نادر ثانی: امید ما را نابود نکنید! می‌خواهیم امید را از شما بگیریم و یک مطلب دیگر

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

یکی از تصاویر بالا اندکی پیش از سوی رفیقی به دستم رسید و من را در بهت فرو برد. و سپس دیگری را پس از جستجویی کوتاه یافتم. "فروغ فرخزاد" در سروده زیبایش "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد" به من آموخته بود که "تنها صداست که می‌ماند" و حال این تصاویر به من می‌گوید "تصاویر نیز باقی‌ماندنی هستند"! و چه زیبا که اینگونه است. بیش از ۷۷ سال از تاریخ گرفته شدن این تصاویر گذشته است.

تصاویر در روز پنجشنبه ۲۴ آوریل سال ۱۹۴۷ میلادی برابر با ۳ اردیبهشت‌ماه ۱۳۲۶ شمسی از بندر حیفا در شمال فلسطین گرفته شده‌اند. در تصویر کشتی "تئودور هرتزل"، یکی از کشتیهای پناهندگی سازمان "هاگانا"، را می‌بینیم که به بندر نزدیک شده و خواهان جای گرفتن در اسکله است. مسافران کشتی که بالغ بر ۲۶۰۰ نفر می‌شوند، یهودیانی خسته و سرگردان هستند که احساس درماندگی می‌کنند. نزدیک به دو سال است که جنگ خانمان‌برانداز جهانی دوم با تمامی عواقب وحشتناک آن در اروپا به پایان رسیده اما این انسانهای بی‌خانمان احساس درماندگی می‌کنند. این تنها یهودیان نبودند که به بلای وحشیگری نازیستی که بخشی گریزناپذیر از جهان‌بینی آنان بود گرفتار شده بودند: اگر درصدی حساب کنیم درصد بالاتری از "روما"ها (یا به واژه معمول‌تر کولی‌ها) به اردوگاههای کار و مرگ نازیستها فرستاده شده و از آنها جان سالم به در نبردند و اگر تعدادی حساب کنیم تعداد بسیار بیشتری "روس" جان خود را در اثر قهر ضدانسانی نازیستها از دست دادند اما متاسفانه نگاهی به تاریخ به ما نشان می‌دهد که اعمال قهر ضدانسانی به شکل سیستماتیک در بیش از ۱۶۰۰ سال در اروپا علیه یهودیان رواج داشته و به اشکال گوناگون در مقابل آنان به کار رفته است.

برگردیم به ۷۷ سال پیش: کشتی خواهان لنگر انداختن است. مسافران کشتی نوشته‌ای را که روی پارچه بلند سفیدی به نگارش درآمده در دست گرفته و به آنان که در بندر بوده و ایمن هستند نشان می‌دهند. روی آن به انگلیسی نوشته شده است: "آلمانی‌ها خانواده‌ها و خانه‌های ما را ویران کردند - امیدهای ما را نابود نکنید". از روی نام کشتی می‌توان حدس زد که بسیاری از مسافران این کشتی صهیونیستهایی هستند که ویران شدن زندگی خود در اروپا به وسیله نازیستها، هم‌پیمانان آنان و دیگر اروپائیانی که نازیست نبوده اما نسبت به یهودیان کینه‌ای سنتی داشته‌اند  را دیده و اکنون در پی یافتن پناهگاهی برای ادامه زندگی هستند.

در آن زمان بسیاری از اروپائیان دارای "عذاب وجدان" بودند، می‌دانستند که در "اروپای آنان" چه بر سر بسیاری از انسانهای بیگناه آمده است اما به هیج عنوان نمی‌خواستند مسئولیت‌پذیر باشند و شاید درست از این جهت بود که بسیاری از کشورهای اروپایی و به ویژه فرانسه آنها را نپذیرفته و به آنها پناه نداده بودند و اکنون آنان راهی آخرین "امید" خود شده بودند و از ساکنان فلسطین می‌خواستند که "امید" آنان را از آنان نگیرند. مسافران کشتی به ساحلی در قبرس و به یک اردوگاه پناهندگی در نزدیکی این ساحل فرستاده شده و پس از چندی به فلسطین کوچ کردند.

همانطور که در بالا آورده شد این کشتی در تحت اختیار سازمان "هاگانا" بود، سازمانی صهیونیستی و شبه نظامی که در سال ۱۹۲۰ در فلسطینی که در آنزمان (پس از پایان جنگ جهانی اول) تشکیل شده بود و در خلال این سالها با به کار بردن شیوه‌های گوناگون علیه اعراب فلسطینی و حکومت دست‌نشانده بریتانیا در فلسطین مبارزه می‌کرد. جالب است بدانید که با اعلام استقلال کشور اسرائیل در سال ۱۹۴۸ میلادی و برپایی نیروهای دفاعی اسرائیل، سازمان "هاگانا" با دیگر گروه‌های شبه‌نظامی صهیونیستی موجود در آنزمان ادغام و به صورت نیروی نظامی دولت اسرائیل تجدید ساختار شد.  

۷۷ سال از نزدیک شدن این کشتی و مسافرانش به یکی از سواحل فلسطین گذشته است. به مسافران این کشتی در فلسطین پناه داده شد اما چیزی که فلسطینی‌ها در آن‌زمان نمی‌دانستند و بسیاری حتی امروز به آن فکر نمی‌کنند آن است که این مسافران درست همانند نازیستها هدفی داشتند مدون که برای خود آنان مقدس بود؛ هدفی که دیگران نگاهی جدی به آن نمی‌کردند. هدف جای گرفتن در موطنی بود که آنان با قرار گرفتن در آن می‌توانستند به همگان نشان دهند که راهنمایی برای زندگانی دیگران هستند. نازیستها خود را مدافع نژادی برتر می‌دانستند، نژادی که با پاک‌سازی جهان از عناصر نامطلوب و با در اختیار گرفتن رهبری "سرزمین سوم" (پس از امپراطوری روم و امپراطوری آلمان در خلال سالهای ۱۸۷۱ و ۱۹۱۸) می‌تواند سرمشقی برای چگونه‌زیستن برای همگان باشد و صهیونیستها که می‌خواستند همین کار را با قرار گرفتن در "سرزمین موعود" یا "ارض موعود" سرزمینی که از جانب "یِهووا" (یاهوه) وعده آن به آنها داده شده است، به انجام رسانند.

۷۷ سال از نزدیک شدن این کشتی و مسافرانش به یکی از سواحل فلسطین گذشته است. الان سالهاست که مسافران مزبور به دنبال شکل دادن به اسرائیل حق مهمان نوازی را در تمام این سالها به روش خود به جا آورده اند! ما امروز شاهد نسل کشی در غزه هستیم  که نظیر آن را در تاریخ بشری کمتر دیده‌ایم. بیش از دو و نیم میلیون فلسطینی در محوطه‌ای بسیار کوچک به مساحت ۳۶۰ کیلومتر مربع در اشغال کامل و بیرحمانه نیروهای تجاوزگر اسرائیل که از جانب ایالات متحده آمریکا و یاران آن حمایت می‌شود قرارگرفته اند. برای بهتر درک کردن اندازه غزه بهتر است به یاد آورید که مساحت تهران دو برابر مساحت غزه است! امروز  ۲۸۰روز از حمله این بار اشغالگران اسرائیلی می‌گذرد  و به موجب گزارش  سازمان ملل تا ۱۴ ماه مه (کمی بیش از دو ماه پیش) حداقل ۳۵۰۰۰ فلسطینی در این نبرد نابرابر کشته شده اند که از این تعداد حداقل ۱۴۰۰۰ تن کودک بودند.تازه می دانیم که از ماه مه تا کنون نیز نسل کشی فلسطینی ها در غزه ادامه داشته است.

آری ۷۷ سال از نزدیک شدن این کشتی و مسافرانش به یکی از سواحل فلسطین گذشته است. در آن زمان تنها فلسطین بود که بدون دانستن آنچه در شرف اتفاق بود به آنها مکانی برای زندگی داده و با دلی باز از آنها استقبال کرد. اما صهیونیستها و امپریالیستها اهداف دیگری را دنبال می کردند. گام به گام و پس از درگیری‌ها و جنگهایی چندگانه ثمره "عذاب وجدان" اروپا و خواسته‌های ایالات متحده آمریکا رشد جغرافیایی کرده و به وسعت کنونی رسید. نقشه‌ای که در سال ۱۹۴۸ از جانب سازمان ملل ارائه شده بود تغییری اساسی کرد و به شکل کنونی درآمد. آن‌روی دیگر سکه آن است که سرزمین فلسطینی‌ها هرچه کوچکتر از گذشته شده و به شکلی غیرقابل شناخت نسبت به گذشته درآمد.

اسرائیل کنونی نه تنها شامل بخشهایی‌ست که توسط اسرائیل اشغال شده که دربرگیرنده "ساحل غربی رود اردن" است که هر روز با توجه به فعالیتهای اشغالگران کوچکتر و کوچکتر می‌شود و نوار غزه که در مسیر اضمحلال قرار دارد و بدون شک خواسته اسرائیل آن است که آنرا به اردوگاهی از توده‌های سرخورده و ناامید مبدل سازد.

آری ۷۷ سال از آن سال گذشته است اما اشغالگران صهیونیست و نه صرفا یهودی چه می‌خواهند؟ اشتباه نکنید: صهیونیسم جریانی سیاسی در درون یهودیت است و تمامی آن نیست؛ درست به همانگونه که جهان‌بینی جمهوری اسلامی جریانی سیاسی درون اسلام است و تمامی آن نیست. درست به همانگونه که مسلمانان بسیاری مخالف جمهوری جنایتکار اسلامی و در نبرد با آن هستند، یهودیان بسیاری مخالف حاکمیت کودک‌کُش صهیونیستی اسرائیل و در نبرد با آن می‌باشند.

اما خواسته صهیونیستها چیست؟ آیا آنان به شکلی از تصرف سرزمینهای "نوار غزه" و "ساحل غربی رود اردن" صرفنظر می‌کنند؟ پاسخ این پرسش با توجه به جهان‌بینی صهیونیستها بدون شک منفی می‌باشد. به همانگونه که در بالا گفته شد صهیونیستها "اسرائیل" را سرزمینی می‌دانند که از جانب پروردگار آنان یاهوه (یِهووا) به آنان واگذار شده است. دامنه این سرزمین به کجا می‌رسد. برای یافتن پاسخ باید به مندرجات باب سی‌وچهارم کتاب "اعداد" در تورات، مراجعهکرد. جایی که درباره این "هدیه" سخاوتمندانه "پروردگار" و مرزهای آن صحبت شده است:
https://www.bible.com/fa/bible/1619/NUM.34.PCB

با مطالعه این متن به خوبی می‌بینیم که "سرزمین موعود" گذشته از اسرائیل کنونی، "نوار غزه" و "ساحل غربی رود اردن" شامل لبنان، بخش بزرگی از سوریه، اردن و مصر تا مرزی که به وسیله رودخانه نیل مشخص شده است می‌باشد.

آری هدف صهیونیستها رسید ن به "ارض موعود" و یا به عبارت دیگری "اسرائیل بزرگ" است و تمامی تلاشهای نظامی (از جمله کشتار غزه)، روانی (از جمله "حیوانات انسان‌گونه" خواندن فلسطینی‌ها)، دیپلماتیک (که بدون پشتیبانی ایالات متحده آمریکا ناممکن است)، اقتصادی (که با پشتیبانی بخشی از یهودیان ساکن در ایالات متحده آمریکا پیش می رود) و تکنیکی اسرائیل صهیونیستی در این مسیر حرکت می‌کند. اما فراموش نکنیم که در این میان نباید و نمی‌توانیم دیالکتیک مبارزه را از یاد ببریم. نظام اجتماعی اشغالگر صهیونیستی اسرائیل امروز در کار نسل‌کشی‌ست اما با قتل هر فرد، افراد دیگری به مبارزه کشیده می‌شوند. صهیونیستها ادعا می‌کنند که دلیل کشتار غزه تلاش اسرائیل برای از میان بردن جریان تروریستی "حماس" است اما "فراموش می‌کنند" بگویند حماس ساخته و پرداخته خود آنان است و کشتار نازیستی کنونی در غزه حاصل درازمدت دیگری جر پر و بل گستردن  امثال"حماس" و یا جریانی مانند آن ندارد.

۷۷ سال از زمان گرفتن تصاویر بالا گذشته است. امروز  بخش بزرگی از مسافران کشتی در بالاترین مقامهای اداره نظام صهیونیستی اشغالگر اسرائیل جای دارند و برای آنان فلسطینی‌ها آنانی نیستند که به آنها جای دادند؛ آنها مهره‌هایی در بازی بیرحمانه‌ای هستند که آنان به مثابه یکی از سگهای زنجیری امپریالیسم در جریان دارند و برای آنان بمب‌های بی‌شمار و راکت‌های فراوان و نسل کشی فیسطینیان تنها ابزاری هستند برای انجام وظیفه و رسیدن به هدف.
نادر ثانی
چهارشنبه ۲۷ تیرماه ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ جولای ۲۰۲۴

 

جاناتان کوک: یک گوش ترامپ خون‌آلود شد. 
"خشونت سیاسی" ایالات متحده خطری بسیار بزرگتر برای بقیه ما ایجاد می‌کند.

بایدن و ترامپ دو چهره فاسد یک امپراتوری پوسیده هستند. لفاظی‌های قبیله‌ای را نادیده بگیرید: هیچ یک تهدیدی وجودی ندارند. اما سیستم پشت سر آنها این‌کار را می‌کند.

نظرات منتشره در مورد سوءقصد به دونالد ترامپ عمدتاً بینش یا صداقت کمی ارائه می‌دهند. تنها استثنا این نگرانی کاملاً آشکار است که تیراندازی به رئیس‌جمهور سابق احتمالاً ایالات متحده را حتی بیشتر از آنچه که در حال حاضر است تبدیل به یک غول مسلح  می‌کند.

دلیلی برای این امر وجود دارد. پاسخ‌ها - چه از طرف حامیان ترامپ و چه از طرف مخالفان ترامپ - همه در همان ایدئولوژی قبیله‌گرایی سیاسی قرار دارند که عامل تحریک فرد ضارب بوده است. هیچ‌یک از طرفین قادر به نگاهی به عملکرد خود نیستند زیرا سیستم ایالات متحده برای جلوگیری از چنین خودبازتابی طراحی شده است.

علیرغم آنچه طبقه سیاسی از شما می‌خواهد باور کنید، "خشونت سیاسی" در آمریکا به اندازه شیرینی سیب آمریکایی است. امپراتوری جهانی ایالات متحده بر اساس خشونت سیاسی یا تهدید به استفاده از آن، به ویژه پس از جنگ جهانی دوم ساخته شده است. کافی‌ست که از مردم ویتنام، صربستان، آمریکای لاتین، افغانستان، عراق، لیبی، اوکراین و غزه در این مورد بپرسید.

تفاوت اکنون تنها این است که تسلط امپراتوری واشنگتن بر این گوشه و آن گوشه از جهان به وضوح در حال ضعیف شدن است.

پرزیدنت جو بایدن تنها کسی نیست که این واقعیت را نپذیرفته است. او اخیراً به جرج استفانوپولوس از شبکه خبری ABC گفت: "من دنیا را اداره می کنم."

اما نخبگان ایالات متحده به سرعت در می‌یابند که جهان دیگر خواست تسلیم مطلق شدن را ندارد.

بازوی نظامی بین‌المللی واشنگتن، ناتو، توسط روسیه در یک جنگ نیابتی در اوکراین به زمین زده می‌شود.

اسراییل، کشور زیردست اصلی نظامی واشنگتن در خاورمیانه نفت‌خیز، مملو از تسلیحات آمریکایی برای نابودی غزه است. اما در بحبوحه یک نسل‌کشی، اسرائیل ضعف خود را آشکار می‌کند. حماس شکست نخورده است. در واقع تقویت شده است. و نیروهای هرچه بیشتری از مخالفان هژمونی منطقه‌ای اسرائیل خواهان همکاری بیشتر هستند.

سیاست داخلی فعلی ایالات متحده را تنها می‌توان از طریق منشور کاهش تدریجی نفوذ ایالات متحده در خارج به درستی درک کرد. ایجاد تشکل‌های قدرت بین‌المللی که بتوانند جایگزین ایالات متحده باشند، تشکلاتی مانند بریکس، دامنه نظامی و اقتصادی واشنگتن را تضعیف می‌کند.

گذشته از این‌ها هژمونی ایدئولوژیک واشنگتن نیز در حال از هم گسستن است. سرمایه داری فراملی – که مقر آن در ایالات متحده است – هیچ پاسخی برای زیان‌های زیست محیطی ناشی از استخراج بی‌پایان منابع که برای سیر کردن اشتهای مصرف بیهوده و انبوه، آنچه که باید برای ایجاد سود بیشتر برای نخبگان شرکتی ادامه یابد، ندارد.

همزمان با شدید‌تر شدن غارت منابع محدود کره زمین، به‌ویژه در زمانی که شرکت‌ها همچنان گرسنگی ما را برای خواست استفاده بیش از اندازه کالاهای گوناگون تقویت می‌کنند، سایر کشورها کمتر مایل هستند که عقب‌نشینی کرده و اجازه دهند که ایالات متحده سهمی را که خودش می‌خواهد از ثروت جهانی بردارد. نتیجه این واقعیت بی‌ثباتی سیاسی و اقتصادی فزاینده‌ای است که به سختی می‌توان از آن غافل شد.

دستگاه خشم
در ایالات متحده، دو انگیزه سیاسی برای پاسخ دادن به معضل یادشده در بالا وجود داشته است.

اولین مورد - که توسط اردوگاه بایدن، با حمایت بیشتر رسانه‌های مستقر ایالات متحده و آژانس‌های سه‌حرفی مانند CIA و NSA تدوین شده، این است که باید یک استراتژی شکست‌خورده را دوچندان کرده و به دنبال "تسلط بر طیف کامل جهانی" بود.

این بدان معناست که با نشانه‌گذاری کردن رقبای سرسخت، به ویژه روسیه و چین، باید هر گونه سرپیچی آنان از استرتژی ایالات متحده را مجازات کرد. این به معنای گسترش بی‌پایان جنگ‌ها، با خطر ذاتی افزایش ریسک آغاز یک رویارویی هسته‌ای است.

واکنش مبهم‌تر دیگر را اردوگاه ترامپ نشان می‌دهد. اگر ایالات متحده دیگر نمی‌تواند به طور مؤثر اراده خود را در خارج از کشور تحمیل کند، به جای خطر روبرویی با تحقیر مکرر، باید ایالات متحده به موضع انزواگرایانه‌تری عقب‌نشینی کند، حتی اگر این امر باعث شود که لفاظی امپریالیستی تشدید شود.

البته بخشی از دلایل موضع‌گیری درهم آمیخته ترامپ به شخصیت خودشیفته او برمی گردد. او خودش را بزرگ می‌کند، حتی اگر ترجیح می‌دهد که در حوزه کوچکی که بیشتر از حوزه‌های دیگر بر آن مسلط است رهبری را بر عهده گیرد. سزار ترامپ به طور غریزی از ساختارهای جهانی مانند ناتو و سازمان ملل که باید اکنون در کانون توجه قرار گیرد، بیزار است.

و بخشی از دلیل آن این است که ترامپ به طور کامل نمی‌تواند سیاست داخلی را نیز کنترل کند. او به ساختارهای قدرت عمیق‌تری - مانند آژانس‌های سه حرفی - وابسته است که در صورت موافقت با کاهش نفوذ ایالات متحده در صحنه جهانی، به سایه‌های رنگ‌پریده‌ای از خودشان تبدیل می‌شوند. آنها باید ترامپ را از محیطی که در آن احساس راحتی خود می‌کند بیرون بیاورند.

سیستم سیاسی ایالات متحده - چه دموکرات و چه جمهوری‌خواه - آشکارا هیچ پاسخی برای بحران‌های عمیقی که در داخل یا خارج از کشور با آن مواجه است ندارد. به همین دلیل است که انتخاب رای‌دهندگان ایالات متحده بین بایدن و ترامپ، دو چهره فاسد در یک سیستم پوسیده از قدرت امپریالیستی است.

و از آنجایی که سیستم ایالات متحده هیچ راه حلی ندارد، باید توجه مردم عادی را به جنگ‌های داخلی هدایت کند. رای‌دهندگان - یا کسانی که هنوز به اندازه کافی برای رای دادن به سیستم اعتماد دارند - باید متقاعد شوند که انرژی خود را در نزاع قبیله‌ای سرمایه‌گذاری کنند. لفاظی تفرقه افزایش می‌یابد: هر نامزد نامزد دیگر را تهدیدی وجودی می‌خواند، تهدیدی که به هر قیمتی جلوی آن باید گرفته شود.

حقیقت این است که هر نامزد - و اردوگاه‌هایی که پشت سر آنها ایستاده‌اند - این دستگاه خشم را تغذیه می‌کنند. یکی از اردوگاه‌ها می‌گوید بایدن مسئول سوءقصد به ترامپ است. دیگری می‌گوید ترامپ به‌ خاطر دامن زدن به شورش‌های ششم ژانویه سال ۲۰۲۰ در کنگره مقصر است.

حداقل می‌توان نتیجه گرفت که هر دو مسئول هستند، یا اینکه هیچکدام مسئول نیستند، نه اینکه یک معیار را برای نامزد ریاست جمهوری مورد نظر قبیله خود و یک استاندارد متفاوت را برای نامزد قبیله مخالف اعمال کنید. این ریاکاری است.

اما بهترین نتیجه‌ای که می‌توانیم بگیریم این است که بفهمیم بایدن و ترامپ نشانه‌های بدنی بیمار هستند، نه علل وجودی آن. نه بایدن و نه ترامپ به خودی خود تهدیدی وجودی ایجاد نمی‌کنند. اما قدرت اقتصادی رو به زوال ایالات متحده با پشتیبانی از بزرگترین ماشین نظامی جهان که تا به حال وجود داشته و مصمم است به هر قیمتی زوال خود را متوقف کند، دقیقاً چنین تهدیدی را ایجاد می‌کند.

بایدن و ترامپ نماد هستند. یکی، موجودی پرورده از طبقه میلیاردرهای اهداکنندگان کمکهای مالی، که اکنون عمیقاً در چنگال پارکینسون است. دیگری، یک تاجر درنده که تنها تعهدی که احساس می‌کند قدردانی از خود است، فردی که نمی‌تواند بین واقعیت و برنامه‌های سرگرم‌کننده تلویزیون تمایز قائل شود.

هیچکس نباید این ادعا را جدی بگیرد که هر دو قادر به اداره جهان هستند.

آنچه آنها هستند نمادهای یک ایالات متحده آمریکا در بحران است. که با توجه به اعتیاد ایالات متحده به خواسته‌های امپریالیستی خود، یک بحران برای تمام بشریت است. یک گوش ترامپ خون‌آلود شد. اما ما یعنی دیگران بسیار بیشتر در خطر هستیم.
برگردان به فارسی از نادر ثانی
۱۵ جولای ۲۰۲۴ برابر با ۲۵ تیرماه ۱۴۰۳