طبقه کارگر و انقلاب سال ۱۳۵۷ و یک مطلب دیگر

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

به نقل از ماهنامه کارگری، ارگان کارگری چریک‌های فدایی خلق ایران شماره ۱۲۲، پانزدهم اسفندماه ۱۴۰۲. انقلاب سال‌های ۱۳۵۶-۱۳۵۷ یکی از بزرگ‌ترین رویدادهای دوران سلطنت محمدرضاشاه بود که نقطه پایانی به سلطه‌ی جنایتکارانه‌ی سلطنت خاندان پهلوی در ایران گذاشت. در جریان این انقلاب، توده‌ها در ابعاد میلیونی به خیابان‌ها ریختند و با فریاد “مرگ بر شاه” خواهان نابودی نظام اقتصادی-اجتماعی حاکم بر ایران شدند، نظامی که شاه مزدور با توسل به هر جنایتی از آن حفاظت می‌کرد.

سلطنت‌طلبان که با انقلاب توده‌ها و قیام آنها در ۲۱ و ۲۲ بهمن دست‌شان از غارت ثروت‌های ایران و مال‌اندوزی از استثمار بی‌شرمانه‌ی کارگران ما کوتاه شد، این روزها با بی‌شرمی تمام علیه سال “پنجاه و هفتی‌ها” شعار می‌دهند و حتی مدعی شده‌اند که اگر به قدرت برسند “استخوان‌های مرده‌های آنها را از قبرهای‌شان بیرون کشیده و به آتش می‌کشند”! شواهد گوناگونی دال بر این واقعیت است که دارودسته‌های مزدوری که امروز به اسم سلطنت‌طلب در خارج از کشور علیه نیروهای مبارز مخالف جمهوری اسلامی فعالیت می‌کنند با اطلاعاتی‌های جمهوری اسلامی تنیده شده‌اند.

علاوه بر دارودسته سلطنت‌طلب، برخی نیز با تکیه بر این امر که به دنبال انقلاب مردم و سرنگونی رژیم شاه، رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی بر اریکه قدرت نشست، با غرض و یا سطحی‌نگری تمام این رژیم ددمنش را حاصل آن انقلاب معرفی کرده و با تکیه بر جنایات بی‌شمار جمهوری اسلامی به محکوم نمودن انقلاب سال ۵۷ می.پردازند. این‌ها متوجه نیستند و یا منافع‌شان حکم می‌کند که آگاهانه دروغ بگویند و رژیمی را که حاصل شکست انقلاب می‌باشد را نتیجه پیروزی و خواست آن انقلاب جا بزنند.

یکی از مضرات این نوع برخورد به انقلاب بزرگ توده‌ها در سال‌های ۵۶ و ۵۷ این است که مانع از آن می‌شود که _بتوان با تحلیل درست وقایع و پروسه‌ای ‌که این انقلاب در آن شکل گرفت_ از تجربه انقلاب ۵۷ درس گرفت و این درس‌ها را پشتوانه هموار نمودن راه پیروزی انقلاب بعدی کرد. بدون شک، شناخت و آموختن از تجارب مثبت و در همان حال کاستی‌های آن انقلاب برای سرنگونی رژیم دار و شکنجه جمهوری اسلامی و نظام ظالمانه سرمایه‌داری حاکم امری بسیار ضروری است.

یکی از درس‌های بزرگ انقلاب ۵۷ این واقعیت است که گرچه شکل‌گیری انقلاب به اراده افراد و احزاب منوط نیست و حاصل شرایط عینی و ذهنی حاکم بر جامعه می‌باشد اما فرجام آن به قدرت آن نیروی طبقاتی‌ای وابسته است که قادر باشد حرکت انقلاب را زیر سلطه خود درآورد. 

نگاه دقیق به رویدادهای سال‌های ۵۶ و ۵۷ بیانگر آن است که وقتی قدرت‌های امپریالیستی پشتیبان رژیم شاه دیدند که سیاست‌های چپاول‌گرانه و سرکوبگرانه شاه و تاثیرگیری توده‌ها از جنبش مسلحانه‌ی پیشاهنگان خلق، توده‌ها را در ابعاد میلیونی به خیابان آورده و این جنبش توده‌ای فاقد هرگونه رهبری است، از طریق ساواک به بال و پر دادن به دارودسته‌ی خمینی که عناصر خود ساواک هم در میان آنها به وفور حضور داشتند (از جمله محمد بهشتی) پرداختند. بی دلیل نبود که روزنامه اطلاعات که کاملا زیر نظر ساواک بود ناگهان مطلبی علیه خمینی درج کرد که در آن شخص ظاهرا بی هویتی با نام “رشیدی مطلق” که بعدها گفته شد داریوش همایون، وزیر اطلاعات رژیم شاه بوده است با کلماتی توهین‌آمیز علیه خمینی نوشت و بعد از آن همین روزنامه عکس بزرگی از خمینی را در یکی از صفحات خود درج نمود. به این ترتیب روزنامه‌ی سرسپرده رژیم شاه، فردی که سال‌ها اسمی از او در میان نبود و نسل جوان حتی نامش را نشنیده بودند را به عنوان فرد مخالف شاه به جوانان و دست‌اندرکاران انقلاب شناساند. ساواک و در واقع سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) که ساواک از آن خط می‌گرفت به این ترتیب کوشیدند برای انقلاب بی سر و فاقد رهبری انقلابی، رهبرسازی بکنند.

امپریالیست‌ها و طبقه‌ی حاکمه یعنی سرمایه‌داران وابسته درست برای حفظ نظام ظالمانه سرمایه‌داری حاکم بر ایران، سعی در شکست انقلاب توده‌ها داشتند آنها به این دلیل دارودسته خمینی را باد می‌کردند تا به وسیله آنها و با تکیه بر مذهب، انقلاب توده‌ها را در هم بشکنند. به این ترتیب خمینی از طرف امپریالیست‌ها برای سرکوب انقلاب به نام انقلاب، آلترناتیو قدرت‌های بزرگ برای جانشینی شاه شد. توجه به این واقعیت، بزرگ‌ترین درس انقلاب ۵۷ را آشکار می‌سازد و نشان می‌دهد که قدرت‌گیری خمینی نه نتیجه پیروزی انقلاب بلکه حاصل شکست آن بود.

اما چرا این انقلاب بزرگ توده‌های تحت ستم ما در سال ۵۷ شکست خورد؟ برای پاسخ به این سوال باید دانست که در شرایط جامعه ایران در آن سال‌ها تنها نیرویی که قادر بود انقلاب را به پیروزی رهنمون سازد طبقه‌ی کارگر بود؛ که گرچه در جنبش اعتصابی و در تظاهرات خیابانی و همچنین در قیام ۲۱ و ۲۲ بهمن ۵۷ فعالانه شرکت داشت اما از فقدان تشکل سیاسی مستقل خود در رنج بود.

متاسفانه، تنها سازمانی که در آن شرایط مسئولیت این وظیفه را بر دوش می‌کشید _یعنی سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران_ اپورتونیسم بر رهبری‌اش حاکم گردیده بود. این سازمان پی درپی و شدیدا زیر ضربات ساواک نیز قرار گرفته بود و به جای حرکت در جهت ایجاد شرایط رهبری جنبش، به دنباله‌روی از جنبش توده‌ها و سیر رویدادها می‌پرداخت. به همین دلیل هم قیام بهمن که نقطه اوج انقلاب سال ۵۷ بود به دلیل فقدان یک رهبری انقلابی بر سر آن با شکست مواجه شد و انقلاب ۵۷ به سرانجام تاریخی خود نرسید.

در رابطه با نقش کارگران در انقلاب سال‌های ۵۶ و ۵۷ باید دانست که کارگران ایران اگرچه  بدون سازمان و تشکل سیاسی لازمه‌ی شرایط، به سر می‌بردند ولی فعالانه در این انقلاب شرکت نموده و نقش ایفا می‌کردند. چه در اعتصابات آن دوره و به خصوص اعتصاب بزرگ کارگران صنعت نفت که به اشاعه‌ی شعار “کارگر نفت ما، رهبر سرسخت ما” انجامید و چه در اعتراضات خیابانی در همه‌جا کارگران حضور داشتند. اما متاسفانه آنها بدون تشکل مستقل و پرچم مستقل خود بودند. به همین دلیل هم دشمنان مردم امکان یافتند از حضور کارگران در انقلاب و فداکاری‌های آنان به نفع دارودسته خمینی استفاده کرده و آن دارودسته را بر حرکت مردم تحمیل کنند.

با تکیه بر تجارب گذشته با قاطعیت باید گفت که اگر امروز بخواهیم از انقلاب شکست‌خورده‌ی سال ۵۷ درس بگیریم باید قبل از هر چیز در جهت سازماندهی طبقه‌ی کارگر گام برداریم و بدانیم که آن روزی که طبقه کارگر با صف مستقل خود قادر شود پیشاپیشِ سایر طبقات خلق به جنگ با امپریالیسم و بورژوازی وابسته برخیزد آن‌گاه دیگر برای رژیم‌های وابسته به امپریالیسم در ایران جایی نخواهد بود و در این صورت راه برای پیروزی انقلاب هموار گشته است.

درس دیگر این است که در شرایط دیکتاتوری لجام‌گسیخته حاکم بر ایران که ذاتیِ سلطه‌ی سرمایه‌داری وابسته به امپریالیسم می‌باشد، سازماندهی صف مستقل کارگران و برقراری هژمونی این طبقه بر مبارزه ضد امپریالیستی تنها از طریق گسترش مبارزه‌ی مسلحانه در شهر و روستا و با برپایی یک جنگ توده‌ای  امکان‌پذیر است. به همین دلیل چریک‌های فدايی خلق همواره تاکید نموده‌اند که برای دست‌یابیِ طبقه کارگر به صف مستقل خود، جوانان انقلابیِ پیشرو باید بتوانند در گام اول سازمان سیاسی-نظامی به وجود آورند تا با برگرفتن سلاح و مبارزه با دشمنان مردم بتوانند کارگران را به رسیدن به پیروزی و برقراری نظامی که نان، کار، مسکن، آزادی و استقلال در آن تضمین گشته باشد، رهنمون شوند.

 

 


درباره زندگی رفیق خسرو ترگل
متن کامل با فرمت پی دی اف

فدایی خلق، رفیق خسرو ترگل کمونیست جوان پیگیری بود که زندگی‌اش را کاملا در خدمت مبارزه برای تحقق آرمان‌های انقلابی طبقه کارگر قرار داده بود. او در بهار ۱۳۳۴ در شهر بروجرد در یک خانواده‌‌ی رنج‌دیده و زحمت‌کش چشم به جهان گشود و چون خانواده‌اش از بروجرد به همدان نقل مکان کردند، مدت زیادی از زندگی کوتاهش را در این شهر گذراند. زندگی رفیق خسرو ترگل واقعا کوتاه بود؛ چرا که رژیم ددمنش شاه در حالی که تنها بیست بهار از زندگی او گذشته بود، وی را به همراه رفیق حسین سلاحی به جوخه‌ی اعدام سپرد و خبر ریختن خون این فرزند دلیر مردم ایران را در ۳۱ خرداد ۱۳۵۴ با درج خبر کوتاهی در روزنامه‌های جیره‌خوارش اعلام نمود.

رژیم دیکتاتور و وابسته به امپریالیسم شاه که هیچ صدای مخالفی را بر نمی‌تابید در شرایطی رفیق خسرو را در بیست سالگی تیرباران نمود که وی در خرداد ۱۳۵۳ در همدان دستگیر و پیش از مرگ توسط دژخیمان رژیم شاه به طور وحشیانه شدیدا شکنجه شده بود. یکی از شکنجه‌های اعمال شده به این جوان انقلابی این بود که شکنجه‌گران، وی را روی تخت فلزی خوابانده و با گذاشتن یک دستگاه سوزاننده (هیتر) زیر تخت برای مدت طولانی بدن او را سوزاندند. به گفته دوستان رفیق خسرو در زندان قصر، شدت زخم‌های ایجاد شده در بدن وی به حدی بود که حتی بعد از گذشت يك‌سال باز هم وی مجبور بود به‌طور مرتب جای سوختگی‌های بدنش را پانسمان کند.

رفیق خسرو همراه با رفیق حسین سلاحی از جمله جوانان انقلابی‌ای بودند که با شروع جنبش مسلحانه به حمایت از این جنبش و چريک‌های فدایی خلق برخاسته بودند. هر دو این رفقا تجربه دیکتاتوری خون‌آشام شاه را در زندگی خود داشتند. چرا که این رژیم، عزیزان هر یک از آنها را در سال خونین ۵۰ تیرباران و یا در درگیری کشته بود. رفیق حسین برادر رفقا جواد و کاظم سلاحی بود و رفیق خسرو، فامیل کارگر انقلابی هوشنگ ترگل بود که در ارتباط با گروه آرمان خلق در ۱۷ مهرماه سال ۱۳۵۰ تیرباران شده بود. چریک فدایی خلق رفیق جواد سلاحی در فروردین سال ۵۰ در جریان پخش اولین اعلامیه‌های چريک‌های فدایی خلق در تهران به شهادت رسیده بود و چریک فدایی خلق رفیق کاظم سلاحی پس از دستگیری و تحمل شکنجه  همراه با رفیق احمد خرم آبادی در تیرماه سال ۱۳۵۰ توسط دژخیمان رژیم شاه تیرباران شده بود.

رفقا خسرو ترگل و حسین سلاحی از جمله انقلابیونی بودند که پس از آغاز جنبش مسلحانه در فضای انقلابی‌ای که با این جنبش در جامعه به وجود آمد خود را متعهد می‌دیدند که به هر طریق ممکن به تداوم و پیشروی جنبش مسلحانه که آن را به حق در خدمت رهایی توده‌ها می‌دانستند خدمت کنند. واقعیت این است که با آغاز جنبش مسلحانه فضای سیاسی جامعه تحت تاثیر این جنبش دگرگون شد. شور و شوق مبارزاتی جای رکود و خمود قبلی بر مبارزات توده‌ها را گرفت و به تدریج دو مطلق حاکم بر روحیات توده‌ها که به قول رفیق امیرپرویز پویان ضعف خود را مطلق و قدرت دشمن را نیز مطلق تصور می‌کردند، جای خود را به اعتراض و مبارزه داد. در همان سال ۵۰ فضای مبارزاتی، قبل از همه در دانشگاه‌ها و در میان روشنفکران انقلابی نمود آشکار یافت. اما دیری نپایید که جوانان آزادی‌خواه و مبارز بسیاری از میان خانواده‌های زحمت‌کش و آگاه به سوی جنبش مسلحانه روی آوردند. به تدریج گروه‌های کوچکی شکل گرفتند که ضمن تلاش برای ارتباط با انقلابیون مسلح، خود مستقلا به مبارزه مسلحانه با رژیم مبادرت می‌نمودند. برخی از این جوانان در راهی که چریک‌های فدایی خلق بنیان گذاشته بودند گام برداشتند، رفیق خسرو از جمله چنین انقلابیونی بود.

رفیق خسرو ترگل در اوایل سال ۱۳۵۲ با رفیق حسین سلاحی در همدان آشنا شد و این آشنایی به تشکیل گروه کوچکی جهت مبارزه با رژیم دیکتاتور شاه منجر شد. این رفقا به طور پیگیر با مطالعه آثار مارکسیستی و انقلابی به بالا بردن سطح آگاهی خود پرداخته و با ترتیب دادن برنامه‌های کوه‌نوردی در كوه‌های سرکش همدان به خود‌سازی می‌پرداختند. آنها در جریان این مطالعات و فعالیت‌ها به این نتیجه می‌رسند که برای ادامه مبارزه حتما باید با چريک‌های فدایی خلق ارتباط بگیرند. در این مقطع آنها به فکر ربودن یک هواپيما در مسير مشهد-تهران می‌افتند که با بردن آن به یک کشور خارجی بتوانند خواهان آزادی تعدادی از زندانيان سياسی شوند و هم در خارج از کشور امکان ارتباط با تشکیلات چریک‌های فدایی خلق را پیدا نمایند. با چنین فکری این دو یار انقلابی برای تهیه تدارکات لازمه، مصادره یک بانک را در دستور کار خود قرار می‌دهند و بانک صادرات شعبه جهان‌نما در همدان را برای این منظور شناسایی می‌کنند. متاسفانه طرح مصادره بانک با موفقیت توأم نمی‌شود.

واقعیت این است که انقلابیون در سال ۵۰ با کم‌ترین امکانات موجود به وظیفه انقلابی‌ای که تاریخ بر عهده‌شان قرار داده بود عمل می‌کردند. این رفقا نیز سلاح درست و حسابی در اختیار نداشتند و خود اقدام به درست کردن نارنجک کردند. در این مقطع، آنها در خانه امنی که داشتند به دلیل اشتباه، نارنجک دست‌سازشان منفجر می‌شود. در نتیجه مجبور به ترک خانه و رفتن به مشهد می‌شوند.
دو رفیق مصمم برای تداوم مبارزه‌ی مسلحانه علیه رژیم دیکتاتور شاه که به حق آن را عامل فقر و بدبختی توده وسیع مردم ایران می‌دانستند، در مشهد با مادر سلاحی تماس می‌گیرند و این مادر زحمت‌کش و آگاه با از خودگذشتگی تمام برای آنها پول تهیه کرده و قول تهیه شناسنامه برای حرکت‌های بعدی را به آنها می‌دهد.
در این فاصله رفیق خسرو به تهران رفته و خانه‌ای اجاره می‌کند اما به دلیل عدم داشتن تجربه نسبت به تاکتیک‌ها و اعمال دشمن، به همدان می‌رود تا از خانه‌ای که به دلیل انفجار نارنجک آن‌جا را ترک کرده بودند وسایلی را برای خانه جدید به تهران بیاورد. در حالی که با توجه به انفجاری که در آن خانه صورت گرفته بود پای ساواک به آن خانه باز شده و ماموران ساواک در آن‌جا کمین کرده بودند. بنابراین اقدام اشتباه رفیق خسرو در رجوع به خانه‌ی مذکور باعث می‌شود که وی در آن‌جا دستگیر شود.
به دنبال دستگیری رفیق خسرو دژخیمان ساواک وی را زیر وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها قرار می‌دهند. ساواک حتی تهرانی (بهمن نادری‌پور)، شکنجه‌گر معروف را از تهران به همدان می‌فرستد تا بر شکنجه‌ی رفیق خسرو نظارت کند و از تجربیاتش در امر شکنجه بتواند به اطلاعات او دست یابد. جسارت و بی باکی رفیق خسرو تا آن حد بود که علی‌رغم همه‌ی شکنجه‌هایی که متحمل شده بود در جریان برده شدن به دادسرای ارتش و بیدادگاه‌های دیکتاتوری رژیم سلطنتی، یک‌بار خود را از یکی از پنجره‌های ساختمان دادسرای ارتش به بیرون پرتاب نمود. در جریان این امر با این که زخمی شده بود مبادرت به فرار نمود. اما به دلیل این‌که لباس زندان را به تن داشت و محل را نیز به درستی نمی‌شناخت پس از عبور از نرده‌های دادسرای ارتش دستگیر گردید. او را به کمیته شهربانی که یکی از شکنجه‌گاه‌های رژیم شاه بود بردند و نزدیک به یک ماه او را تحت شکنجه و اذیت و آزار قرار دادند. تا این که خبر اعدام وی را در تاریخ ۳۱ خرداد سال ۱۳۵۴ در روزنامه خود اعلام کردند.
با اعدام رفیق خسرو طبقه کارگر یکی از فرزندان مبارز خود و جنبش مسلحانه یکی از پرشورترین یاران خویش را از دست دادند.

یاد رفیق خسرو ترگل گرامی و راهش پر رهرو باد!