حمید نوری، دادیار سابق زندان گوهردشت که در سال ۱۳۹۸ در سوئد دستگیر و با بوق و کرنا در دادگاههای سوئد به جرم مشارکت در قتل عام زندانیان سیاسی ایران در دههی شصت و به ویژه سال ۱۳۶۷ به حبس ابد محکوم شده بود؛ سرانجام در جریان تبادل زندانی با یوهان فلودرس و سعید عزیزی، شهروندان سوئدی آزاد شد و به ایران بازگشت. یوهان فلودروس ظاهرا یک دیپلمات سوئدی است که در بهار سال ۱۴۰۱ برای «سفر گردشگری» به همراه چند تن از دوستان خود به ایران سفر کرده بود اما هنگام بازگشت در روز ۲۸ فروردینماه ۱۴۰۱ بازداشت شد.
سعید عزیزی نیز که در آبانماه ۱۴۰۲ به خاطر مشکلات شخصی به ایران سفر کرده بود در منزل شخصی خود در تهران توسط ماموران امنیتی بازداشت شد. اما شاید این نکتهی کمتر فاششده به نقل از رادیو فردا حائز اهمیت باشد که برادر همسر آقای عزیزی یکی از دوستان ایرج مصداقیست که مدعی بود در دستگیری حمید نوری نقش اصلی را بازی کرده است.
بدون شک دادخواهی یک خواست دمکراتیک دادخواهان علیه ۴۵ سال جنایات رژیم جمهوری اسلامی و دفاع از آن یک امر مترقیست. ولی تحقق یک دادخواهی واقعی شرایطی دارد که در جامعهی ما پیش از هر چیز مستلزم یک انقلاب اجتماعی و برقراری یک حکومت مردمیست.
حتی اگر بخواهیم در شرایط کنونی برای رساندن صدای دادخواهیمان از آنچه بر خود و عزیزان در بندمان گذشته است، آنهم در سطحی گسترده در جوامع بشری یک حرکت نمادین انجام دهیم، در اقدام خود الزاماتی را میبایست در نظر داشته باشیم تا هم به امر یک دادخواهی واقعی و مردمی عمل کرده باشیم و هم دستآورد به جا گذاشته قابل دفاع و امیدبخش و حاوی تجربههای مثبت برای آیندگان باشد.
اگر به دو نمونهی نمادین از حرکتهای موسوم به دادخواهی که در سالهای دور و نزدیک صورت گرفت نگاهی بیندازیم، نتیجهی کار تجارب و آموزشهایی را در مقابل ما قرار میدهد که تنها اپوزیسیون غرقشده در دموکراسی و حقوق بشر بورژوایی و البته رفرمیست ما از آن درس نگرفته و انکارشان خواهد کرد؛ چرا که رفتار و گفتار چنین افراد و نیروهایی همچنان بر همان پاشنهی سابق میچرخد.
برای نمونه خوب است به یکی از نتایج دادگاه نمادین «ایران تریبونال» اشاره کنم که پس از ساعات متمادی و جلساتی مفصل در نهایت در یکی از بندهای اعلامیه پایانی خود اعلام کردند که مساله تحقیق و بررسی نقض حقوق بشر از سوی رژیم جنایتکار و وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی را باید به رژیمهای وابستهی دیگری نظیر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس ارجاع دهند، آنهم در شرایطی که همین رژیمهای حاکم بر کشورهای عربی حاشیهی خلیج فارس در جلادی و نقض حقوق بشر دستکمی از رژیم جانی حاکم بر ایران ندارند. نیروهای سازشکار و راست و متوهم به، بهاصطلاح دمکراسی محافل و قدرتهای جهانی اما پروژه رسوای ایران تریبونال که از اشک و رنج و درد قربانیان شکنجه و اعدام در ایران ارتزاق میکرد را یک پیروزی برای مردم و دادخواهان جا زدند.
نمونهی دوم هم که همین دادگاه شکنجهگر رژیم و همکار لاجوردی جلاد، حمید نوریست که در نهایت با آن همه در بوق و کرنا کردن جایگاه این محاکمه و رقص و پایکوبی در خیابان مقابل دادگاه در استکهلم از طرف اپوزیسیون متوهمی که در مقابل نقایص دادگاه، خود را به کوچهی علی چپ میزدند، به آزادی او و فرستادن این جلاد به دامن اربابانش در ایران انجامید. این اقدام رسوای دولت سوئد یک دهنکجی به دادخواهان و قربانیان رژیم و مردم ایران بود. اما در زمان برگزاری دادگاه با وجود شواهد روشن که چنین محاکمهای یک محاکمه واقعی و همه جانبه نیست افراد و نیروهای راست و سازشکار که زیر نام چپ فریب استقلال و عدالتطلبی این دادگاه را خورده بودند فریاد سر میدادند که آری این است عدالت و استقلال قوهی قضاییهی دولت شجاع و مردمی سوئد! و در مقابل دادگاه به رقص و پایکوبی میپرداختند و اگر کسی هم توجه آنها را به ماهیت دولت سوئد و روابطش با جمهوری اسلامی رجوع میداد او را مخالف دادخواهی و حتی مدافع رژیم جلاد مینامیدند و با تحریف مواضع انقلابی آنان در مورد قدرتهای امپریالیستی بدون ارائهی استدلال به منتقدینشان پوزخند میزدند.
شاید بد نباشد که به این نکته اشاره شود که صرف تبادل زندانی ایرادی ندارد و نجات دادن جان شهروند خود از چنگال رژیمی جانی دغدغهی هر دولتی از جمله سوئد است؛ ولی نکته آنجاست که اولا دولت سوئد در معاملهی رسوای خویش هیچ وقعی به بقیه زندانیان سوئدی-ایرانی اسیر ننهاد.
ثانیا نشان داد که هدف از به راه انداختن شوی دادخواهی و محاکمهی یکی از عاملان و آمران یک جنایت در دههی شصت و بازی کردن با عواطف و احساسات بازماندگان اعدامیان و یا خود شکنجهشدگان و زندانیان جانبهدر برده نه تحقق دادخواهی بلکه حمایت از جمهوری اسلامی و ارسال این پیام است که تروریستهای رژیم در آینده هم بدون ترس از رسیدن به مجازات میتوانند به این کشورها رفت و آمد کنند!؟
یکی از اعتراضات به حق دادخواهانِ جلادی نظیر نوری این است که دولت و قوهی قضاییهی سوئد چه حقی دارند که با روان و اعصاب این خانوادهها و خود زندانیان زجر کشیده بازی کنند و در نهایت به آنها پشت پا هم بزند. آیا این اقدام خود مصداق خشونت خاموش و تجاوز به حقوق دهها نفری که با امید در آن دادگاه شرکت کرده بودند و همینطور هزاران نفری که با دنبال کردن اخبار و وقایع این دادخواهی شب را به روز میرساندند، نیست؟
آیا دولت سوئد با زیر پا گذاشتن حکم حبس ابدی که قوهی قضاییهاش به نوری داد، ادعا میکند که کشوری حامی حقوق بشر است؟ آیا با آزاد کردن یک مجرمی که در شکنجه و اعدام دگراندیشان نقش داشته است و لقب جلاد و جنایتکار را به یدک میکشد و در دادگاه کشورش متهم به جنایت علیه بشریت و مرتکب جنایت جنگی شده است، به امر دادخواهی _که ظاهرا یکی از دستآوردهای این گونه دادگاهها و افشاگریها اصولا پایان دادن به چنین جنایاتی است_ کمکی کرده است؟
در نهایت آیا سوئد و کلا قدرتهای سرمایهداری غربی و شرقی میتوانند ادعا کنند که با اینگونه برخوردهای دولاپهنا، حامی مردم ایران هستند و دلشان برای آزادی و حقوق بشر و دموکراسی در ایران و دیگر نقاط جهان میتپد؟
جالب است بدانید که در دادگاه حمید نوری، او را به سبب جرمهایی که مرتکب شده است به پرداخت غرامت به خانواده بازماندگان اعدامی و زندانیان سیاسی هم محکوم کرده بودند که با مبادلهی شرمگینانهی نوری جلاد چیزی جز «طوفان خندهها»یی بهتزده بر جای نماند.
سخن کوتاه میکنم و بیشتر از این به موضوع نمیپردازم چراکه سخن گفتن از این بیشرمی پایانی ندارد؛ تنها به عنوان یکی از هزاران بازماندهی خانوادههای دادخواه به این نکته اشاره میکنم که «دادخواهی» در ایران از آن دست واژگانیست که تنها با سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی به دست تودههای مبارز و آزادیخواه و برقراری یک حکومت مردمی امکان تحققش وجود دارد.
تجربه نشان داده باور به ادعاهایی که قدرتهای امپریالیستی مدافع سرمایهداری و مدعی آزادی و دموکراسی با تکرار این واژه به نفع خود میکنند، سرابی بیش نیست؛ و این حقیقت در جریان شویی که دولت سوئد در مورد بهاصطلاح مجازات حمید نوری جلاد به راه انداخت یک بار دیگر متجلی شد و نقاب از چهرهی کثیف این قدرتها برکشید. کار رسوای آنها در آزادی یکی از قاتلین و شکنجهگران مردم ایران ننگ بزرگی در کارنامه سیاهشان به جای گذارد. اما آزادی وی رسوایی فراموش ناشدنیای را هم نصیب جریانات راست و چپهای سازشکار ذوبشده در سیستم قدرتهای مدعی عدالت و آزادی مانند سوئد کرد که چگونه محاکمهی نوری در سوئد را یک پيروزی بزرگ جا زدند و اینطور جلوه دادند که دادخواهی واقعی به کمک و حمایت این قدرتها _که تنها به دنبال منافع خود و دشمن مردم ایران هستند_ به دست آمدنیست؛ آنهم با تجربیاتی که از تبادل تروریستهای ایرانی مزدور رژیم حاکم در سالهای دور و نزدیک بر جای مانده است؛ و نزدیکترین آن، مبادلهی اسدالله اسدی بود _دیپلمات ایرانی که برای طراحی و تلاش برای اجرای نقشه بمبگذاری در خاک اروپا به ۲۰ سال حبس محکوم شده بود و دولت بلژیک تضمین کرده بود که وی با هیچ زندانی غربی در ایران مبادله نخواهد شد._ که در ۲۶ می ۲۰۲۳ برابر با پنجم خردادماه ۱۴۰۲ این تروریست رژیم را آزاد کرده و حقوق بشر ادعایی خود را به منصهی ظهور رساندند.
تجربهی آزادی حمید نوری یکبار دیگر ثابت کرد که رژیم جانی و خونخوار جمهوری اسلامی همواره و به ویژه در شرایط بحران و رشد نارضایتی تودهها تحت حمایت امپرياليستها و سرمایهداران بوده و دادخواهی، عدالت و آزادی و دموکراسی حقیقی تنها با سرنگونی انقلابی این حکومت و با تکیه بر قدرت تودهها به دست خواهد آمد.
صمد بهادری طولابی
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
۱۸ جون ۲۰۲۴
منبع سایت پریسکه:
https://periske.com/2024/06/18/دموکراسی-بورژوایی-سوئد-در-حمایت-از-دی/