در حاشیه بازگشت ترامپ به قدرت در آمریکا | به مراسم تحلیف و بازگشت رسمی دوباره ترامپ به صندلی ریاست جمهوری آمریکا، ٢٠ ژانویه ٢٠٢٥، تحلیگران و رسانه ها، عناوین مختلفی داده اند.
از آغاز بازگشت به "دوران طلایی آمریکا" با پرچم و شعار "ماگا"، تا "عصر نوین ترامپ" و روزی که "انقلاب عقل سلیم" آغازشد، از دوران خطرناک انفجار بحران و درهم برهمی و آشوب و جدایی ها، تا "روز استقلال آمریکا" و "طلوع راست" و "غروب چپ" و "رستاخیز سیاسی"، روزی که شیپور "بازگشت فاشیسم" به صدا در آمد، و آغاز عصر "حاکمیت الیکارش ها" و "دولت میلیاردرها" و ...، عناوینی است که بر "عروج" مجدد ترامپ و ترامپیسم داده شده است.
در این میان شاید از همه "کودکانه" تر و سطحی تر اظهارات ژیژاگ است. او بعنوان یکی از تئوریسین های "چپ" رسمی اظهار میکند که "بسیاری از تفسیرگران انتظار دارند که حکومت ترامپ با رویدادهای فاجعهبار تکاندهنده جدیدی همراه باشد، اما بدترین امکان این است که هیچ شوک بزرگی رخ ندهد."! ژیژاک معتقد است "چپ" (که منظور احزاب چپ پارلمانی و شخصیت هایی چون خانم کاملا هریس است) باید شکست کامل خود را بپذیرند! بازگشت کامل خود به نقطه صفر را اغاز کنند و از آنجا "به شیوه لنینی" بازگرند! رجوع به مقاله ״پس از پیروزی ترامپ: از جنبش مَگا تا مِگا״ ترجمه: شیلان کردستانی، منتشره در سایت رادیو زمانه.
بهررو نشستن ترامپ نه پشت میله های زندان و برصندلی مجرم جنایی در دهها دادگاه، که در رقابت های انتخاباتی حزب دمکرات آمریکا و "ساختار" سنتی از جمله به اتهام سازماندهی حمله به پارلمان و دهها و دهها جرم ساختگی یا واقعی اجتماعی، مالی و سیاسی برای او مهیا کرده بود، که برعکس نشستن او بر صندلی قدرت برای بار دوم، بعنوان چهل و هفتمین رئیس جمهور آمریکا، نه شوک که نقطه آغاز تحولات سریعی است. تحولات سریعی که تنها و تنها با شروع تغییرات "انقلابی" قابل بیان است! "انقلابی" که، مستقل از "رنگ" و سرانجام آن، بسیاری هنوز تصویر روشنی از تبعات و نتایج آن در آمریکا و در جهان ندارند. با این وجود صحنه چنان درهم و آشفته نیست که نتوان دورنمای روندهای اصلی که با دوران دوم ترامپ، آمریکا و جهان پیش رو دارد را تشخیص داد.
برای بسیاری از تحلیلگران که نگاه عمیق تری به تحولات سیاسی دارند، پیش از نتیجه انتخابات در آمریکا، بازگشت دوباره ترامپ، این بار قدرتمندتر، تهاجمی تر و تعرضی تر، نه غیرقابل پیش بینی بود و نه غیرقابل بارو! آنچه که اعجاب برانگیز است سرعت و نحوه بازگشت او است. شاید از این رو برای بسیاری اطلاق نام "انقلاب" به آن، موضوعیت دارد.
ترامپ این بار در حمایت وسیع، نه تنها محروم ترین بخش های جامعه آمریکا بلکه، قدرتمندترین مخترعین، کاشفان و خبرگان صنایع فناوری "انقلاب صنعتی چهارم"، که بعلاوه میلیاردرهای صاحب "صنایع مادر" هستند، چون ایلان ماسک مدیرعامل شرکت "تسلا" و "ایکس"، "مارک زاکربرگ" مدیرعامل شرکت "متا" (فیسبوک سابق)، "جف بزوس" بنیانگذار "آمازون" و پیوستن با تاخیر "بیل گیت" بنیانگذار "مایکروسافت" با همه داعیه های "لیبرالی" و "اپل" و "گوگل" و دهها و دهها شرکت و بنگاه مالی و دیجیتالی، به قدرت بازگشته است. حامیانی که غالبا علاوه بر سرمایه و ثروت و منابع و امکانات مالی میلیاردی و ماهواره ای، "کلید دار" بخش اعظم کانال های جاری شدن سوخت و ساز، نه تنها تجاری، مالی، صنعتی، اقتصادی و تکننیکی، که بعلاوه علمی، دارویی، غذایی، فرهنگی و ایدئولوژیکی جهان اند.
این تبیین که ترامپ متکی به طیفی از سوپرمیلیاردرهای آمریکا و "کابینه میلیاردری" خود، به "حاکمیت الیگارش ها" در آمریکا شکل داده است و مخاطرات این نوع "حاکمیت الیگارش" های غیرسنتی در آمریکا، بیش از حاکمیت های سنتی و "ساختاری" "اشرافیت" قبلی است، که پیروزی مجدد ترامپ آخرین میخ را بر تابوت آنها کوبید، واقعیت ندارد.
این تبین تنها و تنها برای پوشاندن ماهیت طبقاتی خشن و مخرب احزاب پارلمانی سنتی در دهه های اخیر در آمریکا و در غرب است. احزاب و جریانات سیاسی، بعنوان سخنگویان و نمایندگان بورژوازی آمریکا، که شرکت در قدرت، بعنوان چپ یا راست، تاریخان "شغل" آنها بوده است، "ناتوانی" و "بی مصرف" شدن خود را برای حفظ مقتضیات کاپیتالیسم آمریکا، مدت ها است ثابت کرده اند. ناتوانی شان در "بازگرداندن آمریکا به دوران طلایی" سرکردگی اقتصادی جهان، یعنی پلاتفرم امروز ترامپ، علیرغم تخریب خاورمیانه و راه اندازی دهها و دهها جنگ و هزینه کردن میلیاردها دلار بودجه نظامی و .. بالاخره با نسل کشی در جریان از مردم فلسطین برای یافتن راهی برای خروج از بن بست تاریخی که گریبان نظام را گرفته است، را ثابت کرده اند.
بورژوازی آمریکا بیش از سه دهه است که با ناتوانی ساختار سیاسی، دمکراسی پارلمانی و احزاب و شخصیت ها و بوروکراسی و دروغ و ریاکارهای ها و فسادهای نهادینه شده، و به تبع آن با بی موضوع شدن عملی بسیاری از معاهدات منطقه ای و جهانی و ..." دست به گریبان" است. مدت ها است که واقعیت ممکن نبودن حفظ نظم جهان کهنه یک قطبی "غرب پیروز بر شرق" به زور میلیتاریسم و تخریب جغرافیاهای دیگر، بر فرق سر بورژوازی آمریکا کوبیده شده است. روبنای سیاسی، دمکراسی پارلمانی، و نشانه گرفتن انگشت مقصر به سمت خطر این و آن دشمن خارجی، و تحمیل جنگ ها و بمباران ها و .. خراب کردن بار هزینه های آن بردوش طبقه کارگر آمریکا، نه تنها قادر به حفظ منافع نظام نبوده است که خود بعنوان عامل ایجاد "فرصت" و "امکان" عروج جنبش های ساختارشکنانه ضدکاپیتالیستی و به میدان آمدن طبقه کارگر با پرچم خود، عمل کرده است.
امروز، در غیاب این جنبش ضدکاپیتالیستی در امریکا، بورژوازی خود راسا برای کنار گذاشتن این نمایندگان "نالایق"، برای حل همان معضلات و یافتن راه برون رفت به میدان آمده است. رسما و مستقیما با پرچم "بازگرداندن آمریکا به دوران طلایی" به میدان آمده است! اما اینبار، آنطور که ترامپ رسما اعلام کرده و عمل میکند، برای مقدمتا "تسویه حساب" در داخل خود آمریکا! با کنار زدن "قوانین و مقررات دست و پاگیر" هم در بالا و هم در جامعه، حذف حاشیه های "نالازم" از جمله بوروکراسی و اشرافیت سیاسی "استابلیشمنت" که "تاریخ مصرف" آن به پایان رسیده است، صورت بگیرد.
وقتی ترامپ میگوید که: "آمریکا فرصت استفاده از شرایط کنونی در جهان را دارد. اما پیش از هر چیزی باید چالشهای داخلی را برطرف کند"، یعنی عقب زدن همه موانع سیاسی، فرهنگی، قانونی، مالی و نظامی در آمریکا! یعنی آمادگی رفتن به میدان جدال های جدی تر، وسیع تر و اجتماعی تر در خود آمریکا. او، برخلاف اظهارات توخالی مقامات سنتی نظام، نه رئیس جمهوری برای همه مردم، که رئیس جمهوری است که "بی پرده" برای امر مستقیم طبقه خود، عروج کرده است. در این راه آماده است و عملا اعلام کرده است که حمله نه تنها به بخش های "ضعیف تر" و محروم تر جامعه آمریکا، چون مهاجرین و کارگران خارجی و مکزیکی و خانواده ها و کودکانشان، که کنار زدن "قوانین" و بوروکراسی "دست و پاگیر" و پرخرج و قربانی کردن هر بخشی از خود طبقه بورژوا، شخصیت ها و نهادها و احزاب و ..که لازم باشد را در دستور خود دارد.
دوختن لباس "حاکمیت الیگارش" های مالی و مشکل با "کابینه میلیاردری"، خطر عروج "بارون" Baron های فناوری قدرتمند، اعتراضی درون خانوادگی بخش "اشرافیت" معضوب شده در ساختار سنتی پارلمانی آمریکا است و در خدمت پوشاندن این واقعیت است. بورژوازی آمریکا، این نمایندگان "نالایق" را از قدرت کنار زد! خود مستقیما برای حفظ منافع کل بورژوازی امریکا، برای یافتن پاسخی به معضلات بی پاسخ عدم رشد اقتصادی و ناتوانی در حفظ موقعیت ممتاز گذشته برفراز سرجهان، که همه شان سه دهه است برای آن به جغرافیاهای دیگر خون و لجن و عفونت می پاشند، به میدان آمد!
نه دولت آقایان و خانم ها، بایدن و هریس و اوباما و کلینتون و بوش و در انگلستان بلر و کامرون و استارمر دولت طبقه متوسط یا طبقه کارگر بودند و نه "کابینه میلیاردری" دولت ترامپ بیانگر تغییر بنیادینی در سوخت و ساز طبقاتی- سیاسی جامعه آمریکا است. این تبیین انعکاس نارضایتی بخشی از میلیاردهای آمریکا، میلیاردهای سنتی و اشرافیت سیاسی و بازرگانی و فرهنگی و .. است که در حاشیه مالکین صنایع اصلی سوخت و ساز میکنند و احساس خطر آنها از تغییر موقعیت خود. برافراشتن پرچم سفید "صلح طلب" بودن توسط ترامپ، هرچند موقتی باشد و ریاکارانه و محدود، تلاش برای خلاصی بورژازی آمریکا از معضلات "کارکرد" نوعی از میلیتاریسم است که به بن بست رسیده است.
پیشینیان "غیرخطرناک" ترامپ، با استفاده از بالاترین تکنولوژی کشتار جمعی از آسمان و زمین و دریاها مردم را هزار هزار چون حشرات پشت مونیتور بازی های کامپیوتری کشتند و خانه هایشان را خراب کردند و به کسی هم پاسخگو نبودند! آخرین آن استفاده از "هوش مصنوعی" و تکنولوژی، بویژه گوگل و مایکروسافت، است که با آن مردم فلسطین را تا منازل شان دنبال و توسط رباط منهدم کردند. ساختار و احزابی که با تسلط کامل بر اقتصاد و تکنولوژی و مقدرات مردم در آمریکا و جهان، دنیا را در راه "بازگشت به دوران طلایی آمریکا" به منجلاب تبدیل کرده اند تا "آمریکا سرور جهان" بماند!
ترامپیسم یا جنبش "ماگا"، شکست استبیشمنت (نطام سنتی) در حفاظت از منافع کاپیتالیسم آمریکا را با مطالباتی عجین کرده است که قطب بندی های مهمی حول مسائل زمینی، واقعی و فوری شهروندان در امریکا و در جهان را بدنبال دارد. این جنبش ساختار سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژی در آمریکا، آرایش بورژوازی جهانی، دوری و نزدیکی های "شرق و غرب" چین و روسیه و آمریکا و شرایط کار و زندگی مردم را دچار دگرگونی های جدی میکند و به شکاف و پولاریزاسیون های مهمی شکل خواهد داد.
بخشی از قربانیان این تغییرات در صفوف بورژوازی، کوتاه شدن دست اشرافیت هایی از قدرت است که درحاشیه "صنایع مادر"، یعنی همان صنایعی که نردبان عروج ترامپ شدند، ارتزاق کردند و میکنند. کسانی که در این حاشیه، با برپایی امپراطوری هایی در مشاغل "کاذب" و پرخرج اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و رسانه ای، مالتی میلیاردر و "صاحب قدرت" شدند! بخشی که تلاش کرد ناتوانی در حل معضلات اساسی بورژوازی را از طریق "به بیراهه" زدن های سیستماتیک پنهان کند. بدون کمترین استراتژی هرروز پراگماتیستی طرح ها و سیاست های "کم دوام" و از زاویه منافع کل بورژازی آمریکا "مخاطره آمیز" اجرا کند و باطلاق زیرپای طبقه را عمیق تر کند. بخشی که تلاش کرد موقعیت "پارازیتی" خود در سیاست و اداره جامعه را، با انواع جنگ ها و "تحریم" های بزرگ و کوچک و سانسورها و قوانین و مقررات "خارجی" و "بین المللی" و "داخلی"، که با معیارهای خود بورژوازی لیبرال و از زاویه منافع آن هم "غیرمنطقی"، "غیرعقلایی" و "ابلهانه" بود، پنهان کند. آن امپراطوری سقوط کرد بدون اینکه امپراطوری جدید "مگا" به رهبری ترامپ، هنوز توانسته باشد پایه های قدرت اش در جامعه را محکم کرده باشد. امری که برای جنبش "مگا" در خود آمریکا، به سهولت و سرراست صورت نمی گیرد.
در عرصه سیاسی و اجتماعی، امپراطوری قبلی در حاشیه خود، اپوزیسیون بورژوایی به همان اندازه نامربوط به زندگی مادی نه فقط "آمریکایی" ها که "جهانیان"، را متولد کرد. جنبش "آنتی گلوبالیسم" که خجولانه خواهان اقتصاد های "ملی" و "منزوی" بود ، جنبش "رنگین کمان" که با "گروگرفتن" تبعیضات واقعی علیه زنان، سیاهان، اقلیت های قومی و مذهبی و مردم با گرایشات جنسی متفاوت و ... خواهان امتیازات ویژه و گاها متناقضی بود که هر روز دامنه عمل خود را به "هویت" تراشی های "مبهم" جدید می کشاند، از تبعات حکمرانی امپراطوری پیشین در آمریکا بود.
قربانی دیگر عروج مجدد ترامپیسم چپ حاشیه ای غیراجتماعی، "ضدعلم" و "اوهام پرست" ی است که الیت آن در محافل "روشنفکری" و آکادمیک در غرب بیش از یک دهه است بنام اپوزیسیون، به "اشرافیتی سیاسی" شکل داده بودند. راست آنتی گلوبالیسم، در اقتصاد و سیاست و توافقات بین المللی (یعنی ترامپیسم)، چپ ملی غیرسوسیالیست و غیرکارگری "آنتی گلوبالیسم"، را تماما خلع سلاح کرد. ترامپ پرچم آن را با سیاست "انزواطلبی" از سوخت و ساز اقتصاد جهانی، جدا از امکان یا عدم امکان آن، بدست گرفت! ترامپیسم، چپ آنتی گلوبالیسم، چپ رنگین کمانی "ابهام پرست" و بی ریشه .. را از مرکز به حاشیه و خارج از سوخت و ساز سیاسی پرتاب کرد. برمتن جدال درون خانوادگی ش با آن "چپ ملی" و لغو حقوق و امتیازات ویژه سیاسی – اجتماعی "الیت" آنها، سوت تعرض و حمله ای واقعی و گسترده به حقوق زنان و اقلیت های قومی و نژادی و .. در آمریکا را به صدا درآورد. آن چپ، بی مصرف شدن و از خدمت "مرخص" شدن خود را، آشفتگی جهان میداند.
میدانداری این جنبش بی ریشه اجتماعی و اعلام بی اعتباری علم و بیولوژی و دنیای ابژکتیو مادی، علاوه بر طبقه کارگر در آمریکا، صف بزرگترین مخترعین و کاشفین و متفکرین انقلاب صنعتی چهارم را، برخلاف آسانژها و اسنودن ها و ..، از "تمایلات" چپگرایانه تهی و همگی را به جدال های زمینی و تغییرات ترامپ "امیدوار" کرد.
چپ و تحرکی که محصولات آن نه کاهش هیچ تبعیضی و نابرابری و فقر و محرومیتی در جهان مادی، که اختراع "مقدسات" و "خرافه" مذهب جدیدی بود بنام "ال جی پی تی کیو پلاس" و "هویت" محور! و دستآورد آن "حق سکوت" بگیری از منتقدین و امتیازگیری از سیستم آموزشی، قضایی و اجتماعی، برای نشاندن الیت نماینده آنها بر بالاترین سکوهای سیاسی، ورزشی، فرهنگی و ایدئولوژیکی جهان بود! موقعیتی که با آمدن ترامپ، قربانی واقعیات مادی، توسط جنبش هم طبقه ای های "دوراندیش تر" خود شد.
"انقلاب عقل سلیم" بورژوازی آمریکا، رجوع به واقعیت ابژکتیو "خدایی سرمایه" و احترام به علم و دنیای قابل درک مادی، که در آن "دو قدرت" و "دو نیرو"، "کار و سرمایه" سوخت و ساز و جنگ میکنند، انقلابی که اصلی ترین بخش بورژوزای آمریکا، یعنی صاحبین "صنایع مادر" را هم با خود دارد، نمی توانست در چهارچوب ساختار فلج شده و به گل نشسته قبلی، صورت بگیرد!
بورژوازی آمریکا، علاوه بر کنار زدن همه "تزیینات" و "زیورآلات" طبقاتی، از جمله "دمکراسی پارلمانی" و انواع قوانین و مقررات و موازین "دست و پاگیر"، ناچار است بخش ناراضی طبقه خود را هم ساکت کند. باید خرافه و مذهبی "ریشه دار تر" در جامعه آمریکا به جنگ مذهب "جدید" بی ریشه دنیای پس از انقلاب صنتعی چهارم میرفت! بیرون کشیدن مسیحیت ارتدکس از اعماق قرون وسطی توسط ترامپ و تبدیل خود به نماینده آن، در خدمت این کار است.
غرولند آن "چپ"، که خانم هریس آن را نمایندگی میکند، از پایمال شدن "آزادی" ها و "خطر فاشیسم" و.. هنگامی که معترضین به قتل عام مردم فلسطین را در خیابانهای لندن و نیویورک و واشنگتن دستگیر میکنند و بردن نام "نسل کشی" در اعتراض به دولت اسرائیل موجب از دست رفتن مشاغل مردم شده است،هنگامی که به خاطر منافع سیاسی شان "یک شبه" برهرآنچه که در تاریخ گذشته و جهان معاصر برچسب "روسی" دارد مهر "ممنوعیت" زدند و مردم را به جرم تخطی از این ممنوعیت تنبه کردند، شنیع تر از آن است که بتوان با آن حزب و نهاد و جنبش خانم هریس و آقایان بایدن و استامر و امثال آنها را کمتر ارتجاعی و آزاده تر از آقای ترامپ و ترامپیسم دانست!
ترامپیسم، که بهانه ها و پرده های دروغ های نظام را کنار گذاشته است و مستقیما علیه بخش های ضعیف تر شمشیر کشیده است، در مقابل "مذهب جدید"، از "اجداد قرون وسطایی" کمک گرفته است. او در مقابل مذهب "نوین" تقدس نادانی، نمی توانست با پرچم "بی خدایی" به میدان بیاید. همگانی شدن پرچم "بی خدایی" کل طبقه شان را از موثر ترین حربه و ابزار تاریخی خود برای در انقیاد نگاه داشتن بردگان دنیای مدرن، "بردگان مزدی" محروم میکند. از این روست که مسیحیت و کلیسا و کشیش و خاخام به کمک ترامپ آمدند و او هم خود را بعنوان "فرستاده خدا" برای "بازگرداندن عظمت آمریکا"، جلو صحنه قرار داد.
اگر مذهب آنها بی ریشه و بی پایه اجتماعی است و متکی به قشر الیت "شکم سیری" در نیویورک و واشنگتن است، مذهب ترامپ تاریخی از حاکمیت و جنگ های صلیبی و .. را سرمایه خود دارد. عقبگردی که ترامپ در حال تحمیل کردن است، تنها و تنها رونمایی از عقبگردهایی است که ساختار و احزاب سنتی آن، با ریاکاری و سانسور و"نزاکت سیاسی" و .. تحمیل کردند. شکست خرافه و مذهب قرن جدید، توسط مذهب و ارزشهای قرون وسطی، میتوانست صورت نگیرد و توسط جنبش بی نیاز از هر مذهب و خدا و تقدیر و .. ״جنبش نیروی کار״ صورت بگیرد.
بهررو آنچه که موجب عروج ترامپ شد، نیاز به "خوش بینی" و امید به بهبود و آینده ای بهتر، هم از جانب طبقه کارگر و هم محرومین در آمریکا بود. امید و خوش بینی که در غیاب یک جنبش مترقی، سوسیالیستی و کارگری، بسوی بستر اصلی بورژوازی سرازیر شد. امید و خوش بینی که اظهارات مهوع، نژادپرستانه و ارزشهای عقب گرای ترامپ را، "بازگشت به تعقل"، "ضدیت با ارزشهای ساختار" و "مخالفت با دروغها و فسادها" و ..تفسیر کرد! چرا که حزب خانم هریس و همه اعضا کلوپ الیت سیاسی ساختار آمریکا، و "جمهوریخواهان" مخالف ترامپ، با اظهارات و بیان شسته رفته و ظاهر آراسته و نزاکت سیاسی در مقابل لمپین و مردسالاری چون ترامپ، پرونده سیاه تری داشتند!
رو کردن پرونده میزان سرمایه و ثروت تیم ترامپ، توسط رقیب او در حزب دمکرات و در ساختار سنتی، بعنوان "نقطه ضعف" او، همچون همه کمپین های رقیب، به عکس خود تبدیل شد و موقعیت ترامپ برای عروج را قوی تر کرد.
نه همه دانشمندان و مخترعین و صاحبان بزرگترن صنایع قرن، که امیدوارند رفع موانع رشد انقلاب صنعتی چهارم نه تنها حساب های بانکی آنها را پرتر کند، که بعلاوه دستآورهای علمی و تکنیکی و تولیدی بزرگ تری داشته باشد، کسانی که ساختار موجود در آمریکا و احزاب سنتی پارلمانی و "تحریم" های سیاسی و "ایدئولوژیکی" و مقررات و ضوابط دست و پاگیر آن را مانعی در این راه می بینند، یک شبه فاشسیت شدند و نه ترامپ! ترامپ با همه نفرت پراکنی ها و دشمنی هایش با خارجی ها و فحاشی ها و دروغ هایش علیه خارجیان و .. نه فاشیست که ناسیونالیستی دو آتشه است که پرده های تعارفات و نزاکت سیاسی را کنار زده است. خطر ترامپ، میتواند همچون خطر بوش و بلر و بایدن و همه "تروتمیز" ترهای عالم سیاست در آمریکا کم یا زیاد باشد یا نباشد! اگر جامعه آمریکا به او فرصت دهد! اگر جامعه آمریکا بتواند از فرصتی که ایجاد شده است، یعنی از شکاف و تفرقه در ساختار سیاسی - ایدئولوژیکی نظام کاپیتالیستی در بالاترین سطح آن، برای جلو صحنه آوردن جنبش خود، جنبش طبقه کارگر و مردم محروم، استفاده کند و در مقابل ترامپ قد علم کند. اگر کمونیسم و سوسیالیسم بتواند در دل جنگ و جدال های سیاسی – طبقاتی داخلی در آمریکا، راه پیشروی خود را برای امر خود، برای طرح آلترناتیو اقتصاد سوسیالیستی باز کند.
ترامپ ناسیونالیستی است چون همه روسای جمهور آمریکا که برای بقا کاپیتالیسم آمریکا پا به میدان جدال های بزرگ و تعیین کنننده ای، در وهله اول در آمریکا و به موازات آن در جهان گذاشته است. امید و خوش بینی که او را به قدرت رساند، پس از برطرف شدن "تب پیروزی" و مواجه با عواقب تباه کننده برخی از مهمترین سیاست هایش، میتواند جمعیت عظیمی از شهروندان، بخصوص طبقه کارگر در آمریکا، را با توقعات بالا و دخالت مستقیم خود به میدان آورد.
سیاست خارجی ترامپ، سیاست "انزواطلبی اقتصادی" و عواقب آن برای اقتصاد آمریکا و جهان، شکاف با اروپا و متحدین سنتی آمریکا در غرب، مسئله ناتو، رابطه سیاسی و اقتصادی آمریکا با چین و روسیه و مسئله فلسطین و اوکراین، رابطه با ایران، تعیین تعرفه های وسیع علیه سرمایه های غیرآمریکایی و ...چالش هایی است که در وهله اول در آمریکا و اروپا و اسراییل و خاورمیانه، پای نیروهای بیشتری را به میدان می کشاند. تاثیرات به قدرت رسیدن ترامپ در این ابعاد، بی تردید آرایش بورژوازی جهانی را دچار تغییرات مهمی خواهد کرد که باید به آن در مطالب جداگانه پرداخت.