78 منتخب سایت

در باره مصوبه کنگره اخیر پ.ک.ک

جدال دیدگاه‌ها

سرانجام کنگره ۱۲ پ.ک.ک، که با محافظت اتحادیه میهنی جلال طالبانی و پارتی دمکرات بارزانی در شهر سلیمانیه برگزار شد، انحلال آن سازمان و نیروی مسلح اش را رسما اعلام کرد.

واکنش های مختلفی به این تصمیم انجام شده و بسیاری از جریانات و شخصیت‌ها در “چهار پارچه”، از جمله صلاح دمیرتاش این مصوبه را ستایش کردند.

 در صف چپ، انتقادهائی نیز به تصمیم پ.ک.ک صورت گرفته است. ابتدا گفتند تصمیم اوجلان “انحلال طلبانه” و “پاسیفیستی” است، که پ.ک.ک بدون گرفتن کمترین امتیاز از دولت ترکیه به نفع کردها، یکجانبه، پرچم تسلیم طلبی را بالا برده است. برخی آن را تغییر تاکتیک ناسیونالیسم کرد برای سهیم شدن در قدرت توصیف کردند. و نیز به نقش آمریکا در این “ئاش به تال”(برزمین گذاشتن اسلحه و تسلیم)، اشاراتی شده است.

 من چند نکته به نظرم رسیده است که مایلم با خوانندگان در میان بگذارم:

 به برداشت من، انحلال پ.ک.ک به عنوان نیروئی که پس از فروپاشی دیوار برلین سنت پیشمرگایه تی را زنده نگاه داشت، یک تصویر کاذب از مبارزه در “کردستان” را زیر و رو می‌کند. “پیشمرگایه تی”، نه فقط در میان جریانات ناسیونالیست کُرد، یک سنت مقدس و “کردی” است، بلکه چپ بطور کلی و انواع سوسیالیست‌های خلقی و جهان سومی در غرب، از کردستان همین تصویر را ارائه داده و کماکان ارائه می‌دهند. در این سنت کار شده، “کوه” و کوهستان‌های کردستان مرکز مبارزه است و “مبارزه مسلحانه”، از این منظر هم “طولانی” است و هم بی ربط به تحولات اقتصادی، یعنی سرمایه داری شدن جوامع و از جمله در همه “چهار پارچه”. ناسیونالیسم کرد و مشخصا پ. ک .ک در نگهداشتن این “شکل” مبارزه دوران پیشاسرمایه داری در تقابل با “محتوای” مبارزات در جامعه سرمایه داری که “شهر” و کارگر مزد بگیر فاکتورهای اصلی اند، و زنان چون انسان‌های برابر شجاعانه به میدان آمده اند، نقش تعیین کننده ای داشت.

 به باور من باید از این زاویه هم به انحلال پ. ک. ک پرداخت. مستقل و صرفنظر از هر  حسابگری بقالانه جریانات ناسیونالیستی و یا “تغییر تاکتیک” برای سهیم شدن در قدرت و یا تبدیل شدن به زائده دولت‌های بزرگ و کوچک در معادلات سیاسی، نفس اعلام انحلال پ.ک.ک و نیروی “گریلائی” آن”، مُهم است. اولین بازتاب این انحلال، از کف رفتن حربه ساکت کردن هر اعتراض مدنی و اعتصابات کارگری در شهرهای ترکیه، به بهانه تاثیرات “گروه تروریستی”  پ. ک.ک است. حربه ای که دولت‌های غربی نیز از آن محروم شدند.

 اما، فراتر از مصوبه کنگره پ.ک.ک، و استفاده دولت‌ها از آن در جهت منافع و پراگماتیسم “روز”؛ این تحول را باید در ادامه تحولات در محتوای تغییر یافته اقتصادی و شیوه های مبارزه در یک جامعه شهری در نظر گرفت. فضائی باز شده است تا تصویر از “خلق و ملت” کُرد، که “کوهستانی” است و مبارزه اش مسلحانه و طولانی مدت؛ نه بر سر که بر پای این جامعه در هر “چهار پارچه”، قرار داد. وقت آن است که به انواع سوسیالیست‌های بورژوائی و خرده بورژوازی در غرب و اروپا حالی کرد که آنچه به معنی واقعی موجب انحلال پ.ک.ک و نیروی پیشمرگ و گریلاهای آن شد، تعرض شهر و ابراز وجود انسان‌ها در “کردستان” سرمایه داری شده است.

 تعابیر رسمی بورژوازی جهانی نیز از کردستان همان است. علیرغم تحولات زیر و رو کننده پس از اصلاحات ارضی و رویدادهای انقلاب ۵۷، رشد شهرنشینی، شکل گیری یک شکاف نسلی بین انبوه عظیم تحصیل‌کردگان با نسلی که رهبران خود را از شیوخ، ملاها، فئودالها و سران عشایر و در بهترین حالت از دهقان وابسته به زمین باز شناسی می‌کردند؛ همچنان در تبار شناسی قوم و قبیله کرد، چون “باستان شناس” باقی ماندند. علیرغم اینکه کارگر وجود خود را نمایش داد و سازمان کمونیستی در کردستان قد علم کرد، با اینحال تفسیر میدیای جهانی، ناسیونالیسم ایرانی، و چپ خلقی کماکان این بود که حزب دمکرات و کومه له نه حزب دو طبقه متخاصم که جدالشان به برخورد مسلحانه کشیده شد، که آن دو جریان “سازمان‌های کرد” هستند.

 اما آن تفسیر ایستا و لجوج در برابر تحولات سیاسی و اقتصادی، “پرفسور”های دیگری نیز دارد. از منظر این‌ها مقوله ای وجود دارد که بطور عام “اتنیسیته” و بطور ویژه “اتنیسیته کردی” نام دارد. از منظر یکی از این پرفسورها:

 “ اتنیسیته و هویت اتنیکی کُرد،  فراتر از روابط تولید و روابط طبقاتی متضاد است و برای تضمینِ تحقق حقوق تعیین سرنوشت در هر شکل بندی اجتماعی معینی ضروری است.”

این یعنی اگر سرمایه داری جهانی شده است، سال‌ها پس از صنعتی شدن جامعه ایران، آن پدیده ساخته شده در ذهن یک استاد ناسیونالیسم، از حیطه تغییر و تکامل تاریخ خارج است.

اگر این فقط بحثی نامربوط و بی پایه بود، می‌شد، به راحتی از آن گذشت. اما جناب استاد بی گدار به آب نزده است. کارکرد اتنیسیته کردی را در تعابیر خرده محافل موسوم به کومه له زحمتکشان و “ریبازی کومه له” نگاه کنید:

 “کومه له، محصول جنبش کردستان است”.  تنها کنگره “اصیل”، همان کنگره موسوم به کنگره اول است که صوتجلسات آن نشان میدهد که چه بوده و چه نبوده است. کنگره دوم و سوم کومه له که جهت گیری بسوی مارکسیسم انقلابی و تصویب برنامه حزب کمونیست را به تصویب رساند، و در این دومی “انحراف از تعلق به بستر واقعی کومه له” یعنی “جنبش کردستان”، همان اتنیسیته کردی، توصیف شد. این دگردیسی ناسیونالیسم چپ را هم باید در تحلیل و معادلات و از جمله تصمیمات کنگره یاد شده پ.ک.ک به حساب آورد.

 زمان، زمان فعال کردن شهر و اشکال مبارزات شهری در تقابل با سنت‌های مورد اشاره است. نباید اجازه داد که تظاهر به برجسته شدن “مبارزات مدنی” در شهرها به حساب “عاقل شدن” ناسیونالیسم کرد، نوشته شود. آن شیوه مبارزه دوران ماقبل سرمایه داری و پیشمرگایه تی برای “خاک و ملت و وطن”؛ بیش از حد قابل تصور به نیروهای انسانی جنبش ما تلفات وارد کرده است. بیش از حد به نفوذ باورهای خرافی، وارونگی حقایق و کاشتن یک نفرت کور قومی و بدبینی نسبت به دیگر شهروندان “غیر خودی” در اذهان مردم کمک کرده است.

 لازمه تبدیل این شکست در سنت‌های رایج ناسیونالیسم کرد، به برجسته شدن سنت های جنبش طبقه ما، تعمق، تعقل و احساس مسئولیت است. ناسیونالیسم کرد برای ادامه حضور در صحنه سیاست و خاک پاشیدن به چشم مردم کردستان، در اعلام شکست شیوه های سنتی، چشم طمع به نقطه قدرت جنبش طبقه ما در شهرها دوخته است.

 به باور من یک روند در حال شکل گیری است که معتقدم قطعا به مذاق روشنفکر و “آکادمیست”های ناسیونالیسم کرد خوش نمی آید:

 “مساله کرد”، دارد با انحلال شیوه های سنتی پیشمرگایه تی، در تحولات جهانی و منطقه ای هضم و ذوب می‌شود. آن شیوه های دیرین، یک مانع جدی در مسیر گردش کالا و سرمایه در منطقه ایجاد کرده بودند. در کردستان عراق، بطور مشخص دیدیم که آخرین تلاش‌ها برای به رفراندوم گذاشتن “استقلال” از عراق، به دلیل نیازهای اساسی تر گردش سرمایه شکست خورد. سپس زمزمه ادغام “”نیروی پیشمرگ” در ارتش عراق آغاز شد. “حکومت اقلیم” به این ترتیب می‌رود که به تمامی ادعاهای ناسیونالیسم کرد، از استقلال گرفته تا “خودمختاری” و یا “خودگردانی” دست بکشد تا مسیر گردش پول و کالا و سرمایه را که ملیت و قومیت و “اتنینیسته” نمی شناسد فراهم کند. تحولات در “روژ آوا”، که شور و شوقی کاذب در ذهنیت ناسیونالیسم چپ “کردی” بوجود آورده بود، و ادغام نیروهای “گردان خلق”، در ارتش سوریه، گوشه دیگری از این روند است. و نیز تلاش‌ها برای برچیدن اردوگاه‌های “روژ هه لات”(کردستان ایران) در قلمرو حکومت اقلیم گوشه دیگری از این پروسه واحد است. همزمان تاکید حزب دمکرات کردستان و بقایای “کومه له” ها بر “مبارزه مدنی” و پذیرش خلع سلاح و تن دادن به زندگی در اردوگاه‌های “پناهندگی” نشان از استقبال و پیشوازی از این روند دارد.

روشنفکران و آکادمیست های کُرد، نیز دارند سیر این پروسه را فرموله میکنند. مقاومت لجوجانه “اتننیسته کردی” و اینکه این مقوله جاودانی؛ و از تکامل و تغییر مُبرّا است، تجویز نوعی داروی مُسکن و مُخدّر است تا ناسیونالیست‌های کرد- در هر “چهار پارچه”- در جریان پروسه هضم شدن “مساله کرد” در تحولات منطقه؛ و برچیدن هر مانع سیاسی و یا نظامی در برابر سیر گرش پول و کالا و سرمایه “جهانی”، سکته نکنند.