«دیوار برلین» دوم؟

جدال دیدگاه‌ها

برخی که خود را “کارشناس مسائل ایران” و “کرد”ها لقب داده اند، پیش بینی کرده اند که پیشروی غیرمنتظره نیروهای “هیئت تحریریه الشام” در سوریه، حکایت از فروپاشی دیوار برلین جمهوری اسلامی دارد.

 و سرانجام دیدیم که حکومت بشار اسد ساقط شد.

اما تشبیه این سقوط به فروپاشی دیوار برلین، ما را به تشابه در تاریخ معاصر جامعه ایران وصل میکند. وقتی روزنامه ها با خط بسیار درشت در ۲۶ دی ۱۳۵۷ نوشته بودند: “شاه رفت!”، در ۱۲ بهمن سال ۵۷  یعنی ده روز قبل از ۲۲ بهمن روز قیام، با همان حروف درشت نوشتند: “امام آمد!”. درست روز بعد خمینی چنین گفت:

 “مردم برای اسلام قیام کردند”!

داستان چگونگی رهبر انقلاب شدن خمینی و جریانات اسلامی در جزئیات تعریف شده است و اینجا لزومی به تکرار آنها نیست. همانطور که “فی الحال” معلوم است چگونه تحریر الشام، ظاهرا “غیر منتظره” چون رهبر ساقط کردن رژیم اسد، معماری شد.

طبق توافقنامه “آستانه” که در تاریخ  ۴ ماه مه ۲۰۱۷ به امضاء نمایندگان رسمی جمهوری اسلامی، ترکیه و روسیه رسید، دولت اردوغان اعلام کرد: “تحریر الشام را خلع سلاح خواهیم کرد”. همزمان این باند کماکان در “لیست تروریست”های دولت آمریکا باقی ماند.

در مورد اول با زجر و شکنجه “نتیجه” آن سناریوی پیچیده را طی بیش از چهل سال دیدیم و لمس کردیم. به رهبری رساندن یک گرایش و شخصیت حاشیه ای در یک انقلاب، یک ضد انقلاب فشرده، یک ضد کمونیسم و ضد هر جلوه ای از مدنیت را به قدرت دولتی رساند.

نکته قابل توجه و هشدار دهنده در قیاس سقوط بشار اسد با فروپاشی دیوار برلین دوم، همینجاست. قرار است با پیام این دوایر: “اسد رفت”، یک موج جدید “کمونیسم رفت”، بار دیگر “پایان تاریخ” را به ما یادآوری کند.

 سقوط بشار اسد، با این پیام وعده میدهد که مبادا مردم پیروزی ناشی از سقوط را به حساب دامنه نفوذ اندیشه ها و افکار سوسیالیستی و پیشرو بگذارند. نه! این سقوط دیوار برلین دوم است که در ویرانه های آن یک سیستم منسجم و کار شده علیه بنیانهای سوسیالیسم و ترقی خواهی مهندسی شد. بسیاری از “کمونیست سابقی”ها، هر اثری از پیشینه دفاع خویش از آرمانهای سوسیالیستی را نفرین کردند. سقوط دیوار برلین، در کشورهای تحت سلطه بلوک شوروی سابق، مجموعه ای از مافیاهای ناسیونالیسم و فاشیسم رنگارنگ را به صحنه سیاست آورد که همگی برای تضمین عدم بازگشت دوره “توتالیتر”، عضو ناتو و در لیست انتظار پیوستن به اروپای واحد قرار گرفتند. رویدادهای اخیر در رومانی، گویاست: ” دادگاه قانون اساسی، پیروزی نامزد طرفدار روسیه را مردود اعلام کرد”.  قرار نبود و قرار نیست حتی “دمکراسی پارلمانی” در هیچیک از تکه های بجا مانده از فروپاشی بلوک مذکور، برقرار شود. یک ناسیونالیسم مافیائی که ریشه خود را در متحدان آلمان هیتلری داشت، در راس حکومتهای برآمده از ویرانه بلوک فروپاشیده قرار گرفتند. این تعرض ناسیونالیسم وقیح، هنوز هم در میان آن “کشورهای آزاد شده” در جریان است. جنگ روسیه با اوکراین، در حقیقت قرار است که “فدراسیون روسیه”- که چنین تصویر میکنند گویا بقایای “حکومت توتالیتر کمونیستی” است-، نیز از “لجبازی” با جبر تاریخ دست بکشد. از نظر دوایر مهندسی افکار، اصلا مهم نیست که حکومت پوتین، مافیائی از سرمایه داران نوکیسه است. مهم برای اینها این است که کمترین اثری از هر نوع “سرمایه داری دولتی” باقی نماند.

دوایری که سقوط بشار اسد را با دیوار برلین دوم تشبیه کرده اند، دقیقا هم سنخ ناسیونالیسم فاشیستی و مافیائی اند.

از این نظر باید این پیام را بسیار هشدار دهنده تلقی کرد. چه، در تقابل با “حکومت توتالیتر” جمهوری اسلامی، باید آن نیروهائی که در عالم واقع به عنوان سوسیالیست و کمونیست، پیشرو و سکولار؛ میدانهای نبرد سیاسی و نظامی و مدنی را از آن خود کردند، از صحنه حذف کرد. در نتیجه ساقط شدن احتمالی رژیم اسلامی را باید به حساب جنبش ناسیونالیستی و “هویت طلبی” ملی و اتنیکی، و باج خواهی ها و “تبعیض مثبت”، در این رابطه وارد کرد.

این یعنی: مردم بخاطر “هویت طلبی” قومی، ملی، سنتی، اتنیکی و “فرهنگی” خود، اسلام سیاسی را بزیر خواهند کشید. این دورنمای سیاه، بنا کردن دیوار ممنوعه در برابر تمامی جریانات پیشرو و “غیر ناسیونالیست” است. این بسیار هشدار دهنده است. چه، ناسیونالیسم بویژه ناسیونالیسم “ملتهای مظلوم” و بطور اخص “ناسیونالیسم کُرد”، از قدرت زیادی برای نفوذ در میان مردمی که “جنبش مقاومت توده ای” بر پا کرده اند، برخوردار است. و چه بسا در برابر اینکه اگر آن مقاومت سیویل و مدنی و توده ای را به حساب نفوذ قدرت “کردایه تی” و تعصب کور به خاک پرستی، در ذهنیت وارونه آنان تصویر کنند، دستکم اگر نه مغرور و از خود راضی، که بی تفاوت بمانند. این “همراهی توده ها” با ناسیونالیسم، میتواند در ایام بحران انقلابی، با تهدید قمه کشی علیه نیروهای پیشرو و سوسیالیست توام شود.

از این نظر است که می بینیم در ماجرای سقوط بشار اسد، ناسیونالیسم کُرد، در هیات “روژآوا”، خود را برای تعرض در ویرانه “دیوار برلین دوم” آماده میکند. اینجا در سوریه، برخلاف ایران، ترکیه و عراق، “مساله کُرد” مطرح نبوده است و اکنون هم مطرح نیست. اما ناسیونالیست های کُرد در فرموله کردن، یک نوع “ناسیونالیسم دمکراتیک”، که به نهادهای “خود مدیریتی” روژآوا ارجاع میدهند، تصمیم گرفته اند تصویر واقعی ناسیونالیسم کرد را، که بویژه از آغاز فروپاشی بلوک شوروی سابق، موجودیت خود را در فروپاشی شیرازه مدنی جوامعی که از نظر این سیستم فکری: دولتهای “اشغالگر فارس، ترک و عرب” نام دارند، باز تعریف کنند. نوعی از ناسیونالیسم دست ساز “پرفسور”های کارتونی و تحصیل کرده های عقب مانده “کورد”، که در دنیای واقعی وجود خارجی ندارد. در عین حال برای تسکین همراهی چپ ملی و کمونیست سابقی با بستر اصلی جنبش ناسیونالیستی، نیز یک “سرپناه” امن در مقابل انتقاد سوسیالیستی و مارکسیستی است. و نکته این است که این جنبه “دمکراتیک” اختراعی برای ناسیونالیسم کُرد، درست در جائی مثل سوریه است که مساله “کورد” به عنوان یک “مساله سیاسی”، وجود خارجی ندارد، یک سنگر بندی آگاهانه در برابر جنبش کمونیستی و هرگونه ترقی خواهی است. چه، کمونیسم کارگری در بازبینی “حق ملل در تعیین سرنوشت”، نشان داده و مستدل کرده است که آن “حق تعیین سرنوشت” یک “اصل” مارکسیستی نیست و مبانی تعریف ارکان “ملت”، غیر ابژکتیو، نا مُتعیّن و پر ابهام اند.

برای مطالعه این بحث پایه ای، بر این سطر کلیک کنید.

با وجود این، تردید های جدی وجود دارد که ناسیونالیسم، با کارنامه ای که در ویرانه های دیوار برلین از خود بجا گذاشته است؛ با این حقیقت روشن که ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق، در پی ویرانی شیرازه مدنی جامعه عراق، به حکومت مافیائی دو خاندن بارزانی و جلال طالبانی در  “اقلیم” انجامیده است، بتواند یکه تاز دوران موعود پسا دیوار برلین دوم باشد.

با وجود همه این حقایق باید این وعده خفقان آور را بسیار جدی تلقی کرد، چه، حقایق تاریخی در اذهان مردم و شهروندان، “پس انداز” نمیشوند. باید این حقیت تلخ را دائما یاد آوری کرد که انسان، این موجود دو پا، از ظرفیت زیادی برای “خود فریبی” برخوردار است.