۱. تلاش ترامپ برای مهار چین ودیگر اقتصادهای صادراتی، و بازگرداندن سرمایه به آمریکا به عنوان یک قدرت صنعتی، در حالیکه فقط ۹ درصد نیروی کار این کشور در تولید کارخانهای اشتغال دارد، نیازمند دخالت عظیم دولتی و شوکهای مرگبار به روابط پیچیدهی سرمایهی فراملی است.
۲. برای این میزان از اقتدار دولتی، ساختارهای حقوقی و توازن قوای سهگانه در لیبرالدموکراسیِ آمریکا باید به نفع قوه مجریه تعدیل شوند. سابقهی توسعه صنعتیِ دستوری و دولتی در ژاپن (صنایع الکترونیک و خودرو بویژه)، کره جنوبی، چین، ایرانِ شاهی، و پیشتر اتحاد شوروی، موفق عمل کرده.
۳. اما فرهنگ عمیقاً فردگرایانه مبتنی بر بیشترین آزادیهای فردی، همراه با فرهنگ مصرف در آمریکا، سازگاری ندارد با آن درجه از «دیسیپلین شرقی» یا همان چماق دولتی برای بخط کردن شهروندان! صداهای مخالف در کنگره حتا از جانب نمایندگان حزب جمهوریخواه شروع شده.
۴. در یک لیبرالدموکراسیِ ثروتمند، راه جلوگیری از زوال صنعتی و شرط احیاء تولید عبارت است از: تعدیل ثروت (بویژه از نوع رانتی فناوری اطلاعات)،کاهش شکاف طبقاتی با سیاست عادلانه مالیاتی، توزیع درآمد به نفع طبقات میانی و پایینی، سرمایهگذاری در زیرساختهای ملی، صنعت سبز، و رفاه عامه.
۵. در نهایت اما «سرمایه» وطن ندارد، یک نیروی خودگسترنده است که مدام بازار میطلبد، همواره به جایی میرود که تولید ارزانتر و نرخ ارزش اضافه، منشأ سود، بیشتر باشد. دولت «ملی» نمیتواند جلو «فرار» سرمایه تولیدی را بگیرد مگر با تعرفه، قلدری، یا باجدهی ـ همان ابزارهای ترامپیسم.
——
توییت چهار رابطه درونی و دیالکتیکی با سه دارد: «هارمونی» ژاپنی یا تویوتایی که همان نظم پادگانی خط تولید باشد، برای کارگر آمریکایی کار نمیکند، آنهم در عصر روبوت و هوش مصنوعی. اما همان کارگر آمریکایی به ترامپ رأی داد (نمونه، اتحادیه کارگران خودرو ـ یونایتد آتو ورکرز ـ و رهبرش) به این امید که دیترویت و میشیگان دوباره رونق صنعتی پیدا کنند. و پریروز ترامپ دهها نیروگاه زغالسنگ را در آمریکا از رعایت قوانین زیستمحیطی معاف کرد، مقرراتی که برای جلوگیری از آلودگی در انتشار جیوه، سرب، نیکل و آرسنیک اِعمال میشد. این مواد باعث سرطان، حمله قلبی، و توقف رشد کودک میشوند. خوب، با این روشها شما میخواهیدبه جنگ چین بروید؟
بهتر نیست بجای تعرفه (گران کردن جنسی که بازار دارد)، هزاران میلیارد بدهی مالیاتی سوپر میلیاردرها را در صنایع سبز بریزید و همان کارگران را در یک گذار منظم به صنایع سبز منتقل کنید، بدون کاهش دستمزد و بیمه اجتماعی و بازنشستگی؟ که قدرت خرید و رفاه نسبی برای اکثریت بالا برود؟
در ضمن، همهی پالیسیهای اقتصادی «ایدئولوژیک» هستند، ما سیاست و اقتصاد غیرایدئولوژیک نداریم.