فضای جامعه ایران این روزها در حالتی از امید و خوشبینی، همراه با ابهام و سؤال به سر میبرد. بعد از سرنگونی بشار اسد و مرگ حسن نصرالله و هنیه و ضربات پیدرپی که حکومت اسلامی در منطقه خورده و ...
باتوجهبه درهمریختگی صفوف حکومت و روحیه بالای مردم در برابر حکومت، و شکستها و عقبنشینیهای آشکارش در برابر مردم، رفتن حکومت اسلامی فرض است. مردم میگویند حکومت باید برود و خواهد رفت. اما بعد از آن چه میشود؟ در پاسخ به این سؤال جوابهای مختلفی میشنویم. خود وابستگان و مبلغان آشکار و پنهان حکومت از دو خردادیها تا اصولگرایان هم فعالانه خود را به این بحث میزنند و تلاششان این است که ثابت کنند اوضاع بدتر خواهد شد، سناریوی سیاه خواهد شد و همه چیز به هم خواهد ریخت و امثال اینها. نمیتوانند مستقیماً از خامنهای و حکومت کثیفشان دفاع کنند، تلاش و تقلا میکنند که فضای یأس و نگرانی را دامن بزنند و مردم را از انقلاب و سرنگونی بترسانند. قبلاً میگفتند ایران سوریه میشود. اشارهشان به انقلاب به خون کشیده شده سال ۲۰۱۱ سوریه بود. الان که بشار اسد سرنگون شده، سعی میکنند هم اوضاع سوریه را به هم بزنند و مانع این شوند که مردم آن کشور به حاکمین جدید فشار بیاورند که فضای قابلتحملتری ایجاد شود، هم در داخل کشور روی ابهامها سوار شوند و تبلیغ میکنند که اگر حکومت اسلامی سرنگون شود اوضاع از سوریه بدتر میشود! اما این تقلاها نیز کمکی به بقای حکومت نخواهد کرد.
حقیقت این است که جمهوری اسلامی باید برود و مردم آن را به زیر خواهند کشید. راهی برای مردم جز سرنگونی این حکومت باقی نمانده است. برای دستیابی حتی به حداقلهای زندگی، برای دستیابی به حداقل معیشت و رفاه، به حداقل آزادی، به حداقل امنیت و آسودگی، باید این حکومت متحجر و جنایتکار و فاسد و اختلاسگر را سرنگون کرد.
من اینجا میخواهم با اطمینان بگویم که با سرنگونی این حکومت اوضاع جامعه بهطورقطع متحول خواهد شد و تحولات و بهبودهای اساسی خواهد یافت. نباید ذرهای به تبلیغات منفی و نومیدکننده میدان داد. خطرات همیشه وجود دارند. اما ما انسانیم و زندگی انسانی میخواهیم و تا دستیابی به جامعهای آزاد و انسانی به جدال خود ادامه میدهیم. ما به هیچ قیمتی به جهنم جمهوری اسلامی رضایت نمیدهیم و نباید بدهیم. اطمینان من از این حقیقت روشن ناشی میشود که جامعه ایران یک جامعه آگاه و روشن و رزمنده است و طی چهل سال مبارزه و جدال با کثیفترین و مرتجعترین نیروی تاریخ بشری، تجربیات و آگاهیهای گستردهای به دست آورده است. در این جامعه جنبش وسیع دفاع از برابری زن و مرد قدرتمند است. جنبش دفاع از آزادیهای سیاسی، آزادی احزاب و آزادی زندانیان سیاسی عمیق و قدرتمند است. جنبش ضد اعدام بسیار گسترده و قدرتمند است. جنبش شهروندی و دفاع از وابستگان به اقوام و ملیتها و مذاهب مختلف، آگاه و قدرتمند است. حقوق کودک در این جامعه وسیعاً موردتوجه و احترام است. حقوق معلولین، منزلت و احترام بازنشستگان و جایگاه زنان و ارزشهای برابریطلبانه و انساندوستانه بسیار اجتماعی و قدرتمند است. اینها بر متن جنبشها و مبارزات گسترده و وجود احزاب و سازمانهای سیاسی پیشرو بهدستآمده است.
در تأیید این ادعاها میتوان به فاکتها و حقایق بسیاری استناد کرد. شاید ما مردم خود بهقولمعروف “وسط جنگل، درختها را نمیبینیم”. شاید با مشاهده چند مورد ناهنجاری، نمیبینیم که چقدر جلو آمدهایم، چقدر آبدیده شدهایم، چقدر سرمایه اجتماعی داریم و چقدر تحول اساسی پیدا کردهایم. این تنها “خدمت” حکومت جنایتکار جمهوری اسلامی است که باعث شده است ما مردم جدالی گسترده و دائمی در مقابل آن به جریان بیندازیم و در تقابل با عقبماندگی و توحش و رذالت بیحدومرز این حکومت، از ارزشهای کاملاً متضاد با آن، از ارزشهای “پیشرو و زیبای انسانی هر روز با چنگودندان دفاع کنیم و آگاهتر و سازمانیافتهتر و همبستهتر شویم. یک هزارم این آگاهی را در دوره انقلاب ۵۷ نداشتیم. یک هزارم این سازمانیابی را نداشتیم. یک هزارم این همبستگی اجتماعی و عمومی را نداشتیم. و یک هزارم این نوعدوستی و انساندوستی را نداشتیم. از گورستان آریامهری، از سکوت گورستانی آریامهری بیرون زدیم و انقلاب کردیم و توانستیم حکومت تا دندان مسلح و متکی به ساواک و سرکوب و قدرت آمریکا را سرنگون کنیم و علیرغم کمبودها و ضعفهایمان کارهای عظیم و باورنکردنیای انجام دادیم که یک قلمش شکستن خفقان گورستانی و برپاکردن شوراهای مردمی در سراسر جامعه بود. اما ما مردم کمبود و ابهام زیاد داشتیم، و همان کمبودها باعث شد که نتوانیم در برابر تهاجم نیروهای اسلامی به رهبری خمینی محکمتر بایستیم و از آزادیهایمان با قدرت دفاع کنیم. امروز اما ما یکدنیا تجربه و توان و آگاهی داریم، و میتوانیم با هوشیاری، با اتکا به رهبران و تشکلها و احزاب پیشرو و کمونیستمان، با اتکا به سرمایه عظیم اجتماعیمان توطئهها را کنار بزنیم و دنیای شادتر و امنتر و آزادتری را بنا نهیم. در این هیچ تردیدی نباید داشت.
بعضیها وجود احزاب و جریانات مختلف را نشانه ضعف میدانند. این هم واقعی نیست. همیشه در جامعه جریانات چپ و راست، مرتجع و رادیکال، مدافع کارگر و یا سرمایهداران وجود خواهند داشت. همیشه گرایشات مختلف و متضاد و احزاب و سازمانهای متعدد و مخالف وجود دارند. این نشانه ضعف نیست. این نشانه این واقعیت است که جامعه طبقاتی است و طبقات مختلف گرایشات مختلف را جلو میرانند. جریانات و تشکلهای راست و چپ بازتاب وجود منافع و مصالح طبقاتی مختلف و متضاد هستند. تکلیف اینکه کدام جریان در رأس جامعه قرار گیرد را مردم، کارگران، معلمان، پرستاران، دانشجویان و کارکنان ادارات و اکثریت عظیم جامعه تعیین خواهند کرد. سادهانگاری است که فکر کنیم اول احزاب باید متحد یا یکی شوند یا ائتلاف کنند و بعد میشود انقلاب کرد. اتحاد و نزدیکی احزاب و جریانات مختلف در مقاطعی از مبارزه و تحولات سیاسی معنی دارد و بر اساس نقطه اشتراکات مقطعی که پیش میآید میتوان شاهد درجهای از اتحاد در مبارزه با حکومت، میان برخی احزاب نیز بود. اما جریانات و احزاب و نیروهایی که میخواهند به فرض نظام سلطنتی را به جامعه بازگردانند، یا تحت هر نام دیگری میخواهند سیستم سرمایهداری را حفظ کنند و حداکثر آخوندها را کنار بزنند، مشکلی با فقر و نابرابری که دامن کارگران و اکثریت مردم را گرفته ندارند. اینها هر طرح و سیاستی در پیش بگیرند در نهایت در جهت بر سر قدرت نگهداشتن طبقه بیخاصیت و مفتخور سرمایهدار است. و جریاناتی که مشکلی با فقر و نابرابری طبقاتی اکثریت مردم ندارند، در تحلیل نهایی با دیکتاتوری و زندان و سرکوب و مذهب هم مشکلی ندارند. این را تجربه دیکتاتوریهای سلطنتی و غیر سلطنتی در ایران و کشورهای دیگر بهروشنی نشان میدهد.
اما در برابر، حزبی مثل حزب کمونیست کارگری از جامعهای انسانی و آزاد و برابر دفاع میکند. از نظر ما پاسخ به خواستهای اکثریت کارکن و زحمتکش جامعه جز با دفاع از جامعهای انسانی، جامعهای آزاد و برابر و سوسیالیستی و بدون سلطه سرمایهداران و مافیای سرمایهداری ممکن نیست. جامعهای که یک اقلیت مفتخور سرمایهدار همچنان تصمیمگیرنده و اختیاردار آن باشند باز هم اسیر دیکتاتوری و عقبماندگی و توطئهگری و فقر و نابرابری خواهد شد. ما از آزادیهای بدون قیدوشرط سیاسی، آزادی همه احزاب و آزادی بیقیدوشرط بیان دفاع میکنیم. تنها در این شرایط است که مردم میتوانند احزاب و جریانات و مصالح خود را بهخوبی بشناسند و تصمیمات درست اتخاذ کنند. هیچ راه گریزی از این نیست. دراینرابطه بحثهای مفصلتری لازم است و در نوشتههای بعدی امیدوارم بتوانیم این بحثها را با جزئیات بیشتری طرح کنیم و جایگاه جریانات مختلف را روشنتر نشان دهیم.
به هر رو همه ما که میخواهیم با سرنگونی جمهوری اسلامی، جامعه به مسیر انسانی و آزاد و برابر وارد شود و مردم از جهنم فقر و سرکوب و اعدام و تحجر مذهبی و نابرابریها خلاص شوند، باید این ایدههایمان را وسیعاً به درون جامعه ببریم و با گذاشتن یک چشمانداز روشن و عملی در برابر جامعه، صف متحدتری را برای پیشبرد مبارزه و انقلاب آتی شکل دهیم.