یک ـ فشار جهانی بر جمهوری اسلامی افزایش می یابد! جمهوری اسلامی پس از عقب نشینی در سیاست خارجی و تعیین یک تیم جدید در این عرصه، روز به روز با مشکلات جدی تری روبرو می شود.
در تازه ترین اقدام، اجلاس سران هفت کشور صنعتی جهان در قطعنامه پایانی خود، فشار بر جمهوری اسلامی را افزایش داده و رژیم را عامل بی ثباتی در منطقه دانسته و از آن خواسته اند در سیاست اتمی خود با آژانس همکاری گسترده تر و دقیق تری انجام دهد. در اقدامی دیگر، شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی با اکثریت آراء، قطعنامه پیشنهادی دولت های آلمان، فرانسه و انگلیس را که دولت آمریکا هم به آن پیوسته تصویب کرد. این قطعنامه جمهوری اسلامی را به علت گسترش فعالیتهای هستهای و عدم همکاریهای لازم با آژانس محکوم میکند.این اقدام کشورهای اروپائی در پی تحریم شرکت های مسافربری هوائی و کشتییرانی ایران صورت می گیرد. قطعنامه اتحادیه اروپا و آمریکا در ضمن هشداری به سیاست های قمار اتمی جمهوری اسلامی برای احتمال توسل به مکانیسم ماشه توسط کشورهای اروپائی و بازگشت همه تحریم های سازمان ملل در دوره قبل از برجام می باشد.مجموعه این اقدامات نشان می دهد که اتحادیه اروپا، سیاست تشدید فشار علیه جمهوری اسلامی و بالا بردن قدرت چانه زنی خود در مذاکرات آتی را پیشه کرده است. اتحادیه اروپا و بویژه دولت آلمان که زمانی ضربه گیر جمهوری اسلامی در برابر ضربات دولت آمریکا و بویژه دولت اول ترامپ بود، اکنون و پس از همکاری های نظامی جمهوری اسلامی با روسیه علیه اوکراین، به نیروی اصلی فشاردولت های اروپایی بر جمهوری اسلامی تبدیل شده است. جدا از فشار اتحادیه اروپا، با بدست گرفتن قدرت توسط کابینه ترامپ در آمریکا و احتمال بازگشت سیاست “فشار حداکثری”، جمهوری اسلامی با شرایط به شدت بغرنج تری روبرو خواهد شد. چنین وضعیتی کار تیم دیپلماسی جمهوری اسلامی را به شدت دشوار ساخته است.
دوـ سیاست دفاع از “حرم” بنیادگرایان شیعه در سوریه زیر ضربات بنیادگرایان سُنی!
بحران سوریه وارد فاز جدیدی شده است. تمام تلاش های جمهوری اسلامی برای حفاظت از رژیم بشار اسد، می رود تا نقش بر آب شود. گروه های بنیادگرای اسلامی (هیئت تحریرالشام) مستقر در ادلب حملات گسترده ای را به حلب آغاز کرده اند. آنها هم اکنون کنترل بخشهای بزرگی از شهر حلب را در دست گرفته و در حال حمله به دیگر روستاها و شهرها از جمله حما هستند. نیروهای بشار اسد در برابر این تهاجم در هم شکسته و در حال عقبنشینی میباشند. به دنبال آتش بس بین حزب الله و ارتش اسرائیل در لبنان، نیروهای هیئت تحریر الشام به سرعت وارد عمل شدند تا راه را بر انتقال تسلیحات سنگین حزب الله به سوریه بگیرند. نیروهای سپاه قدس نیز که زیر فشار بمباران های ارتش اسرائیل طی ماه های اخیر به شدت آسیب دیده بودند، در مقابل حمله برق آسای اسلام گرایان هیئت تحریرالشام که از جانب دولت ترکیه پشتیبانی می شوند، نتوانستند مقاومت کنند و خط دفاعی آنها به سرعت در هم شکست و به سوی اطراف دمشق عقب نشینی کرده اند. از سوی دیگر نیروهای سوریه دموکراتیک موسوم به روژاوا نیز به سوی حلب و شهر رقه پیشروی کرده اند، و شهر رقه و محله کرد و مسیحی نشین حلب را نیز به کنترل خود در آورده اند. آنچه که این روزها در سوریه می گذرد بازتاب منافع دولت های روسیه، آمریکا، ترکیه و اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران است. بشار اسد که تنها با حمایت های همه جانبه جمهوری اسلامی، حزب الله لبنان و روسیه توانست قدرت لرزان خود را در جنگ داخلی سوریه حفظ کند، ابزاری است که قراراست توازنی بین منافع متضاد این قدرت ها برقرار نماید. در این میان موقعیت جمهوری اسلامی هم به دلیل ضرباتی که در سوریه خورده و هم به دلیل تضعیف موقعیتش در لبنان، از همه شکننده تر بوده و برای جلوگیری از سقوط رژیم اسد در حال تلاش برای گسیل نیروهای نیابتی خود ازعراق به سوریه است. سوریه هم اکنون به مناطق نفوذ روسیه و آمریکا و قدرت های منطقه ای رقیب مبدل شده و جنگ داخلی مانند تحولاتی که اکنون شاهد آن هستیم می تواند هر لحظه دوباره زبانه بکشد. در تحولاتی مشابه دوره کنونی مناطق تحت کنترل سوریه دموکراتیک میتواند در معرض تهاجم هوائی و احتمالا زمینی ارتش ترکیه قرار گیرد. نیروهای سوریه دموکراتیک فراخوان تسلیح عمومی داده اند و تلاش می کنند دست آوردهای خود را در کنترل مناطقی در شرق رودخانه فرات حفظ کنند.
سه ـ سیاست منطقه ای جمهوری اسلامی در بن بست !
اجرای توافق آتش بس در لبنان و پذیرش این طرح از سوی حزب الله بدون برقراری آتش بس در غزه، بیان شکست حزب الله در هدف خود برای ورود در جنگ است. کشتار رهبران رده اول حزب الله، ویرانی مناطق گسترده ای در لبنان و آواره شدن صدها هزار نفر از مردم این کشور، باعث گسترش خشم این مردم هم علیه اسرائیل و هم علیه حزب الله و حامی اصلی آن، جمهوری اسلامی شده است. حالا حتی حزب اللهی های رژیم درگیر در مسائل منطقه پذیرفته اند که خشم مردم آواره علیه جمهوری اسلامی بسیار گسترده و رو به رشد است. قبول قطعنامه ۱۷۰۱ سازمان ملل مبنی بر خروج حزب الله از جنوب لبنان و استقرار ارتش لبنان در مرز دو کشور به معنای کاهش شدید قدرت نظامی حزب الله در لبنان است. این آتش بس به معنای برجسته تر شدن نقش دولت لبنان در تحولات کشور، رشد و گسترش نفوذ آمریکا و فرانسه در تاثیرگذاری بر سیاست های داخلی این کشور و تضعیف شدید نقش جمهوری اسلامی در لبنان می باشد. به نظر می رسد توافق آتش بس در شرایطی صورت گرفته که جمهوری اسلامی مجبور شده از سیاست تهاجمی خود در این کشور عقب نشینی کند و دست حزب الله را در پذیرش آتش بس باز بگذارد. چنین وضعیتی بیانگر شکست سهمگین سیاست محاصره اسرائیل توسط جبهه مقاومت و کنار گذاشتن اجباری سیاست ماجراجویانه و پر هزینه نابودی اسرائیل است. مجموعه شرایط در منطقه نشان می دهد پروسه چیدن بال های جمهوری اسلامی در منطقه آغاز شده و رژیم اسلامی مجبور خواهد شد بلندپروازی های سیاسی خود که باعث ویرانی اقتصاد ایران و فقیرتر شدن مردم شده است را به کناری بگذارد و فتیله آتش افروزی های خود در منطقه را پائین بکشد و به تدریج کاملا خاموش سازد.
چهار ـ وحشت حاکمیت اسلامی از «انقلاب گرسنگان»!
اتخاذ عقب نشینی در سیاست خارجی با هدف لغو تحریم ها و جلوگیری از فروپاشی کامل اقتصادی صورت گرفته است. اما عدم پیشرفت در این زمینه در کنار میراث ورشکسته دولت رئیسی، دولت پزشکیان را با مشکلات جدی روبرو ساخته است. کاهش شدید ارزش پول ملی در کنار صندوق خالی دولت باعث فروپاشی اقتصادی و تشدید و تعمیق بحران معیشتی مردم شده است. وضعیت اداره کشوربه حدی بحرانی است که قالیباف از تربیون مجلس به این فروپاشی در همه عرصه ها با نمونه های روشن اعتراف می کند. علاوه بر رئیس مجلس، رئیس اتاق بازرگانی تهران، محمود نجفی عرب، می گوید: «در ۱۰ سال اخیر به طور متوسط سالی۲۷ هزار ایرانی اقامت کشورهای اروپایی، آمریکا و کانادا را گرفتهاند». این دلسردی نسبت به زندگی در کشور هر چند ممکن است در بخش هایی که دست شان به دهان شان می رسد، می توانند تمایل به خروج کشور را در ذهن و فکر و عمل خود برنامه ریزی کنند، اما در اقشارپائین که راهی جز ماندن و جنگیدن ندارند، می تواند ابعاد دیگری به خود بگیرد. این امری است که روزنامه جمهوری اسلامی به آن پرداخته و در سرمقاله پنجم آذر با استدلال های روشن می پرسد: ” از انقلاب گرسنگان نمی ترسید؟”. حرکت های اعتراضی توده های کارد به استخوان رسیده مردم روز به روز ابعاد گسترده تری به خود می گیرد. اعتراضات و اعتصابات گسترده کارگران رسمی، نیمه رسمی و پروژه ای نفت، گاز و پتروشیمی، تجمع اعتراضی معلمان بازنشسته۱۴۰۲ و بازنشستگان دیگر سال ها در اعتراض به عدم پرداخت ۶۰ درصد پاداش بازنشستگی با حضور گسترده مردم تداوم می یابد. اعتراضات بازنشستگان دیگر بخش ها نیز روز به روز گسترده تر می شود. پرستاران بیمارستان ها در اعتراض به شرایط معیشتی و شغلی خود تجمع و اعتصاب می کنند. مهمترین مطالبات آنها شامل افزایش حقوق به حداقل ۳۰ میلیون تومان، برقراری فوقالعاده خاص با ضریب۳، اجرای تعرفهگذاری پرستاری، اعمال قانون مشاغل سخت و لغو اضافهکاری اجباری است. توجه داشته باشیم که وزیر آموزش و پرورش، برادر رئیس سازمان اطلاعات سپاه، همان سیاست های خشن، ضدمردمی و ضد علمی دولت رئیسی را در قبال معلمان به پیش می برد. این نشان می دهد که حاکمیت برای کنترل جنبش مردمی، در گام نخست در صدد مهار جنبش صنفی معلمان کشور به عنوان آگاه ترین قشر کارگری است. تلاش حاکمیت در این راستا علاوه بر شناساسی و دستگیری فعالان صنفی و تشدید فشار بر فعالان صنفی زندان رفته، تلاش برای نفوذ در تشکل های صنفی معلمان نیز شامل می شود. هدف مقامات امنیتی رژیم آن است که این تشکل سراسری را از درون نیز مورد حمله قرار دهند و معامله گری را جایگزین مطالبه گری کنند. روشن است حاکمیت از الگو شدن این تشکل سراسری پرسابقه برای پرستاران که هر روز در بیمارستانی دست به اعتراض می زنند و دیگر کارگران بخش های گوناگون کارگری بشدت نگران است. اما علیرغم فشارها و تشدید سرکوب، ناتوانی حاکمیت در برآوردن وعده های پوچ خود، زمینه شعله ور شدن جنبش مطالباتی در کنار گسترش جنبش آزادیخواهانه و همگرایی آنها زمینه رشد و گسترش وضعیت انقلابی را فراهم می آورد. همین امر است که حتی روزنامه نویسان حکومتی از ترس “انقلاب گرسنگان” به وحشت افتاده اند.
پنج ـ خشونت علیه زنان، پاسخ مردسالاری نظام آپارتاید جنسیتی حاکم به جنبش برابری طلبانه زنان!
۲۵ نوامبر روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان بود. ایران تحت حاکمیت رژیم اسلامی در چهل و پنج سال گذشته با آپارتاید جنسیتی حاکم یکی از ارتجاعی ترین کشورهائی بوده که در بیش از چهار دهه شدیدترین خشونت ها را علیه زنان در همه عرصه ها تحمیل کرده است. خیزش انقلابی “زن، زندگی، آزادی” آتش فشانی است که توسط زنان ایران علیه این آپارتاید جنسیتی فوران کرده است. در همین رابطه و به مناسبت همین روز باید به چند مورد مهم توجه کرد. اول، فقر گسترده در ایران در درجه اول فقر هولناک زنانه است و آپارتاید جنسیتی عامل اصلی زمینه سازی فقرزنان بوده است. دوم، هر چند انقلاب “زن، زندگی، آزادی” یک انقلاب فرهنگی از پائین در کشور به وجود آورده، اما در عین حال مردسالاری ریشه دار در برابر این موج رهائی بخش زنان به مقاومت و خشونت برخاسته است. این مقاومت خشن مردسالارانه را می توان در نرخ بالای زن کشی مشاهده کرد. روزنامه اعتماد در شماره روزدوشنبه ۳۰ مهر۱۴۰۳خود گزارشی از آمار زن کشی در شش ماه اول امسال منتشر کرده و به بررسی آمار قتل دستکم ۷۸ زن و دختری پرداخته است که در ۶ ماه نخست امسال توسط مردان نزدیک به آنها کشته شدهاند. نگاهی به آمار فوق نشان از وضعیتی دارد که زنان ایران با آن دست و پنجه نرم می کنند. زنان باید با «خشونت خانگی»، «آزار و اذیت جنسی»، «ازدواج اجباری و زودهنگام»، «قتلهای ناموسی» و «محدودیتهای اجتماعی و قانونی» دست و پنجه نرم کنند. تداوم چنین تبعیض و خشونت سازمانیافته ای در کشور ما محصول پیوند قوانین زن ستیزانه مذهبی حاکم و مرد سالاری نهادینه شده است. واقعیت این است که مردسالاری ریشه دار در کشور را نمی توان تنها محصول قوانین حکومتی جمهوری اسلامی دانست. اگر پدیده مشمئزکننده و جنایتکارانه زن کشی و خشونت های سازمانیافته علیه زنان محصول پیوند مردسالاری نهادینه شده و قوانین شرعی و حقوقی حاکم بر کشور است، پس برای از بین بردن این پدیده شوم باید در دو جبهه جنگید، هم در خانواده و اجتماع و هم علیه سیستم حاکم بر کشور. اما مبارزه در خانواده و در میان فامیل علیه مردسالاری نهادینه شده و ریشه دار بدون در هم شکستن ساختارهای قدرت سیاسی مردانه نمی تواند به نتیجه مطلوب برسد. واقعیت این است که ساختار قدرت در ایران، چه امروز و چه در زمان سلطنت پادشاهان و حتی سلطنت پهلوی، ساختاری مردمحور و متکی به قانون شرع بوده است. در این ساختار سیاسی از برابری حقوقی زنان و مردان خبری نیست. این وضعیت در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی که حکومتی است زن ستیز و تحمیل کننده بدترین نوع آپارتاید جنسی بر زنان، به شکلی حیرت آور تشدید شده و بی حقی کاملی را بر زنان کشور تحمیل کرده است.این آپارتاید به شکلی ست که زنان را نه تنها از حقوق ابتدائی و بدیهی خود همانند حق انتخاب پوشش و حتی رنگ آن، آزادی دوست داشتن و دوست داشته شدن، آزادی ازدواج، حق طلاق، حق حضانت و سقط جنین محروم کرده ، بلکه به پلیس، گشت ارشاد، جامعه، پدر، برادر و اعضای مرد فامیل اجازه داده است که در صورت تخطی زنان از قوانین مورد نظرشان، آنها را تحقیر، آزار و یا بکشند. شورش زنان در تمامی سال های حکومت اسلامی علیه قوانین حکومتی و شرعی و انقلاب «زن، زندگی، آزادی» طغیانی علیه این بی عدالتی آشکار و تبعیض سازمانیافته است و همین امر زنان را به آتشفشانی علیه حکومت اسلامی تبدیل کرده است.
شش ـ جمهوری اسلامی در منگنه مبارزات زنان گرفتار شده است!
سرانجام قانون «حجاب و عفاف» مصوب مجلس ارتجاعی اسلامی و تصویب نهائی شورای نگهبان منتشر شد. این قانون قرار است که روز ۲۳ آذر ماه برای اجراء به دولت ابلاغ شود.در این قانون وظایف متعددی برای ارگان های حکومتی از وزارت راه و شهرسازی و ارتباطات گرفته تا نیروی انتظامی و ستاد امر به معروف و نهی از منکر تعیین شده است. سران رژیم امیدوارند در شرایطی که نفرت از آنها در سرتاسر این جامعه موج می زند، اقلیتی از مرتجعان و مردسالاران را با تبلیغ اینکه گویا بی حجابی نهاد خانواده را به خطر انداخته است،پایگاهی برای خود دست و پا کنند و با نمایش اقتدار خود در این زمینه، هم حضور و موجودیت اسلامی خود را به رخ جامعه بکشند و هم جامعه ناراضی و معترض را مرعوب و سرکوب کنند. مبتکرین این استراتژی برای بقا البته فراموش نکرده اند که در انقلاب «زن، زندگی، آزادی» زنان و دختران آزاده ایران با چه میزانی از جسارت و جانبازی حجاب اجباری اسلامی را به آتش کشیدند و خود را از زیر بار این خفت و تحقیر تاریخی رها ساختند و آوازه حرکت خود را جهانی کردند. بعد از نقش پیشتازی که زنان جوان در خیابان ها و در رویاروئی جسورانه با مزدوران حکومتی در جنبش انقلابی ژینا ایفا کردند، اکنون این نقش را در نافرمانی مدنی از خود نشان می دهند. این میدان اکنون به صورت یکی از کارزارهای اصلی جمهوری اسلامی علیه همه مردم ایران در آمده است. رژیم می داند با هرگونه عقب نشینی در تحمیل کامل حجاب اجباری به زنان، تنها باقیمانده ستون های ایدئولوژی حاکمیتش فرو خواهد ریخت. به همین جهت است که سران حکومت اسلامی از تحمیل پوشش اسلامی به زنان و حتی مردان به عنوان اصلی ترین ابزار در تحمیل حکومت استبدادی ضد مردمی شان استفاده می کنند. اگر در شروع خیزش ژینا دختران جوان میداندار مبارزه ای خونین بودند، اینک مادران، مادر بزرگ ها و میلیون ها زنِ طرفدارآزادی پوشش در کنار دختران خود قرار گرفته اند. اگر سران رژیم اسلامی بر این تصور بودند که با مسموم کردن دختران در مدارس بر خیزش زنان فایق خواهند آمد، اینک با میلیون ها زن توانائی که طی دهه ها تمام اقدامات، سیاست ها و قوانین ضد زن رژیم را با شکست مواجه کرده اند چه میکنند؟ اکنون دیگر شجاعت و جسارت زنان به یک پدیده اجتماعی تبدیل شده است. زنانِ جسور و مبارز، دوش به دوش کارگران و زحمتکشان پیشرو، پیشقراولان سرنگونی حکومت اسلامی و بنیاد نهادن جامعه انسانی و آزاد فردا هستند.
هفت ـ سرمایه داری در حال نابودسازی زیست بوم بشریت!
کنفراس اقلیمی “کاپ ۲۹” سازمان ملل درباکو با شرکت دویست کشور در شرایطی برگزار شد که سیاره ما در آستانه یک فاجعه اقلیمی غیرقابل برگشت قرار گرفته است. این بحران بسیاری از جوانب اساسی حیات بر روی سیاره ما را مورد تهدید نابودی قرارمی دهد. انتشار سوختهای فسیلی به بالاترین سطح خود رسیده، گرمترین سه روز تاریخ جهان در ژوئیه ۲۰۲۴ رخ داده است. ادامه سیاستها و سازوکارهای فعلی ما را به سمت افزایش دمای حدود٫۷۲درجه سانتی گراد تا سال ۲۱۰۰ سوق می دهد. وضعیتی چنان وخیم که هرگز در تاریخ بشریت نه تجربه شده و نه ما و نه خویشاوندان پیشاتاریخی مان هرگز شاهد وضعیت اضطراری جهانی در ابعاد کنونی نبوده ایم. بر همین مبنا بود که ارزیابی جدیدی از میزان اختصاص بودجه به کشورهای فقیر و در حال توسعه برای مهار پیشرفت شتابان بحران زیست محیطی پیشبینی شده بود. این ارزیابی میزان بودجه سالیانه را ۱/۳ تریلیون دلار ارزیابی کرده بود و هیئت های نمایندگی کشورهای فقیر و درحال توسعه بر روی آن تاکید داشتند. کنفرانس اقلیمی باکو تنها پس از کشیده شدن مذاکرات به وقت اضافی، توانست به توافق دست یابد. بر مبنای این توافق کشورهای ثروتمند تا سال ۲۰۳۰ سالیانه تنها،۳۰۰ میلیارد دلار برای کاهش گازهای گلخانه ای، مهار گرمایش زمین و جلوگیری از سوانح روبه افزایش طبیعی در اختیار کشورهای فقیر و درحال توسعه قرار خواهند داد. واقعیت این است که پیروزی ترامپ و وارد شدن او به کاخ سفید در بیستم ژانویه سال آینده میلادی لطمه جدیدی به تعهد کشورهای پیشرفته سرمایه داری در ارتباط با تامین بودجه مورد نیاز وارد خواهد ساخت همان طور که ترامپ پس از پیروزی خود در انتخابات ۲۰۱۶ از پیمان پاریس خارج شد. قرار گرفتن سیاره ما در آستانه یک فاجعه اقلیمی غیرقابل برگشت حاصل سیاست انباشت نامحدود سیستم سرمایه داری، نگاه کالائی این سیستم به طبیعت و انسان و قربانی کردن آنها برای کسب سود، رقابت های منطقه ای و جهانی، جنگ و گسترش میلیتاریزه کردن جهان و ناتوانی سازوکارهای سرمایه داری در مهار بحران زیست محیطی است که هرروز شتاب بیشتری به خود می گیرد. مهار این بحران و کاهش دامنه آن که حیات نسل های آینده سیاره ما را به طور جدی تهدید می کند لازمه اش گسست از منطق نظام حاکم سرمایه داری است که کار خلاق انسانی، طبیعت و همه موجودات زنده را به وسیله تاراج، بهره برداری بی رویه و بهره کشی مهارگسیخته خود مبدل می سازد. این واقعیت غیرقابل انکار وظایف خطیری را در برابر فعالان و تشکل های کمونیست و سوسیالیست قرار می دهد که پرچم مبارزه با بحران زیست محیطی را بر افراشته و در صف مقدم پیکارها برای غلبه بر این بحران که پیوند ناگسستنی با مبارزه برای بدیل سوسیالیستی دارد، قرار گیرند.
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی
زنده باد انقلاب مردم ایران
زنده باد آزادی؛ دمکراسی و سوسیالیسم
کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران
هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳ برابر با ۰۲ دسامبر ۲۰۲۴