گفتگوی هاآرتص با یکی از چهره های نمادین حزب کمونیست اسرائیل | تامار گوزانسکی، نماینده پیشین حزب حدش (فهرست دموکراتیک برای صلح و برابری) در کنست می گوید:
بیشتر اسرائیلیها رابطه میان جنگ غزه و درگیری چندین دهه با فلسطینیان را نمیبینند – و این یک مشکل اساسی است، اما این کمونیست ِ همیشگی حتی پس از رویدادهای ۷ اکتبر نیز امیدش را به این کشور از دست نداده است.
از طبقهٔ هفتم ساختمانی که تامار گوزانسکی در آن زندگی میکند، زمانی میشد تمام محله را دید. اما از دههٔ ۱۹۷۰ که این ساختمان ساخته شد و گوزانسکیها به آن نقل مکان کردند، برجهای مسکونی بلندتری در بات یم (شمال تلآویو) برپا شدهاند. بااینحال، میتوان از اتاق کار کوچک او باریکهای از دریا را دید و حیاط یک مدرسهٔ مجاور را. در هر صورت، گوزانسکی همیشه کسی بوده که ترجیح میدهد از جامعه و مردم زیاد دور نشود.
حتی ۲۲ سال پس از ترک کنست – که پیش از آن ۱۳ سال نمایندهٔ پارلمانی حزب حدش (یک حزب عربی-یهودی) بود، و حالا که شاید بهخاطر وضعیت پزشکی همسرش، یورام، بسیار کم از خانه بیرون میرود – همچنان نبض اوضاع کشور را در دست دارد. در نتیجه، در ۸۴سالگی، هرچند خیلی در تظاهرات ضد دولتی شرکت نمیکند، اما هنوز میگوید این تظاهرات مهم و ضروریاند – حتی اگر نتوانند منجر به کناررفتن نخستوزیر بنیامین نتانیاهو شوند.
او تصریح میکند: «درست است که اعتراضها عظیماند و باوجود گذشت زمان (از اعلام برنامهٔ تغییر نظام قضایی در ۲۰۲۳) همچنان ادامه دارند؛ اما برای کنارگذاشتن نتانیاهو، تظاهرات بهتنهایی بسنده نیست. باید یک چیزی شبیه شورش رخ دهد.»
منظورتان از «شورش» چیست؟
گوزانسکی: «شورش یعنی اینکه مخالفتتان فقط با شخص نتانیاهو نباشد، بلکه با کل سیستم باشد. در ابتدا، کسانی از حزب حدش و ماکی (حزب کمونیست اسرائیل، که بزرگترین جناح در حدش است) که با معترضان در خیابان کاپلان (مرکز تجمعات اعتراضی تلآویو) ایستادند و علیه جنگ شعار میدادند، با انتقاد روبهرو شدند. اما ظاهراً طی ماههای اخیر، فهم بیشتری پدید آمده که نمیشود جنگ را از ماجرای گروگانها و همینطور دموکراسی و کودتای حاکمیت جدا دانست – همهٔ اینها با هم مرتبطاند.
اگر نگاه کنید به اینا و زنگوکر (فعال زنی که پسرش ماتان یکی از گروگانهای غزه است)، میبینید که نگرش او بسیار تغییر کرده. قبلاً عضو لیکود بود – حالا اما در موقعیتی متفاوت ایستاده است. اگر قشر ضعیف و زیر سلطه در موقعیتی تاریخی قرار بگیرند که قدرت حاکم تضعیف شود، آنها کاملاً حق دارند کسانی را که سرکوبشان کرده، بر آن ها تبعیض روا داشته و یا ان ها را کشتهاند، کنار بزنند. این همان «شورش» است. شورش یعنی جایی که فرودستان بتوانند واکنش نشان دهند. گاهی یک عمر میگذرد و به آن مرحله نمیرسیم. ولی آدمها حق شورش دارند. اگر چنین حقی نباشد، چه حقی داریم؟ فقط تسلیم؟ دستکشیدن؟ سر فرود آوردن؟»
الان داریم دربارهٔ فلسطینیها حرف میزنیم یا دربارهٔ چپ داخلی اسرائیل؟
– «دربارهٔ همه، در هر جا، در هر گروهی.»
ولی کجا قرار است چنین قیامی شروع شود؟ حتی اپوزیسیون قوی هم وجود ندارد.
– «شرایط همیشه اجازه نمیدهد چنین تغییری رخ دهد. گاهی موجی ارتجاعی هست و باید فقط تاب بیاوری. نباید از صحبت یا هر تلاشی که ممکن است بترسی. الان سوال مشخص است: حالا چه کار کنیم؟ در دورههایی مثل حالا، سازمانهایی شکل میگیرند. مثلاً من در رویدادی شرکت کردم که در آن «همکاری برای صلح» در حیفا (مارس ۲۰۲۴) تاسیس شد – تشکلی یهودی-عربی که ضد جنگ غزه است و کارهای مهمی انجام میدهد.
همهچیز شروع و پایانش به این مشروط است که باید به مردم و توان فهمشان اعتقاد داشت. حتی اگر اشتباه کنند، معنایش این نیست که ناداناند. باید نسبت به نظر دیگران گذشت داشت. البته گذشت برای کسی که میخواهد تو را از صحنه حذف کند، فرق دارد. من خیلی نگران اوضاع فعلی هستم: فرایندهای ضددمکراتیک، خفه کردن صداها، دستگیری کسی که فقط یک نارنجکدودزا شلیک کرده. ولی تقدیرگر نیستم. تصور نمیکنم کسی بداند در یک سال یا هفت سال آینده وضع اسرائیل چگونه میشود. ما براساس شرایط فعلی عمل میکنیم. اگر دموکراسی نباشد، زیرزمینی عمل خواهیم کرد.»
* * *
گوزانسکی اولین زنی نبود که بهعنوان عضو یهودی در حزب کمونیست به کنست راه یافت. پیش از او استر ویلنسکا در مجلس دوم انتخاب شد و با مئیر ویلْنر، رهبر وقت حزب، ازدواج کرد. تامار هم با یکی از اعضای حزب ازدواج کرد: یورام پسر الیاهو گوزانسکی بود که از رهبران حزب کمونیست بود و در سال ۱۹۴۸ در سانحهٔ هوایی کشته شد. تامار و یورام در سازمان جوانان حزب آشنا شدند.
او برای نخستین بار در ژوئیه ۱۹۹۰ وارد کنست شد و در مجموع ۱۳ سال متوالی تا پایان دورهٔ پانزدهم (۲۰۰۳) نماینده بود؛ در آن زمان دورههای پارلمان معمولاً ۴ سال کامل بود. در دورهٔ شانزدهم هم کاندیدا شد، اما عدهای گفتند با مقررات حدش مغایر است. او پذیرفت و کنست را ترک کرد.
گوزانسکی در دورهٔ نمایندگیاش عملکردی برجسته داشت هر چند حدش هرگز بخشی از ائتلاف حاکم نبود، او ۳۹ قانون را پیشنهاد داد و پیش برد، برای پیشبرد ایدههایش، گاه با نمایندگانی همکاری میکرد که در موضوعات دیگر با او اختلاف جدی داشتند.
او در زمان ورود به مجلس دوازدهم (۱۹۸۸) یکی از فقط هشت زن در میان ۱۲۰ نماینده بود. به یاد میآورد که شوشانا آربلی-المازلینو (از حزب کارگر) به او گفت پوشیدن شلوار در پارلمان مرسوم نیست. تامار پاسخ داد پارلمان باید با این قضیه کنار بیایند. بهخاطر نیازهای کاریاش، با آربلی-المازلینو و سارا دورون (از حزب لیکود) کار مشترک کرد. «سارا دورون آدم بزرگی بود، بسیار فداکار.» باهم یک کمیته برای امور زنان تشکیل دادند که بعدها شد «کمیسیون موقعیت زنان و برابری جنسیتی».
بااینحال، گوزانسکی نتوانست قانون آموزش رایگان اجباری برای بچههای ۳ساله بهجای ۵ساله را تصویب کند. یادش هست دولت گفت هزینهبر است. درنهایت، نتانیاهو این قانون را آورد و تصویب کرد. «پس درنهایت کاری را که من میخواستم، آن مرد بهاصطلاح «خوشنیت» انجام داد.»
از روزهای جوانی در جنبش جوانان کمونیست، گوزانسکی راهش را بدون لغزش ادامه داده. در دورانی که حتی نمایندههای کوچک هم میتوانند با یک کرسی حزب تشکیل دهند و صحنهٔ سیاسی را به هم بریزند، استواری او در این مسیر –که خیلی وقتها بیچشم انداز بهنظر میرسید– یادآور دوران دیگری است. حتی فرازونشیبهای تاریخ هم ایمانش به درستی راه کمونیسم را سست نکردهاند. او توضیح میدهد: «من و یورام از ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۶ در روسیه تحصیل کردیم. تا آن زمان بیدادها و جنایات استالین برملا شده بود. اما دیدگاه من به کمونیسم وابسته به چیزی نیست که دیگری به نام کمونیسم کرده است. همچنان که اعمال نادرست به نام دمکراسی هم میتواند صورت بگیرد.»
* * *
و وقتی به روسیهٔ امروز نگاه میکنید؟
– «پوتین وحشتناک است و حزب کمونیست آنجا را هم نمیپسندم. نهفقط به خاطر بحث آزادی بیان، مردم در آن کشور ثروتمند در رنج زندگی میکنند. من هنوز با برخی دوستان آنجا در ارتباطم. آنها موقعی که یلتسین آمد، خوشحال بودند که شوروی سقوط کرده؛ حالا اما آیا راضیاند؟ به این چیزی که الان دارند راضی اند؟»
اجرای وحشتناک ایده کمونیسم در شوروی و رومانی را مثلاً، چطور توضیح می دهید ؟
– «هرکس بگوید همهچیز بستگی به آدمها دارد، باید این را هم بگوید آدمها ممکن است از قدرت سواستفاده کنند. برای من، کمونیسم ابداً خیالبافی نیست. منتها مساله این است که چطور آن را اجرایی کنی.»
* * *
گوزانسکی در پتاحتیکوا به دنیا آمد. پدر و مادرش پیش از جنگ جهانی دوم از ورشو به فلسطین تحت قیمومت بریتانیا مهاجرت کردند. خانواده بعدتر به تلآویو نقل مکان کرد. مادرش در کافهای در مرکز شهر پیشخدمت بود و پدرش در ساختمانسازی کار میکرد. او چندان درگیر حس نوستالژی نیست و بیشتر به حال و آینده توجه میکند؛ بااینحال گاهی خاطراتی از گذشته میگوید:
«مادرم در آن کافه با افراد بداقبالی روبهرو میشد، اغلب زنانی که حتی جایی برای گذران شب نداشتند، او آنها را به خانهمان میآورد. ما در آپارتمانی دواتاقه زندگی میکردیم. اتاق پدر و مادرم که اتاق غذاخوری هم بود، یک تخت تاشو داشت که آن زنان شب آنجا میخوابیدند. صبح تخت را جمع می کردند. ممکن بود چند روز یا چند هفته بمانند. خلاصه ما عادت داشتیم همیشه غریبهها توی خانه باشند.» او ادامه میدهد: «درنتیجه آدم یاد میگیرد وقتی کسی رنج میکشد، چشمش را نبندد. شرایط سختی بود، پدر و مادر من کمونیست نبودند. ولی همبستگی با ضعیفان برای ما عادی بود.»
* * *
فرزندانتان هم همان وضع را تجربه کردند؟
– «احتمالاً بله. مثلاً وقتی پسر بزرگم مهدکودک میرفت، معلمش پرسید پدرت کجا کار میکند؟ گفت پدرم در تظاهرات کار میکند… آدم میتواند کمونیسم را با خواندن کتاب هم بیاموزد. اما برای استمرارش باید با پوست و گوشتت لمسش کنی. درغیر این صورت هوایی و شعارگونه میماند.»
* * *
گوزانسکی میگوید سرمایهداری با اقشار ضعیف همدردی ندارد و این باور را همیشه داشته است، اما در عمرش به لحاظ سیاسی از باور ثمرهای شخصی نبرده. مثل داو ک henin (که بعد ِ او نمایندهٔ یهودی بعدی حزب حدش بود) نیز برای قشرهای ضعیف جنگید و طرحهای بسیاری پیشنهاد داد. اما تودههای مردم بدین خاطر رای بیشتری به حزب حدش ندادند.
«در فعالیت سیاسی و اجتماعی، نمیگوییم اگر نتیجه دقیقاً مطابق خواستهٔ ما نشد، پس میرویم خانه. خب اینجوری نیست. تو چون «حق» هستی، لزوماً موفق نخواهی شد. برای جلب مردم، باید به آنها خدمت کنی. آیا آنها یادشان میماند؟ نمیدانم. به همین دلیل ما در حدش و دیگر مخالفان جنگ در تجمعات مربوط به گروگانها هم شرکت میکنیم و همزمان دربارهٔ موضوعات دیگر حرف میزنیم. اگر گوشه بایستی و در جمع خودت بمانی، هیچ چیز به دست نمیآوری.»
البته رسانههای جریان اصلی وقتی او نماینده بود کمتر سراغش میآمدند، اما او زیاد سفر میکرد و با مردم دربارهٔ دردهایشان حرف میزد و آنها حرفش را میشنیدند.
* * *
و سر آخر، آنها همچنان به لیکود رای میدادند؟
– «بله، من نمیگویم که اینجور نبود. ولی اگر با آنها حرف نمیزدم، هرگز رایشان را نداشتم.»
چه انگیزهای دارید به خاطر مردم کاری کنید که خودشان نمیدانند برایشان خوب است؟
– «نه، آنها میفهمند برایشان خوب است. شاید کل تصویر را نمیبینند یا نتیجهٔ سیاسی نمیگیرند، ولی نمیتوان گفت چیزی نمیفهمند. تاریخ یک جادهٔ صاف نیست. اگر من و رفقایم بگوییم چون در آینده نزدیک امیدی نداریم، کنار میکشیم، ایدهٔ ما هم از یاد میرود و دیگر گزینهای باقی نمیماند. انقلاب روسیه هم به این دلیل موفق شد که شرایط اجازه داد. جنگ جهانی اول بود، روسیه باخت، انبوهی سرباز خسته و گرسنه برگشتند، و در همان لحظه کمونیسم به آن ها پاسخ داد. نمیشد پیشبینی اش کرد. لنین هم نمیدانست چه زمانی. من هم نمیدانم. آیا میدانستم روزی، یک میلیون نفر علیه کودتای حاکمیتی و حالا هم برای گروگانها تظاهرات میکنند؟ نه، چون بیسابقه بود.»
صدها هزار نفر بودند، ولی نتیجهای نداد.
– «چه میدانی که نتیجهای نداد؟ نظرسنجیها میگوید لیکود در انتخابات بعدی سقوط میکند. پس دو راه هست: یا انتخاباتی رخ میدهد و شاهد کاهش آرای لیکود خواهیم بود، یا نتانیاهو بهخاطر شرایط اضطراری میگوید وقت انتخابات نیست. در این صورت باید برای انتخابات مبارزه کنیم… پیشبینیناپذیر است. من میتوانم بگویم اگر مسالهٔ فلسطین حل نشود، جنگهای بیشتری رخ خواهد داد. میتوانم بگویم اشغال بخشی از سوریه بیهوده است و نمیدانم اسرائیل با آن چه میخواهد بکند. این یک جور خودکشی است.»
* * *
حتی حالا نیز گوزانسکی بر مواضع ضداشغال و ضدجنگ و راهحل دودولتی اصرار دارد، هرچند این مواضع میان اکثر اسرائیلیها مناقشهبرانگیز یا حتی نشانهٔ خیانت به نظر میآید. یا شاید همیشه چنین بوده. «بعد از جنگ ژوئن ۱۹۶۷، سوءقصدی به جان مئیر ویلْنر انجام شد، رهبر حزب ماکی و حدش، کسی که طی حدود ۴ دهه نماینده بود. او را از پشت چاقو زدند. چرا به او حمله کردند؟ حزب کوچک بود، قدرتی نداشت. ولی صرف اینکه آلترناتیوی پیشنهاد میداد، عده ای را عصبانی میکرد. در نهایت، اگر صبور نباشیم، ممکن است سرنوشتی شبیه خیلی حزبها پیدا کنیم: از تاریخ حذف شویم.»
* * *
کمی شبیه ایمان مذهبی است، نه؟
– «نه، اصلاً. ما داریم شرایط عینی را تحلیل میکنیم. هیچ خدا یا نیروی ماورایی نداریم.»
ولی از جهت اینکه شما خودتان را بخشی از یک روند تاریخی کلان میدانید، یک جور ایمان است.
– «من یک وظیفه دارم: وظیفه ی اینکه تا وقتی سنم اجازه میدهد سکوت نکنم. اینکه از کمبودن عده مان نترسم. اگر بترسیم فلج میشویم. ولی ایمانی به معنای مذهبی در میان نیست. ما «اعتماد» داریم، نه ایمان. اعتماد به انسانها که میتوان با احساس و منطقشان حرف زد. اینکه نمیپذیرند، به معنی نفهمی نیست.»
در عمل که بارها شکست خوردهایم.
– «یعنی باید از واقعیت شکایت کنیم؟»
پس روحیهٔ آدم ممکن است از بین برود.
– «بله، خیلیها ناامید میشوند. مثل خیلی چپهای سابق که تحمل فشارها را نداشتند.»
بسیاری از فعالان چپ در دههٔ اخیر ناامید شدند و از کشور رفتند.
– «بله. این به درد جنبش «متسْپن» (سازمانی سوسیالیست-رادیکال) میخورد، چون آنها مثل ما کمونیستها صبور نبودند. در سیاست، در اسرائیل و جاهای دیگر، همیشه افرادی هستند که میخواهند تاریخ را تند کنند – یعنی شرایط را خودشان تعیین کنند: “یا حرف من، یا از این کشور میروم.” حق دارند بروند. ولی ما جهانبینیای داریم که ما را محکم اینجا نگه میدارد.»
چرا؟
– «چون اینجاست که باید کاری کرد.»
ممکن است زندگی شخصی در جاهای دیگر بهتر باشد.
– «اگر کانون توجهت زندگی شخصی بود، شاید من الان اینجا در بات یم زندگی نمیکردم. (حییم رامون نمایندهٔ سابق حزب کارگر) هم زمانی در بات یم بود. چرا حالا اینجا نیست؟ نگاه کن به من و نگاه کن به رامون…»
یعنی برای تو مناسب است که در شهر لیکودی زندگی کنی؟
– «من نمیخواهم جای مردم را عوض کنم، میخواهم به آنها کمک کنم، اثر بگذارم. چرا رئیس هیئت مدیرهٔ ساختمانمان هستم؟ به همان دلیل. اینجا رایدهندهٔ حدش که نیست…»
در فعالیت عمومی، همیشه نمیتوان نتیجهٔ فوری گرفت. جایزه یا اعتبار هم. او حتی تمثیلی هم برایش دارد: «یک بار پایین در خیابان ایستاده بودم که خودرویی به یک سگ زد. سگ نگونبخت، پاهای عقبش شکست، ولی همچنان از جایش جُم نمی خورد. میدانستم امیدی به زندهماندنش نیست. سعی کردم او را از وسط خیابان کنار ببرم که مرا گاز گرفت. نگاه سگ، درد داشت و حس کرد من دارم دردش را بیشتر میکنم. آیا چون گازم گرفت دیگر نجاتش ندهم؟ قصدم خوب بود، ولی سگ فکر کرد کار بدی میکنم.»
اگر بخواهیم این تمثیل را به سیاست اسرائیل تعمیم دهیم، خیلی دور از ذهن است. به نظر نمیرسد مردم حاضر باشند صرفاً به خاطر کار درست بدون چشمداشت عمل کنند، یا حتی آمادهٔ باخت یا آسیب باشند.
– «نمیخواهم بگویم هیچ کس در اینجا به سگ دردمندی رحم نمیکند. اتفاقاً شاید با حیوانات مهربان باشند.»
* * *
شرط حضور حزب حدش هرگز این نبوده که وارد ائتلاف با دولت شود، حتی با «چپ»ترین آنها. او نمیفهمد منصور عباس (رهبر فهرست متحد عربی) که وارد ائتلاف بنت-لاپید شد، چه کرد. «ما فقط یک بار از دولتی حمایت کردیم، همان دولت اسحاق رابین (۱۹۹۲)، ولی حتی آن موقع هم به آن نپیوستیم، صرفاً از بیرون کمک کردیم. هرچند وقتی رابین رهبران فلسطینی را به جنوب لبنان تبعید کرد، ما مخالف بودیم. در نتیجه استقلالمان را حفظ کردیم. زمانی هم که جناح راست خواست دولت رابین را با رای عدم اعتماد ساقط کند و او به رای ما نیاز داشت، حمایتش کردیم.»
چرا وارد کابینهٔ او نشدید؟
– «چون رابین در آن زمان موافق کشور فلسطین نبود. معلوم نیست اگر ترور نمیشد چه میشد.»
آیا تدریجاً موفق شدن، قدمبهقدم کار کردن، بهتر نیست؟
– «ما وارد دولتهای راست مثل بنت نمیشویم. بنت رابین نیست. رابین چرخشی بهسمت درست داشت، ولو ناکامل. ولی بنت چه ربطی به ما دارد؟…»
یا یائیر لاپید.
– «لاپید هم با هر جنگی ذوقزده میشود. درجا سلام نظامی میدهد. کجایش با آن دیگران متفاوت است؟ برای کارهای محدود میتوانیم همکاری کنیم، مثلاً در تظاهرات یا در شهرداریها. ولی وقتی حرف سیاست کلان است، او همانند بقیهٔ راستها عمل میکند. مواافق جنگ است.»
شاید (ادامه دادن) بینتیجه به نظر برسد. چرا باید ادامه داد؟
– «چون مردم برای تنهایی در رنج یا ناراحتی، راهی ندارند. تظاهرات مدرسهی سیاست است. بعضی برای گروگانها اعتراض میکنند، کمکم میفهمند مساله از گروگانها شروع نشده بلکه با اشغال آغاز شده است. اعتراضها جایی است برای آشنایی آدمهای متفاوت که مشابه هماند. پس تظاهرات، مانند هر فعالیت سیاسی، مهم است.»
ممکن است گفت اگر در اینجا زندگی میکنیم، خودمان شریک اشغال هستیم.
– «میگویید من مالیات بر ارزش افزوده میدهم که هزینهٔ کشتن فلسطینیها میشود. در هرجای دیگر هم دولتها به خطا می روند. کجا برویم؟ به کره ماه؟… هرجا افرادی هستند که شرایط موجود را قبول ندارند و میدانند دستاوردها ممکن است دوباره از کف برود. گاهی شرایط بر خلاف انتظار عوض میشود.»
* * *
فعلا حدش با جنبش تغییر دموکراتیک (تَعَل) در کنست ۵ کرسی دارد. از نگاه گوزانسکی، همکاری عربی-یهودی که حدش پیش میبرد، همچنان مهمترین ماموریت سیاست در اسرائیل است. او میگوید از کودکی به این نتیجه رسیده که این تعامل ضروری است: «یا همیشه جنگ هست یا میشود باهم زیست. اگر بپذیریم همیشه جنگ هست، پس هرکاری مجاز است.»
پس؟
– «وقتی تاریخ را ببینی، کمونیستها همیشه با جنگ مخالف بودهاند، از استقلال ۱۹۴۸ به این طرف. و بابتش هم هزینه دادهاند، حتی مورد سوءقصد قرار گرفته اند. ولی اگر نگرش انسانی داشته باشی و ببینی که ناسیونالیسم مزیت ندارد، به نتیجه میرسی که بیپایانبودن نزاع فاجعهبار است.»
* * *
او شرح میدهد که چرا «یهودی-عربی بودن حدش» شالودهٔ کارشان است: «این یک امر احساسی تنها نیست، بلکه اساساً سیاسی است. نه مثل “چپِ دلنازک” که عاشق عربها باشد یا رستوران عربی را دوست داشته باشد. این یک دیدگاه مشترک سیاسی است. مساله اینکه چه چیز مهم است؟ پس شراکت یهودی-عربی قطبنماست. حزب کمونیست ماکی (بزرگترین رکن حدش) از ۱۹۱۹ در این جا ریشه دارد و قدیمیترین حزب است. بارها تجزیه شده ولی یک خط پیوسته دارد.»
این حزب – که از دل آن حدش درآمد – هیچگاه گیج نشده. گاه احزاب دیگر عرب بهضررش شکل گرفتهاند. ولی حدش پایدار مانده.
* * *
اگر قانونهایی تصویب شود که باعث سلب حق رای عربها بشود چه؟
– «اگر این رخ دهد، یک گام عمده بهسوی پایان دموکراسی خواهد بود. پس شاید من با سرمایهداری مشکل داشته باشم، اما این هم ما را وارد دورهای دیگر میکند. ولی سعی میکنیم جلویش را بگیریم.»
اوفر کاسیف، نمایندهٔ کنونی حدش در کرسی یهودی، به مدت ۶ ماه از فعالیت پارلمانی محروم شد، چون دادخواستی را امضا کرد که از دیوان بینالمللی دادگستری میخواست علیه اسرائیل ورود کند. این یک هشدار جدی است. گوزانسکی میگوید: «مجلس فعلی نسبت به متفاوتها خشونتبارتر است. زمانی که من در کنست بودم، رسم بود رفتار دمکراتیک باشد، حتی اگر مخالف باشیم. الان میگویند اگر با ما نیستی، برو بیرون. من از کاسیف راضیام؛ آگاهتر از خیلی نمایندگان است و عقبنشینی نمیکند.»
وحدت یهودی-عربی در حدش پس از رویداد ۷ اکتبر چه وضعی دارد؟
– «ما حملهٔ ۷ اکتبر را از همان اول محکوم کردیم ولی آن را به شرایط غزه متصل میبینیم. ۷ اکتبر نشان داد وقتی مردمی در تنگنا و گرسنگی محصور باشند، برخی از این وضعیت بهرهبرداری میکنند. بله، کسانی به فجیعترین قتلها دست زدند، و کسانی هم برای غارت یا بردن اموال آمده بودند. من از مصیبت ۷ اکتبر خشمگینم ولی از پاکسازی قومی کنونی در شمال غزه هم خشمگینم. تفاوت میان ما و دیگران همین است. آنها ۷ اکتبر را محکوم میکنند ولی دربارهٔ پاکسازی حرفی نمیزنند. شما اینطور نمی توانی تغییر اجتماعی ایجاد کنی.»
اگر میشد گروگانها را بازگرداند بیآنکه جنگ متوقف شود، آیا بیشتر مردم این کار را میپذیرفتند؟
– «اغلب اسرائیلیها جنگ در غزه را با تعارض تاریخی از اوایل قرن بیستم در ارتباط نمی بینند. و این یک مشکل بنیادی است. از ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ (روز تصویب طرح تقسیم فلسطین در سازمان ملل) تا حالا، حرف از دودولت بوده. راهحل یکدولت یعنی یک ملت همچنان زیرفشار است، چون اگر منطقه اشغالشده ضمیمه شود ولی حقوق مدنی به فلسطینیها داده نشود، بازهم اشغال ادامه دارد.
فلسطینیها نیاز دارند جایی داشته باشند که به آن بازگردند. کجا؟ کرانهٔ باختری و غزه. ۱۹۴۷ نقشه متفاوت بود ولی الان شرایط فرق میکند. مخالفانی که میگویند “همه سرزمین را نگه داریم و خوشحال باشیم” هنوز هستند. مشکل این است.»
با رخداد اخیر در غزه، همچنان؟
– «بله. جنبش افراطی یهودی داخلی و جنبش افراطی فلسطینی، هر دو به زیان مردماند. وقتی حماس سر کار آمد، بلافاصله با افراد مخالفش خشونت کرد. ما مشکلی نداریم در اینکه بگوییم حماس یک گروه استبدادی است. اما حق فلسطینیها برای داشتن دولت از بین نمیرود. چه کسی به جای ابومازن بیاید، من نمیدانم.»
در نظر او، رمز ماندگاری حزبش – که در ۱۹۱۹ با نام حزب کمونیست فلسطین بنیان شد – در داشتن هدف شفاف است. «حزب اول یهودی بود، بعد شد یهودی-عربی. فرازونشیب داشت ولی هنوز خطی ادامهدار دارد که هیچ جایگزینی ندارد. این شراکت احساسی نیست، کاری سیاسی است.»
برگردان برای اخبار روز | حمید پارسا