توضیح بر انتشار این دو متن پیاده شده از روی نوار صوتی: ریشه های تصمیم ها در مورد اعزام گردان ۲۲ ارومیه، و فاجعه ای که بر سر رفقای ما آمد، هیچگاه علنی نشده اند. منصور حکمت در پلنوم ۹ کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران، توضیح کافی و روشن داده است.
توضیح داده است که چگونه تصمیمات و سیاستهای توافق شده درباره نقل و انتقال نیروی نظامی، "نقض" شده اند.
در جریان تلاش رژیم برای ترور رهبران کومه له تحت عنوان پیشنهاد مذاکره، باز هم منصور حکمت در پلنوم بعدی - پلنوم ۱۰- سیاست روشنی را مطرح کرد و اجازه نداد که آن نقشه و توطئه که در مورد رهبری حزب دمکرات و مشخصا قاسملو اجراء شد، در مورد رهبران کومه له هم اجرائی شود.
هر دو متن پیاده شده را به دقت بخوانید تا نقش و جایگاه مسئولانه منصور حکمت را در رابطه با جان پارتیزان های کمونیست؛ و سد کردن دنباله روی رهبری وقت کومه له از سنتهای ناسیونالیسم کرد در "مذاکره"؛ را بشناسید. در هر دو مقطع هیچ اثری از اختلافات سیاسی و تئوریک بر سر سیاست های رسمی حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن حزب - کومه له - وجود نداشت تا زیر پا گذاشتن تصمیمات رسمی و حزبی در پوشش "اختلاف نظر" توجیه شوند.
اینها اسناد سیاست کمونیستی در تقابل با سنتها و میراث و رسوبات ناسیونالیسم کُرد؛ و مقاطعی از تاریخ واقعی دوران نوین در "جنبش کردستان" اند.
متن را مثل هميشه رفيق دنيس مر، پياده و مقابله و تايپ کرده است. من مجددا متن را مقابله و برخي اشتباهات را تصحيح و در تبديل لحن گفتاري به نوشتاري، اديت کرده ام. خط تاکيدها همه جا از من است.
ایرج فرزاد
مه ۲۰۲۵
-----
بخشي از سخنان منصور حکمت در پلنوم ۹ کميته مرکزي حزب کمونيست ايران - ۱۳۶۶
مبحث گزارش در مورد کردستان
من فقط روی کردستان دو ملاحظه ای را که ر. حسین (جواد مشکی)در یادداشتهایش نوشته تکرار میکنم.
ببینید، خود گزارش را میخوانید و نامه ر. عمر(ایلخانی) را که ضمیمه آن است توجه تان را به، قسمتی که خط قرمز کشیدم، باین فورمولبندی جلب میکنم:
"اولین مسأله ای که در ابتدای فصل و از سرگیری وسیع فعالیت نظامی در بهار امسال در مقابل پیشمرگ حزب ما قرار داشت، عبور از مرزها بود".
بعداً خود این گزارش با گسترده کردن وسیع نیروها به داخل مرزبندی میکند. اما اینکه خود فصل بهار فصل عبور ما از مرزها و عملیاتهای گسترده نظامی در داخل ایران است، و بعد باقی ماندن نیروهای ما به یک درجه ای در داخل ایران است، واضح است.این مسأله ای است که کمیته اجرائی روی آن ملاحظه دارد. لااقل استنباط من از کنگره ۲ حزب و پلنوم ۵ و پلنوم کومه له این نیست که؛ "ما سعی میکنیم نیروهای مان را در فصل تابستان برگرانیم به نواحی که آنها در نواحی کار کنند." کمیته اجرائی روی این ملاحظه دارد. این یک ملاحظه جدی است.
استنباط ما این بود که؛ ایده نیروهائی که روی مرز متمرکز اند که برای مأموریتهای معین میروند، ضربات معینی میزنند و برمیگردند، دارد دنبال میشود. در گزارشهائی که میخوانید الان متأسفانه اینطور نیست. مستقل از هر فورمولبندی الان اینطور نیست، که چنین وضعیتی باشد، نیروهای ما خیلی وسیع به داخل رفتند. حتی صحبت از فرستادن چند عضو دیگر کمیته مرکزی به داخل بود که بعضی را که توانستیم پیغام دادیم، که فلانی و فلانی را به داخل نفرستید. وقتی که کمیته اجرائی دوره اش سر نیامده بود.
آخرین روزهای قبل از پلنوم بود، این پیغام را با مشورت رفقا ابراهیم(علیزاده) و عبدلله(مهتدی) دادیم؛ که ما موافق"اعزام نیرو باین گستردگی" به داخل نیستیم و احساس خطر میکنیم و اینکه لطمات نظامی بخوریم از این مسأله. منتها خود این گزارش اشاره میکند به نامعلوم بودن ــ جا نیفتادن بحث نظامی ما! من اینطور میفهمم، چطور ممکن است که بحثهای نظامی ما در کُل سیاستهای ما جا افتاده باشد در حالی که بعد دو نفر از رفقا از داخل میآیند خارج و آنجا نیستند که کنترلی بگذارند؟ بعد کار به آنجا میرسد که عضو کمیته مرکزی هم میخواهد در راستای عملیات نظامی برود داخل. من میگویم پلنوم باید یک مقدار بیشتر به کُل کمیته مرکزی حزب بهاء بدهد. و بحث استراتژی ما در کردستان و مسأله کار نظامی ما را بخصوص در این دوره را بیشتر بهاء بدهد. برای اینکه درک یکسانی جا بیافتد، استنباطم این است که این درک یکسان نیست. شاید بتوانم اینطور بگویم؛ وقتی از آن ایده استقبال شد که بطور واقعی امکان اعزام نیرو به داخل نبود و فورمول مناسبی برای عدم اعزام بود، در صورتیکه الان که امکان واقعی برای اعزام باز شده است می بینیم آن فورمولها و خود ایده به حاشیه رانده میشود و یک فورمولهای دیگری دوباره فعال میشود که شبیه دوره های قبل از کنگره ۵ کومه له است. از عملیات ما یاد میشود و یک مقایسه هائی میشود از قبیل مقایسه هائی در مقابل حزب دمکرات که: "حزب دمکرات نمیتواند به این نواحی نیرو بفرستد!" یعنی همان مسابقه یا حرکتی است که بفرستیم به ناحیه ای که حزب دمکرات نتواند، امتیازی برای ما است. درصورتیکه آدم انتظار دارد که یک تحلیلی ارائه بدهیم در باره اینکه به چه معنی رفتیم به مناطق و در چه دوره ای؟
استنباطی که الان است این است که تشکیلات کردستان نیروهایش را تا آخر پائیز فرستاده داخل و دل قُرصی که به آنها داده شده این است که آنها تا پائیز دیگر آنجا نمیمانند. ولی خود همین لااقل برای کمیته اجرائی زیاد است. این نکته ای است که من مایلم رفقا در بحثهایشان روی این مکث بکنند.
نکته دیگری که هست، ارزیابی رفقای دیگر است و ر. حسین(جواد مشکی) توضیح دادند. یعنی آن هیأتی که از گروههای مختلفی که میانجی میشوند که پیشنهاد صلح را به حزب دمکرات بقبولانند. احساس میکنم که خود ما داریم زیادی روی این صلح مکث میکنیم ممکن است این خوب نباشد یعنی شاید لغت "راست" لغت خوبی نباشد. ولی یک مقدار مسأله صلح از طرف خود ما برجسته میشود که ر. حسین اینجا تذکر داده و رفقا با توجه به اسنادی که آنجا است میتوانند قضاوت کنند و نظر بدهند.
نقد گسترش بی رویه اعزام نیروی نظامی به داخل
اینجا دوتا مسأله مطرح است یکی صلح با حزب دمکرات و کمیسیون مربوطه و یکی اعزام نیروها و کار جنگی ما. از نظر شیوه ای که من با آن برخورد میکنم این دوتا مسأله - لااقل در ذهن من- یکسان نیست.
مسأله صلح با حزب دمرات، یک مسأله جدید است که پیش آمده و میشود قضاوتهای مختلفی روی آن داشت. راست یا چپ، هر تعبیری که باشد بالاخره به ارزیابی مشخص در شرایط مشخص برمیگردد. معلوم میشود این ارزیابی در یک مرحله ای غلط بوده است. اگر رفیقی معتقد است از اول معلوم بود غلط است باید دخالتش را آنموقع میکرد؛ که آقا این ارزیابی نکنید(نمیگویم چون آن وقت مطرح نکرد حق اعتراض ندارد). ولی فکر میکنم درجه رنجش و نارضایتی آز آن سیاست (بحث اعلام آتش بس یکجانبه و فرعی کردن جنگ با حزب دمکرات) خیلی فرق میکند با یک وضعیتی که جزء دانسته های حزب است و روی آنها کنفرانس و سمینار گرفته شده است و دارد تلاش میشود که به فکر عمومی در حزب تبدیل شود. این دو تا به نظرم هم عرض نیست. کمیته مرکزی کومه له یک ارزیابی از کار کمیسیون و عواقبش داشت. (من در این بحث دخالت نمیکنم چون واقعاً صلاحیتش را ندارم، فاکتهای قضیه را نمیدانم). بسیار خوب! رفقائی که بیشتر آنجا را میشناسند معتقدند یک درجه ای از اشتباه میتواند در آن سیاستها وجود داشته باشد. باید نگاه کرد و دید آن اشتباهات چه تأثیری روی آن کارهای درستی که قبلاً کردیم، داشتند. آیا مثلا خوش باوری در صفوف ما بوجود آورده است که باید فکری بحالش بکنیم؟ آیا به "صلح دو فاکتو" مبتنی بر توازن قوا، لطمه ای زده است که از آن جلوگیری کنیم؟ فکر میکنم بحث تا این سطح میتواند مطرح باشد.
مسأله من مسأله دیگری است. یعنی معتقدم این بحث باید به نتیجه برسد و رهنمودهای کافی برای این مسأله باشد.
درمورد اوضاع و اعزام نیروها اصلاً حرف من این نیست. من یک انتقاد جدی دارم و راستش بعد از این ماجرا شخصاً بعنوان عضو کمیته مرکزی حزب، مسئولیت این کارها را بعهده نمیگیرم، یعنی این واقعه(اعزام نیرو به داخل و فرستادن نیرو به اطراف رضائیه) را جزء مسئولیت جمعی خودم نمیدانم.
ببینید! وقتی مسأله شمال(اعزام گردان ۲۲) پیش آمد تفسیری که شد این بود که؛ "از راه خوبی نرفتند"، "نمی بایست از آن مسیری میرفتند که حزب دمکرات میتوانست ضربه بزند".
درصورتیکه قرار نبود کسی به شمال برود. سیاست منطقه ای تصویب شده ای در کمیته مرکزی کومه له وجود داشت که طبق آن قرار نبود کسی را به شمال کردستان بفرستند.
میدانستند که اگر کسی به شمال برود اَعم از اینکه در پشت فلان پیچ، فلان دمکرات باشد و یا فلان جاش و جاسوس محلی از آنجا عبور کند یا نه؛ انجا منطقه برتری قوای حزب دمکرات است و دیر یا زود یک اتفاق ناگواری برای ما روی میدهد، دیر یا زود ما قربانی این اشتباه میشویم.
این بحث یک سابقه زنده ای دارد برای اینکه اگر توافقات و مباحثات مورد نظر همگی که روی فکر بنا شده، روی تحلیل بنا شده، روی ارزیابی مشخصی بنا شده و بر این مبنا همه ما متحد شدیم که یک کاری بکنیم، زیر پا بگذاریم ضرر میکنیم. یک تجربه زنده و دردناکی است در تشکیلات ما که امروز این اتفاق در یک مقیاس دیگری و بشکل دیگری دارد میفتد(بحث اعزام نیرو به داخل). بنظرم فکت هائی اینجا هست که اینها را نشان میدهد، من از اینها این جمعبندی را میکنم که" بدبینانه" است:
بنظر من کسانی که در مقطع کنگره ۵ کومه له با نظرات رفیق ابراهیم راجع به کار نظامی موافقت کردند از این لحاظ موافقت کردند که این نظرات تنها نظراتی بود که عملی بود که نظرات من هم در آن سهیم بود. که فعالیت نظامی را محدود کنیم، روی مرزها متمرکز شویم، ضربه بزنیم و برگردیم، و برای کار نظامی یک فلسفه تعریف کنیم. هدفمان گسترش فقط کار نظامی بخاطر کار نظامی نیست، مسأله زنده نگهداشتن این عرصه مبارزه و مسلح نگهداشتن خودمان، اعمال دخالت مسلحانه خودمان در شرایط کردستان است. چه در رابطه با جمهوری اسلامی و چه در رابطه با حزب دمکرات.بیشترش برای ما خاصیت درخودی ندارد. کار نظامی را باید توضیح داد چرا انجام میدهیم.
کسی که آنموقع، و خیلی از کس هانی که امروز نیرو اعزام میکنند و میخواهند همه را اعزام کنند، وقتی با آن تحلیل در آن کنگره خودتان موافقت میکنند فکر میکنند؛ معنایش این است که تحلیل الان به درد الان میخورد! زمستان است، و یا به هر حال فشار یک سری مسائل است که نمیتوانیم نیرو اعزام کنیم! ولی وقتی فردا تابستان شد و آفتاب شد و رژیم گروه ضربت خودش را از یک جائی به یکجای دیگر بُرد، دوباره انگار باید از اول این بحث را در این تشکیلات مطرح کرد.
خُب همه نیروهای ما را فرستادیم داخل و با این شرایط که میگوئید؛ از مرز هم نمیشود عبور کرد، یعنی فرستادیم که آن طرف بمانند دیگر! این چه ربطی به تحلیل کنگره ۵ دارد؟ این چه ربطی به تحلیل پلنوم دارد؟ این چه ربطی به آن توافقاتی دارد که یادم است در پلنوم کمیته مرکزی بعد از کنگره ۲ حزب کردیم؟ و حتی حبیب الله(گویلی- حبیب کیلانه) تذکر داد: "مواظب باشید که شرایط را محافظه کارانه تفسیر نکنید." بحث را قبول داشت و فقط یک تبصره محدودی به این مسأله داشت.
امروز خود ر. حبیب الله کسی است که معتقد است این قضیه بیش از حد گسترش پیدا کرده.است اینها همه پشت این بحث است و امروز ما پیام میگیریم که نیروها رفتند داخل. در عین اینکه میگویند؛ سید مجید و صلاح مازوجی و مظفر محمدی را هم بفرستیم!چرا، از کجا درمیآید؟!
در کدام مناسبات اجتماعی آدم میتواند اینقدر زیر تعهدات مشترکش بزند که انسانها با خیال راحت دارند برمبنایش کار میکنند؟ این کار نظامی بخاطر کار نظامی محض، مفتون شدن به امکاناتی که در این عرصه برای ما باز میشود و یک چشم و هم چشمی قدیمی با حزب دمکرات است بنظرم. یعنی مسابقه در مورد اینکه چه کسی در کردستان فعالتر است! یعنی این سیاست: بیائیم تعهد بدهیم که همان عرصه هائی که حزب دمکرات در آن فعال است ما هم به همان درجه فعال باشیم؟!
این یک روش و سنت جا افتاده است بنظرم. تابستان شده و برگشته ایم سر روشهای خودمان! کنگره ها را در زمستان میگیریم و "حرف"های زمستانی میزنیم، تابستانها کار نظامی انجام میشود. بنابراین ما با روشهای تابستانی کار میکنیم!
من جمعبندی ام را در هیچ بحثی نمی بینم که همین الان بتواند آن را عوض کند، چرا داریم میرویم داخل؟ این کار نظامی، به این گستردگی، برمبنای چه نوشته ای توجیه شده است؟
بر مبنای کدام بحث؟ استنباط خود سمینار نظامی این نیست. تا آنجا که من از بحث سمینار نظامی شنیدم و از تفسیرش توسط رفقایی که اینجا هستند، سمینار نظامی تفسیرش این نیست که تابستان بلند میشوند و میروید داخل ایران و عملیات پی در پی سازمان میدهند. این از کجا درآمده است؟
بنظرم این زدن زیر تعهدات مشترک است، زدن زیر توافقاتی است که با تحلیل به آن رسیدیم. عین همین بحث را وقتی کردم که مسأله شمال مطرح شد. بعد توجیه آن. عواقبی که سیاست غلط ببار میآورد، بصورت پیش پا افتاده ای توجیه میشود که فکر نمیکنم حتی توجیه کننده بآن اعتقاد داشته باشد. اینکه از دستور ما سرپیچی کردند، گفتیم چه بکنند و چه نکردند! اینکه تلفات ما کم بوده، ولی باز میزنیم چون روحیه دشمن پائین است این کار را میکنیم.
من دیروز گفتم؛ یک عملیات نظامی که ما میکنیم یک درگیری نیست که همانروز، چهارشنبه، که تمام شد پنجشنبه اش بنشیند و ارزیابی کنید که موفق بوده یا نه؟ باید ببینید بعنوان یک جزئی از آن سیاست عاقبت آن کار چه است؟
همین دیروز خبر جدید این است که گردان ما در ژاوررد محاصره شده و دو تا کشته دیگر میدهیم، گردانی که " فرخ کاوه" و "توفیق همه لاو" توی آن است. خُب من که تضمین نکرده بودم تیم گروه ضربت به فرخ کاوه نمیخورد. بعد میشنوم که رفیق پاهایش هم درد میکند و نمیتواند راه برود. نمیدانم چقدر باید زحمت کشید و یک فرخ کاوه درست کرد برای منطقه؟ بعد نمیدانم آنجا چکار میکرد؟ اگر اینها را بدانم شاید رأی بدهم. ولی میخواهم بدانم فرخ کاوه آنجا چکار میکرد؟ میخواهم بدانم گردان ما آنجا چکار میکرد؟ منطقه ژاورود مگر چقدر بزرگ است که امروز محاصره را شکستند و دو تا کشته دادیم. آیا تا اول پائیز چند محاصره دیگر را ما باید بشکنیم و چند تا کشته بدهیم تا بعد برگردیم به منطقه استقرار اولیه برسانیم؟ و برنامه بعدی خودمان را بریزیم؟ بنظرم اینها توجیه است که فلانی چکار کرد و تصادفاً از کجا رد میشد و تصادفاً چه مشکلی داشتند!
اینها عواقب اجتناب ناپذیر یک سیاست است، سیاست گسترش بی رویه وسیع نظامی، نداشتن فلسفه سیاسی برای کار نظامی و حرکت نکردن از مصوبات پلنوم و کنگره خودهمان تشکیلاتی که داریم کار نظامیش را سازمان میدهیم.
یک نکته دیگری که این را میرساند بنظرم لزوم توضیح جایگاه استراتژیکی کار نظامی ما است. وقتی بحث استراتژی ما در کردستان میشود خیلی رفقا میپرسند: آخه استراتژی کردستان یعنی چه و چرا این را مطرح میکنید؟
بگذار من سئوال کنم؛ استراتژی شما چی هست که اینقدر نیرو پخش میکنید؟ به این سئوال ساده جواب بدهیم یک گوشه اش را روشن کنیم. کار نظامی ما به کجا برسد، به زمستان بعد منتهی میشود؟ فقط همین؟ قرار است در تابستانی که میشود فعالیت کرد، ما فقط فعالیت نظامی بکنیم؟ اندازه اش را هیچ چیزی تعیین نمیکند؟ نوعش را هیچ چیزی تعیین نمیکند؟ رابطه اش با شهر یا دِه چیزی تعیین نمیکند؟ آیا درست در شرایطی که ما شهرها را می بینیم که برای جمهوری اسلامی قابل اداره نیست، آن دوره ای است که ما باید در روستاها عملیات نظامی بکنیم؟ یکی این را توضیح بدهد قبول میکنم. ولی وقتی توضیح نداده است، من میگویم ما استراتژی نداریم. آیا در کنگره ۲ حزب و در کنگره ۵ کومه له بحث نشد که ابعاد فعالیت ما چه چیزهائی است و چطور ما باید در مجموع به یک اعتلای سیاسی در کردستان کمک بکنیم که تازه در آن شرایط پیشروی نظامی واقعی ما مقدور میشود؟ و یک بُعد این اعتلاء همین الان در حال بوجود آمدن نیست؟ بُعد سرپیچی مردم از جمهوری اسلامی در شهرها؟ در ابعادی که برای خود تشکیلات باورنکردنی نیست که وقتی خبرش میآید در یک دوره ای جرأت نمیکنند از رادیو پخش کنند؟ میگویند شاید دروغ یا اغراق باشد؟ این اتفاقاتی که دارد در شهر ها میافتد هیچ تأثیری ندارد بین رابطه اش با نوع فعالیت نظامی که ما میکنیم و آمادگی برای این شرایطی که پیش میآید؟
من میگویم اینها سئوالهائی است که جوابش را تحلیل نشان میدهد که ما بتوانیم در یک تشکیلات بطور متحد کار کنیم. وگرنه اگر بنا باشد هرکسی در هر دوره ای مسئول اعزام نیرو است تفسیر خودش را از قضیه بگذارد، راه به جائی نمی بریم.
نه در این، حتی بطور کتبی دنبال کنیم که ببینیم این کارها به کدام سند متکی است، به کدام تزهائی متکی است که یک جائی به ۵ نفری عرضه شده باشد؟
من به این اعتراض دارم و شخصاً فکر میکنم مسئولیت عواقب این سیاست بیشتر به بقیه کسانی برمیگردد که آن بحثها را جدی نمیگیرند. بحثهائی که آنجا شده را بحثی میگیرم برای برگزاری کنگره ها و پلنومها، من معتقدم این وضعیت در تشکیلات ما وجود دارد.
به لحاظ نظامی من در تفسیر مساله در جناح "محافظه کار" هستم . نه نظامی کار هستم و نه چیزی. ولی بحثهایم را کردم و نشان نداد ابلهانه حرف میزنم، حتی یک جاهائی بحثهایم را قبول کردند، خُب این جناح محافظه کار یک چیزهائی را در دو کنگره و دو پلنوم به کُرسی نشانده است، دوباره بیاید از صفر شروع کند؟!
من بعنوان یکی از جناحهای محافظه کار در برخورد به به مسأله نظامی، به این عدم تعهد اعتراض دارم.
در مورد کادرها و مسأله رهبری من در آن نوشته ، یک توضیح دادم، میخواهم فقط اینجا تکرارش کنم که روی نوار هم ضبط شود. من معتقدم مسأله رهبری کومه له با این واقعیت که کادرهای میانی و متعهد خود را در یک پروسه چند ساله از دست داده، مربوط است.
معتقدم تشکیلات روی دوش کسهائی بنا شده بود که از یکطرف به این رهبری اعتقاد عمیق داشتند، رهبری ای که من هم به این رهبری اعتقاد دارم و معتقدم رهبری برحق کومه له است. از طرف دیگر در پایه نفوذ داشتند، در پایه قدرت توضیح و توجیه داشتند، در پایه قدرت تربیت نسلهائی که با ما بیایند را داشتند. اینها یکی یکی رفتند. و کسهائی که امروز ـ عده کمی از این قشر تشکیلات که از نظر قدیمی کاری به قدمت خود رهبری کومه له است و از نظر کار عملی رهبر عملی در صحنه این تشکیلات است. آنهارفتند و کار افتاده است دست درصد بیشتری از کس هائی که خودشان در این رابطه تازه کارند. خود این رهبری هیچوقت این رابطه را به تنهائی نمیتواند برقرار کند، به یک چنان قشری احتیاج دارد. این قشر را نباید گذاشت توی زنبیل و فرستاد لای دست و پای گروه ضربت. این به چه معنی است؟ آیا معنی اش این است که این نامردی است که ما خودمان نرویم جنگ، فقط پیشمرگهای تازه را بفرستیم جنگ؟! من میگویم این تفسیرها تَه ذهنها وجود دارد و عمل میکند و بنظرم همینطور است.
کادر قدیمی تر پیشمرگایتی اش را کرده، او باید بنشیند و کارهای دیگری را جدی بگیرد. وهمان کار پیشمرگایتی را باید تضمین کند. بله سرباز میرود بجنگد همه ژنرالها و افسرها را که نمیفرستند از روی مین رد شوند. ولی آن سربازی که آمده در این جنگ، داوطلبانه میداند برای چه آمده در این جنگ و اگر هم نمیداند باید برایش توضیح داد چرا نمیتوانی بجنگی؟ وگرنه حزب ما همیشه بی سر است و در وقایع سیاسی هیچکسی ندارد و کمیته های انقلابی که در شهرها تشکیل میشود ممکن است بیفتد دست هزار و یک جریان به جز خود ما. من خجالت نمیکشم از اینکه بگویم اینها را باید حفظ کرد، اینها را باید نگهداشت.
کسی را باید فرستاد جنگ که ایندوره وظیفه اش برای جنگ است. به نظرم کار فرخ کاوه در این دوره جنگ نیست. نمیفهمم چرا رفته؟ کار مظفر محمدی و سید مجید در ایندوره این نیست که بروند با گروه ضربت رژیم جنگ و گریز بکنند، به نظرم کار این رفقا این نیست. کس هائی که در کنگره به آنها رأی دادند به خاطر درکشان از مسائل توده های زحمتکش به آنها را دادند. بنابراین به این اعتراض جدی دارم.
نکته آخر صحبتم این است که این کاری است که انجام شده، حالا بگوئیم برگردند؟ من نمیدانم چه باید گفت؟ ولی میخواهم یک چیزی از طرف رفقائی که این اتوریته را دارند گفته شود. برگردند؟ بالاخره اینطور نمیشود، هر وقت از مرز برویم و بیائیم و هر دفعه باید چهار تا تلفات بگذاریم، خُب پس یک کاری انجام شده که ما راجع به آن گیر کردیم دیگر. الان تقاضای چه بکنیم؟ اینها را برگردانیم؟ من میگویم نمیتوانیم، پشت مرز هستند.
من پیشنهاد دارم به رفقائی که این عرصه فعالیت را میشناسند یک فکری بحال این قضیه بکنند. به نظرم گردان ما که قعلاً در تیر ماه در ژاورود در محاصره گروه ضربت افتاده، این داستان زندگیش است تا پائیز. مستقل از اشتباه طرف، ایکه چرا رفتید توی آن دره، نگهبان خسته بود خوابش برد، مستقل از همه اینها این سرنوشت این گردان است. ضربه میزند و ضربه هم میخورد، این را میخواهید؟ این را حزب و کومه له تعیین کند. میخواهید یک دوره ای ضربه بزند و ضربه بخورد و زمستان شود؟ و ما باز بشینیم و تشکیلات مان را بشماریم و ببینیم باز هم کسی را نداریم که این تشکیلات را روی خط و سیاست رهبری اداره بکند؟ من این را درست نمیدانم.
همین الان اتوریته نشسته ای در تشکیلات ما جز این کمیته کسی در رأسش نیست. ما به عنوان کمیته اجرائی پیامهائی دادیم در مورد اعزام نکردن سید مجید، صلاح مازوجی و مظفر محمدی و همینطور هشدار دادیم درمورد عواقب سیاستی که دنبال میشود، منتها این را شخصاً کافی نمیدانم. به نظر میآید گروه نشسته ای نیست که این اختیارات را داشته باشد، پیشنهاد میکنم که کمیته مرکزی از رفقائی که همین الان این اختیارات را در رابطه با نقش شان در کمیته مرکزی کومه له دارند بخواهد که با این مسأله تعیین تکلیف بکنند. اگر با این نگرانی سهیم هستند که فکر میکنم هستند. دور هم جمع شوند و یک فکری بکنند و راهی را برای داخل پیشنهاد بکنند.
من تصورم این است که میشود به بعضی واحدها گفت با دقت از مرزها رد شوندد، بعضی واحد نقل مکان بکنند یا درصد عملیاتهائی را که میکنند به آنها تذکر داد، یک چیزهائی شبیه این. توصیه میکنم کمیته مرکزی حزب این دستور را به این رفقا بدهند.
------
1- نوشته مورد اشاره را نيافتم. ميدانم که منصور حکمت به مساله "رهبري" و "کادرها" در جزوه "کمونيسم کارگرى و فعاليت حزب در کردستان" به طور مبسوط بحث کرده و نوشته است. اما تاريخ نگارش اين بحث حدودا دو سال بعد از پلنوم 9 کميته مرکزي حزب کمونيست ايران است. با اينحال من يک نامه او به ابراهيم عليزاده را که در سال ۱۹۸۴ نوشته و در آنجا به بحث کادرهاي کومه له پرداخته است، ضميمه اين شماره بستر اصلي- ۱۰۶- کرده ام. آن نامه همراه با ديگر دست نوشته هاي منتشر نشده منصور حکمت به شکل کتاب نيز انتشار يافته است. لينک به کتاب مذکور.
*****
در مورد پيشنهاد رژيم براي مذاکره با کومه له
بخشی از : بحث و اظهار نظر در پلنوم دهم حزب کمونيست ايران
١٥ تا ١٩ نوامبر ١٩٨٧ -۴۲ تا ۸۲ آذر ماه ۱۳۶۶
منصور حکمت: یک توضیحی بدهم، تنها اطلاعی که ما از این جریان داشتیم پیامی بود که چند روز پیش گرفتیم، مضمونش این بود که "جلال طالبانی" اطلاع داده که ایران در مقابل سئوالهای ما این جوابها را داده که ر. عبدالله گفت:
"حاضریم علنی باشد، در کردستان عراق یا اروپا باشد" و غیره.
ما اصلاً خبر نداشتیم قضیه چی هست آنجا، در پیام، اشاره شد به نامه ای که آمده و پیرو آن نامه ای که برایتان فرستادیم، اینها و یک سری بحثهای دیگر.
برای همین ما هیچ جوابی به آن پیام ندادیم برای اینکه نمیدانستیم قضیه چیست. حتی صحبتهائی که با ر. حسین مراد بیگی کردم، استنباط او این بود که این در همان پچ پچ کردنهای جلال طالبانی می گنجد و بعید است چیز بیشتری باشد، اما خود پیام حاکی از این بود که این مسأله یک مقدار از این حرفها جدی تر است. این اتفاق به این صورت افتاد، الان احتیاج است رفقائی که اینجا هستند رهنمود بدهند که چه باید کرد و چه نباید کرد.
بحث، مسأله تماسهای غیرمستقیمی است که ایران خواسته برای پیشنهاد مذاکره. من فکر میکنم این بحث را در چند سطحی میشود دنبال کنیم. پیشنهاد میکنم رفقا با این خطوط برخورد کنند:
یکی اینکه انگیزه های حکومت ایران از چنین حرکتی چیست؟ و چقدر این مسأله جدی است و چه اهدافی را در این دنبال میکند. دوم اینکه یک چنین اتفاقی در سیاستهای ما چه جایگاهی میتواند داشته باشد، با فرض اینکه آنها جدی باشند؟ واقعاً مسأله شان باشد؛ ما چه برخوردی علی العموم روی این مسأله داریم، روی نفس این کار؟
سوم اینکه چه ملاحظات و شرایطی داریم برای وارد شدن به یک چنین حرکتی؟ با هدف اینکه بتوانیم بیست قلم، ده قلم نکته قابل اجرا کردن را استخراج کنیم و در اختیار رفقای کمیته مرکزی کومه له بگذاریم.
بنابراین روی این سه جنبه لااقل میشود صحبت کرد و رفقای دیگر در صحبتهای شان حتماً جنبه های دیگری را بیرون بکشند. تفکیک میکنیم و راجع به آنها صحبت میکنیم و راجع به آنها نوبت میگیریم.
ر. امیر (حمید تقوائی) روی بحث من نوشتند: "میخواستم نکته ای را تصریح کنم، من کُلا فکر میکنم این پیشنها رژیم یا بخشی از آن حتی قصد مذاکره ندارند، بلکه طرح این نوع واسطه تراشی و پیشنهاد کردن را توطئه میدانم. پس فرق دارد با اینکه هر مذاکره دیپلماتیکی را توطئه دانستن. چنین شایعات و اقدامات در مورد حزب دمکرات سالهای۶۳ ـ ۶۴ فراوان بود".
اینکه بگوئیم رژیم نمیخواهد روی مسائل کردستان مذاکره کند و راه حل سیاسی نمی شناسد بدیهی است، درست است. طرف بالاخره میخواهد یک کاری در جهت منافع ارتجاعی خودش بکند، مذاکره بکند، همه اینها واضح است و این را همه ما باید بدانیم. مسأله این است اقدامی که او میکند چه جائی برای ما پیدا میکند و ما چه رابطه ای میتوانیم با این بگیریم؟
رژیم ممکن است برای منافع خودش هزار و یک کار بکند و سرش در آن پروسه کلاه برود، کما اینکه لشکر کشیده به کردستان و توی آن مانده است.
بنابراین فکر میکنم هنوز جا دارد که راجع به این مسأله و اینکه چه استفاده ای ما میتوانیم از یک چنین وضعیتی که پیش آمده بکنیم، حرف بزنیم.
راجع به قصد خود رژیم من فکر میکنم یکی از عاملها این است فشاری که آمریکا روی اینها گذاشته و وجهه ای که (لااقل این جناح) میخواهد نزد آمریکا بدست بیاورد، خوانائی بیشتری دارد با یک درجه ای برگشتن و کردستان را بعنوان عنصر مشروعیت پیدا کردن در داخل کشور، یک برخورد دیگری را با نشان دادن آن، که(ما رژیم اسلامی) داریم میکنیم.
اینکه رژیم هر مذاکره ای را بعدا به خون می کشند و قطعاً اینها قصدشان این نیست که خودمختاری کردستان را از طریق مذاکره بدهند یا آرامشی بوجود بیاورند. ولی حتماً میخواهند که در یک دوره ای بنظر بیاید که دارند مذاکره میکنند.
یعنی آن جناح میخواهد و این چنان توهمی در سطح ایران و جهان نسبت به این رژیم بوجود میآورد که از اول انقلاب تابحال، اشغال سفارت نمونه اش بوده و حمله آمریکا، در آن حد برایش توهم ایجاد میکند که رژیم اسلامی ارتجاعی رفته ونشسته با اپوزیسیون مسلح خودش دارد حرف میزند، نماینده میفرستند و میآیند و میروند.
مسأله این است که این هنوز دولت نیست، اگر این حرف کُل دولت بود بنظرم اینها پایش بودند که وارد دوره ای بشوند که بنظر بیاید که با مخالفین خودشان حرف میزنند. نه مخالفین شان در تهران، بلکه در کردستان که مسلح شدند، واضح است که از موضع قدرت هم حرف میزنند.
آنوقت این دولت به نظرم جلوی مردم عادی، جلوی طبقه کارگر و جلوی کس هائی که از این ناراضی هستند و طی اینمدت توهمات شان ریخته و جلوی هزار ویک جور آدمی از خارج با آن رژیم برخورد دارد، این جلوه ها را می بیند که خُب؛ موضع ضد آمریکائی گری من خیلی منسجم است دیگر! دارد با نیروهائی که آنها میتوانند اسلحه شان را بسمت آمریکا برگردانند، حرف میزند. بنظرم این خیلی توهم ایجاد میکند.
هر زمان دولت مذاکره با ما را شروع کند ما باید یک فکری بکنیم به حال توهماتی که پراکنده میشود نسبت به این دولت و طبقه کارگر. و این لااقل یکی از هدفهای این جناح است به نظرم.
منتها سئوال این است که این حرف که: "ما مُقلد امام هستیم باید یک کاری بکنیم تا امام یک چیزی بگوید"، ولی از طرف دیگر میگوید: "حاضریم علنی باشد!" به نظرم این یک تناقض اساسی است درذهن کسی که آمده و این حرف را زده است.
تو حاضری علنی باشد ولی میگوئی: اول امام یک چیزی بگوید!؟ حتماً علنی نمیکنید تا وقتی امام یک چیزی بگوید؟ بنابراین حاصر نیستی علنی کنی، پس جوابش این است که: خُب علنی نمیکنی، داری دروغ میگوئی راجع به این مسأله. این قسمتش را با بهمن ( حبیب فرزاد) موافقم، دارد ماتریال جمع میکند که ببرند پیش امام که:
"ما رفتیم و سونداژ کردیم و اینها حاضرند. شرایط شان هم خیلی خوب نیست، اینها که بیایند از موضع ضعف میآیند. ما میتوانیم اینها را یک دوره ای به گیج سری بیندازیم و غیره. اصلاً روحیه شان را در هم بشکنیم. یک چیزهائی هم حتی بدست بیاوریم و بعد به اینها حمله میکنیم."
دارند ماتریال جمع میکنند که کًیس خودشان را ببرند پیش مقامی که میخواهد این را به یک سیاست رسمی تبدیل بکند. همینطوری از اینها قبول نمیکنند، احتمالاً به اینها گفتند: برو بپرس و بیا بمن بگو چه گفتند؟
بنابراین، این رابطه را(بواسطه جلال طالبانی) با ما میگیرند.
در این مورد، من هم فکرمی کنم هر کسی با ما تماس گرفته و یک پچ پچی کرد نمیرویم پشت رادیو که بگوئیم: یکی آمده از ایران که میخواهد مذاکره بکند. اصلاً جواب طرف خیلی روشن است، میگوید؛ کی گفته؟ ضد انقلاب با این کار سعی میکند روحیه صفوفش را بالا نگهدارد.
میآید این را میگوید، اگر ما برویم و از رادیو بگوئیم: دولت ازطریق شخص ثالث پیشنهاد مذاکره داده، رژیم جمهوری اسلامی میگوید؛ دروغ گفتند، شایعه است، ما سازش نمیکنیم، این مسأله اصلاً در این سطح نیست.
من این را در چهار چوب دیپلماسی سّری نمی بینم، هر کسی یک سئوالی از آدم بکند بو بکشد و به مردم دنیا بگوید. آن چیزی که ما باید بکنیم به نظرم باید خودمان را با همان کانالی که آمده، طرف صحبت بکنیم و هیچ جا خودمان را با ایران طرف صحبت نکنیم و آن کانال (جلال طالبانی) است. پیشنهادی عملی که نسبت به این قضیه دارم اینها است: نامه ای برای "جلال طالبانی" بنویسیم، خیلی رسمی و علنی، طوری بنویسیم که اگر از دست ما هم در رفت خوشحال هم بشود. به این ترتیب: دوست عزیز شما از طرف دولت ایران آمدید و از طرف دولت ایران میگوئید؛ دولت ایران اینها را گفته است. سیاست ما در قبال دولت ایران این است، در قبال مذاکرات بطور کُلی این است. شرایط ما با رژیم جمهوری اسلامی اینها است.
مادام که اینها را نبینیم صحبتی از مذاکره نداریم ..... جنگ اینجا را او شروع کرده، بنابراین اولین پیش شرط هر مذاکره ای با مردم کردستان و نماینده های سیاسی اش این است که آتش بس یکجانبه بدهد، همه جای دنیا دارند میدهند. طرف میخواهد با الساوادری یک مذاکره بکند خودش اول آتش بس یکجانبه را داده، بعد پیشنهادهای مذاکره اش را دارد به طرف میدهد. تو حمله کردی آتش بس بده تا ملت بفهمد که میخواهی حزف بزنی. نمیشود هم داری میجنگی و هم میخواهی حرف بزنی؟!
سیاست میلیتاریزه کردن و جنگ در کردستان را تو شروع کردی بنابراین اولین شرط اش این است که آتش بس یکجانبه دولت را به مردم بدهید و دومین شرط اش این است که بگوئی ما میخواهیم با نیروهای سیاسی کردستان مذاکره کنیم، این را بعنوان دولت بگوئید. ما جناح ـ مناح نمیشناسیم در دولت، ما با دولت شما طرف هستیم.
بنابراین اعلام آتش بس یکجانبه و بعد اعلام علنی که میخواهید مسأله کردستان را در رابطه با مذاکره پیش ببرید، همه اینها پیش شرطهای هر مذاکره ای است که اصلاً بیائید با ما هم طرف حساب بشوید.
بعداً اقداماتی که متناسب با این دوتا است باید بکنید، برای اینکه مردم کردستان هیچ نوع باوری به حرفهای تو ندارند. بنابراین باید بتوانی با یک چیزهائی آنقدر زمینه بدست بدهید که هر نیروی اصیل در کردستان بتواند اصلاً جلوی مردم سر خودش را بلند نگهدارد، وقتی (در مذاکره) حرف بزند. بنظر من اینها شامل مذاکره است.
اول: عقب کشیدن نیروهای نظامی به داخل پادگانهای خودشان و کاملاً غیر میلیتاریزه کردن محیط شهر و روستا، بیرون نیایند از آن سوراخها. ما میگوئیم: از کردستان برو، ولی (با فرض جدی بودن قصد مذاکره) در پایگاه خودتان بنشینید وحجم حضور نظامی را کم کنید. پنجاه تا لشکر آوردی یک تعدادش را بیرون ببر، اگر میخواهی مذاکره کنی و آتش بس کنی اینقدر نیرو احتیاج نداری.
دوم: زندانیهای سیاسی؛ که در رابطه با همین مبارزه گرفتی، یا مردم معترضی که در رابطه با حضور نظامی و سربازگیری اجباری اعتراض کرده و گرفتی، بالاخره تمام کس هائی که زندانی کردید بخاطر اینکه دارید میجنگید، اینها را باید آزاد کنید.
سوم: تمام کسانی که کوچ دادی و تضییقات اقتصادی و غیره برایشان ایجاد کردید، اینها را باید برگردانید سر جای خودشان. این شرایط پیش شرطهای هر نوع طرف حساب شدن ما بمثابه کومه له با شما است، در غیر اینصورت ما اصلاً چنین رابطه گرفتن را برسمیت نمی شناسیم و جوابی به آن نمیدهیم. مقدم بر هر نوع پیشنهاد مذاکره و تعیین مکان مذاکره، باید این کارها را بکند. هر دولتی بطور واقعی مسأله اش این شده باشد که مذاکره بکند باید اینها را بکند.
من میگویم این مضامین را خیلی رسمی در یک نامه ای به جلال طالبانی بنویسیم و بدهیم دستش و کپی اش را نگهداریم. چون اتفاقی که برای ما افتاده این است؛ جلال طالبانی آمده و یک چیزهائی گفته، نامه جلال طالبانی را بدهیم، این را هم نباید علنی کرد. چون هر چیزی که جلال طالبانی بما میگوید ما نمیرویم پشت رادیو بگوئیم، اینهم یکی از همانها است.
اگر دولت یک چیزی گفت (در رابطه با مذاکره) ما میرویم و میگوئیم؛ در این تاریخ، شخصی بنام جلال طالبانی این سئوالها را از ما کرده و ما هم این جوابها را به او دادیم، والسلام! چیز دیگری هم باو نگفتیم.
ما نرویم و هِی برویم بپرسیم؛ چه شد، جواب نامه ما چه شد و آنها چه میگویند؟ ما نامه را بدهیم و منتظر حرکت بعدی آنها باشیم.
ممکن است شایعاتی باشد بنظرم باید با دقت این شایعات را بررسی کنیم اینها راههای مقابله با خودش را دارد، چه بصورت سخنرانی هائی که، عین همان نامه را برای تشکیلات بخواند و چه بصورت برنامه ای که در سنندج شایع شده که رژیم میخواهد مذاکره کند، ما حرف خومان را زده ایم.
آدم میتواند بگوید؛ این شایعه را تا این حد که توسط شخص ثالث بدست ما رسانده که رژیم یک چنین نیت هائی دارد شنیدیم و در همین سطح با آن برخورد کردیم و شرایط مان را گفتیم، ولی بیشتر از این چیزی نشنیدیم.
آدم میتواند تا همان حدی که در سطح جامعه مطرح است با آن برخورد کند و نگذارد ابهام بوجود بیاید. دو تا نکته را اشاره کنم، یکی اینکه بحث توطئه میشود و خنثی کردن عواقبش. من میگویم لازم نیست که ما مجبور باشیم عواقبش را خنثی کنیم، خود مذاکره واقعی صد مرتبه بیشتر از آن توهم و ضعف و یأس ببار میآورد در صفوف خودمان و در فعالین شهر. لازم نیست حتماً طرف نخواهد مذاکره کند ولی بگوید "مذاکره کنیم"، تا این اتفاق برای ما بیفتد.
ببینید! هر کسی اعم از اینکه بگوید؛ طرف میخواهد واقعاً مذاکره کند یا اینکه بگوید؛ اصلاً نمیخواهد مذاکره کند، با این مواجه میشود که این خوش باوری بوجود میآورد، بدبینی و مسائل دیگر بوجود میآورد. ما برای هوشیار بودن در مقابل عواقب این پروسه احتیاجی به تئوری توطئه نداریم و با هر تئوری هم که داریم بحث میکنیم باید جواب مسائل را بدهیم.
یک نکته در حرفهای خسرو(داور) بود (نمیخواهم بگویم یک نکته ای گفت، به هر حال مربوط میشود به آن حرفها)
ببینید! اینطور نیست که مردم کردستان به روی هر کسی که با جمهوری اسلامی مذاکره کند تف میکنند، گویا حزب دمکرات با مذاکراتی که با جمهوری اسلامی داشته، دیگر در کردستان پایمال شده است!
بنظرم این تصویر واقعی از مردم نیست، مردم برآیند یکسری کشش ها و فشارها هستند. اگر کسی پیدا شود که خیرش به مردم برسد دستش را هم میبوسند. اینطور نیست که کافی است شایع شود که میخواهند با کومه له مذاکره کنند تا ما دیگر نتوانیم سر مان را توی مردم بلند کنیم، یا مثلاً تأثیر منفی و مخربی در روحیه ها بگذارد، به نظرم اینطور نیست.
دوم اینکه قرار نیست مذاکره وقتی برای ما خیر داشته که حقوق مردم کسب شده باشد، که با نشدنش بگوئیم این برای ما جای مثبتی ندارد. بنظرم با هر دلیلی، با هر دلیل ارتجاعی و ضد انقلابی که فقط همین دلایل میتواند برای جمهوری اسلامی داشته باشد بیاید بگوید؛ بیایید مذاکره کنیم. ما باید بعنوان یک نیروی سیاسی بشینیم و ببینیم ما چه میتوانیم در این قضیه بدست بیاوریم.
خُب او میخواهد با ما مذاکره کند و میگوید آتش بس میدهم. آتش بس میدهد؟ من میتوانیم استفاده های دیگر بکنم. کسی جلوی دهان من را که نگرفته بگویم: مردم! مواظب باشید، میزند. آمادگی نظامی تان را بالا ببرید، نیرو جابجا میکند. فعال من که از زندان است یا تصادفاً ۵ - ۶ نفر را آزاد کرده میگویم؛ بیا پیش خودمان. هزار و یک کار و اینکه آموزش میدهم.
اگر آن شرط (ناصر جاوید) را قبول کند؛ که باشد مردم جمع بشوند و راجع به مذاکره اظهار نظر کنند، خُب در پلاتفرم من هست که مردم حرف بزنند، میدانم آخرش جنگ است آن مردم هم میدانند آخرش جنگ است.
به هر حال بحث بنظر من یک پله ای است بین اینکه یا بر سر حقوق مردم مذاکره میکنیم یا نفس مطرح کردن مذاکره کاملاً به ضرر ما است.
به نظرم یک اتفاقی افتاده است، بهتر است اگر طرف رفته باشد در پُز مذاکره، ما با پُز جنگ با او باشیم. بهتر است رفته باشد در پُز مذاکره، ما طلبکاریم.
مبارزه مسلحانه را شما وقتی میکنید که طرف دست به اسلحه برده. حالا به هر دلیل کثیفی میخواهد سه ماه دست به اسلحه نبرد و تو هم که استراتژی نظامی ات با این مذاکره معلق نمیشود، اینکه حالا دارد با این کار جلوی حمله بزرگ زمستانی من را میخواهد بگیرد. ما یک چنین استراتژی نظامی نداریم که در این زمستان دَخل تو را بیاوریم، میخواهید آتش بس رسمی بدهی؟ بدهید دیگر! من به این معنی کاری به نیت اش ندارم. اینکه آب پاکی بریزند دست فلان جناح؟ بنظرم آنها خودشان میدانند. نامه ای که ما بدهیم هر چقدر هم دقیق باشد، آن جناح اگر ببیند به ضررش است میگذارد جیب خودش و شفاهی نقل بمعنی میکنند.
بالاخره اینطوری نیست که آن جناح فقط لَنگ این است که خودش بفهمد ما چه میگوئیم؟ خودش هم میداند ما چه میگوئیم.
نظرم یک فرق اساسی دارد با اینکه (ر. حمید گفت)؛ "قبلاً هم به حزب دمکرات گفته". خُب این دفعه آمده به ما گفته، چرا قبلاً به ما نمی گفت؟"
خود طرف با اینکه میداند ما چه جوابش را میدهیم، میداند ما کی هستیم، اصلاً تصویر خیلی روشنی از "کومه له" دارد، کسی که رادیوی خودش را باز کند آن تصویری که بگیرد میرسد به جمهوری اسلامی.
اتفاقاً ایندفعه آمده به ما هم میگوید. یعنی یک مقدار مسأله برای خودش بیخ دارتر از آنچیزی است که سابق به حزب دمکرات میگفت و با رهبر بسیج صحبت میکرد. حاضر است اسم رفسنجانی را هم بگذارد روی کاغذ؛ که ایشان هم گفته! اگر هم توطئه است، توطئه ای است که قرار است برای طرف طولانی باشد. یک پلیتیک عادی روزمره نیست، یک توطئه طولانی تر، یا میخواهد روی برآیند نیروها تأثیر بگذارد، میخواهد فُرجه بخرد، میخواهد ما را زیر فشار بگذارد. ولی همه اینها به این معنی نیست که ما باید از این خلاص شویم، مثل یک تله ای که برای روباه گذاشتند و فقط میشود از این در رفت! جنگش هم از این توطئه بزرگتر بود دیگر.
حمله کرد به ما و ما یک سیاستی در پیش گرفتیم که جنگش بضررش تمام شد دیگر. این(مذاکره) را هم میشود برای یاروبه برعکس تبدیل کرد.
در مورد اینکه ما نخواهیم مذاکره کنیم، آن مثال راه کارگر را که ایرج (آذرین) زد درست است، همه اینها یعنی اینکه ما عامل خارج این بحث را نمیتوانیم بیاوریم مایه پشت پا زدن این پروسه بکنیم که.
اگر راه کارگر هم مسأله کشتگر برایش مطرح است و در عین حال میخواهد با ما قانون کار را بدهد، این مسأله با "قانون کار دادن" مربوط است، بنابراین میتوانیم در تصویر از آن حرف بزنیم.
بگذار اینطور بگویم: تصویر حقوقی و پرنسیبی که ما از مسأله میدهیم عین تصویر عملی است که باید دنبالش برویم، هیچ دو تا چیز اینجا ندارید، بنابراین میتوانیم در تصویر از آن حرف بزنیم. یک تصویر حقوقی و پرنسیبی داریم که میگوئیم؛ موضع ما این است و اگر چه بکنید مذاکره میکنیم و اگر چه نکنید مذاکره نمیکنیم، ولی یک کارهائی هم علاوه بر این تصویر هست که: "آن را هم میکنیم برای اینکه این سر نگیرد!"
ما همان چیزی را که میگوئیم اجرا میکنیم و همان چیزی که میکنیم، حتی برای ما کنکرت، درست است. من بحثم این است. من میگویم آن نامه را طوری بنویسیم که معلوم باشد چه میگوئیم و به آن هم واقعاً عمل کنیم. خُب من کاملاً با این موافقم. پیشنهادم این است که این نامه را مشخصاً به شخص ثالث بنویسیم برای اینکه این دوره باید مستند باشد، شفاهاً اتفاقاً آن شایعات خیلی گُل میکند، میگویم این نامه را همین لحظه بدهیم به تشکیلات خودمان. جلوی دهان جلال طالبانی را که نمیشود گرفت او تا حالا به صد نفر گفته، عراقیها فهمیدند، از قول خودمان هم پرسیدند و شنیدند. برویم به همه مردم و طبقه زحمتکش بگوئیم، من در این حرفی ندارم. این را بدهیم. ولی این حالت هم هست: آیا خودمان، رأساً قبل از اینکه اصلاً رژیم بیرون وعلنی راجع به مذاکره حرفی زده باشد، اسم این را در رادیو بیاوریم؟ این که صد مرتبه بیشتر توهم ببار میآورد و موضوع بحث مردم میشود، به نظرم نگذاریم این کار انجام شود. ببینیم اگر کسی غیر از آن اگر این مسأله را انداخت توی مردم جوابش را میدهیم، اگر نیانداختند چرا و چه مرضی داریم مردم را بیاوریم سر این مسأله؟ " بدهیم به مردم"؟ به مردم نه! نامه را به عنوان یکی از اسناد تشکیلاتی میدهیم دست تشکیلات کومه له، حتما آن را میگذارد و با اهل آبادی حرف میزند دیگر. یعنی هیچ راهی نیست که یک کاری بکنیم که به خلق آبادی و خانواده هائی که میآیند، نگفت. ولی میگوید که اینطوری شده، آمدند و تماس گرفتند و بچه ها بهش گفتند؛ برو بابا حل داری؟! همان مکانیزمی که آن شایعه را پخش میکند هنوز مناسبتر است برای خنثی کردنش تا اینکه با برخورد علنی ـ رسمی که مسأله را بیش از حد بزرگ میکند.
-----------
اين متن را رفيق عزيز دنيس مر از روي نوارهاي پلنوم ۱۰ کميته مرکزي حزب کمونيست ايران - ۱۵ تا ۱۹ نوامبر ۱۹۸۷، ۲۴ تا ۲۸ آذر ماه ۱۳۶۶ – پياده و تايپ کرده است. من مجددا متن را اديت و مقابله کرده و برخي اصلاحات در تبديل لحن گفتاري به نوشتاري گنجانده ام. خط تاکیدها همه جا از من است. با سپاس فراوران از دنيس عزيز.
ایرج فرزاد ۲۹ اکتبر ۲۰۲۳