«برادران لیلا»؛ فیلمی تلخ برای روزهای تلخ ایران

منشور‌ مطالبات حداقلی
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

«برادران لیلا»، سومین فیلم بلند سعید روستایی، که چهارشنبه، ۲۵ مه (۴ خرداد)، در نهمین روز جشنواره کن در بخش مسابقه این جشنواره نمایش یافت، از بهترین فیلم‌های تاکنونی کن بوده است و از بخت‌‌های مسلم کسب جوایز خواهد بود. این فیلم دو ساعت و نیمه در ادامه موضوعات آشنای سینمای روستایی، از زندگی فرودستان ایرانی می‌گوید؛ از بن‌بست‌های بی‌پایان، رویاهای ممنوعه، و ارزش‌های ناپایدار و متحول. سینمای روایتگر زندگی فرودستان، در ایران و جهان سابقه‌ای طولانی دارد. ویژگی این فیلم در این است که نه تصویری رمانتیک از گرمی زندگی فقرا ارائه می‌کند و نه بارقه‌های امید دروغین نشان‌مان می‌دهد.

«برادران لیلا»‌ تا مغز استخوان تلخ است و هم‌گام با شرایط تلخی که از دل آن بیرون آمده است:‌ ایران ابتدای قرن پانزدهم هجری.

عنوان فیلم اشاره به پنج شخصیت محوری در آن دارد: لیلا (با بازی ترانه علیدوستی) و چهار برادری که خواهر، مدام برای بهبود زندگی‌شان تلاش می‌کند: علیرضا‌ (نوید محمدزاده)، عاقل‌ترین و کم‌حاشیه‌ترین برادر، کارگری که در ابتدای فیلم می‌بینیم کارش را از دست می‌دهد و درگیر مبارزه کارگران با نیروهای امنیتی و کارخانه‌داران می‌شود، منوچهر (پیمان معادی)، برادری که در «بالاشهر» یعنی در خانه نیمه‌ساخته‌ و بی‌سندی که در حاشیه ولنجک خریده است، زندگی می‌کند و همیشه به دنبال کلاه‌برداری‌های مختلف است، پرویز (رضا اصلانی)، که چندین دختر کوچک دارد و به لطف خواهرش به عنوان نظافتچی توالت استخدام شده است، و فرهاد (محمد علی محمدی)، که دنبال هیکل بزرگ کردن و عاشق کشتی کج است. وجه مشترک تمام این براداران این است که بر خلاف خواهر، بیکارند.

فرای این پنج شخصیت اما فرد محوری دیگر فیلم، «پدر خانواده» (سعید پورصمیمی) است که در ۷۸ سالگی چنان بازیِ به‌یادماندنی ارائه داده است که شاید در شب جوایز شاهد معجزه‌ای باشیم و او به جایزه بهترین بازیگری کن برسد. دیدن پورصمیمی ۷۸ ساله، پیر بزرگ تئاتر و سینمای ایران، روی فرش قرمز جشنواره کن، تا همین حالا هم از زیباترین صحنه‌های تاکنونی جشنواره برای بسیاری ایرانیان بوده است.

بر خلاف سینمای اصغر فرهادی، سینمای سعید روستایی حول باز و بسته کردن کلاف داستان نمی‌گردد و بر قدرت قصه‌گویی روایی سوار نشده است. «برادران لیلا» در عین حال دنبال بهت‌زده کردن ما با نشان دادن حضیض فقر نیست (چنانکه شاید «ابد و یک روز» روستایی در بعضی نقاط چنین باشد). این فیلم روایت تقلا کردن انسان‌ها در شرایطی ناممکن است؛ انگار که خوب و بد، باهوش و بی‌هوش، کارمند زحمتکش و آدم «زرنگ» دنبال خلافکاری، همه با هم در باتلاقی یکسان گیر افتاده‌اند و خلاصی از شر شرایط برایشان ممکن نیست.

پیدا کردن «قهرمان» و «ضدقهرمان» در «برادران لیلا» دشوار است. اولین میل‌مان در این زمینه طبعا به سوی «لیلا» با بازی و قرص محکم ترانه علیدوستی است. اما آیا «قهرمان» واقعی قصه او است؛ خواهر عاقلی که بر خلاف برادرهایش شغل دارد و نگران آینده است و به روشنی تصمیم‌های درست اقتصادی و آینده‌نگرانه می‌گیرد؟
پس آیا «ضدقهرمان» اصلی روایت، «پدر» است که ساده‌لوحانه می‌خواهد دارایی‌هایش را خرج کند تا رسما در خانواده‌ و اقوامی که به روشنی او «محل نمی‌گذارند»، عنوان صوری «بزرگ خاندان» را دریافت کند؛‌ پدری که نزدیک ۴۰ سال کارمندی کرده و به نظر می‌رسد بیشتر دنبال پذیرفته شدن در میان اقوامی است که او را نمی‌پذیرند، تا کمک به فرزندانش؟ (از اولین برخوردهای پدر و پسر، زمانی است که او «پرویز» را تخطئه می‌کند که چرا حاضر نیست نام اولین فرزند پسرش را به نام بزرگ متوفای خاندان، غلام، بنامد؛ پدر هنگام بیرون کردن پسر از خانه، سوسیس و تخم‌مرغ‌هایی که او در جیبش قایم کرده است، درمی‌آورد تا او را تحقیر کرده باشد).

آیا باید «علیرضا» را بستاییم که می‌گوید «ما گاوهایی هستیم که یادنگرفتیم در زندگی هم دخالت نکنیم»، و از حق تصمیم‌گیری پدرش دفاع می‌کند؟‌ یا ترانه را که به روشنی حاضر است با پدر و مادر، یعنی «گذشته»، بجنگد تا زندگی برای برادرها،‌ یعنی «آینده» فراهم شود؟

«شخصیت مذموم اخلاقی» روایت آیا «منوچهر» است که مشخصا به دنبال کلاه گذاشتن سر بقیه مردم شهر است؟ و یا اقوام متمولی که می‌خواهند از ساده‌لوحی و تعهد پدر به سنت خاندان سوءاستفاده کنند تا پولی به جیب بزنند؟

در میان خانواده هفت نفره (پدر و مادر و پنج فرزند) نیز می‌بینیم که جبهه‌گیری‌ها یکسان نیست و مدام عوض می‌شود. گاه لیلا با علیرضا به عنوان دو «موفق‌ترین» عضو خانواده علیه بقیه برادرها بسیج می‌شوند، گاه همه علیه بلندپروازی‌های ساده‌لوحانه اما خطرناک «منوچهر»، و گاه آرایش‌های دیگری.

همین است که پاسخ دادن به این پرسش‌ها آسان نیست. «برادران لیلا» البته نسبیت اخلاقی را ترویج نمی‌‌کند و در جای‌جای آن، «خیر و شر» معناهای مشخص و روشنی می‌یابند. فیلم بدین معنی، «متعهد» است. اما در عین حال، از داستان آن برمی‌آید که این «شرایط» است که در گستره وسیعی دست و پاهای شخصیت‌ها را می‌بندد؛ این نکته نیز لیلا باید برای درد مزمن استخوان تحت درمان مکرر قرار گیرد، شاید استعاره‌ای به همین باشد. البته کسانی در این داستان حضور دارند که از شرایط موجود سود می‌برند و اوج آن ‌را در مهمانی عروسی پرطمطراقی می‌بینیم که اقوام پدر برگزار می‌کنند، و در ماشین‌های گرانقیمت دور و بر پاساژها. اما خروج از شرایط موجود، برای شخصیت‌ها راحت نیست. بدین‌سان، «برادران لیلا» را شاید بتوان یکی از تعاریف کلاسیک «تراژدی» دانست:‌ قصه‌ای با پایان از پیش معلوم که فرار از «شرایط» در آن برای هیچ کس ممکن نیست.

سخت است فیلمی تلخ‌تر از «برادران لیلا»‌ تصور کنیم. خانواده‌ای که تصویر می‌شود، البته از بسیاری جهات در وحشتناک‌ترین حالت متصور نیست. هر چه باشد، پدر خانه‌ای دارد و خواهر، شغلی و تک تک شخصیت‌ها نوعی پس‌انداز. نه کسی در حال از گرسنگی مردن است، نه کسی قرار است اعدام شود، نه کسی درگیر بحران «مرگ و زندگی» است. اما تلخی آن، از دشوار بودن تصور راه پیشروی برای شخصیت‌ها است‌ و از این احساس که این نه مختص آن‌ها یا تنها قشرهای به‌اصطلاح «آسیب‌پذیر»، که حال و روز اکثریت جامعه امروز ایران است. در فیلم می‌بینیم که بالا رفتن ناگهانی قیمت دلار و سکه‌های طلا در پی سخنرانی‌های ترامپ علیه برجام (در آستانه خروج آمریکا از این توافق)، چطور وضع خانواده را به هم می‌ریزد. آیا وضعیت مشابهی برای بیش از ۸۰ درصد ایرانیان رخ نداده است؟ هنرمندان معمولا دوست ندارند ارتباط زیاد مستقیمی بین آثارشان با شرایط سیاسی-اجتماعی هم‌زمان آن‌ها پیدا شود. فقر و مشکلات خانوادگی اینچنینی در تمام سال‌ها و در کشورهای مختلف وجود داشته‌اند و دارند. اما سخت است تصور کنیم که «برادران لیلا» در شرایطی غیر از ایرانِ امروز می‌توانست ساخته شود؛ ایرانی که ده‌ها سال است اوضاع آن تا این حد تراژیک نبوده است، ایرانی که فرزندانش برای مقابله با این اوضاع شوم در دی‌ماه‌ها و آبان‌ماه‌ها و همین هفته‌های اخیر به خاک و خون کشیده شدند. وقتی می‌شنویم لیلا می‌گوید که چند سال پیش هرگز فکر نمی‌کرده وضع خانواده به بدی امروز باشد، آیا نمی‌توانیم این ‌را گفته‌ای راجع به حال و روز «ایران» برداشت کنیم؟ و وقتی مادر او «باعث و بانی» شرایط را لعنت می‌کند، آیا به ذهن آوردن تصویری از این «باعث و بانی‌ها» خیلی دشوار خواهد بود؟‌
از نقاط قوت «روستایی» جوان (که سخت است باور کنیم هنوز ۳۳ ساله هم نیست)، این است که هم در فیلم‌نامه‌نویسی مهارت دارد و هم در دکوپاژ و صحنه‌چینی و کارگردانی— در حالی که بسیاری از کارگردان‌ها معمولا در یک زمینه ماهرند و در دیگری نه‌چندان. بدین‌‌سان است که «برادران لیلا» پر از صحنه‌چینی‌های به یادماندنی است: مجلس یک سالگی ختم آقا‌غلام که خرد شدن پدر را در آن به سینمایی‌ترین شکل می‌بینیم، مجلس عروسی که پرطمطراق بودنش جوری مبالغه‌آمیز است که شاید بتوان آن ‌را فراواقع‌گرا نامید، و سکانس پایانی درخشان و خلاقانه فیلم. فیلم‌نامه نیز از یک سو جذاب و گیرا و پرکشش است (گرچه در طول دو ساعت و نیم، در دقایقی نیز کمی افت می‌کند) و از سوی دیگر، پر از گفته‌هایی که به یادماندنی‌اند، بدون آن‌که کلیشه‌ای باشند. مثلا لیلا در جمله‌ای که انگار جوابی به گذاره اول رمان «آنا کارنینا»ی لئو تولستوی است، از این می‌گوید که خانواده‌های پولدار همه همدیگر را می‌شناسند چون تعدادشان کم است،‌ ولی خانواده‌های درمانده یکدیگر را نمی‌شناسند، اما از چهره هم، درماندگی‌ هم را تشخیص می‌دهند.

«برادران لیلا» بار دیگر قدرت کم‌نظیر سینمای ایران را نشان می‌دهد. از میان ۲۱ فیلم بخش مسابقه کن، جز سه مورد، بقیه از اروپا و آمریکای شمالی‌اند: دو فیلم از کره جنوبی و یک فیلم از ایران (البته یکی از فیلم‌هایی اروپایی هم حاصل سینمای دیاسپورایی ایران است).

صنعت سینمای ایران، به‌رغم محدودیت‌های بسیار، همچنان بالنده است و به‌رغم معضلات عدیده، همچنان توانسته است در بالاترین سطوح جهانی حضور یابد؛ افتخاری که به باشگاه کوچکی از کشورهای جهان تعلق دارد.

محتوای فیلم اما یادآور آن است که این موفقیت‌های سینمایی، برای ایران تلخ و شیرینند: دیدن روستایی و علیدوستی و پورصمیمی روی فرش قرمز و تشویق ممتد فیلم از سوی حضار هرقدر شیرین باشد، گریزی از تلخی شرایط ایران امروز که «برادران لیلا» به تصویرش می‌کشد، نیست.

گفت‌و‌گوی اختصاصی ایندیپندنت فارسی با زر ابراهیمی، بازیگر نقش اول زن «عنکبوت مقدس»
زر امیرابراهیمی:‌ فرش قرمز کن برایم راه رهایی و پرواز است
آرش عزیزی تاریخدان، نویسنده و مترجم @arash_tehran چهارشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۱ برابر با ۲۵ مه ۲۰۲۲ ۸:۱۵
حضور در بخش مسابقه جشنواره کن برای هر سینماگری افتخاری بزرگ محسوب می‌شود؛ اما برای زر امیرابراهیمی، بازیگر ایرانی، حضور با «عنکبوت مقدس»، ساخته علی عباسی، روی فرش قرمز کن چیزی بیش از افتخاری شخصی بود. بسیاری در ایران عروج او را پس از آنکه با تنگ‌نظری حکومت سرکوبگر ایران مجبور به خروج از کشور شد، مایه الهام دانستند. از چند هفته پیش که خبر راه یافتن «عنکبوت مقدس» به بخش مسابقه کن منتشر شد، تا چند روز پیش که زر با آن لباس زیبا بر فرش قرمز کن ظاهر شد، چندین مقاله و ده‌ها و شاید حتی صدها گزاره در رسانه‌های اجتماعی منتشر شد که از الهام‌بخش بودن بازیگری می‌گفتند که روزگاری به دلیل انتشار فیلمی خصوصی از زندگی‌ شخصی‌اش با نابود شدن حرفه بازیگری‌اش در تلویزیون ایران مواجه شد و حالا در صدر سینمای جهان می‌درخشد.

گذشته امیرابراهیمی بارها بازگو شده است؛ اما در کن که پای صحبت او نشستم، می‌خواستم بیشتر از فیلمی که سینماگری‌ او را به فاز جدیدی وارد کرد و از آینده حتما درخشانی که منتظر او است، صحبت کنم. در باغ گراند هتل کن نشستیم و در میانه روزی شلوغ در جشنواره کن، گپ زدیم.

حدود دو سه سال پیش در گفت‌وگویی تلویزیونی راجع به حرفه بازیگری‌تان می‌گفتید که تلاش می‌کنید و به آن امید دارید. می‌دانیم که حرفه بازیگری کلا خیلی چالش‌برانگیز است. از حضور در مهم‌ترین رویداد سینمایی جهان، فرش قرمز جشنواره کن چه احساسی دارید؟‌

حتما خیلی هیجان‌انگیز است. هر کس دیگری هم باشد، حتما خیلی خوشحال می‌شود که اینجا در بخش مسابقه اصلی کن باشد. برای من معانی بیشتری هم دارد. پیغام آزادی در آن است. دیروز جلو فرش قرمز از من پرسیدند چه فکر می‌کنم و گفتم این فرش قرمز برای من فقط فرش قرمز کن نیست؛ انگار راهی به سمت رهایی است؛ شاید بشود گفت به سمت پرواز به بالاتر. سعی می‌کنم خیلی دراماتیکش نکنم؛ کارم است و راهم است و قرار نبوده هیچ‌وقت متوقف شود و به هر نحوی بوده، همیشه ادامه پیدا کرده است؛ اما این فیلم برایم فیلم خاصی است؛ چون همه‌جوره خیلی در آن سهیم بودم. خیلی می‌خواستم ببینم می‌شود فیلمی ایرانی بیرون از ایران ساخت که ایرانش درست باشد و سانسور در آن نباشد. موضوع فیلم برایم مهم بود و علی را به‌عنوان کارگردان کار بسیار دوست داشتم.

می‌خواستم راجع به همین روند بپرسم. در نشست خبری گفتید که به عنوان مدیر انتخاب بازیگر شروع کردید و نهایتا به این نقش رسیدید. از روند آشنایی با علی عباسی و پروژه بگویید.

سال ۲۰۱۸ بود و علی تازه با فیلم «مرز» جایزه بهترین فیلم «نوعی نگاه» کن را گرفته بود. دوستان تهیه‌کننده فرانسوی با من تماس گرفتند و گفتند این پسری که فیلم «مرز» را ساخته، برای نقش خبرنگار در فیلمنامه‌اش دنبال بازیگر می‌گردد و در عین حال دنبال مدیر انتخاب بازیگر خوبی است که ایرانی‌ها را بشناسد. راستش من چون خودم بالاخره در این سال‌ها در تست‌های بازیگری مختلف می‌رفتم، می‌دیدم که برای سریال‌ها و فیلم‌های راجع به ایران که حالا چه خود ایرانی‌ها می‌سازند یا خارجی‌ها، همیشه با معضل اینکه چه آدمی دارد کار انتخاب بازیگر (کستینگ) را انجام می‌دهد، مواجه‌ایم. در ایران هنوز خیلی مرسوم نیست که برای رسیدن به نقش باید از تست بازیگری یا آدیشن گذشت؛ اما اینجا خیلی طبیعی است و برای آدم‌های خیلی خیلی بزرگ هم پیش می‌آید که باید از آدیشن رد شوند.

من نمی‌دانم چطور می‌شود یک مدیر کستینگ فرانسوی بتواند بگوید که برای یک فیلم ایرانی چه بازیگری برای چه نقشی مناسب است. همین است که من منتقد این جریان در سینما بودم. برای همین وقتی شنیدم علی می‌خواهد این داستان را بسازد، به نظرم داستان مهمی بود و باید تعریف می‌شد و درست هم تعریف می‌شد. فیلم «مرز» علی را هم دیدم و واقعا از سینما که بیرون آمدم، دیوانه شدم. فکر کردم این کارگردان باید این فیلم را درست بسازد و نباید هر کسی کار انتخاب بازیگر را انجام دهد. آن هم با این همه بازیگر!‌ به آن دوست تهیه‌کننده گفتم حالا نقش ژورنالیست در فیلم به کنار، بگو من می‌خواهم مدیر انتخاب بازیگر فیلم باشم. قرار گذاشت و من و علی همدیگر را ملاقات کردیم. فکر می‌کنم تا نشستیم و پنج دقیقه با هم حرف زدیم، هر دو فهمیدیم که مثل هم فکر می‌کنیم و هر دو می‌خواهیم با هم کار کنیم. قبل از آن، من با کارهایی که می‌خواست درباره ایران انجام بشود، بیشتر در حد مشاوره و معرفی کردن بازیگرها و تایید اینکه آیا انتخاب درستی‌اند یا نه کار کرده بودم. اما علی به من اعتماد کرد که این کار را با هم انجام دهیم و این اتفاق مهمی برایم بود.

این کار انتخاب بازیگر سه سال طول کشید. علی آدم بسیار سخت‌گیری بود و من هم از او سخت‌گیرتر. با هم با ۳۰۰ تا ۴۰۰ بازیگر ملاقات کردیم. می‌خواستیم نقش‌ها را کنار هم بگذاریم و بهترین حالت را در بیاوریم. نمی‌دانستیم آیا می‌خواهیم خیلی سمت بازیگران سوپراستار برویم یا نه. بعد کم‌کم فهمیدیم که فضای مستندگونه فیلم باید حفظ بشود. علی در ابتدا می‌خواست فیلم را در ایران بسازد که برای من بازگشتی به همکارانم در ایران بود. برای او یک هفته تست بازیگری در ایران هماهنگ کردم و خیلی‌ها رفتند و با او ملاقات کردند و با همدیگر صحنه‌هایی را کار کردند؛ اما در نهایت این شد که نتوانست در ایران فیلم بسازد و تصمیم گرفتیم ترکیبی از بچه‌های داخل و خارج ایران داشته باشیم.

خیلی از بازیگرانی را که برای نقش اول می‌خواستیم، نتوانستیم در خارج از ایران پیدا کنیم. آنجوری که باید نبودند. خیلی از دوستان ایرانی دارم که اینجا و در اروپا بزرگ شدند و من هم کارشان را خیلی دوست دارم. منتها یکسری مسائل کوچک بودند که در نمی‌آمدند؛ مثلا در زبان بدن. یعنی هی دیدیم که نمی‌شود!

بنابراین دیدیم این دو تا نقش اصلی که داستان اساسا بر محور آن‌ها می‌گردد، باید حتما از ایران پیدا شوند. در مورد نقش رحیمی (خبرنگار)، اصلا تصوری که علی از این خبرنگار داشت، از نظر فیزیکی با من متفاوت و انرژی‌اش هم متفاوت بود؛ از منی که همین‌جوری می‌شناسید. بگذریم که از لحاظ اصول هم من نمی‌خواستم خودم را پیشنهاد بدهم و علی هم فکر نمی‌کرد من مناسب این نقش باشم. بعد از اینکه کسی که می‌باید پیدا نشد و تنها کسی هم که فکر می‌کردیم مناسب است، نتوانست با ما همکاری کند و وقت زیادی هم تا فیلمبرداری نمانده بود، بالاخره علی گفت بیا امتحان کنیم و شاید هم با تو درآمد. یک روز کامل تست بازیگری داشتیم و در نهایت به یک نقطه‌ای رسیدم که بالاخره درآمد. در یک صحنه‌، همه‌چیز درآمد.

خبر خوبی که از کن داشتیم این بود که برای بازی در فیلم اول نورا نیاسری، کارگردان استرالیایی- ایرانی، توافق جدیدی امضا کردید. راجع به پروژه جدید برایمان بگویید و اینکه در آینده، در حرفه بازیگری، می‌خواهید به کجا بروید؟

همان‌طور که خودت گفتی، یک کارگردان جوان ایرانی است که در استرالیا بزرگ شده است. داستان مادری است که با دختر شش ساله‌اش به استرالیا وارد می‌شود. در واقع فیلمی راجع به خشونت خانوادگی است. چند تهیه‌کننده استرالیایی، آمریکایی و بریتانیایی دارد؛ از جمله کیت بلانشت. دیگر بیشتر نمی‌توانم بگویم!

و در مورد آینده؟
من هیچ‌وقت فکر نکردم که بازی بکنم یا نکنم؛ من آدمی‌ام که سینما برایم در بازیگری خلاصه نمی‌شود. می‌خواهم فیلمم را بسازم. شرکت فیلمسازی خودم را هم دارم و دوست دارم فیلم‌های بقیه را تهیه کنم. فیلمبرداری هم دوست دارم؛ اینقدر کارهای زیادی در سینما هست که من با همه این‌ها کامل و خوشحال می‌شوم. جاهایی هم که بازی نکردم، کارهای دیگری کردم که بابتشان خیلی خوشحالم. حالا هم اگر قرار باشد هر روز پیشنهادهای زیادی برای بازیگری بیاید، من فکر نکنم هر روز دنبال بازی بروم. وقتم را بالاخره جوری تقسیم خواهم کرد که هم بازی کنم، هم کارهای دیگر. هم فیلم خودم را بسازم و هم یک فیلم دیگر تهیه کنم. ببینیم چه پیش می‌آید!

 

علی عباسی: سینما باید سیلی باشد نه دسته‌ گل
نشست خبری «عنکبوت مقدس» در جشنواره کن برگزار شد
آرش عزیزی تاریخدان، نویسنده و مترجم @arash_tehran سه شنبه ۳ خرداد ۱۴۰۱ برابر با ۲۴ مه ۲۰۲۲ ۸:۱۵
نشست خبری فیلم «عنکبوت مقدس»، ساخته علی عباسی، روز دوشنبه، در هفتمین روز جشنواره کن و پس از نمایش این فیلم در شب قبل از آن، برگزار شد. علاوه بر کارگردان فیلم و دو نفر از تهیه‌کنندگان (که اروپایی و غیرایرانی‌اند)، زر امیرابراهیمی و مهدی بجستانی، دو بازیگر اصلی فیلم، نیز در این نشست خبری شرکت کردند و به سوالات حضار پاسخ دادند.
واکنش‌های اولیه به «عنکبوت مقدس» در بین منتقدان بسیار متنوع بود. مجله اسکرین نمره‌ای متوسط بر اساس نمره‌هایی که گروهی مشخص از منتقدان به فیلم‌های بخش مسابقه کن می‌دهند، محاسبه می‌کند و این نمره در مورد «عنکبوت مقدس» ۲.۱ از چهار شد. علت اصلی پایین آمدن این امتیاز کاتیا نیکودموس، منتقد روزنامه «دی زایت» آلمان، بود که به فیلم نمره صفر داد. در مقابل، روزنامه تلگراف لندن و مدوزای روسیه (که منتقد آن، آنتون دولین، فعلا در لتونی در تبعید است) به فیلم چهار ستاره کامل دادند. در میان این دو نهایت، جاستین چنگ از لس‌آنجلس تایمز را داریم که به فیلم سه ستاره داده است. میشل سیمان، منتقد پرآوازه فرانسوی از مجله پوزیتیف هم برای فیلم دو ستاره در نظر گرفت و روزنامه لوموند پاریس و مجله تایم آمریکا هم هر کدام یک ستاره دادند.

از میان سایر منتقدان بنام، پیتر بردشای انگلیسی از گاردین به فیلم سه از پنج ستاره داد و در توضیح آن نوشت: «این تریلر جنایی ایرانی پرونده‌ای واقعی را می‌گیرد و آن را باورناپذیر می‌کند.» او ضمنا در انتقاد از این فیلم گفت که انتظارش از اینکه شخصیت‌های قربانی پیش‌برنده فیلم باشند، برآورده نشده چرا که فیلم «فیلمنامه‌ای قاتل‌محور دارد که هالیوودی‌ شده و البته بسیار کارآمد است».

به نظر می‌آید بردشای با انتظارهای خاص سینمای اجتماعی به دیدن «عنکبوت مقدس» نشسته و انگار از پیشینه عباسی و علاقه‌اش به فیلم نوآر باخبر نبوده است.

در نشست خبری فیلم، مدیر جلسه سوال از عباسی را با اشاره به زنانی آغاز کرد که هم‌زمان با نمایش این فیلم، با پلاکاردهایی، از معضل زن‌کشی در فرانسه و کشته شدن ۱۲۰ زن در این کشور طی سال اخیر گفتند. عباسی در پاسخ، تایید کرد که موضوع فیلم مختص ایران نیست و با اینکه در اروپا پیشرفت‌های بسیاری در این زمینه به دست آمده، معضل مردسالاری و زن‌ستیزی همچنان در همه جای دنیا وجود دارد.

عباسی یادآوری کرد که او هنگام وقوع قتل‌های حنایی، در ایران زندگی می‌کرد و گفت: «در ایران ما خیلی بداقبالیم؛ چون اگر قاتل زنجیره‌ای بالای پنج یا هفت قتل نداشته باشد، اقدامش اصلا خبری نمی‌شود. در حالی که اگر در بریتانیا، اسپانیا یا ژاپن بود، تیتر می‌شد. حنایی وقتی ۱۰ نفر به بالا را کشت، به تیتر روزنامه‌ها تبدیل شد؛ اول در مشهد و بعد در سطح کشور.»

زر امیرابراهیمی هم آن روزها را یادآوری کرد و گفت که این ماجرا به‌خصوص برای زنان بسیار دشوار و نگران‌کننده بوده است.

کارگردان فیلم چنان‌ که پیش از این هم در مصاحبه‌ها گفته بود، تاکید کرد که فیلمش نه راجع به قاتل زنجیره‌ای که درباره «جامعه قاتل‌ زنجیره‌ای‌ پرور»‌ است؛ یعنی می‌خواهد به کل فضای اجتماعی که در آن به وجود آمدن سعید حنایی ممکن می‌شود، بپردازد. او می‌گوید که وقتی دید برخی در ایران از حنایی به‌عنوان قهرمان نام می‌برند، به این نتیجه رسید که مشکل فقط حنایی نیست بلکه کل جامعه است. عباسی در ضمن یادآوری کرد که فیلمش با الهام از ماجرای حنایی بوده اما بخش‌های بسیاری از ماجرا در فیلم عوض شده است.

عباسی در ادامه از این گفت که در ابتدا قصد داشته است فیلمش را در ایران بسازد. او در مصاحبه‌های دیگر هم گفته بود که در پی موفقیت گسترده فیلم «مرز» که در سال ۲۰۱۸ جایزه بخش «نوعی نگاه» کن را برنده شد، در نظر داشته است که کاری غیرمنتظره انجام دهد و در ایران یک فیلم بسازد. او ماجرا را بار دیگر در این نشست خبری شرح داد و گفت: «رفتم به وزارتخانه ارشاد در ایران و یک فنجان چای به من دادند… حاضر بودم سازش کنم و درون چارچوب قانونی کار کنم؛ گرچه به‌ آن‌ها گفتم که موافق سانسور نیستم اما حاضر بودم برای به دست آوردن حس مشهد سازش کنم. به من گفتند که بعد از موفقیت فیلم «مرز»، این افتخار بزرگی است و جوابم را می‌دهند. یک سال بعد که پرسیدم، دوباره یک فنجان چای نوشیدیم و هیچ و اینجا است که آدم می‌داند پاسخ نه است.»

تهیه‌کنندگان فیلم نیز از سفر به ایران برای بررسی شرایط احتمالی ساخت فیلم در این کشور سخن گفتند. بعد از معلوم شدن «نه» مقام‌های حکومت ایران، آن‌ها یک سال هم تلاش کردند رضایت ترکیه را جلب کنند اما موفق نشدند. عباسی در گفت‌وگوهای پیشین گفته بود که فشار حکومت ایران باعث شد ترکیه به فیلم جواز ساخت ندهد و همین شد که از اردن سر درآوردند و فیلم را آنجا ساختند.

نوبت سوال پرسیدن به من که رسید، از تاثیر احتمالی فیلم‌های ایرانی بر عباسی پرسیدم و اینجا بود که او مونولوگ بسیار جالبی را در نقد سینمای ایران و تعریف رابطه خود با آن آغاز کرد. او البته تاکید کرد که برای سینمای ایران احترام بسیاری قائل است اما افزود: «از نظر سینمایی، من در سینمای ایران احساس در خانه بودن نمی‌کنم، چون همه‌چیز یک نوع استعاره لعنتی است. یک گلی در باد است که قرار است نماد فلان موضوع لعنتی باشد. فکر می‌کنم من زمخت‌تر از آنم که با این استعاره‌های لعنتی کنار بیایم. به نظر من فیلم باید مثل سیلی به‌ صورت باشد و نه دسته‌ گل.»

عباسی افزود:‌ «به نظرم آن نوع فیلمسازی که من به آن علاقه‌مندم، بیشتر به نشان دادن علاقه دارد تا پنهان کردن. البته من از سینمای ایران دانش عمیقی هم ندارم.»

این کارگردان گفت که بیشتر از کارگردان‌هایی همچون دیوید لینچ، لویی بونوئل یا چهره‌های سینمای ایتالیا تاثیر می‌گیرد تا سینمای ایران؛ اما افزود که زندگی در ایران و «شناختن واقعیت ایران» و تجربه فرهنگ ایرانی بیشتر از دیدن فیلم‌های ایرانی بر او تاثیر گذاشته است. او در انتقاد از وضع سینمای ایران گفت: «۵۰ سال است که واقعیتی موازی در فیلم‌های ایران وجود دارد. در این دنیای مجازی، زنان همیشه با لباس می‌خوابند، پنج متر پارچه دور سرشان است، بدن ندارند، هرگز به کسی دست نمی‌زنند، باد معده ول نمی‌کنند، به دستشویی نمی‌روند. چنین چیزی الهام‌بخش نیست و نباید باشد.»

عباسی در بخش‌های دیگری از صحبتش، تاکید کرد که فیلمش نه علیه دولت ایران و نه «جنجالی» است؛ بلکه روایتگر واقعیت است. او با تاکید بر اینکه در فیلم‌هایش واقعیت را بازگو می‌کند، گفت: «شواهدی قوی‌ وجود دارد که مردم در ایران هم رابطه جنسی دارند.»

زر امیرابراهیمی نیز در نشست خبری از این گفت که چطور از همان ابتدای ملاقات با عباسی به‌عنوان مشاور احتمالی پروژه، متوجه همفکری بسیار خود با او شده است. امیرابراهیمی در گفت‌وگویی اختصاصی با ایندیپندنت فارسی، بیشتر از اینکه چطور ابتدا مدیر انتخاب بازیگر فیلم بود و طی روندی خود به بازیگر نقش اول بدل شد، گفت. متن کامل این گفت‌وگو به‌زودی منتشر می‌شود.

امیرابراهیمی در نشست خبری از این هم گفت که برای تحقیق در مورد نقشش با روزنامه‌نگارانی که دوستش‌اند، به‌خصوص زن‌ها، صحبت کرده و آن‌ها تجربیات خود درباره معضلات کار در ایران از جمله مقابله با آزارهای جنسی را با او در میان گذاشته‌اند.

بازار کن

با گذشت یک هفته از جشنواره، به روزهای پایانی آن نزدیک می‌شویم و بسیاری چهره‌های بازار با بستن آخرین قراردادها به کشورهای خود بازمی‌گردند.

فروش «عنکبوت مقدس» به بازارهای مختلف همچنان ادامه دارد اما یکی از مهم‌ترین خبرهای این فیلم مربوط به زر امیرابراهیمی بود که برای بازی در فیلم «شیدا»، اولین ساخته نورا نیاسری، کارگردان ایرانی-استرالیایی، توافقی امضا کرده است. امیرابراهیمی در این فیلم نقش یک مادر ایرانی جوان را بازی می‌کند که به همراه دختر شش ساله‌اش هنگام تعطیلات نوروز در یک خانه امن زنان در استرالیا حضور دارند.

قرار است شروین اکبرزاده، یکی از نزدیک‌ترین چهره‌ها به نیاسری، مدیر فیلمبرداری باشد. اسامه سامی (عروسی علی)، لی پرسل (افسانه مالی جانسون) و رینا موسوی (الکساندر) از سایر بازیگران این فیلم‌اند که تولید آن قرار است از ۱۱ ژوییه در استرالیا آغاز شود.

نهادهای فرهنگی دولتی در استرالیا تامین‌کننده اصلی «شیدا» به‌شمار می‌روند.

آرش عزیزی تاریخدان، نویسنده و مترجم @arash_tehran پنج شنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱ برابر با ۲۶ مه ۲۰۲۲ ۲:۳۰

Grid List