۱. شرایط فعلی سوریه: سوریه در حال حاضر با یکی از پیچیدهترین بحرانهای تاریخ خود مواجه است. با گذشت بیش از یک دهه از جنگ داخلی، کشور به چندین بخش تقسیم شده است.
نیروهای دولتی تحت رهبری بشار اسد همچنان کنترل بخشهایی از کشور را در دست دارند، اما گروههای انقلابی و شبهنظامیان مخالف، که ترکیبی از گروههای محلی و خارجی هستند، توانستهاند بخشهایی از مناطق استراتژیک را به تصرف خود درآورند. سقوط مداوم شهرهای سوریه به دست انقلابیون و گروههای مسلح، وضعیت رژیم اسد را بیش از پیش شکننده کرده است.
این ناآرامیها نه تنها ثبات سوریه، بلکه کل منطقه خاورمیانه را نیز تهدید میکند. از یک سو، حمایت نظامی ایران از دولت اسد، و از سوی دیگر مداخلات قدرتهای جهانی و منطقهای مانند ترکیه، روسیه، آمریکا و کشورهای عربی خلیج فارس، این بحران را به یک جنگ نیابتی تبدیل کرده است.
۲. پیامدهای احتمالی سقوط سوریه برای ایران
سقوط احتمالی سوریه و پیامدهای آن برای ایران میتواند به عنوان یکی از مهمترین تحولات ژئوپلیتیکی منطقه در دهههای اخیر مطرح شود. سوریه، به عنوان یکی از اصلیترین متحدان استراتژیک ایران در خاورمیانه، نقش بیبدیلی در سیاست خارجی و امنیت ملی ایران داشته است. روابط ایران و سوریه که بر پایه منافع مشترک و مقابله با نفوذ اسرائیل و آمریکا شکل گرفته، نه تنها به یک اتحاد نظامی محدود نبوده بلکه دارای ابعاد ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی است. در نتیجه، سقوط دولت بشار اسد یا تسلط کامل گروههای مخالف بر سوریه میتواند پیامدهای عمیق و چندلایهای برای ایران داشته باشد. این پیامدها از تضعیف توان نظامی ایران در منطقه گرفته تا تأثیرات گسترده اقتصادی و تغییر معادلات سیاسی، تهدیدات جدی را متوجه تهران میکند.
سوریه به عنوان رکن اصلی محور مقاومت، همواره نقش کلیدی در سیاستهای منطقهای ایران داشته است. این کشور با قرار گرفتن در موقعیت استراتژیک خود، پل ارتباطی حیاتی میان ایران و حزبالله لبنان بوده است. از نظر نظامی و لجستیکی، سوریه محوری برای انتقال تجهیزات و حمایت از حزبالله به شمار میرود. سقوط دولت اسد و خروج سوریه از محور مقاومت به معنای از دست رفتن این پل ارتباطی خواهد بود. در چنین شرایطی، توان حزبالله برای مقابله با اسرائیل به شدت کاهش یافته و این گروه که یکی از ابزارهای اصلی ایران در برابر اسرائیل است، به انزوای بیشتری دچار خواهد شد. در نتیجه، اسرائیل که همواره به دنبال تضعیف محور مقاومت بوده، جسارت بیشتری در اقدامات نظامی و سیاسی خود پیدا خواهد کرد.
افزون بر این، نفوذ منطقهای ایران که از طریق حضور در سوریه تقویت شده، با چالشهای اساسی روبهرو خواهد شد. ایران توانسته از طریق سوریه، نقش خود را به عنوان یک بازیگر مؤثر در معادلات خاورمیانه تثبیت کند. این حضور، نه تنها یک عامل بازدارنده در برابر اسرائیل بوده، بلکه به عنوان اهرمی برای مقابله با نفوذ رقبا مانند عربستان سعودی و ترکیه عمل کرده است. با سقوط دولت اسد، رقبای منطقهای ایران تلاش خواهند کرد تا خلأ قدرت در سوریه را پر کنند و این کشور را به پایگاهی برای فشار بر ایران تبدیل نمایند. ترکیه که همواره از حضور کردها در شمال سوریه نگران بوده، به دنبال گسترش نفوذ خود خواهد بود و عربستان سعودی نیز فرصت خواهد یافت تا نفوذ ایران را در منطقه مهار کند. این تغییرات میتواند به بیثباتی بیشتری در مرزهای غربی ایران منجر شود و تهدیدات امنیتی را افزایش دهد.
از نظر اقتصادی، سقوط سوریه پیامدهای سنگینی برای ایران به همراه خواهد داشت. در طول جنگ داخلی سوریه، ایران میلیاردها دلار برای حمایت از دولت بشار اسد هزینه کرده است. این سرمایهگذاریها که با هدف تقویت محور مقاومت و حفظ یک متحد استراتژیک صورت گرفته، در صورت شکست دولت اسد از بین خواهد رفت. این مسئله، در شرایطی که ایران تحت تحریمهای شدید اقتصادی قرار دارد و با مشکلات داخلی اقتصادی دست و پنجه نرم میکند، فشار مضاعفی بر اقتصاد کشور وارد خواهد کرد. همچنین، از دست رفتن بازارهای اقتصادی سوریه و پروژههای بازسازی این کشور، فرصتهای اقتصادی مهمی را که میتوانست به بهبود وضعیت اقتصادی ایران کمک کند، از بین خواهد برد.
در سطح داخلی، سقوط سوریه میتواند تأثیرات منفی بر روحیه سیاسی و اجتماعی نیروهای حامی سیاستهای منطقهای ایران داشته باشد. محور مقاومت یکی از اصلیترین ارکان مشروعیت سیاست خارجی ایران در منطقه بوده است. از دست رفتن سوریه، نه تنها باعث کاهش اعتماد به نفس نیروهای حامی این سیاست خواهد شد، بلکه میتواند زمینه را برای افزایش انتقادات داخلی از هزینههای کلانی که ایران در منطقه صرف کرده است، فراهم کند. این تحول میتواند مشروعیت سیاستهای منطقهای ایران را زیر سؤال ببرد و بهانهای برای مخالفان داخلی و خارجی ایران ایجاد کند تا در برابر این سیاستها موضعگیری کنند.
از منظر امنیتی نیز، سقوط سوریه و روی کار آمدن یک دولت جدید که احتمالاً تحت حمایت کشورهای مخالف ایران خواهد بود، تهدیدات جدی برای امنیت ملی ایران ایجاد خواهد کرد. سوریه از دیرباز خط مقدم مقابله با تهدیدات اسرائیل و گروههای افراطی بوده است. با تغییر معادلات در سوریه، احتمال افزایش فعالیتهای نظامی و اطلاعاتی اسرائیل در نزدیکی مرزهای ایران و عراق افزایش خواهد یافت. علاوه بر این، بازگشت یا احیای گروههای افراطی مانند داعش که ممکن است از خلأ قدرت در سوریه بهرهبرداری کنند، تهدیدی برای امنیت منطقهای و داخلی ایران خواهد بود.
در نهایت، سقوط سوریه نه تنها منافع استراتژیک ایران را در منطقه به خطر میاندازد، بلکه چالشهای اقتصادی، سیاسی و امنیتی گستردهای ایجاد خواهد کرد. ایران با یک معضل پیچیده روبهرو خواهد بود: چگونه میتواند در مواجهه با چنین تحولاتی منافع خود را حفظ کرده و از سقوط محور مقاومت جلوگیری کند؟ این سؤال، نیازمند تصمیمات استراتژیک و اقداماتی است که باید با دقت و هوشمندی اتخاذ شوند.
۳. تأثیر بازگشت ترامپ بر ایران و خاورمیانه
بازگشت دونالد ترامپ به قدرت در آینده میتواند پیامدهای عمیق و گستردهای برای ایران و خاورمیانه داشته باشد، چرا که سیاستهای او در دوره اول ریاستجمهوریاش بر مبنای رویکرد فشار حداکثری علیه ایران شکل گرفته بود. این سیاستها شامل اقداماتی مانند خروج از توافق هستهای برجام، اعمال تحریمهای اقتصادی بیسابقه و حمایت بیدریغ از متحدان منطقهای آمریکا مانند اسرائیل و عربستان سعودی بودند. این سیاستها نه تنها بر اقتصاد و سیاست داخلی ایران تأثیر گذاشتند، بلکه موازنه قدرت در منطقه را نیز به چالش کشیدند. بازگشت ترامپ به کاخ سفید میتواند دور جدیدی از این سیاستها را با شدت بیشتری به همراه داشته باشد و به مجموعهای از تنشها و بحرانهای تازه منجر شود.
یکی از مهمترین پیامدهای احتمالی بازگشت ترامپ، افزایش فشار اقتصادی بر ایران خواهد بود. سیاستهای اقتصادی او احتمالاً بر پایه تحریمهای فلجکننده علیه بخشهای کلیدی اقتصاد ایران، بهویژه صنعت نفت و گاز، متمرکز خواهد شد. این تحریمها میتوانند به کاهش بیشتر درآمدهای نفتی ایران منجر شوند و در نتیجه منابع مالی دولت برای مدیریت کشور و حمایت از نیروهای نیابتی منطقهای محدود شود. برای نمونه، کاهش توانایی ایران در تأمین مالی گروههایی مانند حزبالله لبنان یا نیروهای حوثی در یمن میتواند به تضعیف نفوذ منطقهای ایران بیانجامد. در عین حال، اعمال تحریمهای جدید میتواند تورم داخلی ایران را به شدت افزایش داده و ارزش پول ملی را کاهش دهد. این شرایط فشار اقتصادی بر مردم عادی را دوچندان خواهد کرد و ممکن است به نارضایتیهای اجتماعی گستردهای دامن بزند. با این حال، محدودیتهای اقتصادی تنها محدود به عرصه داخلی نخواهد بود، بلکه پیامدهای آن در روابط دیپلماتیک ایران با سایر کشورها نیز احساس خواهد شد، چرا که شرکای اقتصادی ایران، مانند چین و هند، ممکن است تحت فشار آمریکا مجبور به کاهش تعاملات اقتصادی خود با تهران شوند.
از سوی دیگر، رقابتهای منطقهای با بازگشت ترامپ میتواند به سطحی بیسابقه تشدید شود. او در دوره اول خود نشان داد که قصد دارد اتحادهای منطقهای علیه ایران را تقویت کند، از جمله از طریق توافقهای ابراهیم که روابط دیپلماتیک میان اسرائیل و برخی کشورهای عربی را عادیسازی کرد. در دوره دوم ریاستجمهوری احتمالی ترامپ، این اتحادها ممکن است از سطح دیپلماتیک فراتر رفته و به ائتلافهای نظامی تبدیل شوند. چنین ائتلافهایی میتوانند تهدیدی مستقیم برای منافع ایران در منطقه باشند. برای مثال، همکاریهای امنیتی میان اسرائیل و کشورهای خلیج فارس، مانند امارات و بحرین، میتواند به اقداماتی نظیر نظارت مشترک بر فعالیتهای ایران یا حتی ایجاد پایگاههای نظامی در نزدیکی مرزهای ایران منجر شود. این امر تهران را مجبور به بازنگری در راهبردهای دفاعی و امنیتی خود خواهد کرد، که میتواند به افزایش هزینههای نظامی و کاهش منابع مالی برای توسعه داخلی منجر شود. علاوه بر این، تقویت روابط ترامپ با عربستان سعودی و حمایت او از سیاستهای ریاض علیه ایران، مانند جنگ یمن، میتواند تنشهای منطقهای را به سطح بالاتری برساند و تلاشهای دیپلماتیک برای کاهش بحرانها را بیاثر کند.
یکی دیگر از پیامدهای بازگشت ترامپ، افزایش احتمال درگیری نظامی میان ایران و آمریکا یا متحدان منطقهای آن است. ترامپ در دوره اول خود نشان داد که تمایلی به اجتناب از تنشهای نظامی با ایران ندارد. برای نمونه، ترور سردار قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس، نشاندهنده آمادگی او برای اقدامات تهاجمی علیه ایران بود. بازگشت او میتواند به تشدید اقدامات نظامی، بهویژه در صورت ادامه فعالیتهای هستهای ایران، منجر شود. احتمال دارد که اسرائیل با حمایت آمریکا، حملات هوایی علیه تأسیسات هستهای ایران را افزایش دهد. چنین اقداماتی میتواند به یک درگیری تمامعیار منجر شود که دامنه آن فراتر از مرزهای ایران خواهد بود و کل منطقه را در بر خواهد گرفت. واکنش ایران به چنین حملاتی نیز ممکن است به صورت اقدامهای تلافیجویانه علیه منافع آمریکا یا متحدانش در منطقه، نظیر پایگاههای نظامی یا خطوط کشتیرانی در خلیج فارس، بروز پیدا کند. این چرخه تنش میتواند خاورمیانه را به ورطه بیثباتی عمیقتری بکشاند و هزینههای انسانی و اقتصادی سنگینی به همراه داشته باشد.
در نهایت، کاهش تلاشها برای احیای برجام نیز یکی از پیامدهای مستقیم بازگشت ترامپ به قدرت خواهد بود. ترامپ در دوره اول ریاستجمهوری خود برجام را “بدترین توافق ممکن” نامید و از آن خارج شد. بازگشت او احتمالاً به معنای پایان هرگونه تلاش برای بازگشت به این توافق خواهد بود. در چنین شرایطی، ایران ممکن است به توسعه برنامه هستهای خود ادامه دهد و در عین حال همکاری خود با آژانس بینالمللی انرژی اتمی را کاهش دهد. این امر میتواند به انزوای بیشتر ایران در عرصه بینالمللی و افزایش فشارهای سیاسی و اقتصادی منجر شود. علاوه بر این، عدم وجود یک چارچوب دیپلماتیک برای مدیریت بحران هستهای میتواند تنشها را به سطحی غیرقابل کنترل برساند و فرصتهای دیپلماتیک برای کاهش تنشها را از میان ببرد.
در مجموع، بازگشت ترامپ به قدرت میتواند تنشها در خاورمیانه را به سطح خطرناکتری برساند. سیاستهای او، که بر مبنای فشار حداکثری علیه ایران استوار است، احتمالاً تأثیرات گستردهای بر اقتصاد، سیاست و امنیت منطقه خواهد داشت. این شرایط نه تنها ایران، بلکه کل خاورمیانه را با چالشهای جدید و پیچیدهای روبهرو خواهد کرد که حل آنها نیازمند تعاملات دیپلماتیک گسترده و سیاستگذاریهای هوشمندانه است.
۴. آینده خاورمیانه در این شرایط
آینده خاورمیانه در سایه سقوط احتمالی سوریه و بازگشت دونالد ترامپ به قدرت، میتواند به دورهای تازه از تنشهای منطقهای، بیثباتیهای عمیقتر و افزایش وابستگی به قدرتهای جهانی منجر شود. این ترکیب از تحولات نه تنها نظم فعلی خاورمیانه را متزلزل خواهد کرد، بلکه بر اقتصاد، امنیت و سیاست جهانی نیز تأثیرات گستردهای خواهد گذاشت. در این شرایط، سناریوهای مختلفی را میتوان متصور شد که هر یک پیامدهای ویژهای به همراه خواهند داشت.
تشدید رقابت قدرتهای منطقهای نخستین پیامد قابل پیشبینی است. سقوط سوریه و خروج احتمالی ایران از معادلات این کشور، به رقبای منطقهای ایران، نظیر عربستان سعودی، ترکیه و اسرائیل، فرصت خواهد داد که نفوذ خود را در سوریه و دیگر مناطق گسترش دهند. عربستان سعودی که در سالهای اخیر به طور مستقیم و غیرمستقیم برای کاهش نفوذ ایران تلاش کرده است، احتمالاً این فرصت را بهعنوان موقعیتی طلایی برای اعمال قدرت در سوریه و منطقه قلمداد خواهد کرد. این کشور ممکن است از طریق حمایت از گروههای نزدیک به خود یا مشارکت در بازسازی سوریه، حضور خود را در این کشور تقویت کند. در سوی دیگر، ترکیه نیز که همواره به دلیل نگرانی از تحولات مرتبط با کردها در شمال سوریه درگیر بوده است، ممکن است به تقویت حضور نظامی خود بپردازد. اردوغان با بهرهگیری از این موقعیت، میتواند به اهداف استراتژیک خود در کنترل مناطق مرزی و جلوگیری از تشکیل دولت مستقل کردی دست یابد. از سوی دیگر، اسرائیل نیز که همواره به دنبال مهار نفوذ ایران در سوریه بوده است، از این خلأ قدرت برای افزایش حملات هوایی و توسعه نفوذ امنیتی و اطلاعاتی خود بهره خواهد برد.
این رقابتهای منطقهای میتوانند به تنشهای گستردهتر و حتی درگیریهای مستقیم منجر شوند. برای مثال، عربستان و ترکیه ممکن است بر سر تقسیم مناطق نفوذ در سوریه به اختلافات جدی برخورد کنند. چنین شرایطی میتواند رقابتهای منطقهای را به درگیریهای گستردهتری تبدیل کند که اثرات مخربی بر امنیت منطقه خواهد داشت. در همین حال، احتمال درگیری میان اسرائیل و گروههای مسلح وابسته به ایران نیز افزایش خواهد یافت. اسرائیل که همواره نسبت به حضور نیروهای ایرانی در سوریه حساس بوده است، ممکن است در غیاب قدرت ایران، تلاش کند تا کنترل بیشتری بر جنوب سوریه اعمال کند. این تنشها میتوانند ثبات کشورهای همسایه مانند لبنان و اردن را نیز به خطر بیندازند و موجی از بیثباتی را در منطقه ایجاد کنند.
افزایش بیثباتی و ظهور گروههای افراطی یکی دیگر از پیامدهای سقوط سوریه خواهد بود. همانگونه که سقوط عراق در سال ۲۰۰۳ زمینه را برای ظهور داعش فراهم کرد، سقوط دولت اسد نیز میتواند خلأ قدرتی ایجاد کند که گروههای افراطی از آن بهرهبرداری کنند. این گروهها، از بقایای داعش گرفته تا گروههای جدیدتر، میتوانند از شرایط آشفته برای گسترش نفوذ خود استفاده کنند. مناطقی که کنترل دولت در آنها تضعیف شده یا بهطور کامل از بین رفته است، بهترین محیط برای فعالیت چنین گروههایی هستند. این تهدید نه تنها امنیت سوریه، بلکه کشورهای همسایه و حتی فراتر از منطقه را نیز تحت تأثیر قرار خواهد داد. حملات تروریستی، قاچاق تسلیحات و افزایش جریان آوارگان از پیامدهای مستقیم این بیثباتی خواهند بود. در عین حال، افزایش تنشهای قومی و مذهبی نیز میتواند به درگیریهای داخلی گستردهتر در سوریه منجر شود. برای مثال، اختلافات میان کردها، اعراب و اقلیتهای دیگر ممکن است در غیاب یک دولت مرکزی قدرتمند تشدید شود و بحران انسانی تازهای را رقم بزند.
این شرایط، کشورهای منطقه را به سمت وابستگی بیشتر به قدرتهای خارجی سوق خواهد داد. در چنین وضعیتی، کشورهای خاورمیانه برای مقابله با تهدیدهای تازه، به دنبال حمایت نظامی، سیاسی و مالی قدرتهای جهانی خواهند بود. آمریکا، که در دوره ترامپ نشان داد تمایلی به خروج کامل از منطقه ندارد، احتمالاً حضور نظامی خود را در خاورمیانه افزایش خواهد داد. این کشور ممکن است با استفاده از تهدیدهای ناشی از گروههای افراطی یا نفوذ چین و روسیه، نقش خود را در امنیت منطقه تقویت کند. در همین حال، روسیه نیز که طی سالهای اخیر حضور گستردهای در سوریه داشته است، تلاش خواهد کرد تا از این شرایط برای افزایش نفوذ خود بهرهبرداری کند. روسیه ممکن است از خلأ قدرت در سوریه استفاده کرده و پایگاههای نظامی خود را در این کشور گسترش دهد تا بهعنوان یک بازیگر کلیدی در معادلات خاورمیانه باقی بماند. چین نیز که بهتدریج نقش اقتصادی خود را در منطقه تقویت میکند، ممکن است از طریق سرمایهگذاری در بازسازی سوریه یا ارائه کمکهای اقتصادی به کشورهای بحرانزده، جایگاه خود را در خاورمیانه مستحکم کند.
در نهایت، سقوط سوریه و بازگشت ترامپ به قدرت میتوانند دگرگونیهای بنیادی در نظم خاورمیانه ایجاد کنند. رقابتهای منطقهای، بیثباتیهای گستردهتر و افزایش وابستگی به قدرتهای خارجی، همگی از عواملی هستند که آینده منطقه را با پیچیدگیهای تازهای مواجه خواهند کرد. خاورمیانهای که در این سناریو شکل خواهد گرفت، به شدت تحت تأثیر تعاملات میان بازیگران منطقهای و جهانی قرار خواهد داشت. این تحولات نه تنها معادلات قدرت در خاورمیانه را بازتعریف خواهند کرد، بلکه پیامدهای جدی برای امنیت و اقتصاد جهانی نیز به همراه خواهند داشت. آینده این منطقه به توانایی کشورهای خاورمیانه در مدیریت بحرانها و یافتن راهحلهای دیپلماتیک بستگی دارد، اما حضور قدرتهای خارجی و تنشهای مزمن منطقهای، کار را برای دستیابی به صلح و ثبات پایدار دشوارتر خواهند کرد.
نتیجهگیری
شرایط فعلی سوریه و پیامدهای احتمالی سقوط آن، در کنار بازگشت دونالد ترامپ به قدرت در آمریکا، خاورمیانه را در معرض دورهای از بیثباتی، تغییرات ژئوپلیتیکی و تنشهای پیچیده قرار خواهد داد. سقوط احتمالی دولت بشار اسد میتواند توازن قدرت در منطقه را به شدت متزلزل کرده و زمینهساز تشدید رقابتهای منطقهای میان ایران، عربستان سعودی، ترکیه و اسرائیل شود. در این میان، حضور قدرتهای جهانی مانند آمریکا، روسیه و چین نیز میتواند وضعیت را پیچیدهتر کرده و منطقه را به عرصهای برای رقابتهای ژئوپلیتیکی گستردهتر تبدیل کند.
برای ایران، این تحولات مجموعهای از چالشهای اقتصادی، امنیتی و سیاسی به همراه خواهد داشت. افزایش تحریمها و فشارهای اقتصادی ناشی از سیاستهای ترامپ، توانایی ایران را در حمایت از متحدان منطقهای خود کاهش داده و موقعیت آن را در معادلات خاورمیانه تضعیف میکند. همچنین، با توجه به ائتلافهای نوظهور منطقهای و گسترش نفوذ رقبای ایران در سوریه و دیگر مناطق بحرانزده، تهران ممکن است با محدودیتهای بیشتری در اجرای سیاستهای منطقهای خود مواجه شود. از سوی دیگر، خطر بازگشت و تقویت گروههای افراطی و تروریستی در خلأ قدرت سوریه، تهدیدات امنیتی مستقیم و غیرمستقیمی برای ایران و دیگر کشورهای منطقه به همراه خواهد داشت.
آینده خاورمیانه به شدت وابسته به تعاملات و واکنشهای بازیگران داخلی و خارجی است. در حالی که کشورهای منطقه به دنبال تقویت موقعیت خود در تحولات جاری هستند، وابستگی به حمایتهای خارجی و رقابتهای نیابتی میان قدرتهای جهانی، توانایی خاورمیانه برای دستیابی به ثبات و امنیت پایدار را کاهش میدهد. راهحل این معضلات نه تنها در مدیریت هوشمندانه بحرانها توسط کشورهای منطقه، بلکه در تلاش برای کاهش مداخلات خارجی و حرکت به سمت دیپلماسی منطقهای است.
به طور کلی، خاورمیانه در آستانه تغییرات بنیادین قرار دارد و تصمیمات راهبردی بازیگران منطقهای و بینالمللی در این مقطع زمانی، تأثیرات بلندمدتی بر آینده امنیت و ثبات منطقه خواهد داشت. ایران نیز باید با بازنگری در سیاستهای خود، از یک سو به تقویت دیپلماسی منطقهای و از سوی دیگر به کاهش آسیبپذیریهای داخلی خود بپردازد تا بتواند در برابر تهدیدات جدید، مقاومت کند و جایگاه خود را در خاورمیانه حفظ نماید. این تحولات نه تنها امنیت منطقهای، بلکه نظم جهانی را نیز تحت تأثیر قرار خواهد داد و نیازمند همکاری گستردهتر برای جلوگیری از بحرانی عمیقتر است.