سمانه: حجاب و یک ماجرای نمونه‌وار

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

مقاومت امری روزمره است؛ شکل‌های مختلف آن تمرین شده است. اما در سایه‌ی رژیمی غیرعادی، هر چیزی ممکن است غیرعادی شود. "نیوشا" سرشار است از ترس، دلهره، تنفر و حسرت. این روایتِ او است در بهار ۱۴۰۲ در بازار بزرگ تهران. روایتی که محصولِ برخورد روسری نداشتن او، ایدئولوژی اسلام سیاسی و اوباشِ حکومتی در یک فضای عمومی است. مدتهاست که در فضای بیرون از خانه هم روسری به سر ندارد. تا پیش از قیام ژینا، آن را دور گردنش می‌پیچید. روسری در ترکیب لباس و پوشش وجود داشت، ولی در عمل هیچ کارکردی نداشت.

اما همین که آن را دور گردنش هم می‌انداخت، نشانه‌ای بود از تمکین به آن اجبار. ممکن بود هر لحظه او را «استیضاح» کنند. مجبور بود به ندای ایدئولوژی پاسخ دهد و «سوژه» شود. روسری دور گردنش یک دلالت سیاسی بود؛ همانطور که کنار گذاشتنش بعد از قیام ژینا هم دلالتی سیاسی داشته است. قیام ژینا به او و دوستانش این جرأت را داده بود که دیگر به طور کلی آن تکه پارچه را حذف کنند. دور گردنشان هم نیندازند. حتی در کیفشان هم نگذارند. باید از شر آن خلاص شوند. اما این تصمیم آسانی نیست.
روایت نیوشا از اسیر شدنش در چنگال چند بزن‌بهادر حکومتی نشان می‌دهد پس از آن همه ستیز و اعتراض و کشته و زندانی، کماکان برداشتن روسری در ایران کار آسان و بی‌هزینه‌ای نیست. او گویی از قبل می‌دانست که ممکن است چنان کاری برایش دردسر ایجاد کند. یا شاید هم گمان می‌کرد کار تمام است و حق آزادی پوشش را کسب کرده.

صف‌آرایی
صبح زود طبق معمول بیدار می‌شود. برای سر کار رفتن. مطابق عادت می‌خواهد لباس بپوشد. یادش می‌افتد که مدتها است در محیط کار هیچکدام از همکاران زن روسری ندارند. او در یک مؤسسه خصوصی کار می‌کند. در خیابان هم معمولا او از روسری‌اش هیچ استفاده‌ای نمی‌کند. چرا باید آن را الکی حمل کند؟

روسری را سر جایش در خانه قرار می‌دهد. آن روز شلوار کوتاه‌تری هم می‌پوشد؛ چندسانتی از مچ پاهایش بیرون است. این حالت را دوست دارد و فکر می‌کند این گونه زیباتر به نظر می‌رسد. آن روز با آن شمایل خاص سر کار می‌رود. مشکل خاصی پیش نمی‌آید و برخورد غیرنرمالی هم نمی‌بیند، چرا که فضای عمومی پوشش به سمت همان انتخاب او می‌رود. اما مشکل از آن‌جایی آغاز می‌شود که او ناخواسته در راه برگشت به مزدوران تحمیل‌گر ‌حجاب برمی‌خورد.

همراه با دوستانش در راه برگشت از محل کار می‌خواهد سری هم به بازار بزند. اما تا چندقدمی وروردی بازار هم متوجه حضور نیروهای سرکوب نمی‌شود، کسانی که از «اقتصاد حجاب» تغذیه می‌کنند و برای آن هم می‌جنگند.

نیوشا موهای بور و نرمی دارد. چهره‌اش اغلب خندان است. خوش‌لباس است و خوش‌برخورد. او به طور کلی رفتار متین و لطیفی دارد، به ویژه زمانی که روبروی دیلاق‌های مسلح ارزشی می‌ایستد این لطافت در برابر آن چهره‌های زمخت و بی‌روح، بیشتر خودنمایی می‌کند. چند مرد خشن با لباس‌های نظامی، اسلحه‌به‌دست. یکی از آن‌ها سیگاری هم به لب دارد. لای گردنش هم خالکوبی شده. قدشان یک متر و ۸۵ سانتی می‌شود. لحنشان تند و زننده است:

«خانم شما! چه خبره مگه این‌جا پاریسه؟ روسریتو سرت کن!»

«من روسریمو نیاوردم اصلا. چه مشکلیه؟»

از هر جوابی جز بله قربان گفتن و اطاعت بدشان می‌آید. با این جواب پرخاششان بیشتر می‌شود.

«روسریتو سرت میکنی یا بگم ببرنت؟»

دوستان نیوشا ترسیده‌اند و زود به زود آب دهانشان را قورت می‌دهند. نیوشا اما می‌خواهد مقاومت کند. به ویژه اهانتهای مأموران بیشتر او را عصبانی می‌کند:

«پوشش من چه مشکلی داره؟ اصلا اگه راست میگین خود شما این سیگار چیه دستت؟ چرا خودت خالکوبی کردی؟ مگه حرام نیست؟»

مأمور سرکوب عصبانی‌تر می‌شود. او را همانجا نگه می‌دارند.

«به مأمور قانون توهین میکنی؟ وایسا میدونم چیکارت کنم.»

به چند مأمور زنی که آن‌طرف‌تر ایستاده‌اند زنگ می‌زند:

«چندتا مورد داریم بیاین ببریدشون».
آن‌ها را سوار ون می‌‌کنند. به سمت یک مرکز پلیس امنیت اخلاقی. نیوشا وقتی که می‌خواهد فاصله سوار شدن تا مرکز پلیس را به یاد آورد هم نفسش تند می‌شود. در راه بیش از حد استرس داشته. با خودش گفته: «یعنی چی میشه؟ میخان چیکارمون کنن؟ چجوری از دست اینا خلاص شیم؟»
در آن مرکز هم به هر روشی که توانسته‌اند به شخصیت آن‌ها تعرض کرده‌اند. وقیحانه‌ترین کلمه‌ها را به کار برده‌اند تا تخریبشان کنند. نیوشا و دوستانش در آن لحظات تنها به این فکر می‌کردند که هرچه زودتر نجات پیدا کنند:
«فقط می‌گفتیم یک ثانیه هم کمتر قیافه‌های اینا رو تحمل کنیم بهتره». در نهایت از آن‌ها تعهد کتبی می‌گیرند که دیگر هیچ‌گاه «بدون رعابت پوشش اسلامی» در فضای عمومی ظاهر نشوند.
کنند.
توازن قوا و تقسیم فضایی قلمرو
حاکمیت نمی‌خواهد از مسئله حجاب کوتاه بیاید. همزمان این را هم می‌دانند که در عمل بخشی از قلمرو سلطه‌شان را از دست داده‌اند. شانس این را هم ندارند هیچ‌گاه آن را پس بگیرند. این از دست رفتن بخشی از قلمرو محصول قیام ژینا است. در طرف دیگر، زنان هم به هیچ وجه نمی‌خواهند از دستاوردهای کوچکشان عقب‌نشینی کنند. در این کشاکش، در فضای پایتخت گویی نوعی توازن قوا به وجود آمده. زنان پذیرفته‌اند که فعلا محدوده‌های خاص خودشان برای پوشش آزاد را داشته باشند. پارک‌ها، داخل ماشین، خیابان، مهمانی‌های خانوادگی، محل کارهای غیردولتی و فضاهایی از این‌دست متعلق به اراده عمومی زنان برای پوشش اختیاری است.
است.
در مقابل، حکومت بیش از پیش برای حفاظت از فضاهای باقی‌مانده‌اش سخت‌گیری می‌کند. حداقل تلاششان این است که چنان فضاهایی همچنان زیر کنترلشان بمانند. در ورودی ایستگاه‌های مترو نگهبان حجاب گذاشته‌اند. زنان مجبور می‌شوند در آن لحظه رعایت کنند. اما درست چند ثانیه بعد که وارد زیر زمین مترو شدند، حجاب برمی‌دارند. ورودی بازارهای سرپوشیده اصلی را هم کنترل می‌کنند.
در اداره‌ها و بانک‌ها و فضاهای رسمی هم به زنان بدون حجاب خدمات ارائه نمی‌دهند. فضای دانشگاه و مدرسه‌ها هم هر روز شاهد کشمکش‌هایی میان دانشجویان و دانش‌آموزان با مسئولان مدرسه و دانشگاه‌ها است. حاکمیت می‌داند که به لحاظ سلطه فرهنگی خیابان را از دست داده. نمی‌تواند سر هر کوچه و بولواری مأمور بگذارد. تعداد زنان با پوشش آزاد بیشتر و بیشتر شده. پروژه سرکوب آنلاین و جریمه‌اش هم شکست‌خورده می‌نماید. نمی‌توانند از پشت یک دوربین مداربسته هزاران نفر را دقیقا شناسایی و جریمه کنند. حجاب، به کانون و دال اصلی ستیز حاکمیت با جامعه بدل شده. حجاب اکنون یک دلالت عمیقا سیاسی است. چیزی فراتر از این مسئله در کار است که گمان می‌رود حاکمیت بیهوده می‌خواهد در زندگی مردم دخالت کند! به همین دلیل هم به هیچ وجه نمی‌خواهند شکستی در این زمینه بپذیرند. قطعا برنامه‌های پرشمار دیگری برای تداومش خواهند داشت. اما اراده زنان هم برای مقابله قوی است. آن‌ها از هر ترفندی برای پشت پا زدن به اخلاق‌سازی حکومتی استفاده می‌کنند، بدون آن که مجبور شوند به طور مستقیم رویارویشان قرار گیرند.

https://www.radiozamaneh.com/765588