ما کیستیم ؟ – وارثان خون و شهادت. عده ای از مبارزان قبل انقلاب که در قیام سال ۱۳۵۷ مشارکت فعال داشتند و تقاص ان را با بیش از ۵ سال زندان در اسارت گاه های خمینی جلاد پس دادند و سپس با درس گیری از تجارب و اشتباهات در تمام کنش های اجتماعی از سال ۱۳۷۸ فعال شرکت نموده و تلاش کرده اند تا این کنش ها را جهت دار نمایند وآن ها را از الودگی های سیاست های اصلاح طلبان دروغین و مدعیان داخل نشین و خارج نشین پالوده نمایند .
ما نیز بخشی از همان هائی هستیم که در جنبش ۱۳۸۸ توانستیم شعار “مرگ بر دیکتاتور- مرگ بر خامنه ای ” را به شعار محوری جنبش تبدیل کرده و ساختار حاکمیت ارتجاعی جمهوری اسلامی را به چالش کشانیم . اطلاعیه ها و بیانیه های ما از همان زمان با نام جنبش انقلابی مردم ایران در تظاهرات ها توزیع و برخی رسانه های خارجی نیز بازتاب یافت. ما اعتقاد داریم جمهوری اسلامی ایران تنها حکومت در جهان است که کودکان را نیز اعدام میکند و هزاران زن در آن بهخاطر مخالفت، اعدام شده و یا در زیر شکنجه بهقتل رسیدهاند. دهها هزار زن سیاسی و اجتماعی از جمله دختران نوجوان، زنان باردار و مادران سالخورده در دهه ۶۰ بهخاطر استفاده از حق آزادی بیان و عقیده اعدام شدند. کار بجائی رسید که آیت اله منتطری که خود مبدع ولایت فقیه و در موضع جانشین خمینی قرار داشت در اعتراض نسبت به اعدام دختران سیزده چهارده ساله خطاب به خمینی نوشت: «… اعدام دختران سیزده چهارده ساله به صرف تندزبانی بدون اینکه اسلحه در دست گرفته یا در تظاهرات شرکت کرده باشند کاملا ناراحتکننده و وحشتناک است، فشارها و تعزیرات و شکنجههای طاقتفرسا رو به افزایش است.» .این فتوا درست پس از پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق و شکست قطعی ایران در جبه ها صادر شد بنا به اظهارات مکتوب آیت اله منتطری بیش از ۳۰۰۰ زندانی سیاسی و بهگفته برخی منابع چندین برابر آمار منتظری زندانی سیاسی در سال ۱۳۶۰ قتلعام شدهاند. براساس اسناد و گزارشهای موثق زندانیان سیاسی در گروههای شش نفره یا بیشتر در فاصله زمانی نیم ساعت برای اعدام برده میشدند و پیکرهای آنان نیز توسط کامیونها منتقل و در گورهای دستهجمعی بهویژه در خاوران دفن شدند.در طول دهههای گذشته نیز جمهوری اسلامی ایران با استفاده از مجازات اعدام به سرکوب مخالفان سیاسی و حتی غیرسیاسی و عادی خود پرداخته و دهها هزار زندانی سیاسی اعدام کرده است. علاوه بر این مجازاتهای روشهای دیگری شکنجه از جمله آزار و اذیت جنسی، ضرب و شتم با باتوم، میلههای فلزی و شوکر الکتریکی، زنجیر کردن زندانیان به میله در محوطه زندان در هوای سرد یا گرم، محرومیت زندانیان از خدمات پزشکی، محرومیت زندانیان از ملاقات، انتقال طولانی مدت زندانیان به انفرادی نیز در زندانهای ایران استفاده میشود.
براساس گزارشهای متعدد و مکرر منتشر شده بازداشتشدگان در این بازداشتگاه در معرض تجاوز جنسی و سوءاستفاده جنسی و سایر شکنجههای غیرانسانی قرار داشتند. همچنین در سالهای نخست پس از انقلاب ۵۷، دختران «باکره» را قبلا از اعدام به «عقد» پاسداران درمیآورد چون از نظر اسلامی دختری که رابطه جنسی نداشته و باکره است بیگناه بهشمار میرود، اگر اعدام شود، به بهشت میرود. بنابر این طبق فتوایی شرعی و برای جلوگیری از به بهشت رفتن دخترانی که به دلایل سیاسی محکوم به اعدام شده بودند، در شب پیش از اعدام آنها را اجبارا به عقد(صیغه) یکی از پاسداران یا کارگزاران دیگر زندان در میآوردند تا با تجاوز از آنها رفع بکارت شود و بعد، اعدام شوند. گفته میشود دختر بچههایی را که میکشند، بعد برای خانواده گل و شیرینی میبردند و یا کله قند و میگفتند دختر شما دیشب به عقد یک برادر پاسدار در آمد و امروز اعدام شد. گفته شده است که از بعضیها پول گلوله هم گرفته بودند. همه این عوامل باعث ظهور جنبش دادخواهی جدید شده لذا عدم ارتباط جنبش نوین با جنبش ها و شورش و تظاهرات های قبلی بی پایه و انحرافی است. ما عامدانه در بیشتر بیانیه ها مقدمه بالا را درج کرده ایم تا نسل جوان بیادآورد با نسل قبلی او چه کرده اند و بداند که اعمال وحشیانه رژیم و پاسداران چماق بدست حافظ رزیم توتالیتر مذهبی در جنبش اخیر را قبلا با کشتارو تجاوز وشکنجه را با نسل قبلی آموخته بوده اند لذا برای همین کرارا تاکید داشته ایم جنبش زن ، زندگی ، آزادی علاوه بر ویژه گی های منحصر به فرد خود وارث جنبش های قبلی به ویژه جنبش دهه شصت بوده است چرا که اگر از سالهای شصت به بعد شاهد برخی مداراهای مقطعی هم در برخی مسائل اجتماعی بوده ایم به یمن مقاومت ، شهادت و شکنجه هزاران اسیر زندان های جمهوری اسلامی در دهه شصت بوده است چرا که در غیر این صورت رژیم جمهوری اسلامی و اندیشه ناب خمینی از همان روز نخست دارای مختصات طالبان شیعی بود اما زیرساخت و روبنای اجتماعی ایران مشابه افعانستان نبود که به سادگی اجازه استقرارحکومت طالبان سیعی در ایران را بدهد .تجربه جنبش های اجتماعی در همه کشورهای نظیر ایران موید آن است که چنانچه مردم نتوانند خواسته خودرا ازطریق انتخابات پارلمان و صندوق رای اعمال کنند بدون شک خیابان منصه برحق خواسته های مردم است
جنبش انقلابی در هر جامعه ای با فرازو فرودهای فراوان همراه است. وقتی می گویند تاریخ انقلاب مردم منظور زمان کوتاه نیست بلکه تاریخ برهه ای از زمان است که درازی آن به عوامل متعددی بستگی دارد . اما بدون شک همیشه این جمله تاریخی را باید مد نظر قرارداشت که « تاریخ دوبار تکرار میشود: بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی. و قهرمانان این تاریخ دو بار زائیده میشوند: یکبار در قامت یک اسطوره و بار دوم به شکل یک دلقک». جنبش انقلابی زن -زندگی -آزادی باعث شد داعیان زیادی از گوشه و کنار جهان خودرا راهبرو رهبر و مرشد و تئوریسین جنبش بنامند که عمده این افراد خارچ نشینان بی عمل و واخورده های چهل ساله اخیر بود که بارقه های نور انقلاب ، غار تاریک آنان را روشن و غارنشینان منحوس وارد فضائی شده اند که هیچگاه به این فضا و بستر زندگی باور نداشته اند. از طرف دیگر حملات کور و بی هدف جریان ارتجاعی حماس توانست نتان یابو فاشیست صیهونیستی که در خود اسرائیل در هراس دستگیری به جرم فسادبود سربرآورد
و فاجعه غزه را رقم زند بطوری که این فاجعه و نوعی همکاری نتیجه عملیات حماس- نتان یابو شکاف سنگینی را در جبهه انقلاب جهانی بوجود آورد بطوریکه صف انقلاب و ترقیخواهی جهانی عملا در هفته های اول کشتار غزه در کنار صیهونیسم قرارگرفتند و متاسفانه بسیاری ایرانیان در داخل و خارج در نبود یک تحلیل مشخص عملا از کشتار صیهونیست ها حمایت کردندو امپراطوری رسانه ای با بایکوت اخبار و سرکوب مواضع نهادها و اشخاص چپ مستقل و ترقیخواهان باعث سردرگمی جنبش مبارزاتی مردم جهان در این ارتباط شدند. از آنجا که این گفتگوی محفلی آموزشی که بین رفقای ما صورت گرفته می تواند در روشنگری افکارعمومی تاثیرگزارباشد آن را در اختیار عموم قرار داده ایم.
رفیق احمد یادآور شد که اگر چه در گوشه و کنار کشور کماکان مبارزات مردم به انحاء مختلف وجوددارد ولی فروکش کردن شعله های انقلاب بسیاری را به این نقطه بازگردانده که گویا انقلاب شکست خورده و نتیجه مبارزات جنبش زن- زندگی - آزادی راه به جائی نبرده است و رکود و سکوت بر جامعه حاکم شده است
رفیق فریبرز با یادآوری تعداد بازداشتی های یکساله اخیر و بویژه کوتاه نیامدن زنان از خواسته های طبیعی خود صمن رد نقطه نطرات رفیق احمد بیان داشت که اصولا جنبش های خود به خودی بعلت فقدان راهبری و رهبری و نداشتن تشکیلات بیشتر دچار آسیب های منجر به فرازو فرود می شوند اما شدت بحران های اجتمعای -اقتصادی و فروپاشی نظام زیست مردم آن چنان است که هر لحظه می توان شاهد برانگیختگی مجدد جنبش باشیم . من می توانم صدای رسای زندانیان و جوانانی را که می دانند جانشان درخطراست اما از مواضع ضد رژیمی باز نمی گردند را تائیدی بر گفتارم تلقی کنم. اولا جنبش فاز اول خودرا که در هم شکستن دیوار ترس و تقدیس بود را با موفقیت کامل پیش برد. شما جز در دورانی خاص از انقلاب مشروطیت تا کنون« حتی در سالهای 1332- 1330» هیچگاه شاهد فروپاشی دیوارترس و تقدیس نظیر امروزه در جامعه نبوده اید . مردم به سادگی نارهبران سیاسی- مذهبی و حاکمیت توتالیتر را به سخره گرفته اند. هزاران محتوای فرهنگی و رسانه ای با مضامین کاملا ترقی خواهانه در این مدت تولید شده و دماسنج مبارزات مردم آن چنان بالا رفته که بسیاری هنرمندان و نویسندگان و اشخاص صاحب نام احتماعی یا همان « الیت ها» خودرا به صف مردم نزدیک کرده اند . همین که نزدیکی به حکومت برخلاف گذشته مورد تنفر شدید افکارعمومی قرار می گیرد بطوری که حتی افرادی که نزدیکی آنان با منافع مردم چندان قرابت ندارد نیز کوشش می کنند خودرا مخالف رژیم و طرفدار مردم نشان دهند یعنی جنبش انقلابی مردم ایران و خواسته های مبارزاتی اجازه عوام فریبی علنی را نمی دهد. از طرف دیگر فاز جدید مبارزاتی مردم با نتیجه به فشارهای اقتصادی به احتمال زیاد با اعتصابات متعدد صنفی – سیاسی کارگری – کارمندی مواجه و همراه خواهد بود که روند این فاز با فاز نخست متفاوت و ماهیتا جنبش را وارد مرحله نوینی خواهدکرد که بعید نیست همزمان با این فاز مرگ دیکتاتورهم بر شدت آن بیفزاید .
رفیق احمد- برخی نکات فازاول جنبش باعث دورخیز جناح های مختلف رژیم و اپوزیسیون داخلی و خارجی برای تصاحب دستاوردهای خیزش مهسائی شد و فراکسیون و همبستگی و اتحادهای شکننده ای را بوجودآورد که با اولین افت طبیعی این خیزش در سالگشت جنبش این اتحادها و فراکسیون و همبستگی ها جای خودرا به دشمنی جناح های اپوزیسیون و ظهور شبه فاشست های فرگشتی و پدیدارشدن عناصر اصلی ساواکی همچون پرویز ثابتی شد که تبلورآن انتشار روایت پنج قسمتی یک نفره ثابتی به عنوان خاطرات و جعلیات عالیجناب خاکستری دوران استبدار شاهنشاهی بود . از دیگر نکات با اهمیت بیان موضع رضا پهلوی بعنوان نماد همبستگی پادشاهی خواهان اعم از مشروطه طلبان یا شبه گروه های فاشیستی رسانه ای ، سلبریتی و وازده های پیرو پاتالی است که در جنبش مهسائی به بازی گرفته نشدند .علیرغم انتقادات بجائی که برخی گروه ها و شخصیت ها به این بازخوانی جعلی تاریخ داشتند هیچکس در مورد چرائی انتشار این گفتگو بررسی درستی بعمل نیاورد که انتظاردارم رفیق فریبرز بتواند این موضوع را بیان کند.
فریبرز- اول باید تاکید کنم که هیچ روایتی یکه، منفرد و تک ساحتی نیست چرا که هر رخدادی در بافتی از روایتهای مختلف معنا میشود که بسیار پیشتر از آن رخداد آغاز شدهاند و پس از واقعه نیز ادامه پیدا میکنند. کنار هم قرار گرفتن هرچه بیشتر تکههای مختلف و منظرهای دخیل در رخداد است که تصویر بزرگتر و دقیقتری را پیش چشم ما میگذارد و از رخداد قصه میسازد. هیچ قصهای با رخداد ساخته نمیشود بلکه با بافت برسازنده آن رخداد است که شکل میگیرد و به واسطه بافت روایی است که وسعت و شاملیت قصه را مییابد. در سینمای مستند هم اینگونه است که در یک فیلم با یک واقعیت و رخداد روبرو نیستیم اگر چه بیشتر مستندها درباره یک رخداد یا واقعه هستند، اما همواره در اتصال با واقعیات دیگر و روند ممکن شدن و تحقق آن رخداد یا واقعه است که بافت روایی و معنادار پدید میآید.در مورد مصاحبه گونه های آقای ثابتی هم شاید تکرار این گفتار طلائی مارکس در این رابطه با معنی باشد که « که « تاریخ دوبار تکرار میشود: بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی. و قهرمانان این تاریخ دو بار زائیده میشوند: یکبار در قامت یک اسطوره و بار دوم به شکل یک دلقک». عالیجناب پرویز ثابتی به سان دهه پنجاه که در تلویزیون شاهنشاهی بی رقیب می تاخت این بار هم به سبک همان دوره و با تلقی کردن گوینده به عنوان خبرنگار ساواکی به بیان مملو از راست و دروغ با محتوای جعل تاریخ پرداخت. خودمن باورم نمی شد اقای ثابتی در این چهل و چندسال تاریخ نخوانده باشد و هنوز بر همان معلومات دهه پنجاه خودبه چرخد. خوشبختانه قبل از آقای ثابتی برخی از دست اندرکاران امنیتی و نظامی رژیم شاهنشاهی چه در قالب مصاحبه و چه با نشر خاطرات خود بسیاری ناگفته ها و زوایای پنهان رژیم هردو پهلوی یعنی پدرو پسررا بازگو کرده اند که ثابتی نمی تواند منکر آنها شود زیرا اگر ثابتی آنها را نادرست می دانست بهتربود در زمان زندگی آن شخصیت ها به مقابله برای پاسخگوئی برمی آمد والا نقل از مردگان که به همت اعظم الراوی اکبررفسنجانی در نقل وقایع انقلاب در کتب هفت چلدی او منتشر شده باید برنده جایزه نوبل شود . به خصوص این جمله شاهکار که گویا کیرینگر گفته است « کجا و کدام کتاب و نوشته هم که معلوم نیست » که این ملا یعنی اکبررفسنجانی برجسته ترین شخصیت عالم است را باید با مداد روی دیوارهای خیابان های میامی نوشت تا ثابتی هرروز آن را تکرارکند . واقعیت آین است که محتوای جنبش مهسائی فارغ از همه انتقاداتی که برآن برشمرده شده هیچ جایگاهی را برای امثال ثابتی و ظهورفاشیست و دارو دسته مورد علاقه ثابتی « زنرال فانکو» قائل نبوده است . ثابتی زیرک تر از امثال رضاپهلوی و رسانه های خبری خوش گذران خارجی است که باور کنند جنبش مهسائی نوید سلطنت و استبداد بدهد برای همین موضوع او در انتخاب جامعه ای آزاد مبتنی بر دمکراسی و شایسته سالاری برپایه جمهوریت و تداوم فعالیت حکومت تئوکراتیک مدهبی که ولی فقیه خود نوعی شاه شاهان است بدون تردید دومی را انتخاب خواهدکرد چرا که در این گفتار پنجگانه بیش از دهها بار تاکیدداشت دمکراسی برای مردم ایران زود بوده و مدارای با مخالفین عامل اصلی سقوط پهلوی و اگر رژیم پهلوی سرکوب و دستگیری ها را ادامه می داد نه تنها سقوط نکرده بود که اینک تاج فاشیسم را بر سر مبارک عالیجناب ثابتی می گذاردند. بنطر من انتشار این مصاحبه در شرایط که رضا پهلوی هم فهمیده ممکنست در یک انتخاب آزاد او شانس برتر نباشد و با توجه به شمارزندان سیاسی جمهوری خواه و اینکه اساسا جریان سلطنت طلبی بر خلاف تصور شاهزاده و رسانه های مزد بگیر غالب نشده و به مصداق «دشمن دشمن ،دوست است» امثال ثابتی ترجیح می دهند جمهوری اسلامی بماند و نرود تا این که یک رژیم جمهوری مبتنی برآرای مردم حاکم شود . تاکیدات ثابتی بر سرکوب مخالفین در شرایطی که رژیم توتالیتر حاکم هم همین رویکردرا دارد بی ربط نیست . البته که رژیم آخوندی دهها تن امثال ثابتی را درخدمت دارد اما حضرت آِیت اله قتل عام می تواند باستناد گفته های عالیجناب شکنجه مواضع تندتری را هم اتخاذ کند و بگوید نترسید حتی این اقای ثابتی که اگرچه خودش را لائیک میداند اما روش سرکوب را تجویز می نماید . نکته دیگر مهم در این فیلم تبلیغاتی ارتقای چایگاه ثابتی به رده های اول حکومت محمدرضا شاهی است در حالی که همگان می دانند و بازماندگان رژیم شاهنشاهی هم می توانند گواهی دهند ثابتی در سلسله مراتب قدرت از مدیران ارشد نظام تلقی نمی شده بلکه حداکثر جایگاه رقیق شفیق خود« سعید امامی » را دارا بوده است . تیمسار فردوست در کتاب خاطرات خود نوشته که ثابتی از افرادی بود که به طور منظم اخبار و اطلاعات مربوط به ساواک را به صورت کاملاً غیررسمی و مخفیانه در اختیار وی میگذاشت. حسین فردوست در این باره مینویسد: «ثابتی به عنوان مدیرکل سوم ساواک هر 15 روز یکبار در جلسات هماهنگی رده 2 در دفتر ویژه اطلاعات شرکت میکرد ... پس از خاتمه جلسه میماند و اجازه ملاقات با من را میخواست که ملاقات میکردم ... ثابتی اخباری از وضع ساواک به طور غیررسمی به من میداد. از جمله میگفت که نصیری از طریق راننده من رفت و آمدهایم را زیر کنترل دارد ... در زمان انقلاب ... ثابتی بدون اطلاع قبلی هفتهای حداقل دوبار به دفتر میآمد و بیشتر اخبار تظاهرات را میداد که قبلا به اطلاع دفتر رسیدهبود ... ثابتی بیش از حد از مأموریت و ریاست من در تمام پستهایم تعریف میکرد و مدعی بود که پس از رفتن من ساواک بینظم و انضباط شد و از نظر فساد و سوءاستفاده به سطح زمان تیمور بختیار سقوط کرد.» فردوست اطلاعات دقیقی درباره شخصیت و اقدامات ثابتی ارائه میکند که همخوانی زیادی با اسناد موجود دارد. او درباره رواج شکنجه توسط ثابتی مینویسد: «افراد جاهطلبی از نوع ثابتی به دنبال موفقیتهای سریع بودند و در شرایطی که میتوانستند با یک گروهبان و کابل متهم را به آنچه کرده و نکرده معترف کنند و تشویق بگیرند، وقت خود را به فکر کردن [برای بازجویی] و صرف انرژی تلف نمیکردند.» فردوست تصریح میکند: «طبیعی است که چنین سازمانی که فرد جاهطلبی چون ثابتی در رأس آن قرار میگیرد و توسط عنصری از نوع نصیری هدایت میشود و مسئول رژیم (محمدرضا) نیز از آن امنیت مطلق را انتظار دارد، بیآن که عوامل نارضایتی جامعه را بشناسد، به چه فجایعی دست میزند.» فردوست در بخش دیگری از تحلیل خود درباره ثابتی، او را فردی بسیار جاهطلب معرفی میکند و ضمن اشاره به سوءاستفادههای مالی و رفتارهای غیراخلاقی وی به عنوان «مقام امنیتی»، ثابتی را بیشتر فردی سیاسی میداند تا اطلاعاتی و تأکید میکند: «نصیری، معتضد و ثابتی در دوران خودشان به شدت ثروتمند شدند و هر کار خواستند انجام دادند.» بدیهی است که ثابتی در برابر تحلیل دقیق فردوست از شخصیت خودش، موضع بگیرد و او را فردی که دچار عقده ناشی از نادیده گرفته شدن از سوی شاه است، معرفی کند. این نکته، البته تأیید کننده شخصیت حسین فردوست و عامل نادیده گرفتن خیانتهای وی در حق مردم ایران نیست، اما میتواند نشان دهنده ریشههای واقعی شخصیت ثابتی باشد که بیش از سه دهه بعد از مرگ فردوست، چاپلوسی خود را نسبت به وی و برای رشد و ارتقای بیشتر در رژیم پهلوی انکار میکند و به تخطئه وی میپردازد.
مروری بر تاریخ ساواک نشان می دهد که عناصر ارشد این سازمان ضد انسانی از آغاز تیمسار تیمور بختیار ، تیمسار پاکروان و سپهبدفردوست ، نصییری و تیمسار هاشمی نژاد و مقدم بوده اند که جز نصیری هیچیک آز این افراد دل خوشی از ثابتی نداشته اند. چرائی خروج ثابتی از غار تنهائی باور او به تغییراتی است که به سرنگونی رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی خواهد انجامید. او بهتر از همه می داند که اگر حضور و مشارکت در شکنجه زندان سیاسی را بپذیرد در همین سن و سال و در همین امریکا توسط وکلای حقوق بشری به محاکمه سپرده خواهدشد لذا با زیرکی خاصی حتی ترور سپهبد تیمور بختیار که زیر نطر مستقیم او صورت گرفته را به تیمسار مرده نصیری منسوب می کند چه رسد به صدور فرمان قتل زندانیان سیاسی درتپه های اوین . اساسا پنهان شدن ثابتی و گریز از علنی شدن در همه این سال ها از ترس گرفتاری و محاکمه بعلت مشارکت در شکنجه زندانیان سیاسی که توسط محافل حقوق بشری تائید شده ، بوده است . سبعیت و کشتار زندانیان سیاسی توسط جمهوری اسلامی در مقایسه با عملکرد ساواک و ثابتی باعث شده او به این جمع بندی و مقایسه عددی برسد که ظاهرا او و ساواک رو سفید شده اند. اگر چه ساواک در بخش مبارزه با فرزندان این آب و خاک همچون پارچه خونینی است که با هیچ زنگاری از بین نخواهد رفت. موضع ما در باره حدوث یک سازمان امننی و اطلاعات در همه کشورها موضعی عثلائی و منطقی است یعنی حتی اگر ما به قدرت برسیم حتما و الزاما یک نهاد امنیتی برای حفاظت از کشور در قبال رخنه و نفوذ بیگانگان ووابستگان آنها ایجاد خواهیم کرداما همان طوری که همین الان هم در کشورهائی نظیر نروز و سوئد و قنلاند و دانمارک و... مشاهده میشود این نهاد های امنیتی وطیفه شکنجه افراد سیاسی با هر عقیده ای را ندارند اما ساواک اساسا نه بخاطر نفوذ بیگانکان که اصلا توسط بیگانگان در ایران تاسیس ووطیفه اصلی آن متاسفانه از بدو تاسیس تا انحلال مبارزه ومقابله با دانشگاه ، فعالان سیاسی ، دخالت در ایجاد محدویت های سیاسی- اجتماعی و توهم کلاغی بود. اتفاقا همین مصاحبه آقای ثابتی وظیقه گرانی را بر عهده رضا پهلوی گذاشته که یا آن را تائید نمایدو یا رسما از این فاشیست ها اعلام برائت نماید . کسی که کتاب ماهی سیاه کوچولو را که اگر چه حاوی پیام مبارزه بود اما بسیاری آن پیام را دریافت نکردند و یا موضع حضرت کلاغ را برای سیاست امنیتی کشور جاری می دانسته که نتیجه آن سیاست کلاغی به سرنگونی سلطنت منجرشد . ثابتی با کشتار زندانیان سیاسی دربند عملا به روش « جوخه های مرگ » همپالکی های خود در برزیل ، آرژانتین و اسپانیا و... روی آورده بود. . نمونه دیگر ان که آقای رضا پهلوی بهمناسبت ۱۶ آذر روز دانشجو، فراخوان اعتراض داده، در حالی که روز 16 آذر 1332 با فرمان پدر او ارتش شاهنشاهی به دانشگاه یورش برد و سه دانشجو را کشت و صدها تن دیگر را زخمی و زندانی کردند. ظاهرا رضا پهلوی به یاد ندارد که روز دانشجو بزرگترین یادگار تاریخی جنبش دانشجوئی مظهر جنایت و دانشجوکشی پدرش بوده است. ساواک حتی در ترور احمدآرامش عنصر ناراضی خود حاکمیت هم دست داشته و در آن دوران از فعالان دانشجویی تا چهرههای مشهوری چون پرویز قلیچخانی، ورزشکار و فعال سیاسی، یا غلامحسین ساعدی، نویسنده سرشناس، در قالب «مصاحبه » به صحبت علیه خود واداشته شدند. ساواک حتی برای هنرمندانی جون داریوش و بهروز وثوقی هم در حال پرونده ساری بوده که خود این آقایان فایل افشاگری مربوطه را منتشرکرده اند. متاسفانه کشتار های مبارزان در دوره رژیم دیکتاتوری ملایان به قدری دهشتناک بوده که عنصری چون ثابتی ساواک را در مقابل آن مظهر می داند. ما مبارزان راه آزادی ایران و زحمتکشان مسائل سیاسی را از طریق قیاس حل نمی کنیم زیرا ماهیت شکنجه وفشار سیاسی علیرغم اشکال متعدد آن یکی است و سبعیت رفتار جمهوری اسلامی ناشی ازفراگیری مبارزات مردم و گسترده ترشدن تشکیلات های سیاسی بوده که در دوره ساواک نیز اگر شدت مبارزات مردم این جنین بود بدون شک ساواک همین نمونه رفتارها را گسترده انجام می داد .
احمد- موضوع دیگری که اخیرا شدت گرفته برخورد به موضوع فلسطین و جریانات شبه جمهوری اسلامی همچون حماس و جهاد اسلامی وهمچنین موضع گیری اصولی در ابره عکس العمل رژیم تمامیت خواه صیهونیستی است .در ایران بنادرست ساواک و عناصر امنیتی از دوران انقلاب مطرح کرده بودند که در جریانات انقلاب مبارزان فلسطینی در خیابان های تهران حضورداشته اند و یا حتی آن ژنرال عقب مانده که فریاد انقلاب مردم را نوار می دانست به این موضوعات دامن می زند. از طرف دیگر در دوران حمله عراق به ایران موضع نادرست سازمان آزادیبخش فلسطین در حمایت از عراق در مقابل ایران و حتی حمله عراق به کویت، به عنوان یک موضع ضد ایرانی باعث تشدیدافکار عمومی بر علیه اعراب و بخصوص فلسطینی ها شده بود . افکار عمومی بعلت خصومت با رژیم دیکتاتوری مذهبی اسلامی هرآنچه مربوط به این رژیم است و هر کسی که با این رژیم در زدوبند قراردارد را متحدرژیم و دشمن خود می دانند. بدیهی است که افکار عمومی و بسیاری از مردم عادی وحتی روشنفکران فرق بین متافع ملی و مواضع سیاسی خارجی کشورها را درک نکنند. آنها انتظاردارند سایر کشورها هم مثل مردم ایران به رژیم جهموری اسلامی برخورد کنند در حالی که در عالم واقع چنین نیست و مردم ایران باید تلاش نمایند مردم سایر کشورها را به حمایت از جنبش انقلابی مهسائی واردارند زیرا دولت ها عموما در جهان با مردم ناسازگار و بعضا دشمن مردم خود هم هستند جه رسد به مردم ایران ؟!
اما اسرائیل بعنوان یکی از تنهاترین حکومت های دینی همچون جمهوری اسلامی برپایه اشغالگری تاسیس و سرزمین متعلق به فلسطینی ها را غصب و در یک عمل تاریخی انجام شده ، سرانجام راه حل دودولت دریک کشور توسط سازمان ملل متحد پذیرفته شده و مبارزان فلسطنی هم ان را پذیرفته اند لذا تا امروز راه حل دیگری نتوانسته حلال این فاجعه تاریخی شود و بدون شک مبارزان ایرانی هم همین راه حل را حمایت می کنندو از همین موضع هم با گروه های مذهبی- فاشیستی فلسطینی و عربی که مدعی نابودی اسرائیل هستند مرزبندی دارند. اما متاسفانه از انجا که مردم ایران با رژِیم دیکتاتوری مذهبی خود در تعارض هستند و با توجه باین که گروه های اسلامی همچون حماس و جهاداسلامی با جمهوری اسلامی ارتباط دارند، بسیاری ناآگاهانه مبارزه مردم فلسطین و بخصوص غزه را با این گروه های مذهبی عقب مانده یکی می دانند که عملی به غایت نادرست است.همان طوری که مردم ایران از اشغال بخش های از سرزمین ایران توسط روس ها در دوران قاجار و تجزیه بحرین در دوره شاه توسط انگلیسی ها ناراحت و همیشه در تابوی بازگشت این سرزمین ها هستند باید به فلسطینی ها حق بدهند اشغال سرزمین مادریشان را محکوم و خواستار برکشت بخشی از آن سرزمین ها لااقل در برنامه دو دولت باشند و حساب مردم بخت برگشته غزه و فلسطین و کشورهای عربی را از حکام آنها جدا سازند .در جریان کشتارمردم غزه شاید بتوان گفت موضغ برخی روشنفکران و مترقی خواهان یهودی داخل اسرائیل از برخی سازمان ها و شخصیت های مدعی آزادیخواهی بیشتر به واقع نزدیک بود
فریبرز- یکی از مهم ترین مسائلی که در قدرت یابی جنبش انقلابی مردم ایران تاثیردارد آن است که مدت هاست رسانه های خودفروش و مزدور تلاش دارند علوه بر انفکاک در صف مبارزات مردم ،سیاست خارجی سایر کشورها را بعنوان شعاراساسی جنبش انقلابی جا بزنند .اخیرا هم شاهکار دیگری علم شده که گویا روس ها شاه را بیمار کرده بودند. ازآنجا که مردم عادی سیاست های کارتر را موجب سقوط شاه می دانسته اند و بخصوص سلطنت طلب ها از یکطرف نان خور امریکا واز طرف دیگر مدعی خیانت امریکابه شاه می دانسته اند که حتی رضا پهلوی هم در یکی ازمصاحبه های اخیر بدرستی استرار کمربند سبز حائل ایران را موجب سرنگونی پدرش داشته ، در همن رابطه مدتی است سلطنت طلب ها مدعی شده اند که گویا شوروی آن زمان و روسیه فعلی شاه را مسموم و بیمار و او را ازبین برده اند تا گناه امریکا و انگلیس در باره سرنگونی شاه را بشویند. بررسی وقایع این 43 ساله همگی نشان میدهند که در سرپیچ های تند کشورهای غربی خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی نبوده اند و حتی برخی مواقع سیاست های مشترک نظیر حمله به افغانستان در سال 2001و حمله به عراق در سال 2003و.... ماحصل همکاری های مشترک غربی ها بخصوص امریکا با جمهوری اسلامی بوده است .براین اساس همکاری ها و حمایت های چین و روسیه هم از رژیم جمهوری اسلامی قابل تبیین است.چین و روسیه براساس منافع ملی خود و نه ضوابط حقوق بشری ترجیح می دهند رژیم جمهوری اسلامی در ستیز با غرب و امریکا باقی بماند حتی اگر حقوق مردم ایران تضییع شود زیرا حک.مت های استبدادی به مصداق «کور کور پیدا کی کند آب آبدیز » با یکدیگر در ارتباط قرار دارند . در واقع این رژیم جمهوری اسلامی اینت که بر خلاف منافع ملی کشور حرکت می کند نه دیگران و لذا باید نوک حمله انقلاب دقیقا متوجه حاکمیت ضد ملی و ارتجاعی جمهوری اسلامی باشد.
مژگان – اگر دقت کرده باشید علاوه بر اصلاح طلبان خود آقای رضا پهلوی هم به استحاله رژیم از درون و چشم به سپاهیان دوخته است .آیا ما تجربه مشابهی در جهان برای این رفتار داریم؟
احمد-نوع رفتار انقلاب و مبارزان بستگی به صف بندیهای انقلاب و صدانقلاب دارد .بطورمثال روند دموکراتیک شدن نظام سیاسی در برزیل، مابین روندهای موکراتیزاسیون در آفریقای جنوبی و اسپانیا قرار داشت. یعنی نقش اپوزیسیون به اندازۀ آفریقای جنوبی پررنگ نبود، نقش حکومت نیز به اندازۀ اسپانیا پررنگ نبود.در برزیل اپوزیسیون بقدری قدرت گرفته بود که سابقۀ تاریخی و سازماندهی اپوزیسیون در برزیل، در دهۀ 1980 تهدید بزرگی برای رژیم نظامیان سرکوبگر حاکم بر این کشور ایجاد کرد. فعالیت عمدۀ اپوزیسیون از سال 1945 در دو حزب «سوسیال دموکرات » و «اتحاد ملی دموکراتیک » آغاز شده بود. در دهۀ 1970 میلادی، «جنبش دموکراتیک ملی- MDB » به عنوان حزب اصلی مخالفان حکومت پدیدار شد و در انتخابات سال 1974 با سازماندهی موثر و تکیه بر سابقۀ حزبی توانست 37 درصد آرا را بدست آورد.
این پیروزی موجب واکنش شدید دولت نظامی و کوشش برای سرکوب مخالفان و ایجاد یک حزب رسمی در برابر حزب مخالف شد. با این حال در سال 1982 ائتلاف میان «جنبش دموکراتیک ملی » با حزب«مردم » سبب کسب 48 درصد آرا در انتخابات ریاست جمهوری شد.پیش از آن در سال 1977 فشارهای فزایندۀ اپوزیسیونِ سازماندهیشده در احزاب، به اعلان عفو عمومی و آزادسازی فعالیتهای سیاسی انجامیده بود. سپس فشارهای اپوزیسیون بر تغییر قانون اساسی متمرکز شد و سرانجام به تدوین قانون اساسی جدید انجامید.
با این حال دودستگی میان نظامیان حاکم بر برزیل نیز به گونهای بود که دو رئیسجمهور نظامی این کشور، ژنرال گایزل (1974) و ژنرال فیردو (1979) تلاشهایی برای اصلاحات از بالا انجام دادند و در روند گذار به دموکراسی بیتاثیر نبودند. بنابراین باید گفت گذار برزیل از دیکتاتوری به دموکراسی از یکسو ناشی از تلاشهای وسیع اپوزیسیونِ سازمانیافته و از سوی دیگر ناشی از عملکرد سران رژیم نظامی در راستای نیل به دموکراسی بود. اما در آرژانتین، دیکتاتوری نظامیان که طی دهههای 1970 و 1980 میلادی به ناپدید شدن 30هزار شهروند این کشور در کشتارهای سیاسی منتهی شده بود، سرانجام طی سالهای 1982 و 1983 با اعتراضات و اعتصابات گسترده به رهبری حزب اصلی مخالف، یعنی «حزب رادیکال » فروپاشید. رائول آلفونسیون رهبر حزب رادیکال به دنبال شکست آرژانتین در جنگ با انگلستان بر سر جزایر فالکلند، موقعیت را برای فشار گسترده بر نظامیان مناسب دید و با شعار«آزادی انتخابات، آزادی مدنی ، محاکمۀ عاملان قتلهای سیاسی دهۀ 1970 و ناقضان حقوق بشر » تظاهراتهای گستردهای را سازماندهی کرد. تظاهراتها از بهار 1982 آغاز شد. در نوامبر همین سال ارتش با صدور اعلامیهای تلاش کرد ضمن کنترل اوضاع، نقش خود را در آیندۀ سیاسی کشور و همچنین عدم پیگیری پروندۀ قتلهای سیاسی دهۀ 1970 را تضمین کند. این اعلامیه موجب تظاهرات وسیع مخالفان به رهبری حزب رادیکال شد و عملا ارتش را از ادارۀ امور کشور عاجز کرد و به تن دادن اجباریِ سران رژیم نظامی به برگزاری انتخابات آزاد و در پی آن، فروپاشی عملی رژیم دیکتاتوری نظامی انجامید. در این مرحله ارتش تلاش کرد از طریق توافق با یک گروه سیاسی (پرونیستها)، زمینۀ عدم پیروزی حزب اصلی مخالفان، یعنی حزب رادیکال را فراهم آورد اما پایگاه و اعتبار سیاسی و اجتماعی حزب رادیکال مانع از تحقق طرحهای نظامیان برای جلوگیری از تاسیس دموکراسی در آرژنتین شد.
به عبارت دیگر، آرژانتین از یک دیکتاتوری نظامی به یک دیکتاتوری غیرنظامی حرکت نکرد بلکه توانست به یک نظام سیاسی دموکراتیک برسد. آلفونسیون، پس از پیروزی در انتخابات آزاد، محاکمۀ سران ارتش را آغاز کرد.
بحران در رژیم نظامی آرژانتین در دهۀ 1980 در حدی بود که این کشور از دسامبر 1981 تا دسامبر 1983 پنج رئیسجمهور نظامی به خود دید که آخرین آنها رینالدو بیگنون بود. حکومتهای کوتاهمدت و بیثبات این پنج نظامی، به خوبی از عمر رو به پایان رژیم نظامیان در آرژانتین خبر میداد. وجه اشتراک فرایند گذار به دموکراسی در برزیل و آرژانتین این بود که دموکراتیزاسیون در این دو کشور موجب عبور از رژیم نظامیان شد؛ اما تفاوت کار در این بود که نظامیان برزیلی قدرت و حتی اقتدار بیشتری نسبت به نظامیان آرژانتینی داشتند. در نتیجه، اپوزیسیون در برزیل نمیتوانست بدون توافق با حاکمان نظامی، به سمت تاسیس دموکراسی برود.این نکته را به این صورت هم میتوان بیان کرد که اپوزیسیون در آرژانتین قویتر از برزیل بود و به همین دلیل بدون توافق با نظامیان، آرژانتین را از رژیم نظامی خلاص کرد و به ساحل دموکراسی رساند.
یکی از علل فقدان اقتدار حاکمان نظامی آرژانتین در قیاس با همتایانشان در برزیل، جنایات گستردۀ نظامیان آرژانتینی در دوران زمامداری سیاسیشان بود. عملکرد سیاسی آنها نفرتی در جامعۀ آرژانتین برانگیخته بود که از اقتدار رژیم نظامی میکاست و حمایت نیرومندی را از جانب مردم متوجه اپوزیسیون رژیم نظامی کرده بود. عین همین اتفاقی که در ایران روی داده است و شانس توافق با حاکمیت البته پس از مرگ خامنه ای را کاهش داده است
فریبرز – تحقیقات و تجربیات جهانی و همچنین بررسی نوشته های هانتیگنون نشان داده که گذار به دمکراسی به دموکراسی – با صرفنظر از مورد مداخلۀ خارجی - محصول سه فرایند تصمیم و اقدام حاکمان ، مذاکره و همکاری حکومت و اپوزیسیون و تصمیم و اقدام اپوزیسیون و مردم حامی اپوزیسیون. بد نیست خلاصه بررسی های این روش ها را درنظر داشته باشیم زیرا انقلابنه تنها امر ارادی محض نیست بلکه درفؤایند انقلاب اماواگرهای بسیار با کش و قوس های فراوان رخ خواهددادکه باید مد نظر مبارزان قرارگیرد
هانتینگتون راه اول را «تغییر شکل یا استحاله » ، راه دوم را «جابجایی » و راه سوم را «فروپاشی » مینامد. در واقع از نظر او، فروپاشی تقریبا همان «انقلاب آرام » است. هانتیگتون دموکراتیک شدن آرژانتین را که ناشی از اعتراضات خیابانی گستردۀ مردم و تفوق اپوزیسیون بر رژیم نظامیان بود، مصداق فروپاشی میداند و همین نحوۀ گذار به دموکراسی را عامل بسط ید دموکراسیخواهان در محاکمۀ سران رژیم غیردموکراتیک محسوب میکند.
اما هانتینگتون در اینکه دموکراتیزاسیون در برزیل مصداق فرایند«تغییر شکل » بود یا «جابجایی » ، تردید داشت. اگرچه او نهایتا سهم بیشتری به «حکومت » میدهد و دموکراتیک شدن برزیل را محصول تغییر شکل و استحالهای برآمده از تصمیم حاکمان میداند، اما این نکته را هم از قلم نمیاندازد که دموکراتیزاسیون در برزیل را، به علت حضور پررنگ اپوزیسیون در تحولات سیاسی این کشور، میتوان مصداق فرایند«جابجایی » دانست.
در این صورت، دموکراتیک شدن نظام سیاسی در برزیل نه اقدامی از بالا (مثل اسپانیا) بلکه محصول تعامل حکومت و اپوزیسیون به حساب میآید. احتمالا برای تعیین جایگاه دقیق روند دموکراتیزاسیون در برزیل در کل گذارهای 25 سال آخر قرن بیستم، باید آن را مابین آفریقای جنوبی و اسپانیا قرار داد.
یعنی نقش اپوزیسیون در برزیل به اندازۀ آفریقای جنوبی پررنگ نبود، نقش حکومت در این کشور نیز به اندازۀ اسپانیا پررنگ نبود. حکومت و اپوزیسیون هر دو نقش قابل توجهی در دموکراتیک شدن نظام سیاسی برزیل داشتند؛ اگرچه نقش حکومت مهمتر از اپوزیسیون بود و به همین دلیل هانتینگتون نهایتا ترجیح میدهد فرایند گذار به دموکراسی در برزیل را مصداق «تغییر شکل » بداند. یعنی روندی از بالا، با محوریت حاکمان نظامی.
دقیقا به دلیل ماهیت فرایند گذار در برزیل، اپوزیسیون پس از خاتمۀ دوران دیکتاتوری نظامیان، برخلاف آرژانتین، نتوانست نظامیان کناررفته از قدرت را محاکمه کند. این امر البته علت دیگری هم داشت و آن اینکه، عملکرد اقتصادی رژیم نظامی در برزیل قابل قبول بود و ضمنا کارنامۀ حقوق بشری نظامیان برزیلی به اندازۀ نظامیان آرژانتینی تیره و تار نبود. همچنین شکست خفتباری نظیر جنگ فالکلند نیز در کارنامۀ نظامیان برزیلی وجود نداشت. اما نکته کلیدی آن بود که تظاهرات گستردۀ سال 1984 نقش مهمی در تحولات دموکراتیک این کشور ایفا کرد. التهابات سیاسی نهایتا به تشکیل کنگرۀ قانون اساسی در سال 1987 منتهی شد. پس از نگارش قانون اساسی جدید، در سال 1989 اولین انتخابات آزاد ریاست جمهوری بدون دخالت نظامیان برگزار شد. بنابراین فرایند گذار به دموکراسی حدود پنج سال طول کشید، اما در آرژانتین اعتراضات گسترده در سپتامبر 1983 آغاز شد و انتخابات آزاد در اکتبر همان سال برگزار شد. قانون اساسی آرژانتین بعدها در دهۀ 1990 بازنگری و اصلاح شد. یعنی در برزیل ابتدا قانون اساسی دموکراتیک نوشته شد، سپس دولت دموکراتیک شکل گرفت، اما در آرژانتین ابتدا دولت دموکراتیک شد، سپس قانون اساسی.
سابقۀ تاریخی، مهمترین ویژگی اپوزیسیون در برزیل بود. در آرژانتین، رهبری قاطع رائول آلفونسیون مهمترین ویژگی اپوزیسیون بود. عملکرد اقتصادی خوب رژیم نظامی در برزیل، در کنار روند چندسالۀ دموکراتیزاسیون در این کشور و نیز وجود نفرت کمتر در این کشور، که محصول جنایات کمتر بود، در مجموع عواملی بودند که دموکراسی برزیل را کارآمدتر از دموکراسی آرژانتین کردند و آثار این کارآمدی هنوز هم در وضعیت کلی دو کشور مشهود است. اگر این تجربیات را با روندهای گذشته و موجود کشور خودمان به درستی تطبیق دهیم احتمالا روند فروپاشی محتمل ترین گزینه عملی خواهد بود . برای این که این روند منتچ به حضور فرصت طلبان و فرشگردی ها نشود جنبش انقلابی باید از هم اکنون تارو پود سازماندهی و جایگزنی نیروها را طراحی و بسامان نماید تا این فروپاشی با حداقل هزینه ممکن با تسلط عنصر انقلابی صورت گیرد .
مژگان- من از بحث های شما دونفر نتیجه می گیرم که فرآیند جنبش پیش روی ما از تظاهرات های پراکنده به اعتصابات درهم شده و سامان یافته تغییر شکل خواهندداد که نتیجه محتوم آن تظاهرات های گسترده با انشقاق در نیروهای نظامی و سرکوبگر خواهدشد . البته که در این میان نقش جنبش دانشجوئی و دانش آموزی بعنوان تسهیل کننده ارتباطات نیروهای انقلاب و همچنین حضور فال عناصر و شخصیت های تاثیرگذار پررنگ خواهند بود و فارغ از این که نوع حکومت در مجلس موسسان تعیین میشود جمهوری خواهی بسط تئوریک- ایدئولوژیک خواهدیافت و بنیاد جمهوری خواهی و نقش برجسته زنان در این جنبش بر سایر اشکال حکومتی سایه افکنده است . بنظر من باید تلاش کنیم همه اعتصابات که از خواسته های صنفی شروع میشوند باسرعت به خط اول مبارزه یعنی سیاست فروپاشی نزدیک شوند زیرا رژیم در شرایط کنونی به هیچ عنوان قادر به تامین خواسته های صنفی کارگران ، کارمندان و اقشار آسیب پذیر نبوده و تداوم شیوه ارعاب و سرکوب را پیشه خواهدساخت. اما روش های مبارزاتی ما تعیین کننده خواهند بود . در این میان نقش زندانیان سیاسی به ویژه زندانیانی که با مردم و جنبش انقلابی خط ومرز ندارند اهمیت بسیار داشته و ما باید کوشش کنیم زنان و مردان زندانی مبارزی که عامدانه بفراموشی سپرده شده یا نقش آنان کمرنگ چلوه داده میشود را برجسته کنیم و از برجسته شدن نحله مبارزان مخملی اجتناب کنیم
زنده باد جمهوری دمکراتیک شورائی ایران
شرنگ.ن باد رژیم دیکتاتوری مذهبی جمهموری اسلامی
اتحاد- مبارزه – پیروزی
جنبش انقلابی مردم ایران – 16 آذرماه 1402