مظفر محمدی - مبارزه اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر "نیازهای حیاتی و فوری جنبش کارگری"

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

در باره ی مبارزه اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر و ملزومات پیروزی آن، بدوا باید موقعیت واقعی و عینی شرایط کار و زندگی طبقه کارگر را ببینیم و به علت ویا علل آن آگاه باشیم. از جمله، شرایط کار و زندگی طبقه کارگر، تشکل ها و گرایشات موجود کارگری یا به نام کارگر و رفرم و رفرمیسم در جنبش کارگری.شناخت این مسایل به ما کمک می کند تا در بطن شرایط و توازن قوای معین، نقاط قوت و ضعف مبارزه اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر و ملزومات سیاسی و سازمانی آن را پیدا کنیم.

شرایط کار و زندگی طبقه کارگر
نگاهی به شرایط کار و زندگی طبقه کارگر نشان می دهد این طبقه ی اصلی که چرخ های جامعه بر شانه های او می چرخد و شاهرگ حیات سرمایه داری در دستان  او است، اما محرومیت ها و بی قانونی محض و شرایط دهشتناکی که به او تحمیل شده پشت طبقه کارگر را خم کرده است. ببینید، از جمعیت ۸۵ میلیونی ایران، ۲۰ میلیون کارگر شاغل در مراکز بزرگ و کوچک تا کار فصلی و موقت تا  دستفروشی و کولبری و سوخت بری، زندگی محنت باری را متحمل شده است. آمار رسمی  ده میلیون بیکار را ثبت کرده اما در واقع، صف بیکاری مطلق اگر زنان خانه دار را هم به آن اضافه کنیم بسیار بیشتر از ده میلیون است. با این حساب جمعیت کارگری ایران بالغ بر ۴۰ میلیون کارگر شاغل و بیکار، یعنی بالغ بر نصف کل جامعه است.
- بیحقوقی  مطلق طبقه کارگر را احاطه کرده است. اکثریت کارگران بدون قرارداد و یا با قراردادهای کوتاه مدت سه تا شش ماه کار می کنند. در این شرایط کارگر خود را موقت می بیند و هر لحظه ممکن است به بهانه ای اخراج و تعدیل شود.
- دستمزد مکفی برای تامین معیشت بی دغدغه و مسکن مناسب برای خانواده های کارگری مثل رویا است.
- شرایط کار و زندگی کارگران پروژه ای که بخش بزرگی از طبقه کارگر هستند وحشتناک تر است. خوابگاه هایشان مثل کاروانسراهای دوره قاجار است. کارگری که شمشیر اخراج مدام بر بالای سرش می چرخد محکوم به هر شرایطی است که به او تحمیل می گردد. به نازل ترین دستمزد تن می دهد و دورنمای ادامه ی کار و رفاه و امنیتش تاریک و مرگ و زندگیش در دستان حریص و ضد انسانی کارفرماها و دولت است. دورنمای کار و زندگی کارگر از امروز به فردا و از این ماه تا ماه بعد است و نه بیشتر.
- فقر و ناامنی کارگر را محافظه کار کرده است. کارگران توان اعتصاب طولانی مدت ندارند. بدون دستمزد نان سفره شان تامین نیست.
- بعلاوه ما طبقه ای داریم که  فضای بلبشو فکری و سیاسی و شیوه ها و راهکارهای مسموم فضای مجازی، کمپین های جمع آوری امضا، قطعنامه ها، بیانیه ها و تاکتیک های عجیب و غریب مثل تخلیه محل کار و خوابگاه ها بجای اعتصاب در محل کار و غیره در مبارزات اخیر کارگران پروژه ای...، حاکم است.
این شرایط فلاکتبار طبقه ای است که با پتانسیل و قدرت عظیم اجتماعی می توانست و می تواند هر وقت اراده کند کارفرما و دولت را به فرود آوردن سر تعظیم و تمکین و تسلیم به خواستهایش وادار کند.
- در طرف مقابل یک حکومت آش و لاش و داغان سگ صاحبش را نمی شناسد. برنامه های اقتصادی دولت فرمالیته و بی اعتبار و بدون هیچ چشم انداز بهبودی در شرایط کار و زندگی طبقه کارگر ده ها میلیونی و با ۶۰ میلیون انسان زیر خط فقر یا خط مطلق فقر است. آخرین چشم انداز اقتصادی دولت، کوپنی کردن کالا، بالا و پایین رفتن اعداد بی ارزش یارانه ها و بازی با سرنوشت طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه است. این برنامه نیست، سند اسارت و ریاضت و مرگ تدریجی خانواده های کارگران و زحمتکشانی است که شبانه روز را با دغدغه ی سفره های خالی و چهره های بی رمق کودکان و چشمان نگران سالمندان مریض و مایوس از بهبودی بخاطر عدم دسترسی به بهداشت و درمان و دارو و ابتدایی ترین نیازهای زنده ماندن است. زندگی در حواشی شهرها اگر فقط سقفی بر بالای سر باشد یک نعمت بحساب می آید. بخشی از کارگران و خانواده هایشان از این "نعمت" هم محروم و به گورخوابی و پشت بام خوابی پناه برده است. براساس امار دولتی سه چهارم جمعیت کشور نیازمند کالاهای اساسی اند. فقر نهادینه شده است.
این شرایط اقتصادی و ناامن طبقه کارگری است  که در غیاب سازمان قدرت کارگری، توان ایجاد تغییر جدی در مساله دستمزد و رفاه و امنیت شغلی را از او گرفته تا چه رسد به تاثیر گذاری بر تحولات جامعه!
 
تشکل ها و گرایشات  موجود در جنبش کارگری و مساله رفرم
طبقه کارگر فاقد تشکل مستقل و پایدار کارگری است. تشکل های دولتی مثل شوراهای اسلامی و "کانون هماهنگی شوراهای اسلامی کار"، خانه کارگر و انجمن های صنفی و "کانون عالی انجمن های صنفی"، هنوز که هنوز است سنگ کارگر را به سینه میزنند و تنها نهادهای رابط کارگران با کارفرماها و دولت اند. حتی انجمن های صنفی دولتی را بخاطر این که مبادا به تشکل های مستقل و سندیکاهای کارگری واقعی شیفت کنند و به رقبای  دو تشکل دولتی دیگر تبدیل شوند، از هر خاصیتی برای کارگران تهی کرده اند.  این تشکل های ضد کارگری با نقاب مدافع کارگر در واقع در خدمت منفعت کارفرماها و دولت قرار دارند. دفاع گاه بگاه و ریاکارانه ی روسای این نهادهای وابسته به دولت و کارفرما به شدت مشمئز کننده است. برای مثال در فصل تعیین حداقل دستمزدها همین امسال خانه کارگر و محجوب رییس این بنگاه فاسد ضد کارگری و صاحب کرسی در مجلس اسلامی از افزایش مزد تا ۲۰ میلیون تومان حرف میزد تا بگوید او برادر خلف کارگران است بدون این که تلاشی ناچیز برای تحقق آن به انجام برساند.
خانه کارگر یک امپراطوری است که از بودجه حق عضویت میلیون ها کارگر و دیگردرآمدهایش هزاران میلیارد تومان ذخیره کرده و به جیب زده است. گاهی نمایش های مسخره اعزام کارگران به مشهد، تور کارگری به شمال و تبلیغ توخالی این که کارگران  برای نیازهای وسایل خانه از قبیل یخچال و غیره به خانه کارگر مراجعه کنند و حتی اعلام کرده است که کارگران صاحب اتومبیل، وسایل یدکی ماشین هایشان را توسط خانه کارگر تهیه کنند... اما این مانورهای ناشرافتمندانه ای است که هدفش فقط متوهم کردن کارگران به این نهاد ضد کارگری و کسب محبوبیت کاذب در میان بخش کوچکی از کارگران و تشکیل باندهای خود در صفوف طبقه کارگر است.
طبقه کارگر ایران جنبش رفرمیستی صاحب سنت و تشکیلات که اساسا اتحادیه و سندیکاهای کارگریه، نیست.
اعتصابات با شکوه کارگران هفت تپه و حمایت فلزکاران جنوب مثل ستاره ای درخشان در جنبش کارگری ایران در همه ی این دهه ها است. تجمعات کارگران هفت تپه با شعار شورا خواهی و خرد جمعی، تصویر شورانگیزی از ابراز وجود دستجمعی و متحدانه ی این بخش کارگری را ترسیم کرده است. اما به دلایل متعددی از جمله سرکوب و سردواندن کارگران بین مدیران و کارفرماهای امروز خصوصی و فردا دولتی و برعکس، اخراج رهبران عملی و در آستانه ی ورشکستگی قرار دادن این مرکز مهم کارگری، هنوز هفت تپه سرو سامان نگرفته و شوراخواهی و خرد جمعی از آنجا که پشتش و اتکایش به جنبش مجامع عمومی منظم و پایدار نبسته است، افق روشنی پیشاروی ندارد.
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه  در ابتدای کار با رنگ و بوی سنت سندیکایی برای رفرم، تشکیل شد. امروز در غیاب رهبران عملی سندیکای شرکت واحد و به اسارت در آوردنشان توسط دولت این سنت رفرمیستی هم رنگ باخته است. دولت ضد کارگر با سرکوب فعالین سندیکا توان مطالبه گری و رفرم خواهی را هم از آن گرفته است.
در نتیجه، طبقه کارگر تا به امروز فاقد تشکل های مستقل و جنبشی قدرتمند برای  بهبود در شرایط کار و زندگی خود است. هیچکدام از تشکلهای دولتی و غیر دولتی ابزاری برای رفرم و علیه بیحقوقی طبقه کارگر نیستند.
- علاوه بر این ها گرایشات دیگر چپ و "کارگر کارگری" در جنبش طبقه کارگر بوفور هستند. جریاناتی که  اساسا نقش مخربی در جنبش کارگری دارند. این ها محافل و افراد متعددی در درون و بیرون طبقه کارگر هستند و ارتباطات معینی با فعالین و بخشهایی از طبقه کارگر برقرار کرده اند و سمومشان را به رگ های جنبش کارگری و طبقه کارگر میریزند.
"تروتسکیست های حول و حوش مازیار رازی". "آنارشیست های کارگری"،  "اتحادیه فلزکار مکانیک" مازیار گیلانی نژاد که تا کنون ۱۲۵ شماره نشریه بیمایه و بی خاصیت ماهانه "پیام سندیکا" و یک خبرنامه منتشرکرده است. او با وجودی که اتحادیه فلزکار مکانیکش تابلویی بیشتر نیست اما بعنوان فعال ترین "سندیکالیست" در صفوف بخش هایی از کارگران میلولد. حزب چپ ایران (فداییان خلق)،  "کانون مدافعان حقوق کارگر"علیرضا ثقفی، راه کارگر محمد رضا شالگونی، اتحاد سوسیالیستی کارگری، "کمیته هماهنگی"، "کمیته پیگیری ایجاد تشکل های کارگری"، که ابتدا   فعالین برجسته ای مثل  محمد جراحی، و شاهرخ زمانی در راسش قرار داشتند. محمد موسس سندیکای نقاشان هم بود که  متاسفانه چند سال قبل با مریضی سرطان فوت کرد و شاهرخ زمانی هم در زندان مرد که شایعه ی کشتن او توسط رژیم مطرح است. شاهرخ طرفدار ساختن حزب کارگری بود و می گویند مانیفست حزب را از زندان به بیرون فرستاده بود. در غیاب این دو نفر این نهاد بیرون از کارگران هم عملا کنار رفته است.
بعلاوه  روشنفکرانی مثل آصف بیات، ناصر زرافشان، رییس دانا... و خبرنگاران و گزارش نویسان کارگری هستند که با نوشتن کتاب و مقالات و گزارش در واقع نقش سیلیبریتی های کارگری را ایفا می کنند. صاحبان این گرایشات چه با نام تشکل دلبخواهی و چه با امضای شخصی و فردی علیرغم هر نیت خیر که داشته باشند اما عاملین اغتشاش فکری و سیاسی و عملی در صفوف جنبش کارگری و طبقه کارگر اند. امضای این ها پای همه ی قطعنامه ها و بیانیه ها و تومارهای کارگری هست.
این گرایشات اما در ضدیت با موضوعات اساسی مربوط به طبقه کارگر یعنی، تحزب کمونیستی طبقه کارگر و جنبش مجامع عمومی کارگری با هم متفق اند.  ضدیت این ها با منصور حکمت بنیانگزار تحزب کمونیستی طبقه کارگر، مدافع و فعال سرسخت قدرت گیری طبقه کارگر و عنصر برجسته ی بیرون کشیدن کمونیسم از زیر آوار فروپاشی بلوک شرق و دیوار برلین و تبلیغات حجیم و سنگین بورژوازی جهان علیه کمونیسم که مدعی شدند "کمونیسم مرده و به پایان رسیده است"... هم یک مساله دیگر مربوط به حزب گریزی و حکمت ستیزی این گرایشات درون و بیرون طبقه کارگر و جامعه است.
تنها یک نمونه برجسته از نقش مخرب این گرایشات خصلت نمای مشترک اکثرجریانات مذکور است:
مازیار گیلانی نژاد با عنوان دلبخواهی اتحادیه فلز کار مکانیک بین کارگران جوشکار پروژه ای های جنوب به جمع آوری امضا برای نمایندگی خود پرداخت. بعد به میان کارگران پروژه ای نفت رفت و گفت من نماینده شما هستم. به وزارت کار رفت و گفت ببینید من نماینده کارگران پروژه های نفت جنوب هستم. شما نمایندگی من را بپذیرید من کارگران را از نفوذ اپوزیسیون برحذر می دارم. سیاست  گیلانی نژاد ( اگر بشود اسمش را سیاست گذاشت) این است که:
"در چهارچوب قانون کار فعالیت می کنیم، به شیوه مسالمیت امیز مبارزه می کنیم، به کارفرما آسیب نمی رسانیم و اپوزیسیون را تو کارگران راه نمیدهیم." چه چیزی و خدمتی بهتر از این برای وزارت کار که از او استقبال کند!
با دخالت های گیلانی نژاد، نتیجه ی کمپین ۲۰-۱۰ هم با آن سیاست کذایی تخلیه محل کار و خوابگاه ها و حذف نام اعتصاب، این شد که کارفرما هم استقبال کرد و نهایتا با تثبیت ۲۰۰ ساعت کار در ماه یعنی ۲۰ روز  با روزانه ۱۰ ساعت کار بدون اضافه کاری، و حذف حق بیمه و حق اولاد و خیلی امتیازات دیگر، داستان به نفع کارفرماهای پروژه ای نفت تمام شود. چه چیزی بهتر از این برای کارفرما! استراتژی جریان گیلانی نژاد رقابت با خانه کارگر و رویای تصرف کرسی پارلمانی محجوب است.
- در ادامه میرسیم به سوال اصلی "مبارزه اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر و ملزومات سیاسی و سازمانی" آن بعنوان نیاز حیاتی و فوری جنبش کارگری برای پیروزی.
بعنوان یک اصل بی برو برگرد، طبقه کارگر به سیاست واحد و منسجم در جنبش طبقاتیش نیاز دارد.
امروزه خیزش ها و شورش ها به بستر کشمکش های طبقاتی و اجتماعی در ایران تبدیل شده است.
تحولات یک دهه اخیر از دی ماه ۹۶، آبان ۹۸ و خیزش شهریور ۱۴۰۱ تاثیر عمیقی در رابطه مردم و دولت جمهوری اسلامی داشته و توازن قوا را به نفع جامعه و مردم تغییر داده است.
توقع مردم بالا رفته، راست اپوزیسیون داخل و خارج به عقب رانده شده و آزادیخواهی گسترش یافته است. امروز و در تداوم خیزش های اجتماعی، جنبش معیشت به سرلوحه مبارزات جاری و آتی جامعه رفته است. معیشت امر کل جامعه است. اقلیتی مفتخور و دزد و فاسد را اگر کنار بگذاری اکثریت نود درصدی جامعه معضل اساسی شان اقتصاد است، نان است، مسکن است، رفاه است، خوشبختی و سلامت و امنیت است. این تحولات تاثیر بسزایی روی جنبش کارگری و طبقه کارگر بعنوان طبقه اصلی جامعه و تعیین کننده ی سرنوشت جامعه هم گذاشته است.در جنبش برای معیشت، طبقه کارگر در مرکز تحولات و هر پیشرویش به کل جامعه امید پیشروی می دهد.  این توازن قوای واقعی و عینی شرایطی را فراهم کرده است که طبقه کارگر میبایست با استفاده از آن در مسایل حیاتی مربوط به کار و زندگیش و بویژه مساله دستمزدها، رفاه و امنیت شغلی تغییر جدی بوجود بیاورد.
با وجود این شرایط، بدلایلی که پیشتر گفتم، یک سال گذشته  ۱۴۰۱ هم، علاوه بر حملات خونین به اعتراضات توده ای، برای طبقه کارگر سال نازل ترین مصوبه دستمزدها، بیشترین حملات بر اعتصابها و تشکلها و فعالین کارگری، رکوردهای تازه تر در گرانی و محرومیت و بالاترین ارقام از قربانیان کارگری در حوادث محیط کار بوده است.
در رابطه با مبارزه اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر، ما همیشه گفته ایم  در ایران امروز هر حرکت کارگری و هر اعتراض اجتماعی هم سیاسی است.  دستمزد معوقه را بخواهی سیاسی اش می کنند و با پلیس و زندان و شلاق سراغت  می آیند. برخورد رژیم با جنبش کارگری در مقایسه با دیگر بخش های جامعه بطور سیستماتیک و دایمی، بسیار سخت تر و خشونت بارتر است. بیشترین خشونتها علیه کارگران اعمال می شود و بیشترین شلیک به سمت کارگران صورت میگیرد. آقدره، هپکو، شرکتهای پیمانکاری نفت و گاز، هفت تپه، و نمونه های بسیار بیشتری از این سرکوب از تعقیب و زندان و اخراج و حتی شلاق، همیشه وجود داشته است.
سوال این است، جنبش کارگری چگونه میتواند از این مرحله گذشته و قدرت واقعی اش را نشان دهد.
چطور طبقه کارگر نشان می دهد که دولت نمیتواند کاری را که در خیابان و دانشگاه ها و مدارس و با معلمان و بازنشستگان می کند با طبقه کارگر بکند. طبقه کارگر بخاطر موقعیتش در اقتصاد از قدرتی برخوردار است که  هیچ قشر و بخش دیگر جامعه آن را ندارد. رژیم در این عرصه بسیار ضربه پذیرتر است. طبقه کارگر همینکه فقط دستمزد مکفی اش را بخواهد و بگوید که "من سر کار نمی روم"، کافی است تا جمهوری اسلامی را به عقب نشینی وادار کرده و در بزنگاه هم به لبه پرتگاه  نزدیکش کند. اعتصاب کارگر نفت اگر بر سر اضافه کاری باشد، اگر بر سر دستمزد باشد و صنعت نفت را حتی یک روز و چند روز بخواباند، از نظر استراتژیک عملا همان تاثیر را دارد. طبقه کارگر باید برای به میدان آوردن قدرت واقعی اش تدارک ببیند.
وظیفه جنبش کمونیستی و کارگری این است که یک استراتژی روشن برای این پدیده داشته باشد. یعنی چگونه جنبش کارگری از این موقعیت خارج شود و به جایی برسد که مبارزه اقتصادی و اعتراض، اعتصاب و حتی دخالتگریش در تحولات سیاسی جامعه، ارکان سرمایه داری یعنی کارفرماها و دولت را بلرزه در بیاورد.
کلید این مساله، یکی و اساسا در جنبش مجامع عمومی منظم کارگری است. قدرت کارگر در تجمعش است. در تصمیم گیری جمعیش است، در خاصیت طبقاتیش است. ما نه امروز بلکه از همان آغاز تحزب کمونیستی و حزب کمونیست ایران گفتیم جنبش مجمع عمومی کلید حل مساله ی اتحاد و قدرت کارگران است. اما بین "جنبش مجامع عمومی منظم کارگری" و هر تجمع اتفاقی دیگر کارگری حتی به نام مجمع عمومی، تفاوت وجود دارد. جنبش مجامع عمومی کارگری موردی، فصلی و یا این و آن تجمع اعتراضی کارگران نیست. جنبش مجامع عمومی منظم کارگری پایه ای ترین و کارساز ترین شکل اتحاد و تشکل دایمی کارگران است.
و این باید در ذهنیت طبقه کارگر تثبیت بشود. مجمع عمومی میتواند قطعنامه بدهد، نماینده انتخاب کند، برای مذاکره بفرستد، تصمیم بگیرد که اعتصاب بکند یا  نه.... مجمع عمومی یعنی همه ی کارگران یک بخش تمام قد پشت حرفشان هستند، پشت مطالبه شان هستند، پشت اعتصابشان و پشت نماینده هایشان هستند، این جنبش قابل سرکوب نیست.
این که هر از گاهی و در یک اعتراض و تجمع کارگران گفته شود کارگران اخراجی باید سر کار برگردند جواب نمی دهد. چرا که  فاقد ظرفیت و پشتوانه ی قدرت مجمع عمومی واقعی است.  تنها مجمع عمومی منظم کارگران می تواند کارگران اخراجی از جمله رهبرانی چون اسماعیل بخشی را به سر کار برگرداند. در یک کلام، حرکت مجمع عمومی سنگ بنای کار ما است. این یعنی قدرت کارگری.
سوال دیگر این است که جنبش مجامع عمومی منظم کارگری بعنوان ابزار اتحاد و تشکل ونقطه قدرت کارگری چگونه بر پا می شود؟
بر ما روشن است که این کار خودبخود اتفاق نمی افتد. با گفتن حلوا دهن شیرین نمی شود. باید رفت و آن را ساخت. مجمع عمومی، به عنوان یک هدف، لازمه اش وجود تعدادی از کارگران کمونیست اگاه است. شرط رسیدن به این هدف وجود و حضور رهبران عملی و کارگران سوسیالیست است که به جنبش مجامع عمومی کارگری بعنوان کلید اصلی اتحاد طبقه کارگر معتقدند و باور دارند و می روند این ابزار قدرت کارگری را می سازند. چرا که بخش تعیین کننده ی جنبش طبقه کارگر، جنبش کمونیستی است. جنبشی واقعی که می تواند مخالفت با جنبش مجامع عمومی کارگری بعنوان کلید اصلی و ابزار قدرت طبقه و حزب گریزی و ضدیت با تحزب کمونیستی کارگران در تبلیغات چپ غیرکارگری را در هم بشکند و در مقابل آن سد ببندد.این واقعیت در جمله تاریخی مارکسیسم نهفته است که می گوید: "کمونیسم ابزار مبارزه طبقه کارگر است".
در شرایط امروز، مرکز ثقل فعالیت رهبران عملی و کارگران کمونیست، راه اندازی و ساختن جنبش مجامع عمومی منظم کارگری است. سندیکا نیست که نمیشود و نمیگذارند.  شورا نیست که نمیشود و نمیگذارند. جنبش مجامع عمومی شدنی است. امکان دخالت کلیه کارگران در سرنوشت مبارزات خود را فراهم می کند. قدرت اتحاد کارگری را نشان داده و به کارگران اعتماد بنفس میدهد، گرایش کمونیستی در آن رشد و گسترش پیدا می کند و طبقه کارگر را به سمت شوراهای کارگری برای کسب قدرت سوق میدهد. جنبش مجامع عمومی  اصلی ترین تدارک برای کسب قدرت کارگران است.
تاثیر و رابطه ی جنبش طبقه کارگر با جنبش های اجتماعی را هم دسترسی کارگران به این نقطه قدرت خود یعنی مجامع عمومی منظم کارگری، تعیین میکند. وقتی طبقه کارگر به این درجه از اتحاد و جمع شدن از طریق مجامع عمومی منظم خود رسید ان زمان ظرفیت سیاسی و عملی برای نفوذ در جنبش بخشهای های دیگر جامعه را به دست می آورد، به استقبال این جنبش ها میرود، انها را مربوط به خود میداند و مثل کوه پشتش میایستد.  جنبش ها را می تواند به جلو هدایت کند و به پیروزی برساند.
بدون شک جامعه با هر درجه ازعمق و عطش دشمنی با جمهوری اسلامی، با هر درجه از فراخوانها و اعتراضات مردم و فداکاری های جوانان و بویژه دختران جوان، این قطب کارگری است که اگر آمادگی داشته باشد جامعه را بطور اجتناب ناپذیری به اهداف ازادیخواهانه اش میرساند. کارگر منفرد در اعتراضات خیابانی یک شهروند است. حتی اگر نصف معترضین محلات و خیابان ها، کارگران و فرزندان کارگران باشند، اعدادی و افرادی به معترضین اضافه می کنند. این واقعیت بی برو برگردی است که مرکز قدرت کارگر خیابان نیست، کارخانه است. بهترین حمایت از خیابان، استفاده از قدرت جنبش مجامع عمومی کارگری است. اگر در خیزش ۱۴۰۱همزمان با خیابان و دانشگاه و مدارس، در چند مرکز کارگری مجامع عمومی برگزار می شد و خواستار افزایش صد درصدی دستمزدها میشد، خواستار پاره کردن قراردادهای موقت میشد و همزمان اخطاریه و بیانیه ی برچیدن نیروهای نظامی از خیابان ها و آزادی بازداشت شدگان را صادر می کرد، توازن قوا می رفت جای دیگر. جبهه ای باز می شد که شاهرگ حیات نظام سرمایه و دولتش را در دست داشت.
زمانی جامعه به هدف  سرنگونی و انقلاب پیروزمند کارگران و زحمتکشان دست پیدا میکند که طبقه کارگر بعنوان نیرومندترین قدرت اقتصادی وسیاسی با اتحادش در جنبش مجامع عمومی کارگری عروج کند. راه میانبری وجود ندارد. پیروزی جنبش های اجتماعی از جمله جنبش آزادی زن بر دوش و عهده طبقه کارگر آگاه قرار دارد. پیروزی خواست ها و جنبش های دمکراتیک در دنیای امروز بر عهده طبقه کارگر و کمونیسم اش افتاده است. این را واقعیات عینی تحولات جوامع بشری به اثبات رسانده است.
تجارب انقلابات بهار عربی هم نشان داد که سرنوشت خیزش ها و جنبش های سرنگونی طلبانه بدون حضور متشکل و متحد طبقه کارگر و بدون هدایت و رهبری این طبقه و کمونیسم اش، سرنوشتی مشابه مصر و تونس خواهد داشت.
این "کارگر گرایی" یا "کارگر دوستی" نیست که طبقه کارگر باید بداند که اگر او در صحنه نباشد جنبش های دیگر به پیروزی نهایی دست پیدا نمی کنند. کسانی که به کارگران می گویند توجه نکن، دنبال نان خودت باش، فقط دنبال مزد خودت باش، کارگران را به سمت لیبرال ها و اصلاح گراها و جنبش های بورژوایی هل می دهند.  مشکل و معضل طبقه کارگر امروز تشکیلات کارگری که همان جنبش مجامع عمومی منظم کارگری است و تشکیلات حزبی کارگران کمونیست و پیشرو و رهبران عملی کارگری است. شکی نیست طبقه کارگر رهبران و کادرهای با نفوذی در درون خود دارد. بدون این ها که اساسا متخصصین سازماندهی توده ای کارگران هستند، جنبش مجامع عمومی کارگری راه نمی افتد.
مهم این است این رهبران و شخصیت ها و محافلشان بدوا خود در کمیته های کمونیستی کارخانه متحد شده و سازمان یابند و دوم این که ابزار قدرت متحد توده کارگران را بسازند. این ابزار چیزی جز جنبش مجامع عمومی کارگری نیست. این هر دوبهم گره خورده اند. یکی بدون دیگری نمی شود.
مسایل متعددی پیشاروی طبقه کارگر و مجامع عمومی اش قرار دارند. به چند مثال و نمونه ی آن اشاره می کنم:
- یکی از این معضلات اضافه کاری است که بدلیل دستمزدهای نازل، کارگررا به این عمل شاق و فرسوده کننده ی جان و روان خود وادار و مجبور می کند. برای اجتناب از این مشقت اقتصادی باید برای افزایش دستمزدها متناسب با رفاه خانواده کارگری جنگید.
- یک وقتی کارگران تعاونی مستقل خود را داشتند. دوره رفسنجانی همه ی تعاونی ها  را در "تعاونی امکان" ادغام و منحل کردند. تعاونی امکان یک پروژه اقتصادی بزرگ است که خیری به کارگر نمی رساند.
- کارگران فصلی و ساختمان که اکثریت عظیمی از کارگران موقتی کار را تشکیل می دهند ظاهرا انجمن های محلی و تشکل سراسری دارند و بعضا آن را سندیکا می نامند. اما این بخش کارگری هم در چنبره ی این بظاهر تشکل های کارگری گرفتارند. هیات مدیره ها و روسای این انجمن یا سندیکاها دست راست ترین جناح کارگری هستند. دست بوروکراتهایی است که کارگران باید در مقابلشان و در دفاتر سندیکا دست به سینه بایستند تا کارت بیمه اجتماعی شان صادر و یا تمدید شود. کاری که بر عهده ادارات کار است. این انجمن ها جز ابزاری برای تحقیر کارگران نیستند. کارگران در این انجمن ها دخالت ندارند و احساس قدرت نمی کنند. دفاتر انجمن که باید پاتوق کارگران و خانه ی کارگران باشد، مقر خودشیفتگانی است که مدام با ادارات دولتی حشر و نشر دارند. این دفاتر بعنوان محلی که کارگران دارای کتابخانه، کلاس های اموزشی و برنامه های تفریحی است، نیستند. آیا می شود این سیستم را اصلاح کرد؟ قطعا نه. تنها با راه اندازی مجامع عمومی منظم کارگری است که می توان این شرایط را تغییر داد و نمایندگان واقعی منتخب مجامع عمومی را تعیین نمود.
لازم به تذکراست که در بین سندیکایست ها کارگران شریف اما متوهمی هم وجود دارند که برای حفظ سندیکا یا انجمن زندان رفته و آسیب دیده اند. اما ظرفیت های این بخش در مکان واقعیش قرار ندارد و کماکان اسیر سنتی هستند که افقش محدود، سیاست مبارزاتیش محافظه کارانه و قانونگرا هستند. در حالیکه دولت برای قوانین خودش هم تره خرد نمی کند.
ما نمی توانیم بن بست سندیکالیسم و سندیکاسازی را رفع کنیم. جنبش سترون سندیکالیسم در ایران صحنه و بازی را به خانه کارگر باخته است.  مبارزه اقتصادی وسیاسی طبقه کارگر در گرو جنبش مجامع عمومی منظم کارگری است. اگر کسی فکر کند هنوز مجال سندیکا سازی هست و هنوز سندیکا یک ظرف مبارزه ی کارگران برای دستمزدها، لغو قرادادهای موقت و جلوگیری از اخراج ها است خوب برود درستش کند. هر جا زمینه ی تشکیل سندیکای مستقل و واقعی کارگری است برویم درست کنیم. اگر سندیکا ظرف مبارزه اقتصادی است میرویم میسازیم. اما فراموش نکنیم که ولو امکان سندیکاسازی باشد، که به نظر من اگر محال نباشد، امکانش بسیار کم است، بدون اتکا به مجامع عمومی منظم و دخالت از پایین توده های کارگر، سندیکای فرضی نه امکان ادامه کاری موثر دارد و نه ظرفیت تحقق خواستهای فوری کارگران را خواهد داشت.
تشکل های مستقل کارگری با خاصیت ها و کارکردهایشان مشخص می شوند. اگر کارگر بداند عضو سندیکای مستقل باشد، کارفرما نمی تواند به راحتی اخراجش کند، اگر سندیکا صندوق کارگری می زند، تعاونی تشکیل می دهد...، پای سندیکایش می ایستد. اگر انجمن یا سندیکای کارگری وجود داشت که پشت و پناه کارگران باشد و بگوید نمیگذارم کارگری شب دست خالی به خانه برود. از تعاونیش کمک می گیرد،حق عضویت ها ودیگر درآمدها را برای چنین وقت هایی می خواهد...، دیگر اخراج کارگر دلبخواهی کارفرما نیست، کارگر بیکار نمی شود، گرسنه نمی ماند و... این خاصیت تشکل مستقل کارگری است. کافی است یک مجمع عمومی کارگری منظم و پایدار جایی شکل بگیرد و تثبیت شود. خیلی سریع تکثیر می شود. جنبش مجامع عمومی منظم کارگری در گرو پنج – شش نفری آدم جدی و صاحب نفوذ و رهبر عملی است که این ماشین را بحرکت در آورد. یعنی کسانی که مجامع را می چرخانند، پایدار و ادامه کارش می کنند، تثبیت می کنند و پایش می ایستند. توده های کارگر وقتی ببینند اگر متحد و متشکل باشند، اگر تک تک کارگران عضو مجمع عمومی و صاحب رای و نظر و تصمیم گیری جمعی اند، دیگر اسیر بی چون و چرا و برده ی محض کارفرماها و دولت نمی شوند، پای تشکل شان، پای اتحادشان و پای مجامع عمومی منظم شان میایستند. در چنین سنتی سندیکا هم باشد پایش می ایستند. این سنت شورایی کارگری برای کسب قدرت و اداره جامعه در آینده ی انقلابی ایران هم هست.
بعنوان ختم کلام، خطاب به رهبران عملی و پیشروان جنبش کارگری می گویم. رفقا! ما حزب ساختیم و حزب را در دسترس شما برای انتخاب قرار داده ایم. حزب ما کوهی ادبیات از برنامه و سیاست و تاکتیک های کارگری و کمونیستی برای پیروزی و پیشروی جامعه دارد. این ادبیات در دسترس و روی میز فعالین و رهبران عملی و محافل کارگران سوسیالیست قرار دارد. از میان این حجم بزرگ ادبیات، امروز طبقه کارگر به اتحاد پیشروانش در کمیته های کمونیستی کارخانه و جنبش مجامع عمومی کارگری و برپایی فوری آن نیاز دارد.
در جناح راست جنبش کارگری هم گرایشات و تلاش ها و ادبیاتی هستند و از امکانات گسترده ی دولتی و کارفرمایی برای تبلیغ و انتشار برخوردارند. ایلنا ی خانه کارگر، سایت های الف، فارس، ادبیات سندیکالیست ها و سیلیبریتی های کارگری...، از این جمله اند. این شمایید که در میان این حجم وسیع تبلیغات و سیاست و تاکتیک های کارگری و کمونیستی از طرفی و جناح راست جامعه از طرف دیگر، منفعت طبقاتی را از منافع دیگر جریانات بورژوایی و خرده بورژوایی تشخیص می دهید و جنبش کارگری را از اغتشاشات فکری و سیاسی و افکار و ایده های ضد کارگری و خرافات بورژوایی برحذر داشته و مصون نگه می دارید.
"جنبش مجامع عمومی منظم کارگری" نه تنها ابزار مبارزه متحدانه علیه کارفرما و دولت برای مطالبات فوری و حیاتی از جمله افزایش دستمزدها، پاره کردن قراردادهای موقت و کسب امنیت شغلی و دیگر مزایای کارگری است، بلکه ظرف و ابزار و امکانی برای صیقل دادن افکار و سیاستهای کارگری و کمونیستی در مقابل سیاستهای راست و بورژوایی است. مجامع عمومی منظم ظرف آگاهی بخشی، تمرین اتحاد طبقاتی محکم و پایدار و ادامه کار و ابزار نشان دادن قدرت کارگر به خودش و به دشمنانش است.
مسلما فراموش نمی کنیم که در متن تحولات جاری و مبارزه طبقاتی مداوم، نگاه مان به انقلاب و قدرت گیری طبقه کارگر و ایجاد جامعه ی آزاد و برابر و فارغ از بهره کشی انسان از انسان و لغو کار و بردگی مزدی است!  
                                 
زنده باد تحزب کمونیستی طبقه کارگر
زنده باد جنبش مجامع عمومی منظم کارگری
ازادی، برابری، حکومت کارگری

مظفر محمدی- آبان ۱۴۰۲- نوامبر۲۰۲۳