44 منتخب سایت

جمهوری اسلامی و مسئله کرد و ناسیونالیسم در ایران

جدال دیدگاه‌ها

رفقا هدف من از این سمینار بحث بر سر اوضاع منطقه و مسئله کرد و یا احزاب ناسیونالیست کرد در منطقه، بخصوص پیام اوجالان و دلایل و تاثیرات آن نیست. بحث اساسا در مورد موقعیت جمهوری اسلامی، ...

چرخشها یا شیفتهای سیاسی آن طی چند سال گذشته و امروز در رابطه با مسائل قومی یا ملی در ایران و بطور مشخص در کردستان، بعنوان جغرافیای فعالیت دفتر کردستان، است.

چندین سال است که ما شاهد چرخشی در سیاست جمهوری اسلامی در برخورد به جامعه بودیم. چرخشی از هویت اسلامی به هویت ایرانی! بطور ویژه در دوره احمدی نژاد شاهد طرح شدن هویت ایرانی، در مقابل هویت اسلامی بودیم. مسئله ای که حزب ما همان دوره بطور مشخص به آن، بعنوان تلاش جمهوری اسلامی در نمایندگی کردن ناسیونالیسم ایرانی، پرداخت. در این دوره چند ساله این شیفت کردن از هویت اسلامی به هویت ایرانی در جمهوری اسلامی، علیرغم مقاومتها و کشمکشهای درونی، ادامه داشته است و امروز جمهوری اسلامی از همه نظر پرچم نمایندگی ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی را بدست گرفته است. اینهم بحثی است که در حزب ما  جا افتاده است.

امروز جمهوری اسلامی از نظر فرهنگی، از نظر نگاه به خود بعنوان یک  قدرت منطقه ایی، از نظر رابطه خود با تاریخ جامعه ایران خود را نه مانند دهه ۶۰ تا ۹۰ صرفا اسلامی، بلکه ایرانی-اسلامی میداند و دائما بر وجه ایرانی بودن خود، حداقل در رابطه با مردم تاکید میکند. این واقعیتی کاملا مشهود و قابل رویت است. 

در این سمینار من میخواهم به چرایی این چرخش در سیاست جمهوری اسلامی و به ادامه این چرخش بعد از ۱۴۰۱ در ابعادی وسیعتر و مشخص در مورد کردستان بپردازم. 

شکست پروژه اسلامی کردن جامعه

ما مدتها است به اینکه پروژه اسلامی کردن جامعه از طرف جمهوری اسلامی شکست خورده است، اینکه جمهوری اسلامی نتوانست چه با سرکوب و چه با تحمیق، و اساسا سرکوب، جامعه متمدن ایران را که پس از انقلاب مشروطه به هویت شهروندی و مدنی خود متکی بود، جامعه ای که همیشه قطب نمای فرهنگی اش جوامع متمدن و فرهنگ متمدن در جهان بود، را به جامعه ایی مذهبی و اسلامی که متکی به هویت مذهبی و خرافات و فرهنگ و سنتهای عقب مانده اسلامی است تبدیل کند، پرداخته ایم. شکست سیاسی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در مقابل مردم، شکست پروژه اسلامی کردن جامعه، امروز دیگر نیاز به اثبات ندارد. این واقعیتی است که حتی خود هیئت حاکمه ایران مدتها است به آن اذعان کرده.

جمهوری اسلامی از ابتدای به قدرت رسیدن یک تناقض فرهنگی، اخلاقی و ارزشی با جامعه ایی داشت که خود را با فرهنگ ارزش های غربی، بعنوان جوامعی با فرهنگ و ارزش هایی متمدن تر، تداعی میکرد. این تناقض از روزی که جمهوری اسلامی به قدرت رسید خود را نشان داد و منشاء کشمکشی جدی میان مردم و حاکمیت شد. از همان روزی که جمهوری اسلامی به قدرت رسید این تناقض واین کشمکش بین جامعه و جمهوری اسلامی شکل گرفت و تا امروز ادامه دارد. در این چهل و چند سال کشمکش بر سر ماهواره، بر سر موزیک و شادی، بر سر حضور زنان در ورزشگاه، بر سر جشن های مختلط، بر سر دوچرخه سواری زنان، جدال بر سر تحمیل آپارتاید جنسی و حجاب یک لحظه متوقف نشده است. جدالی که ما از آن بعنوان جنبش خلاصی فرهنگی نام میبردیم. جنبشی که بطور دائم در عرصه های مختلف فرهنگی و اجتماعی با فرهنگ و قوانین ارتجایی ضد زن و ضد تمدن بشری جمهوری اسلامی بطور وسیع و گسترده ای در جریان بود. جدالی که مرز طبقاتی زیادی نمی شناخت و در نتیجه بسیار گسترده و وسیع در جامعه وجود داشت.

پس چند ده سال تلاش جمهوری اسلامی در اسلامی کردن جامعه، با اتکا به سرکوب و شلاق و زندان، و مقاومت مردم در اشکال مختلف، از تن ندادن به قوانین ارتجاعی تا درگیری و اعتراضات توده ای علیه قوانین ارتجاعی حاکم در ایران، و خطر کشمکشهای بیشتر و طغیانهای اجتماعی و توده ای علیه فشار فرهنگی و بیحقوقی های اجتماعی بر متن جدالی دائمی و روزمره میان اکثریت مطلق جامعه با جمهوری اسلامی، عملا این پروژه به شکست کشیده شد و عقب نشینی های قدم به قدم به جمهوری اسلامی تحمیل شد. اگر اشتباه نکنم اولین قانونی که لغو شد قانون سنگسار بود. اما مستقل از اینکه این شکست رسما و علنا و قانونا اعلام شد یا نه، ما شاهد عقب نشینی های دائمی بخشی از جمهوری اسلامی از این سیاست هستیم. نفس عقب نشینی کردن یا نه، ادامه سرکوب و تحمیل قوانین ارتجاعی اسلامی یا توقف و عقب نشینی، حتی درجه عقب نشینی و ... یکی از اختلافات و کشمکشهای دائمی در درون بخشهای مختلف حاکمیت بوده و هست. 

طبیعتا قبول این شکست از طرف جمهوری اسلامی، به معنی تسلیم شدن کامل آن در مقابل مردم و اعلام رسمی آن نبود. جمهوری اسلامی مانند هر حکومت بورژوایی دیگری، تلاش کرد راهی برای تبدیل این عقب نشینی به نوع دیگری از تعرض جبران کند. جمهوری اسلامی با علم به اینکه نمیتوان هم فشار اقتصادی و معیشتی را به اکثریت مردم تحمیل کرد، هم استبداد مطلق و هم فشار فرهنگی، تلاش کرد جبهه های مختلف جدال مردم با خود را کمتر کند. تلاش کرد فشار و مخاطرات جنبشهای اعتراضی برای ״حفظ نظام״ را از روی خود کمتر کند. 

جمهوری اسلامی بعنوان نماینده بخشی از بورژوازی در ایران همیشه رگه قوی ناسیونالیستی را در خود داشته است. رگه ای که با شکست پروژه اسلامی کردن جامعه امکان ایفای نقش و دست بردن مجدد به هویت ایرانی و ناسیونالیسم ایرانی، در مقابل هویت اسلامی و پان اسلامیسم، را پیدا کرد. شکست در اسلامی کردن جامعه و عقب نشینی در مقابل مردم به چرخش به ״ایرانیت״ و تلاش در نمایندگی کردن مستقیم و تام و تمام ناسیونالیسم ایرانی ترجمه شد. این شیفت کردن با مقاومتهایی در درون جمهوری اسلامی روبرو شد و یکی از محورهای اختلاف جناح ها در سه دهه سال اخیر است. بخشی از اختلاف اصلاح طلبان و اصولگرایان بر سر درجه و سرعت این عقب نشینی و چرخش هویتی و اعلام علنی آن بود. 

ضرورت این شیفت کردن از دوره خاتمی شروع شد و رفسنجانی، با جسارت بیشتری از خاتمی، در مخالفت با فشار به جوانان و بویژه به دختران و اینکه ״باید اجازه داد آن طور که خودشان میخواهند زندگی کنند״ و ״نباید اسلام و قوانین اسلامی را با زور به آنها حقنه کرد״ به میدان آمد و فائزه هاشمی هم با پرچم دفاع از دوچرخه سواری زنان به این تحرک پیوست. 

احمدی نژاد این تغییر سیاست و این تغییر چهره فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی جمهوری اسلامی را بطور جدی در دستور خود قرا داد. در این دوره است که ما شاهد باز کردن فضای فرهنگی، البته نه قانونی، رسمی و اعلام شده، هستیم. در این دوره است که ما شاهد کم کردن فشار به مردم، بخصوص جوانان بودیم. فشارهایی که بطور دائمی به کشمکشها و اعتراضات دامن میزد، مانند ممنوعیت موزیک زیرزمینی، ممنوعیت ماهواره، پوشش، جشن های فرهنگی و ... هستیم. احمدی نژاد با دفاع از تاریخ و سنتهای ایرانی، با بزرگداشت تخت جمشید و پاسارگارد و یا گرامیداشت تولد کورش عملا زیر پای ناسیونالیسم ایرانی، در تبدیل این تاریخ و مناسبتها و اماکن باستانی به تقابل با جمهوری اسلامی، را خالی کرد و جمهوری اسلامی را نماینده همه آنها اعلام کرد. دیگر بزرگداشت روزهای تاریخی، تولد کورش، رفتن به پاسارگاد و تخت جمشید و .... نه مراسمهای مخفی و در عین حال تحرکی سیاسی علیه جمهوری اسلامی که بخشی از برنامه های ״سازمان میراث فرهنگی״  بود. احمدی نژاد با دکترین ״مدیریت ایرانی״ و اینکه ״ما اسلام ایرانی هستیم״ و جدا کردن ״اسلام ایرانی״ بعنوان ״اسلام مترقی و جهانشمول״ از ״اسلام امریکایی״ بعنوان ״اسلام متحجر״ نقش جدی در تبدیل این عقب نشینی و این شکست به تعرض به ناسیونالیسم ایرانی داشت. 

در این پروسه جمهوری اسلامی در منطقه هم تندنس پان اسلامیستی خود را به نفع ایرانیت و ناسیونالیسم ایرانی پائین کشید. شاید تنها مسئله ای که جمهوری اسلامی بعنوان سنگر اسلامی بودن خود دست نخورده باقی گذاشت مسئله دفاع دروغین از مردم فلسطین و ״محور مقاومت״ بود. جمهوری اسلامی مدتها است تلاش میکند بعنوان حکومتی که از استقلال، عظمت و تمامیت ایران، نه ایران اسلامی، دفاع میکند و نماینده ایرانی و ایرانیت است، ظاهر شود. قدرت هسته ای جمهوری اسلامی بعنوان ״قدرت ایران״ و ״عظمت ایران״ در بوق و کرنا میشود و کسی مثل قاسم سلیمانی فقط قهرمان جمهوری اسلامی نیست، او بعنوان ״قهرمان ایران״، مدافع ״تمامیت ارضی ایران״ و ״قدرت ایران״ در منطقه معرفی میشود. جمهوری اسلامی با پرچم ״تبدیل ایران به قدرن منطقه ای علیرغم مخالفت امریکا״ بخشی از بورژوازی ایران و ناسیونالیستهای ایرانی حتی در اپوزیسیون را شیفته خود کرد. اظهار تاسف برخی از شخصیتهای شناخته شده ناسیونالیسم ایرانی در اپوزیسیون از مرگ قاسم سلیمانی ناشی از این واقعیت است. جمهوری اسلامی پا را از این فراتر گذاشته و مرتب موقعیت ضعیف رژیم سلطنت در مقابل دول غربی و عدم استقلال ایران در آندوره را به رخ ناسیونالیسم ایرانی و عظمت طلب در اپوزیسیون و بخصوص سلطنت طلبان میکشد.

بهرحال عقب نشینی جمهوری اسلامی در مقابل مردم و قبول شکست اسلامی کردن جامعه بدون علم کردن پرچمی دیگر ممکن نبود. جمهوری اسلامی همزمان با عقب نشینی و کاهش فشارهای اجتماعی و فرهنگی برای کم کردن فشار جنبش خلاصی فرهنگی، تلاش کرد ناسیونالیسم ایرانی را بعنوان سنگری که امکان  ادامه حیات و همزیستی با جامعه ایی که به هیچ عنوان قبول نکرد اسلامی بشود و قوانین عقب مانده و در تضاد با جامعه متمدن شهری در ایران، اسلامی را هضم کند، انتخاب و تسخیر کند.   
از ایندوره است که ״ایرانی بودن״، ״ملی گرایی״ به فرهنگ و ادبیات رسمی جمهوری اسلامی اضافه شد و به تدریج ״ملت ایران״ جای ״امت مسلمان ایران״ را گرفت. امروز اگر نگاهی به ادبیات جمهوری اسلامی بیندازید، صدها بار از ״هویت ایرانی״ و ״هویت ملی״  و ״ملت ایران״ نام میبرند و در کنار آن یکبار هم از کلماتی چون ״امت״ و ״هویت اسلامی״ استفاده میکنند. 

با توجه به اینکه بحث من اساسا روی رابطه جمهوری اسلامی با مردم متمرکز است من به عقب نشینی ها و شیفت جمهوری اسلامی به ״ایرانیگری״ و ״ملی گرایی״ در داخل در ابعاد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی میپردازم. برای اینکار به نمونه هایی اشاره میکنم. 

اگر رفقا فراموش نکرده باشند در خارج کشور از دوره احمدی نژاد برگزاری جشنوارهای فرهنگی و گسترش کار فرهنگی از طرف جمهوری اسلامی آغاز شد و شما دیگر در خارج کشور صرفا شاهد مراسمهای عاشورا و تاسوئا و انواع مراسم های اسلامی نبودید. بلکه بلعکس شاهد شکل گرفتن نهادهایی از طرف جمهوری اسلامی بودیم که به کارهای فرهنگی مشغول بودند. نهادهایی که زیر نظر وزارت امورخارجه و سفارتخانه های جمهوری اسلامی در خارج کشور انواع برنامه مانند ״فردوسی خوانی״، ״سعدی خوانی״، ״مولانا خوانی״ و ..... را برگزار میکردند. و باز اگر رفقا فراموش نکرده باشند بررسی این تغییرات و سیاست ما در قبال این نهادها، شانس آنها در جذب بخشی از ایرانیان در خارج کشور و .... در دستور تشکیلات خارج کشور ما قرار گرفت.   

علاوه بر این جمهوری اسلامی چند سالی است که نوروز، مراسمهای نوروزی از چهارشنبه سوری تا شادی در خیابانها را نه فقط ممنوع که بعنوان مناسبت و جشن ״سنتی و ملی״ به رسمیت شناخته است. در نتیجه برگزاری مراسمهای نوروزی و چهارشنبه سوری را از کشمکش و اعتراض به امری عادی و قانونی، تا جائیکه توازن قوا با او اجازه میداد، تبدیل کرد. برگزاری مراسمهای رسمی و دولتی در امکان غیر مذهبی که با تاریخ ایران، و نه اسلام، تداعی میشوند و جز آثار باستانی و فرهنگی اند، مانند حافظیه شیراز، را چند سالی است آغاز کرده است.  

همزمان با عقب نشینی در مقابل فشار جامعه، تسخیر تدریجی مسائل فرهنگی و اجتماعی که ناسیونالیسم ایرانی به عنوان ״هویت ایرانی״ در مقابل جمهوری اسلامی علم میکرد، قدم به قدم این بخش از هویت ناسیونالیسم ایرانی و بخصوص ناسیونالیسم ایرانی در اپوزیسیون را از آن گرفت. به تدریج صاحب تخت جمشید شد، صاحب مراسم نوروزی در حافظیه شیراز و ״عظمت״ و ״تمامیت ارضی ایران״ شد. تمام آن مسائلی که هر ناسیونالیست عظمت طلب ایرانی به آن افتخار میکند، از حافظ و تخت جمشید تا اینکه ایران به یک قدرت هسته ای در منطقه تبدیل شده است که کشورهای عربی از آن حساب میبرند، موقعیتی که دوره سلطنت پهلوی خوابش را هم نمیدیدند، را از آن خود کرد و ناسیونالیسم ایرانی واساسا اپوزیسیون را در این کشمکش به درجه زیادی خلع سلاح و حاشیه ای کرد. 

به این ترتیب اپوزیسیون راست و ناسیونالیست ایرانی به تدریج سنگرها و عرصه های برتری اجتماعی و فرهنگی و عظمت طلبانه خود بر جمهوری اسلامی، سنگرهایی که میتوانست پایه اجتماعی خود و بخشی از مردمی که حاضر نبود به هویت اسلامی و قوانین اسلامی تن بدهد را حول ״هویت ایرانی״، ״هویت ملی״، ״عظمت ایران״ حول خود جمع کند، را از دست داد. جمهوری اسلامی با پرچم ناسیونالیسم ایرانی و ״دفاع از تمامیت ایران״ به جنگ اپوزیسیون ناسیونالیست ایرانی مدافع حمله نظامی به ایران رفت و در صفوف آن انشقاق انداخت. مخالفت بخشی از این اپوزیسیون با رضا پهلوی و مدافعان حمله نظامی به ایران یا حتی تحریم های اقتصادی ناشی از این وضعیت بود.  

این تغییر سیاست جمهوری اسلامی، هرچند از سر عقب نشینی، موقعیت و رابطه ای جدید را میان جمهوری اسلامی و جنبش ناسیونالیسم ایرانی برقرار کرد و تاثیرات جدی ایی در تشتت در اپوزیسیون راست و ناسیونالیست ایرانی داشت، در تضعیف موقعیت رضا پهلویی به عنوان نماد این ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی، با این افتخار که ایران در دوران پادشاهی پدرش کشوری بزرگ و مهم در منطقه بود، نقش جدی داشت. این افتخار به گذشته نه چندان پرافتخار امروز سنگر مناسبی برای ناسیونالیستهای ایرانی نیست. 

من فکر میکنم تسخیر بخشی از پایه اجتماعی ناسیونالیسم ایرانی و خلع سلاح کردن آن  در عرصه های مختلف، در به راست چرخیدن فردی مانند رضا پهلوی و پیوستن او فاشیستی ترین جناح ناسیونالیستهای ایرانی، فاشیسم آریایی، و تبدیل شدن به سخنگوی آنها ناشی از خلع سلاح و ضربه به پایه اجتماعی و فتح سنگرهایی از ناسیونالیسم سنتی ایرانی اط جانب جمهوری اسلامی است. تشتت در صف اپوزیسیون ناسیونالیست عظمت طلب ایرانی، مقابله طیفی از آنها با این درجه از راست روی رضا پهلوی، کشمکشهای درونی این طیف نتایج این واقعیت است. امروز بخشی از اپوزیسیون ناسیونالیست ایرانی همزمان که خود را مخالف جمهوری اسلامی میدانند، همزمان جمهوری اسلامی را بعنوان مدافع ״تمامیت ارضی ایران״ و مدافع ״قدرت ایران״ در منطقه به رسمیت میشناسند، برای مرگ قاسم سلیمانی سوگواری میکنند و او را ״قهرمان ایران״ میدانند. 

دفاع از بخشی از ناسیونالیستهای ایرانی از سرکوب مردم کردستان، بعنوان ״تجزیه طلب״ و ״وابسته به بیگانگان״، و دفاع جمهوری اسلامی از ״تمامیت ارضی ایران״ خواندن آن در مقابل قبول فدرالیسم قومی از طرف رضا پهلوی و حتی مقایسه علنی و‌اشکار این دو سیاست، یکی ״ایرانی״ و دیگری ״خیانت به ایران״، در رسانه ها رابطه نیروهای اپوزیسیون ناسیونالیسم ایرانی و جمهوری اسلامی را با جنبش ناسیوالیسیم ایران را نشان میدهد. امروز این اپوزیسیون و شخص رضا پهلوی کیسه بوکس رسانه های جمهوری اسلامی شده اند. کیسه بوکسی که تلاش میکنند آنها را نماینده اپوزیسیون و حال زار آنها را نشانه حال زار همه نیروهای اپوزیسیون معرفی کنند.

بهرحال امروز جمهوری اسلامی نمایندگی ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی را در تمام عرصه ها، از عظمت طلبی تا بازکردن دریچه ایی برای ״فرهنگ ایرانی״، ״ادبیات ایرانی״، ״مراسم های ایرانی״، ״سنت های ایرانی״ و صاحب تمام ״افتخارات تاریخ ایران״ شدن، از اپوزیسیون راست و ناسیونالیست گرفت. همزمان فشار جنبش خلاصی فرهنگی را برخود تخفیف داد و خطر کشمکشهای روزمره و دائمی با مردم و بخصوص با نسل جوان را  کوتاه مدت هم شده از سر گذراند. تنها عرصه ای که جمهوری اسلامی تا قبل از خیزش ۱۴۰۱ در آن مقاومت میکرد مسئله آزادی زن و حجاب است. حجاب و آزادی و حق زن خط قرمز جمهوری اسلامی بود که مردم از آنهم عبور کردند. 

خیزش سال ۱۴۰۱ یک تلنگر جدی به جمهوری اسلامی زد و زنگ خطر بقا را بطور جدی برای آن به صدا در آورد. پس از خیزش ۱۴۰۱ جمهوری اسلامی وادار شد در دو عرصه بطور جدی عقب نشینی کند و در سیاست خود و رابطه خود با جامعه ״تجدید نظر״ دیگری بکند. 

یکی مسئله زن و بطور مشخص مسئله حجاب است. علیرغم تمام مقاومتی که بخشی از حاکمیت در مقابل عقب نشینی حاکمیت در مسئله حجاب کرده و میکند اما حجاب از طرف مردم قانونا لغو شد و حاکمیت ناچار به قبول آن شد. قانون ״حجاب و عفاف״، علیرغم تصویب آن در مجلس و ابلاغ آن به دولت، در کشمکش درونی  بالاخره با دخالت شورای امنیت متوقف شد. پزشکیان و بخش زیادی از سران جمهوری اسلامی اعلام کرده بودند که اجرای این قانون عملا خودکشی است. کار به جایی رسید که اخیرا یکی از مراجع تقلیدش شان اعلام کرده هر قانونی، حتی اسلامی، که‌ اینده نظام را به خطر بیندازد باید کنار گذاشت. در این رابطه ما بحثهای مفصلی داشته ایم در نتیجه به آن نمیپردازم.

مسئله دوم، مسئله اقوام یا مسئله ملی در مناطقی در ایران است. بخصوص که در خیزش ۱۴۰۱ دو منطقه جمهوری اسلامی را با نگرانی جدی روبرو کرد. یکی کردستان و دیگری بلوچستان بود. پزشکیان که با پرچم ״وفاق ملی״ به قدرت رسید، در کمپین انتخاباتی خود بیانه ای ״درباره مناطق اقوام وادیان و مذاهب״ * صادر کرد. اشاره به بخشی از این بیانیه تصویری از سیاست امروز جمهوری اسلامی بدست میدهد:

״واقعیت این است که ارکان سازنده فرهنگ و تمدن ایران زمین که امروز به عنوان اقوام ایرانی و به تعبیری تار و پود هویت این کشور نام می‌بریم دیرزمانی است به علل و دلایلی از اقسام نابرابری‌ها و فقدان عدالت اقتصادی و اجتماعی و نظام اداری در رنج است و هر چند پس از انقلاب اسلامی بویژه در دوره اصلاحات گام‌های خوبی در جهت رفع محرومیت از این مناطق برداشته شده، اما سیطره ساختار نامعقول و غیر قاعده‌مند از یک سو و بودجه ریزی‌های غلط و تجویز نسخه‌ها و راهبرد‌های مقطعی و شعاری از سوی دیگر به گسترش و تعمیق این نابرابری‌های تلخ انجامید که در این میان سیمای مناطق مرزی کشور را بیشتر متاثر نموده است.״
״پیشنهاد و راهکار مشخص ما در جبران کاستی‌ها و محرومیت‌های تاریخی و مزمن در این نواحی رویکرد «تبعیض مثبت» و تمرکز برنامه‌ها و منابع برای پیشرفت و آبادانی نقاطی 
است که به شکلی شایسته مورد توجه برنامه ریزان قرار نگرفته است و متاسفانه به محرومیت این شهر یاران و خاک مهربانان از توسعه متوازن و همه جانبه انجامیده است.״

در این بیانیه پس از ارزشگذاری از ״نقش آذری ها در مشروطیت״ ، از ״فرهنگ و هویت کردی״، از ״کاربلدی و شایستگی اهل سنت״، از ״جایگاه موسیقی ایرانی״ و .... بعنوان اقوام و ملیتهای ״سرزمین و فرهنگ و تمدن تاریخی که نیاکان به عنوان میراثی ارزنده به ارث گذاشته اند״، سیاست ״ترمیم جایگاه اقوام ایرانی آنگونه که شایسته آن هستند و فراهم است״ را ضروری میداند و ده رقم کار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی برای تمرکز روی پیشرفت، آبادانی و رفع تبعیض های فرهنگی و سیاسی در این مناطق را در دستور خود، در صورت انتخاب شدن، قرار میدهد. 

در همین رابطه در سال ۱۴۰۳ وزارت میراث فرهنگی تاسیس میشود. پیش از ۱۴۰۳ ״سازمان میراث فرهنگی״ وجود داشت که بحث تبدیل کردن آن به وزارت از سال ۱۳۹۸ شروع میشود اما بدلیل کشمکش های درونی به نتیجه نمیرسد. در ۱۴۰۳، پس از انتخاب پزشکیان، بالاخره این سازمان به ״وزارت میراث فرهنگی״ تغییر میکند و  یکی از وزارتخانه های جمهوری اسلامی است که به گفته خودشان ״سیاست تمرکز زدایی فرهنگی״، ״به رسمیت شناختن فرهنگ اقوام مختلف״ و ״کمک به رشد فرهنگ اقوام مختلف״ را در دستور دارد. رئیس جمهور دستیاری ویژه ״در امور اقوام و اقلیت ها״ دارد که یک آخوند سنی است به نام ״ماموستا عبدل سلام کریمی״. علاوه بر این تعدادی از الیت و شخصیتهای سیاسی و مذهبی را در مناطق مختلف و بخصوص کردستان و بلوچستان را هم وزیر و مشاور و ... کرده اند. همانطور که تعدادی از زنان خودی را بعنوان وزیر و مشاور و .... در دولت آوردند. تمام تبلیغاتشان هم این است که در دولت پزشکیان زن، کرد، بلوچ و ... ״کاره ای״ هستند. تا جائیکه به مسئله زن برمیگردد مردم و بخصوص جنبش آزادی زن وقعی به این تلاش نگذاشته و امر و جدل خود را پیش میبرد.

پروسه جذب بخشی از الیت سیاسی-اجتماعی و حتی مذهبی (سنی) در کردستان و بلوچستان و مناطق دیگر مدتها است در جریان است. فراکسیون کردها در مجلس یا سنی مذهب ها و ... نمونه هایی از این سیاست است که جمهوری اسلامی سالها است در پیش گرفته است. اما خیزش ۱۴۰۱ و خطر استفاده احزاب ناسیونالیست از تبعیض های فرهنگی، مذهبی، اجتماعی و اقتصادی و سرمایه گذاری ارتجاع منطقه ای روی این احزاب، سیاست متحد کردن همه اقوام و ملیتها زیر پرچم ״ایران بزرگ به رهبری جمهوری اسلامی״ در دستور فوری حاکمیت رفت و پزشکیان مجری این سیاست است.  

به این ترتیب اعتراض ناسیونالیست های کرد یا ناسیونالیست های بلوچ و یا سنی مذهب ها و.... که چرا ״ما در قدرت سهیم نیستیم״، و اینکه ״چرا فرماندار و رئیس پاسگاه یا زندانبان ما״ کرد یا بلوچ و ... نیست، را بی موضوع کردند و برای بورژوازی کرد، بلوچ و ... دریچه ایی بزرگتر و آسانتر را برای سهیم شدن در قدرت باز کردند. سیاست جمهوری اسلامی به رسیمت شناختن اقوام و ملیتهای مختلف و متحد کردن آنها زیر پرچم جمهوری اسلامی بعنوان نماینده ״ایران چند قومیتی״ است. 

تعقیب کردن بحث هایی که کارشناسان و شخصیتهای مدافع یا مجری این سیاست دارند جالب است. بحث هایی که نشان میدهد این سیاست فقط سیاست تبلیغی و هیاهو و برای دلخوش کردن عده ای نیست. جمهوری اسلامی بطور جدی خطر را حس کرده و برای بقاء خود سیاست امتیاز دادن به بورژوازی و الیت سیاسی-اجتماعی این مناطق و سهیم کردن آنان در قدرت به اضافه باز کردن فضای فرهنگی را بعنوان ״تمرکز زدایی فرهنگی و قدرتی״ یا ״تبعیض مثبت״ یا ״توزیع متناسب قدرت و سهیم شدن در تصمیم گیری״ در پیش گرفته است. 

در بحث ها و ادبیات مسئولین و نشریات رسمی در ایران ما شاهد صحبت از ״به رسمیت شناختن اقوام و سیاست تمرکز زدایی فرهنگی و قدرتی بعنوان آلترناتیو فدرالیسم قومی״، صحبت از اینکه ״جامعه ایران چند‌قومیتی است״، ״تا امروز سیاست قومی بیشتر بر مبنای برجسته‌کردن هراس از اقوام بوده״، ״نقد از سیاست مرکزگرا״، اینکه ״بی‌توجهی به حقوق اقوام و هراس از تجزیه ایران باعث رشد ناسیونالیسم قومی در میان اقوام شده است״، صحبت از اینکه ״ گسترش فعالیت‌های فرهنگی و آموزش زبان محلی در سطح مناطق و اقوام و غنا بخشیدن به هویت فرهنگی با توجه به تبعیض‌های پیشین حتما نوعی تبعیض مثبت برای مشارکت هرچه بیشتر اهالی مناطق در زندگی سیاسی و اقتصادی منطقه‌ای و ملی ضروری است״ و یا ״ضرورت توسعه حقوق شهروندی که شهروند برکنار از قومیت، مذهب، نژاد و زبان״ و دهها بحث و تئوری در دفاع از این سیاست هستیم.

ادبیات شان مملو است از ضرورت ״حفظ وحدت ملی״، ״همزیستی مسالمت آمیز اقوام״، ״شرکت همه اقوام در تصمیمگیری ها״، ״همگرایی ملی״، ״حفط تمامیت ارضی با اتکا به شرکت اقوام در تصمیمگیری״، ״کمک به دامن زدن به فعالیتهای فرهنگی از آموزش زبان مادری״، ״غنا و تقویت هویت فرهنگی״ و... است. 

در این رابطه جالب است که به تجربه رضا شاه اشاره میکنند و میگویند ״درسگیری از سیاست رضا شاه در مقابله با اقوام و سرکوب آنها ضروری است״ و به ״ضرورت الگویی جدید از سیاست قومی/ الگوی تأکید بر همزیستی مسالمت‌آمیز اقوام با فراهم‌کردن شرایط سهیم‌شدن در تصمیم‌گیری‌ها و مشارکت همه اقوام به دور از تبعیض و بی‌عدالتی که قطع به یقین چنین الگویی، مملکت را به سمت وحدت ملی و هم‌گرایی ملی بیشتر سوق می‌دهد״ اشاره میکنند و میگویند ״به نظر می‌رسد حاکمیت هم به این نتیجه دست یافته ‌که حفظ تمامیت ارضی کشور بسیار وابسته به رضایت افراد تحت حکومت از هر گروه و قومی است و در جهان متکثرگرای امروز، دیگر این امکان وجود ندارد که با بی‌توجهی بتوان بر گروهی حکومت کرد.״ 

به نمونه هایی مانند انگلستان اشاره میکنند که ״شخصیتی هندی تبار میتواند نخست وزیر شود״ یا ״در اسکاتلند شخصیتی فلسطینی الاصلی و مسلمان״ میتواند نخست وزیر شود و نتیجه میگیرند که اقوام میتوانند در آرامش با هم  زندگی کنند.  

همانطور که اشاره کردم جمهوری اسلامی پس از خیزش ۱۴۰۱ متوجه دو معضل یا کانون بحرانی، که میتواند منشاء کشمکشهای جدی و یا سوء استفاده نیروهای ارتجاعی در منطقه شود، شد و تلاش میکند در هر دو مورد با عقب نشینی امتیازاتی را به جامعه بدهد. یکی مسئله زن است که امید داشت با عضویت چند زن در کابینه مسئله حجاب و فشارهای اجتماعی به زنان را حاشیه ای کند، که موفق نشد. دیگری مسئله قومی و ملی در کردستان و بلوچستان و ... اینکه تبعیض های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی میتواند این مناطقی را به مرکز بحرانهای اجتماعی یا بحران سازی تبدیل کند. بخصوص که علاوه بر احزاب سیاسی در این مناطق ما شاهد باندهای سیاسی هستیم که آماده کشیدن جنگ نیابتی رقبای جمهوری اسلامی به ایران هستند. این واقعیات چنین چرخشی را در سیاست جمهوری اسلامی ضروری کرد.  

مسئله این نیست که مردم در کردستان یا بلوچستان ناسیونالیست شده اند و در نتیجه جمهوری اسلامی وادار شد با پرچم دفاع از ״هویت کردی״ و ״فرهنگ کردی״ و ناسیونالیسم کرد به میدان بیاید، همانطورکه مردم در ایران ناسیونالیست عظمت طلب ایرانی نشدند که در نتیجه‌ آن جمهوری اسلامی پرچم ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی را بلند کرد. مسئله این است که اولا جمهوری اسلامی در یک کشمکش اجتماعی، ایدئولوژیک و سیاسی در ایران شکست خورد و ادامه جنگ در جبهه ای که شکست خورده به معنی دامن زدن به بحرانهای سیاسی میشد، اما پرچم سفید تسلیم را بلند نکرد، بلکه پرچمی دیگری، پرچم ناسیونالیستی، را بلند کرد. دوما ناسیونالیسم و عرق ملی همیشه نقطه ضعفی برای دامن زدن به نفاق یا کنترل و مهار کردن جامعه است. هیچ جامعه ای هرچند آزاد و برابر از خطر ناسیونالیسم و عرق ملی و نفاق ملی مصون نیست. 

بهرحال، پس از خیزش ۱۴۰۱ ، جمهوری اسلامی سیر جذب بخشی از بورژوازی کرد، بلوچ و .... و باز کردن فضای فرهنگی، تحت عنوان ״ایران چند ملیتی״ با ״تبعیض مثبت״ و ״غنا بخشیدن به فرهنگ اقوام مختلف در ایران״ را سرعت بخشید و پرچم دفاع از هویت قومی را بدست گرفت.

تا جائیکه به جذب بخشی از بورژوازی و الیت سیاسی در کردستان به خود برمیگردد، علاوه بر نمایندگی در مجلس بعنوان فراکسیون کرد که قدیمی تر است. برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی مقامات دولتی در کردستان افراد بومی هستند. استاندار کردستان و فرماندار سنندج کرد هستند. 

از نظر اقتصادی هم بهبود وضعیت اقتصادی کردستان و بلوچستان جزء مسائلی است که  در دستور خود قرار داده اند. بحثهایی چون ״تبعیض مثبت در مناطقی که در طول چهل سال مورد تبعیض قرار گرفته اند״ در زمینه اقتصادی هم باید در دستور باشد، البته نه به معنی نه سرمایه گذاری در تولید، که در این وضعیت خراب اقتصادی ممکن نیست، اما بحث تبدیل کولبری به شغلی رسمی و ...، یا سیاست تبدیل کردستان و شهرهایی چون کرمانشاه، سنندج و مریوان به مهمترین مراکز توریستی در ایران با شعار ״بهبود اقتصادی بدون امنیت اجتماعی و امنیت مرزها ممکن نیست״ را در دستور خود گذاشته اند.  امری که قطعا بر فاصله گرفتن بخشی از بورژوازی کرد از احزاب کردی و سیاستهای آنها و یا تبدیل شدن به عامل کشیدن جنگ نیابتی در کردستان، مانند پروژه راسان حزب دمکرات و ...، تاثیر خواهد داشت. 

از نظر فرهنگی امروز جمهوری اسلامی با سیاست ״سازمان دادن فعالیت‌های فرهنگی و آموزش زبان محلی در سطح مناطق و اقوام و غنا بخشیدن به هویت فرهنگی با توجه به تبعیض‌های پیشین و ضرورت تبعیض مثبت برای مشارکت هرچه بیشتر اهالی مناطق در زندگی سیاسی و اقتصادی منطقه‌ای و ملی״ به اندازه احزاب ناسیونالیست کرد سنگ ״فرهنگ کردی״، شناساندن ״فرهنگی غنی کردی״ به نسل جوان و برپایی انواع مراسمهای سنتی، از نوروز تا سنتهای عهد عتیق را در دستور وزارت میراث فرهنگی خود گذاشته است. اشاره به چند نمونه تصویر دقیقتری از این سیاست را بدست میدهد. 

مراسمهای نوروزی: برگزاری مراسمهای بزرگ نوروزی در روستاها، با خدمات فرمانداری ها و استانداری، سیاست یکی دو سال اخیر جمهوری اسلامی است که هر ساله رنگ کردی آن توسط گروه های رسمی رقص کردی، مانند ״گروه رقص ماکوان״، ״گروه هنری دالاهو״، ״گروه سماژین״ و ....، بیشتر و بیشتر میشود. رژه ای که امسال با عنوان ״استقبال کردهای تهران از نوروز״ در میدیای اجتماعی منتشر شد با بنر وزارت میراث فرهنگی و توسط این وزارت سازمان داده شده بود. البته ناسیونالیستهای کرد این بخش از این واقعیت را زیر فرش میکنند و تلاش میکنند خود را صاحب و مبتکر و سازمان دهنده این برنامه ها و تقویت کردایه تی کنند و آنرا بعنوان مقابله مردم کردستان با حاکمیت و قدرت و نفوذ خود تبلیغ کنند.  بسیاری از برنامه های نوروزی که در تهران از طرف ״کردهای مقیم تهران״ اعلام شده است اساسا مجوز رسمی اداره فرهنگ و ارشاد را داشته و دارند. اگر اشتباه نکنم ״گروه رقص ماکوان״ برای اولین بار در سال ۱۴۰۰ در تالار وحدت برنامه رقص کردی زن و مرد مختلط را اجرا کردند، در سال ۱۴۰۲ دوباره در تالار وحدت با برنامه رقص کردی به پیشواز نوروز رفتند و امسال با چهار شب برنامه رقص و ‌آواز کردی به استقبال نوروز میروند که با مجوز رسمی اداره فرهنگ وارشاد است. اینکه ناسیونالیستهای کرد و احزاب کردی این برنامه ها را خودجوش یا برنامه نهادهای اجتماعی خود قلمداد میکنند و آنرا در بوق و کرنا میکنند تغییری در این واقعیت که جمهوری اسلامی امروز تلاش میکند اولا روزنه ای فرهنگی را باز نگاه دارد و در عین حال با پرچم کردایه تی در همه عرصه ها زیر پای این احزاب را خالی کند، را نمیگیرد. 
روز لباس کردی: سال گذشته استاندار کردستان روزی را بعنوان ״روز لباس کردی״ اعلام کرد و طبق گزارشاتی که به ما رسید، استاندار راسا به ادارات و مدارس رفته و از همه کارمندان و معلمان و .... خواسته که در این روز لباس کردی بپوشند. امسال فرامنداری های کردستان روز لباس کردی را رسمی و پرسروصدا تر از سال گذشته در شهرهای کردستان، با برنامه های خیابانی نمایش لباس کردی گرامی داشتند. اینکه امروز احزاب کردی آنرا بعنوان ״روزجهانی لباس کردی״ به نام خودشان ثبت میکنند و حول آن قدرتنمایی و تبلیغ میکنند باز تغییری در این واقعیت نمیدهد. 

روز جهانی زبان مادری: امسال لایحه تدریس زبان مادری در مدارس به مجلس ارائه شد و مجلس آنرا با اعلام ضرورت تغییراتی در آن، چرا که بر ا‌ساس قانونی اساسی جمهوری اسلامی، آموزش زبان مادری در کنار زبان فارسی بلامانع است، رد کرد. هرچند در کردستان تدریس زبان کردی در مدارس خصوصی و ... بسیار رایج است. آموزش و پرورش چند سال است در مدارس شهرهای کردستان بزرگذاشت ״روز زبان مادری״ را برگزار میکند. امسال هم آموزش و پرورش بە پیشواز روز جهانی زبان مادری رفت و بعنوان نمونه در مریوان با سرود "کرد هستم و زبانم کردی است" بە پیشواز این روز رفتند.

شاید تک خال ״صاحب ناسیونالیسم کرد״ شدن جمهوری اسلامی برافراشتن پرچم کردستان و پخش سرود ای رقیب (از نظر ناسیونالیستها و احزب کردی سرود ملی کرد) در فستیوال ورزشی در شهر سنندج بود که تمام حاضرین با گذاشتن دستها روی قلبشان به احترام ״سرود ملی کرد״ از جا پا شدند. این شاید تنها موردی بود که احزاب کردی قادر به جعل در آن نشدند. میدیای ناسیونالیستها صدایشان درآمد و علیه ״استراتژی فرهنگی جمهوری اسلامی برای مهار و تغییر مسیر مبارزات ملی کردستان״ و ״علیه توطئه جمهوری اسلامی علیه مبارزات سیاسی احزاب کردی برای فدرالیسم و خودمختاری״ و اینکه باید علیه ״توطئه جمهوری اسلامی را برای حل کنترل شده مسئله کرد״، یعنی بدون بازی دادن احزاب کردی، ایستاد.   

احیا سنتهای عقب مانده، خلق مراسمهای مذهبی و سنتی: جمهوری اسلامی نه فقط بعنوان حافظ و مدافع فرهنگی کردی، تلاش میکند کنترل شده، رسمی و حکومتی مراسمهای سنتی را پیش ببرد، بلکه دست به احیا انواع سنت عقب مانده در کردستان زده است. یا مراسمها و برنامه هایی را خلق کرده است. بطور نمونه ״فستیوال هزار دف زنی״، ״فستیوال کشک سابی ״،  ״فستیوال دراویش״، ״جشن انار״، که همگی با تائید وزارت میراث فرهنگی و وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی و با اتکا به کمکهای مالی و امکاناتی آنها برگزار میشود، در کردستان رایج شده است. باز برخلاف تبلیغات احزاب کردی که گویا این مردم کردستان و نهادهای اجتماعی هستند که مستقلا این مراسمها را برگزار میکنند و آنرا نشانه قدرت فرهنگ کردی به نمانیدگی خود معرفی میکنند، اینها بخشی از سیاست وسیعتر و همه جانبه تر جمهوری اسلامی در اولا برای کم ضرر کردن ״کردایه تی״ برای ״نظام״ و تخفیف کشمکش بخشی از مردم کردستان با جمهوری اسلامی و خلع سلاح کردن این احزاب و گرفتن پرچم کردایه تی از آنان و دوما مقابله با چپگرایی در کردستان است.  

جمهوری اسلامی در ابعاد فرهنگی و هویتی دریچه ای را برای ابراز وجود هویت کردی، و انواع دیگر هویتهای قومی و ملی مانند بختیاری، بلوچی، آذری و ....، باز کرد و خود را بعنوان مدافع و رونق دهنده فرهنگ کردی، از لباس کردی تا جشن های کردی، در مقابل نیروهای ناسیونالیست قرار داد. بحث های ״وزارت فرهنگ وارشاد״ و ״وزارت میراث فرهنگی״  که ״باید جوانان در ایران را با فرهنگ غنی کردستان، با فرهنگ غنی بلوچستان با فرهنگ غنی بختیاری آشنا بکنیم״، یا اینکه جمهوری اسلامی باید با سیاست ״تمرکز زدایی״ نماینده همزیستی مسالمت آمیز ״جامعه چند قومیتی ایران״ باشد، فقط تبلیغات نیست. جمهوری اسلامی برای بقا باید در جبهه هایی عقب نشینی کند، بخشی از جامعه را در مقابل خود خنثی و کم ضررتر کند، در جبهه هایی سنگر های تازه ای را تسخیر کند تا بتواند در جدال نهایی با طبقه کارگر و اقشار محروم بر سر بقاء کاپیتالیسم در ایران قوی تر ظاهر شود. 

این سیاست جمهوری اسلامی در تقویت هویتهای قومی و ظاهر شدن بعنوان نماینده اقوام نماینده ملیت ها مختلف و در عرصه فرهنگی و ...، ناسیونالیسم کرد و احزاب آنرا با مخاطراتی روبرو میکند که چند سال پیش ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی، احزاب و شخصیتهای آنرا روبرو کرد. گرفتن پرچم ״هویت کردی״ و جذب بخشی از الیت فرهنگی، هنری و .... کردستان به خود به اضافه جذب بخشی از بورژوازی کرد در دستگاه دولتی بر رابطه احزاب کردی با این بخش تاثیرات جدی داشته و خواهد داشت.     

برای جمهوری اسلامی خاصیت دیگر دامن زدن به کردایتی در کردستان مقابله با چپ گرایی عمیق در کردستان است. همانطور که یک خاصیت بدست گرفتن پرچم ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی مقابله با چپ گرایی در جامعه بود. جمهوری اسلامی هیچگاه قادر نشد با توسل به هویت اسلامی و امت کردن مردم در جنگ علیه چپ و چپگرایی پیشروی حتی موقتی و گذرایی داشته باشد، برعکس شکست خورد. مذهب و اسلام هیچوقت ابزار مناسبی برای مقابله با چپ گرایی در جامعه نبوده و نیست. در کردستان علیه این چپ به سنی گرایی و سلفی گری، با هدف مذهبی کردن فضای کردستان، متوسل شد. رها کردن افسار دارودسته های سلفی و حتی حمایت از چاقوکش های آنان در تعرض به هر چیزی که نشانی از غیر اسلامی بودن را داشت و .... را امتحان کرد و شکست خورد. باید راه دیگری برای به راست چرخاندن فضای سیاسی در کردستان پیدا میکرد. خیزش ۱۴۰۱ و ظرفیت رادیکال و آزادیخواهانه و میلیتانت در کردستان، بر شانه جدال خونین جمهوری اسلامی با مردم کردستان، زنگ خطری جدی برای جمهوری اسلامی بود.  

از نظر جمهوری اسلامی عرق ملی و کردایه تی، برخلاف سلفی گری و ... میتواند سنگر مناسبی علیه چپ و چپگرایی در کردستان باشد. تقویت هویت و فرهنگ کردی توسط جمهوری اسلامی علاوه بر حاشیه ای کردن احزاب ناسیونالیست کرد در اپوزیسیون، ابزاری است برای قومی کردن کردستان در مقابل چپ و رادیکال ماندن آن.   

تاثیرات این سیاست در کردستان

امروز فرمان ״افتخار به کرد بودن״ و زبان کردی را آموزش دادن و مراسمهای سنتی کردی را برگزار کردن و احیا انواع سنتهای عهد عتیق کردی را جمهوری اسلامی، چه رسمی و چه از طریق نهادها و گروه های تحت حمایت خود، بدست گرفته است. از این زاویه فکر میکنم در کوتاه مدت ما شاهد تقویت کردایه تی و ناسیونالیسم کرد در کردستان خواهیم بود. احتمالا شاهد رواج نمادهای کردایه تی مانند جامانه و رقص کردی و لباس کردی و جشن کردی و .... خواهیم بود. این مسئله بخشی از بورژوازی معترض کرد در داخل ایران را که بر سر فرهنگ کردی، کردایتی و سهیم شدن در قدرت با جمهوری اسلامی اختلاف دارند را خنثی میکند و موقعیت اپوزیسیون معترض بودن را از آنها میگیرد. همین حالا امید به ״کنار گذاشتن سیاست تمرکز گرایی از طرف جمهوری اسلامی״ و افتخار به اینکه استاندار و فرماندار کرد هستند و رئیس جمهور هم کردی حرف میزند و ״روز لباس کردی״ و جشن های نوروزی رسمی شده و .. قند در دل بخشی از بورژوازی و روشنفکران ناراضی در کردستان را آب کرده است. 

این مسئله روی موقعیت اجتماعی احزاب ناسیونالیسم کرد تاثیر میگذارد. بخصوص که مدتها است شاهد فاصله گرفتن بخشی از بورژوازی کرد از احزاب کردی هستیم. بطور نمونه در دوره ای که حزب دمکرات پروژه ״راسان״، نا امن کردن کردستان برای جمهوری اسلامی، را در دستور خود گذاشت بخشی از پایه سنتی این حزب رسما دست رد به سینه این سیاست زدند و دقیقا از زاویه ״حفظ امنیت کردستان״ رسما از این حزب انتقاد کردند. این مسئله توزان قوا بین جناح پرو رژیمی و بخشا جذب شده بورژوازی کرد با بورژوازی کرد در اپوزیسیون را به نفع اولی تغییر میدهد و در احزاب کردی در اپوزیسیون اختلافات قدیمی تر، بر سر توافق با جمهوری اسلامی، را تشدید میکند.

به هر حال جذب بخشی از بورژوازی کرد در ساختار سیاسی و گشایش فرهنگی در کردستان، بدون امتیاز دادن به احزاب کرد اپوزیسیون، به تضعیف بیشتر پایه اجتماعی حزب دمکرات منجر خواهد شد. این امر حزب دمکرات کردستان را مقداری  از فشار پایه اجتماعی خود و تعهدات و محدودیتهایی که این پایه برای او ایجاد کرده، فارغ میکند و روی به راست چرخیدن بیشتر آن تاثیر خواهد گذاشت. اینکه این حزب بیشتر به طرف دولت های منطقه و حتی جریانات باند سیاهی مثل عبدالله مهتدی و حزب پاک و مجموعه ایی از این نیروها بچرخد دور از انتظار نیست.  

همزمان تقابل فرهنگی در کردستان با جمهوری اسلامی تخفیف پیدا میکند و بخشی از جامعه که اساسا مشکل شان با جمهوری اسلامی فرهنگی و ملی است به اصطلاح آرام میشوند، همانطور که در ایران با عقب نشینی جمهوری اسلامی و کم شدن فشارهای فرهنگی و اجتماعی، مانند موزیک، شادی، جشن های علنا مختلط، وجود کلابهای موزیک و رقص یا آزادی داشتن ماهواره، رفع محدودیتها روی اینترنت و ....، بخشی از مردم را برای مدتی آرام کرد. از این زاویه ما شاهد پولاریزاسیونی در سرتاسر جامعه، منجمله  کردستان خواهیم بود. 

همانطور که گفتم کوتاه مدت شاهد رشد کردایه تی، کنترل شده و توسط جمهوری اسلامی، خواهیم بود اما این طولانی مدت نخواهد بود. اولا اینکه همانطور که الان ״ایرانی هستیم״ در جامعه بعنوان امری تحمیل شده به جمهوری اسلامی ، بدون اینکه مردم امتیازی به جمهوری اسلامی بدهند، عادی شده. ״کرد هستیم״ و رفع تبعیضات ملی را مردم کردستان بعنوان دستاورد خود و نشانه عقب نشینی جمهوری اسلامی میبینند و پس از مدتی عادی میشود بدون اینکه مردم امتیازی به جمهوری اسلامی بدهد. هر درجه از عقب نشینی جمهوری اسلامی در این زمینه، هر درجه از ״تبعیض مثبت״ به نفع مردم در کردستان و میدان دادن به ״کردایه تی״، البته کنترل شده و در چارچوب ״تمامیت ارضی ایران״، هردرجه از آشتی بورژوازی کرد با جمهوری اسلامی و هر درجه از آرام شدن بخشی از جامعه، نمیتواند به پروژه آشتی مردم با جمهوری اسلامی تبدیل شود. همانطور که کم کردن فشارهای فرهنگی و اجتماعی و باز کردن ارزنی فضای فرهنگی در ایران قادر به کنترل جدال بر سر تمام آزادیهای اجتماعی و فرهنگی از طرف اکثریت مردم در ایران نشد و امروز ما شاهد کاملا از کنترل خارج شدن فضای فرهنگی و اجتماعی از دست جمهوری اسلامی هستیم. جمهوری اسلامی نمیتواند این تناقض را با کمی تخفیف در فشار یا باز کردن ذره ای از فضا حل کند. آزادیخواهی تام و تمام در ایران، در همه عرصه های آن بنیادی تر از اینها است که چنین چرخش هایی آشتی یا تعادلی را میان مردم و حاکمیت برقرار کند.
 
علاوه بر این در مورد کردستان این پروژه طولانی مدت شکیت میخورد چرا که اولا جمهوری اسلامی نمیتواند تقابل خونین اجتماعی و تاریخ خونینی که در کردستان دارد را با هیچ درجه ایی از ״تبعیض مثبت״ و امتیاز دادنهای اجتماعی و حتی اقتصادی و بازی دادن الیت سیاسی کردستان در حیات سیاسی و اجتماعی از ذهن جامعه پاک کند. دوما اکثریت مردم در کردستان یعنی طبقه کارگر و اقشار محروم آن، مانند اکثریت مردم در ایران، معضلاتی بنیادی تر از صرف تبعیض اجتماعی و استاندار و فرماندار کرد با جمهوری اسلامی دارند و این معضلات با هیچ درجه امتیازهای فرهنگی و اجتماعی قابل حل نیست. 

تاثیر طولانی مدت این چرخش جمهوری اسلامی حاشیه ای شدن نقش ناسیونالیسم کرد و کردایتی به عنوان جنبشی اعتراضی در مقابل جمهوری اسلامی، بی رونق و حاشیه ای شدن نقش احزاب ناسیونالیست کرد در اپوزیسیون در جنبش ناسیونالیسم کرد، خواهد بود. به این معنی که دامن زدن به ״عرق ملی״، ״هویت کردی״ و ״کردایه تی״ دیگر نه پرچم ناسیونالیسم در اپوزیسیون که بخشی از سیاست رسمی جمهوری اسلامی خواهد بود. همانطور که ״ایرانیت״ و ״عظمت طلبی ایرانی״ دیگر پرچم نیروهای ناسیونالیست و عظمت طلب ایرانی در اپوزیسیون نیست. 

تا جائیکه به احزاب کردی برمیگردد، این مسئله روی به راست چرخیدن احزاب کردی و بطور مشخص حزب اجتماعی و قدیمی ناسیونالیسم کرد یعنی حزب دمکرات تاثیر جدی خواهد داشت. به نظر من ما همزمان با تقویت ״هویت کردی״ از طرف جمهوری اسلامی شاهد چرخش به راست نیروهای ناسیونالیسم کرد بخصوص حزب دمکرات خواهیم بود. چرخشی که مدتی است در جریان است. 

فکر میکنم باید از این زاویه به شرایط جدیدی که در کردستان و نیروهای سیاسی آن و شرایط مبارزه ما کمونیستها بوجود می آید نگاه دقیق تری داشته باشیم. باید نتایج و تاثیرات استراتژی جمهوری اسلامی، تخفیف معضلات قومی و ملی در چارچوب ایران، را در کردستان بررسی کرد، باید به موقعیت جدید جنبش ناسیونالیسم کرد و رابطه جمهوری اسلامی با این جنبش، رابطه احزاب اپوزیسیون کرد با این جنبش و تاثیر آن بر سیاستها و موقعیت این احزاب، به نتیجه پولاریزه اجتماعی و سیاسی در کردستان و معنی آن در مبارزه طبقه کارگر و کمونیستهای این جامعه بپردازیم و آنرا معنی کنیم و استنتاجات سیاسی و پراتیکی مشخصی از آنها بگیریم. بهرحال اوضاع تغییر میکند، کردستان رو به پولاریزاسیون سیاسی و اجتماعی دیگری میرود که باید ما کمونیستها به استقبال آن برویم و برای آن آماده باشیم. 

دیدن سیاست جمهوری اسلامی، برای نجات و بقاء، در ابعادی سراسری و داشتن تصویری از این استراتژی در کردستان میتواند و باید به دیدن مخاطرات و همینطور امکاناتی که برای کمونیسم فراهم میشود، به تشخیص موقعیت احزاب کردی، راست و چپ، و دلایل به راست چرخیدن آنها و بالاخره به دیدن شرایط جدید و مولفه های جدید در جدال مردم با حاکمیت، دیدن شرایط جدید جدال ما و امکاناتی که برای جنبش ما فراهم میشود و تعیین سیاست های متناسب با شرایط جدید از طرف حزب منجر شود.  

حتما رفقایی در رابطه با ناسیونالیسم کرد و احزاب آن در منطقه نکات یا بحثهایی دارند، اما هدف من از سمینار طرح سیاست چمهوری اسلامی و تاثیرات‌ آن بر احزاب کردی، بر فضای سیاسی-اجتماعی در کردستان و سیاست ما و هم تصویر شدن ما در این رابطه بود. قطعا رهبری حزب استنتاجات سیاسی، تبلیغی و عملی این اوضاع را چه در ابعاد سراسری و چه در کردستان روشن و تعیین خواهد کرد.   

از همه رفقا متشکرم که در سمینار حضور داشتند و امیدوارم بحث های خوبی را داشته باشیم 

نوبت دوم پاسخ به اظهار نظرها:

مرسی از اظهار نظر رفقا

اینکه جمهوری اسلامی نمیتواند معضلات اقتصادی در کردستان را حل کند درست است اما این ربطی به ستم ملی و رفع آن ندارد. جمهوری اسلامی در هیچ جای ایران نمیتواند معضل طبقه کارگر و فقر و فلاکت را حل کند و خودش یکی از عوامل تشدید آن است. موضوع بحث امروز ما معضلات اقتصادی و جمهوری اسلامی نبود. 

علاوه بر این رفع ستم ملی مطلقا بار اقتصادی، به معنی بهبود زندگی طبقه کارگر، ندارد. تا جائیکه به مردم برمیگردد تبعیض و ستم ملی اساسا سیاسی-اجتماعی و فرهنگی است. اما پرچم جنبشهای ناسیونالیستی برای رفع ستم ملی در همه دنیا سهیم شدن بورژوازی خودی در قدرت است و نام آنرا ״جنبش ملی״ میگذارد و آنرا به هویت ملی، عرق ملی، احترام به زبان، سنتها و ... ترجمه میکند. در نتیجه مسئله کرد و رفع ستم ملی در کردستان، مانند هر مسئله ملی دیگری که در تاریخ بشریت قابل حل است، بدون اینکه وضعیت طبقه کارگر بهبودی پیدا کند. احزاب ناسیونالیست کرد هیچوقت با پرچم بهبود اقتصادی به میدان نیامده اند. نمونه کردستان عراق است که بورژوازی کرد قدرت را بدست گرفته است و مسئله ملی حل شده اما ناسیونالیسم کرد هنوز زنده است و بهبودی هم در زندگی طبقه کارگر در کردستان عراق ایجاد نشده است. زمانیکه ما خواست استقلال کردستان در عراق، به معنی حل مسئله کرد در کردستان عراق، را طرح کردیم. هیچ مطالبه یا پلاتفرم اقتصادی برای آن نداشتیم. بهبود وضعیت طبقه کارگر بخشی از این خواست نبود، برعکس مساعد کردن شرایط برای مبارزه طبقه کارگر، با رفع ستم ملی، یکی از اهداف این طرح بود. در نتیجه بهبود وضعیت طبقه کارگر و رفع ستم ملی دو موضوع کاملا مجزا هستند. حتی اگر فرض کنیم جمهوری اسلامی قادر باشد پرچم ناسیونالیسم کرد را بدست بگیرد، گشایش فرهنگی بوجود بیاورد و احزاب کردی را حاشیه ای کند و ... موفقیت در اینها به هیچ عنوان به معنی بهبود وضعیت اقتصادی جامعه و طبقه کارگر در کردستان نیست. همانطور که جمهوری اسلامی نمایندگی ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی را از رضا پهلوی گرفت، بدون اینکه در وضعیت طبقه کارگر در ایران بهبودی ایجاد کند. بار اقتصادی دادن به رفع ستم ملی و از آن این نتیجه را گرفتن که بورژوازی قادر به حل آن نیست نادرست است. بورژوازی راه حلی برای رفع ستم ملی دارد و ما کمونیستها راه دیگری. هیچکدام از این راه حلها بار اقتصادی ندارد. 

اینکه چرا تعرض به احزاب ناسیونالیست کرد از طرف جمهوری اسلامی را نشانه ضعف او میدانیم؟ ببینید جمهوری اسلامی در مقابل جامعه، در مقابل مردم ضعیف شده و عقب نشسته و خود را برای تقابلهای آتی آماده میکند. تعرض به ناسیونالیسم و قومیگرایی و زیر پای احزاب ناسیونالیست مثل احزاب کردی را خالی کردن بخشی از این آمادگی است. دیگر کردایه تی و لباس کردی و رقص کردی و جامانه کردی سمبل اعتراض نخواهند بود، همانطور که پاسارگاد رفتن و تولد کورش را جشن گرفتن و ... دیگر نماد اعتراض به جمهوری اسلامی از سر ایرانیت نیست. این سیاست حاشیه ای کردن اعتراض های فرهنگی، ملی و اجتماعی، کم کردن فشار اجتماعی و محدود کردن سنگرهای جدال با مردم، در دل یک عقب نشینی بنیادی تر است. 

بطور مثال امسال که نوروز مصادف با ماه رمضان است اعلام کرده مراسمهای نوروزی را در اماکن تاریخی و فرهنگی برگزار میکنیم و مراسم شب قدر را در مساجد! این وضعیت واقعی جمهوری اسلامی و شکست ایدئولوژیک آن است که با پرچم ایرانیت و سنتهای ایرانی تزئین شده. این عقب نشینی به ضرر ما و جنبش ما نیست اما زیر پای ناسیونالیستهای ایرانی در اپوزیسیون، مانند رضا پهلوی، را خالی میکند. جمهوری اسلامی همین سیاست را بر متن عقب نشینی جدی تر در مقابل مردم، در خیزش ۱۴۰۱، در کردستان در پیش گرفته است. تلاش میکند عقب نشینی از مردم را به تعرضی به ناسیونالیسم کرد و تضعیف موقعیت اجتماعی احزاب آن در اپوزیسیون ترجمه کند. در هیمن رابطه بود که گفتم کوتاه مدت ما شاهد تقویت هویت کردی در کردستان به رهبری جمهوری اسلامی خواهیم بود، اما همان اتفاقی که برای تولد کورش، بعنوان روز اعتراض به حاکمیت اسلامی، افتاد و به یک مراسم رسمی و نیمه دولتی تبدیل شده و کسی با اشتیاق سابق و بعنوان اعتراض در آن شرکت نمیکند، برای مراسمهای نوروزی و روز لباس کردی و مطلوبیت جامانه و ... اتفاق خواهد افتاد. اینکه این سیاست میتواند آشتی میان مردم و خود بوجود بیاورد توهم است، نمیتواند! همانطور که در ایران با فتح تخت جمشید نتوانست با مردم آشتی برقرار کند. مردم به این درجه از ״گشایش״ و ״آزادی״ رضایت نمیدهند. تناقض جمهوری اسلامی با زندگی اکثریت مردم در ایران بسیار فراتر از تناقض فرهنگی و اجتماعی است. 

در کردستان کوتاه مدت شاهد گرم شدن بازار لباس کردی و رقض کردی و ... خواهیم بود اما ناسیونالیسم کرد بعنوان یک جنبش اعتراضی و سهم خواه تضعیف میشود. و این ضرورت حضور قوی و فعال ما در سوخت و ساز اعتراضی جامعه را ده برابر میکند.  

در جواب به اینکه نگاه به اوضاع کردستان ایران و احزاب سیاسی آن بدون نگاه به مسئله کرد در منطقه ناقص است. من به اینکه در منطقه مسئله ای به نام ״مسئله کرد״ وجود دارد معتقد نیستم. به نظرم ما چنین مسئله یا معضل منطقه ای نداریم. ما مسئله احزاب کردی را داریم که در کشمکشها و شکافهای قدرتهای جهانی و منطقه ای بازی میکنند. اینکه دولتهای ارتجاعی، از عربستان و اسرائیل تا امریکا، در کشمکشهای خود روی احزاب ناسیونالیست کرد سرمایه گذاری میکنند و گاهی این احزاب در بورس میروند یا افول میکنند، ربطی به مسئله کرد و رفع ستم ملی در ایران ندارد. احزاب کردی پیوستن خودشان به هریک از این دولتها را زیر پوشش ״طرح شدن مسئله کرد״ تبلیغ میکنند ما چرا باید صورت مسئله کج و معوج را از آنان قبول کنیم؟ این یارگیری ها میتواند روی موقعیت احزاب ناسیونالیست و جمهوری اسلامی موثر باشد، اما در رابطه مردم با جمهوری اسلامی و سیاست کلان تر جمهوری اسلامی در ایران در رابطه با اقوام و ملیتهای مختلف تاثیر جدی ندارد. جمهوری اسلامی را معضلی جدی تر و داخلی تر به تغییر سیاست کشانده است. معضلات و انفجارهای اجتماعی که چهل سال سرکوب نتوانست آنرا خفه کند. جمهوری اسلامی قبل از نسل کشی در فلسطین، قبل از سقوط بشار اسد، قبل از فعال شدن اسرائیل در رابطه با احزاب کردی و قبل از نامه اوجالان و ... این سیاست را در پیش گرفته. از سالهای ۱۳۹۸ و قبل از خیزش ۱۴۰۱ این سیاست آرام، با مقاومتهایی درونی پیش میرفت و پس از این خیزش با سرعت و فورس بیشتری پیش میرود. امروز اینکه ״آقا״ هم به این سیاست اکی داده ورد زبان دولتی ها است.

احزاب ناسیونالیست کرد سنتا امر خود، یارگیری ها و زندگی خود در شکافهای منطقه ای، و امروز جهانی، را امر مردم کردستان میکنند. در بورس بودن خود برای دولتهای منطقه ای از خود را طرح شدن ״مسئله کرد״ و ״تلاش این دولتها برای حل مسئله کرد״ عنوان میکنند. امروز میگویند ״اسرائیل دوست مردم کرد است و میخواهد مسئله کرد را حل کند״ که دروغ و شیادی بیش نیست. جمهوری اسلامی در مقابل این سیاست قبل از دست بردن به ״سیاست تمرکز زادیی״ و ״تبعیض مثبت״ دست به بمباران اردوگاههای این احزاب و اخراجشان از شهرهای کردستان عراق زد. 

اینکه برنده خیزش ۱۴۰۱ در کردستان احزاب کردی بودند چون امروز لباس کردی و جامانه و رقص کردی در بورس است، تصویر وارونه و نادرستی از اوضاع در کردستان و موقعیت جمهوری اسلامی، احزاب کردی و جامعه است. آنهم در شرایطی که خود این احزاب از خطر از دست دادن پرچمهای خود میگویند، در شرایطی که جمهوری اسلامی علنا به ضرورت عنا بخشیدن به فرهنگ کردی اشاره میکند و بطور جدی برای آن تلاش میکند. با همین منطق آیا نمیشود گفت برگزاری مراسمهای نوروزی در حافظیه و تخت جمشید و آرامگاه فردوسی و ....، نشانه تقویت احزاب ناسیونالیست ایرانی و مثلا رضا پهلوی در ایران است؟ این تصویری است که ناسیونالیستها سعی میکنند از اوضاع بدهند تا موقعیت ضعیف خود را مخفی کنند. 

تقویت ناسیونالیسم کرد به معنی تقویت احزاب آن نیست. این ظرافتی است که باید متوجه آن شد. جمهوری اسلامی ممکن است درکوتاه مدت در دامن زدن به ״کردایه تی״ موفق شود، اما اولا این به معنی تقویت احزاب کردی نیست و ثانیا طولانی مدت این ابزار هم کارآیی خود را از دست میدهد و مردم از آن عبور میکنند.

ندیدن این واقعیت مانع دیدن و تشخیص دلایل به راست چرخیدن احزاب کردی مانند حزب دمکرات به راست و کم شدن فاصله آن با جریاناتی مانند باند مهتدی میشود. مانع اتخاذ سیاست درست از طرف ما در مقابل جمهوری اسلامی میشود. پیش شرط سیاست درست و فعال تشخیص اوضاع، صفبندی ها، سیاستهای دشمن و تغییراتی، چه مثبت و چه منفی، بوجود آمده در شرایط مبارزه ما و جنبش ما است. عدم تشخیص این مولفه های میتواند به باخت هر جنبش و نیروی سیاسی منجر شود.

تلاش من در این سمینار دادن این تصویر از سیاستهای جمهوری اسلامی، دلایل آن، تاثیرات آن بر احزاب سیاسی و اوضاع و بر جنبش ما بود. 
------------

مطلب زیر متن تدقیق شده بحثی است که در تاریخ  ۲۷ فوریه ۲۰۲۵ در سمیناری با همین عنوان در دفتر کردستان حزب و با حضور رفقایی از رهبری حزب ارائه شد. 

*https://fararu.com/fa/news/744484/%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%87-%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%D9%BE%D8%B2%D8%B4%DA%A9%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B7%D9%82-%D8%A7%D9%82%D9%88%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D9%85%D8%B0%D8%A7%D9%87%D8%A8-%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1