروع انقلاب و قیام برای سرنگونی جمهوری اسلامی نیست. اما مبارزه، اعتراض و جنبش های معین از جمله جنبش کارگری، جنبش آزادی زن و دیگر اعتراضات بخش های مختلف جامعه با مطالبات معین، مستقل و روی پای خود می توانند پیروزی هایی را حاصل کنند.

وقتی پاسخ رژیم به اعتراضات طبقاتی و اجتماعی سرکوب و کشتار است در نتیجه با وجود عدم سازماندهی و رهبری خیزش ها، سرنگونی  به دستور جنبش های اعتراضی می آید که هنوز آمادگی شروع یک انقلاب و قیام برای یکسره کردن کار رژیم در وهله اول و ایجاد آلترناتیو حاکمیت پس از جمهوری اسلامی را ندارد.  

برای سرنگونی جمهوری اسلامی عدم مشروعیت نظام به تنهایی کافی نیست بلکه باید جامعه و بویژه طبقه کارگر و انقلابیون به حدی از سازمان یافتگی و تامین رهبری برای شروع یک انقلاب و قیام دست یافته باشند.

پیروزی جنبش سرنگونی با دردسر کم تر به ابزارها و مکانیسم مبارزه و میزان آمادگی و سازمانیابی طبقه کارگر، زحمتکشان حاشیه شهرها، جوانان و زنان نیاز دارد. این که احزاب و شخصیت های چپ و راست جدا از مردم  و در تبعید، در هر اعتراضی بر شیپور سرنگونی می دمند و از معترضین می خواهند تا سرنگونی رژیم به اعتراض ادامه دهند و شعار "خیابان را ول نکنید"، جز نشان بی مسوولیتی و نفهمیدن مساله حیاتی توازن قوا چیز دیگری نیست. حزب یا احزاب معینی باید باشد که رهبری اعتراضات و خیزش ها را برعهده بگیرد و اساسا خود سازمانده این اعتراض و خیزش و جنبش برای سرنگونی باشد. مثل سرنگونی حکومت تزار در روسیه به رهبری حزب بلشویک و شرکا،  جنبش های سوسیالیستی و سوسیال دمکرات اروپایی در یک قرن اخیر به رهبری اتحادیه های کارگری و احزاب سوسیال دمکرات  که از دل همین اتحادیه ها تشکیل شدند، یا جنبش همبستگی لهستان برهبری اتحادیه سراسری کارگران و... انقلابات مخملی را هم  احزاب و جنبش های راستگرا  سازماندهی و رهبری کردند. 

موضوع دیگر قابل توجه این است که با  پیام از دور نمیتوان انقلاب راه انداخت. در میدیای مجازی  می توان آگاهگری کرد، حمایت کرد اما نمی توان انقلاب سازمان داد. سازماندهی  و رهبری اعتراض و اعتصاب و خیزش و قیام بر عهده ی کارگران در کارخانه ها، زحمتکشان محلات شهرها، جوانان در مدارس و دانشگاه ها و زنان در ابعاد توده ای و اجتماعی و سازمان و رهبران این عرصه ها  است. 

تصور کنید، در اعتراضات اخیر چند نفری شعار رضاشاه روحت شاد سر می دهند،  به ناگاه پسر شاه که ده ها سال است مشغول زندگی انگلی از سفره مردم است، خوابزده می شود و چند قاره انورتر با یک تویت فرمان قیام  و سرنگونی می دهد و مدعی رهبری و حتی جانشینی سلطنت بعد از سرنگونی می شود. این نوع   پروپاگاند ولو انگشت شماری را گمراه کند، برای جنبش های اجتماعی سم است. 

اگر بخواهیم بطور مشخص به خیزش شهریور 1401 نگاه کنیم، این خیزش در ادامه ی جنبش زنان علیه تبعیض جنسیتی بویژه حجاب اجباری و نقطه عطف و اوج  آن بود. جنبشی که در تمام طول حیات جمهوری اسلامی به اشکال مختلف تداوم داشته است. سوزاندن حجاب توسط زنان و دختران جوان ضربه کاری به سیاست تبعیض جنسی و تحقیر زنان توسط جمهوری اسلامی و شریعت پوسیده اش بود. جنبشی که خامنه ی با تمام قدرت به جنگش برخاست و با شعار حجاب هم تکلیف شرعی و هم تکلیف سیاسی است، و با قانون عفاف و حجاب که قانون رسمیت دادن به آپارتاید جنسیتی است، به جنگش برخاسته است. قانونی که ورود  زنان مخالف حجاب اجباری را مثل سیاه پوستان افریقای جنوبی در دوره اپارتاید نژآدی، به اماکن عمومی، رستوران ها، بازارهای خرید و فروش و سوپرمارکت ها، تاکسی و پارک ها و غیره ممنوع کرده و جرائم نقدی و از دست دادن شغل و موقعیت های شغلی را برای مخالفین حجاب تعیین کرده است.

حتی خودی های رژیم هم اذعان دارند که این قانون ضد زنان و مردان، تعرض و پایمال کردن ابتدایی ترین حقوق انسانی و موجب ناامن کردن محیط کار و زندگی  برای زنان نصف جمعیت و کل جامعه است.

اما جامعه ی زنان بپاخاسته ی شهریور 1401 برای این قانون تره خرد نمی کند. حجاب اجباری در آتش سوخته، دود شده و هوا رفته است. این لچک و سمبل بردگی، بر سر زنان بر نمی گردد. به این معنا جنبش ازادی زن و لغو حجاب به پیروزیهای غیر قابل برگشت رسیده است. 

اما لغو حجاب تنها خواست جنبش آزادی زن نیست. بلکه بخشی از جنبشی سراسری برای گرفتن تمام حقوق مادی و اجتماعی و برابری کامل زن و مرد است. با وجود این، زنان به تنهایی با شعار "زن، زندگی، ازادی" نمیتوانند انقلاب کنند، در حالی که طبقه کارگر هنوز درگیر معوقه ها و حفظ شغل بهر قیمت در مقابل کاربا قرارداد موقت و مبارزات پراکنده بدون تشکل مستقل صنفی و سراسری است. 

گذاشتن وظیفه ی انقلاب بر دوش جنبش آزادی زن یا اعتراضات اجتماعی دیگر و انقلاب نامیدن این جنبش ها، دستاوردهای هر اعتراض و اعتصاب و جنبش معین را نادیده گرفته و وظیفه ی انقلاب و سرنگونی را بر شانه جنبش کارگری، زنان، دانشجویان و دیگر زحمتکشان با خواست ها و مطالبات معین، می گذارد.

انقلاب نامیدن جنبش آزادی زن، به دلیل تصویر نادرست و دلبخواهی از موضوع و مکانیسم انقلاب اجتماعی است. انقلاب زنانه در ایران به این معنی نیست که زنان به تنهایی انقلاب خواهند کرد. به این معنی است که انقلاب آتی ایران مهر جنبش آزادی زن را برخود خواهد داشت. زن نصف جامعه، نیروی قدرتمند و همراه و هم سرنوشت طبقه کارگر است. طبقه ای که چرخ های جامعه را می چرخاند و رگ حیات نظام سرمایه و دین در ایران در دستان او است.

از طرف دیگر، اصلاح طلبان و لیبرال های اپوزیسیون داخلی رژیم تا اپوزیسیون بورژوایی در تبعید و حتی حامیان بین المللی تلاش می کنند، جنبش آزادی زن را به مساله حجاب تقلیل دهند. این ها شعار "زن، زندگی، ازادی" را تکرار می کنند و به آن ارادت می ورزند. شعاری که حتی نتنیاهوی نژادپرست هم به سر آن قسم میخورد. چرا که  این شعار بخودی خود برای بورژوازی حتی بخش اولترا راست آن هم بی خطر است. چیزی شبیه دمکراسی است که همه به سر آن قسم می خورند.

مبارزه زنان و بویژه دختران جوان و اوج آن در پاییز 1401 را اساسا نمی توان و نباید به چنین شعاری تقلیل داد. جنبش اجتماعی 1401 بسیار فراتر و مطالباتش گسترده تر است. بخش آگاه جنبش ازادی زن  به درستی واقف است که رهایی زن "نه پوشش ازاد فقط"، در گرو تحقق "آزادی، رفاه و برابری" جامعه است. در جامعه ای که رفاه وجود ندارد و مردمانش گرسنه اند، زنان بیش ار هر کس دیگر زیر بار فشار معیشت خانواده کمرشان خم شده است. فقر و نابرابری قبل از هر کس دیگر زنان  کارگر، زنان سرپرست خانواده، دختران و زنان تحصیلکرده و بیکار را به استیصال و فلاکت می کشاند. (میزان تن فروشی، اعتیاد و خودکشی دختران جوان حاکی از این واقعیت تلخ است). مطلوبیت شعار "زن، زندگی، ازادی" برای بورژوازی  همینجا است. "تو از معیشت و رفاه و برابری حرف نزن هرچه دلت خواست بگو!"

انقلاب نامیدن جنبش آزادی زن، کمکی به خواست لغو حجاب و پوشش آزاد نمی کند. جز اینکه بار سنگین انقلاب توده ای بر دوش جنبش ازادیخواهانه ی زن گذاشته میشود. در نتیجه هر دستاورد جنبش با معیار سرنگونی سنجیده می شود. اگر سرنگون نشد پس جنبش شکست خورده است!

آپارتاید جنسی در جمهوری اسلامی پدیده ای شوم و غیر قابل تحمل است. و این آپارتاید تنها در پوشش اجباری نیست. جنبش آزادی زن از پوشش اجباری و اسلامی چادر و مقنعه عبور کرده و امروز نظام دینی جمهوری اسلامی که شاهد سوزاندن حجاب اجباریش بوده، مجبور شده  به یک روسری یا شال نازک بر فرق سر رضایت بدهد و عقب بنشیند. عقب نشینی کامل رژیم از حجاب اجباری ولو آن را آخرین خاکریز خود برای بقا می نامد هم غیر قابل دسترس نیست.

اما آپارتاید و بیحقوقی زنان ریشه در کلیت قوانین جمهوری اسلامی از قانون اساسی تا قانون کار و قانون خانواده ی منطبق با شریعت اسلامی دارد. حذف این قوانین ضد انسانی در جامعه امر طبقه کارگر و زحمتکشان زن و مرد در سراسر ایران است. 

رستگاری و پیروزی نهایی طبقه کارگر و اکثریت عظیم بینوایان زن و مرد در تحقق شعار "آزادی، برابری" است و نه کم تر. رفع تبعیض جنسیتی بدون برابری کامل و بی قید و شرط زن و مرد در همه ی عرصه های اقتصادی و اجتماعی یعنی تحقق استقلال اقتصادی زنان، اشتغال زنان، بیمه بیکاری برای زنان و مردان بیکار...، غیر ممکن است. زمانی زن دیگر خانه دار نامیده نمی شود که برابری اقتصادیش تامین شود. زمانی که بهانه ی  تامین معیشت خانواده تنها بر عهده مردان نیست و زنان همچون مردان از تمام حقوق اقتصادی و اشتغال و بیمه ی بیکاری برخوردار باشند، دیگر مردسالاری، مالکیت مرد بر زندگی زنان، درجه دوم بودن  زنان و دیگر قوانین شریعت در جامعه و خانواده بخودی خود بر می افتد و برابری واقعی زن و مرد تامین می شود .

جمهوری اسلامی نگران رقیق شدن ایدئولوژی نظامش در مقابل جنیش آزادی زن نیست. این نظام در طول حیاتش تا کنون بارها مجبور شده است از ایدئولوژی ارتجاعی و مخربش بگذرد. اما جنبش ازادی زن همانطوریکه حاکمان نظام اذعان میکنند، خاکریز آخری است که می تواند منشا تحرکات اجتماعی گسترده و سراسری برای آزادی و رفاه و برابری باشد. آزادی و برابری در کلیه وجوه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی چشم اسفندیار همه حاکمیت های بورژوایی با یا بدون دخالت دین و مذهب است. به همین دلیل است بورژوازی بین المللی از امریکا تا اسراییل و اروپا از تکرار شعار زن زندگی ازادی نمی هراسند هیچ، طرفدار و سینه چاکش هم می شوند.

اما آیا کسی را میتوان پیدا کرد که با شعار "آزادی، برابری" پارلمانتاریست های دول اروپایی و امریکا و...، را به وجد بیاورد و چند دقیقه متمادی برایش کف بزنند! نه. این شعار و خواست ضد سرمایه داری و تیشه به ریشه ی دولت ها و پارلمان های بورژوازی جهان و رفع همه ی تبعیضات علیه زنان و مردان در جامعه است. 

نهایتا کلید حل مساله ازادی و برابری دست طبقه کارگر به رهبری کارگران کمونیست و زنان سوسیالیست است.  رفع همه ی  تبعیض های  اقتصادی، سیاسی و اجتماعی از جمله تبعیض جنسیتی در گرو مبارزه ی سازمانیافته ی طبقه کارگر و ستمدیدگان و محرومان جامعه علیه نظام سرمایه داری و دولت حامی آن و استقرار نظام سوسیالیستی آزاد و برابر است.