مصطفی اسدپور: سرزمین تکرار شورش و خیزش مورد شهریور 1402- آیا میتواند کار را تمام کند؟ 

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

تاریخ معاصر ایران بیش از هر چیز با تکرار عصیان و شورش های شهری بزرگ در ابعاد سراسری مشخص میشود. از این نوع تلاطم ها  در جهان منحصر بفرد است. در فاصله حدود دو سال یکبار و چه بسا در فاصله کوتاه تر آتش بی قراری در جان مردمان صد تا دویست شهر ایران می افتد، اتحاد و همپشتی جان میگیرد و در فضایی مملو از ستیزه جویی به مقابله با ماموران تا دندان مسلح برمیخیزند. در سالهای معاصر نمونه دی ماه 96، آبان 98، شهریور 1401 گویا هستند. تا اینجا، در تکراری هر چه دردناک، هر  بار صفوف اعتراضی ناکام مانده است، تلفات زیادی را متحمل شده، و به انتظار موج دیگر عقب نشسته است. چه زمانی تکرار این تجربیات به پایان خواهد رسید؟ 

تکرار موج اعتراضات خیابانی به پاشنه آشیل جنبش رهایی بخش مردم زحمتکش تبدیل شده است. مردم زحمتکش به اتحاد، به تشکل، به افق و چشم انداز مشترک، به تفکیک صفوف خود بیشتر از هر تک تظاهرات و اکسیون نیاز دارند.  آنها باید بتوانند با آمادگی و با روشن بینی به استقبال هر خیزش و تلاطم بروند و با اتحاد و قدرت بیشتری بیرون بیایند.
این عصیان و شورشها رویدادهایی جدا افتاده و خودبخودی نیستند. یک حکومت تماما ارتجاعی و سرکوبگر خون شهروندان را در شیشه کرده است. بر متن یک حکومت دست راستی سرمایه داری، بر متن حملات  مداوم به معیشت و تمامی عرصه های توقعات کارگری؛ با دستگیری و تعقیب و مجازات وحشیانه تشکلها و فعالین یازمان بابب کارگری، بناچار عصیان  و شورش ها به مجال اعتراض تبدیل میشوند و به همان نسبت امر متشکل شدن و اعتراض متحد دور از دسترس و کمتر مطلوب بنظر میرسد. 
هیچ چیز عاجل تر و حیاتی تر از بزیر کشیدن جمهور اسلامی سرمایه نیست. کسی نمیتواند توده کارگر و مردم زحمتکش را به تحمل و صبر دعوت کند؛ بر عکس، نفرت و بیزاری و خشم عمیق از سرمایه های ارزشمند نبردهای طبقاتی کارگری در جامعه است؛ این مردم حق دارند که برای رهایی از نکبت این حکومت خود را به آب و آتش بزنند. اما در عین حال، هر تجربه یادآور درس تلخ و دردناک است که انبان عصیان و شورشها،  هر چند برحق و قهرمانانه، بدون پرچم و بدون صف متحد و قدرتمند کارگری ربطی به پیروزی پیدا نمیکنند. این درس را دشمنان کارگران بخوبی بلدند،  آنها از دامن زدن به عصیانهای کارگری ابایی ندارند، در گرانی و بیکارسازیها و کاهش دستمزدها و حمله به معیشت جمعی طبقه محروم کمترین تردیدی بخود راه نمیدهند، با دروغ و انواع دسیسه بیشرمانه بنزین به آتش نارضایتی میپاشند. دیدنی است درست در هنگامه کشمکش در خیابانها و در اوج همهمه اعتراضی این بورژوازی است که با تمام دستگاه دولتی خیابانها را ترک میکنند، به لاک سازمانهای متعارف خود فرو میروند و کل طبقه در یک دیسیپلین و نظم شگفتی آور همگی با هم پشت  پلیس و دستگاه سرکوب بسیج میشوند. 
تفکیک مبارزات کارگری به مبارزات اقتصادی و مبارزات سیاسی، تقسیم آن با دیوار چین، ادعای وجود دوره های آرام کشمکش که گویا  قانون پوشش حمایتی از اعتراضات کارگری عمل خواهد کرد. این توهم پوچ است و ربطی به واقعیت زندگی کارگری ندارد. به همان اندازه تبدیل طبقه کارگر به صفی که افق و هدف آن در مطالبات اقتصادی محدود میشود، از وارونگی و دشمنی با کارگر و در عین حال یک دفاع بی شرمانه از بقاء حکومت سرمایه فراتر نمیرود. 
آنچه جنبش کارگری در ایران نام دارد میتواند بستر بی وقفه و دائمی گسترش نیرو، توانایی و آمادگی کارگران در ایران برای غلبه علیه حکومت سرمایه باشد. 
خیلی وقت است که مرکز ثقل و دینامیسم شورش و عصیانها به مراکز تولیدی و حرکت توده کارگری جامعه منتقل شده است. چرا که فرودستی و استثمار نهفته در کارمزدی سرمنشاء چرک و کثافت نظام حاکم را تشکیل میدهد؛ چرا که تنها کارگران و جایگاه اصلی آنها در تولید است که میتواند تکلیف جامعه را به سمت آزادی و برابری یکسر کند. 
خیلی وقت است که تشکل و سازمان و اهداف روشن کارگری  ستون اصلی مقابله موثر با حکومت سرمایه در ایران را شکل میدهد چرا که این ابزارها سر راست ترین راه ممکن در بسیج توده وسیعتر ارتش میلیونی کارگری است.
خیلی وقت است که امر تشکل و سازمانیابی کارگری در ایران بوسعت بستر زیر زمین های مخفی کاری و گلاویز با پلیس مخفی را پشت سر گذاشته است. خیزش و شورشها به بستر کشمکشهای طبقاتی در ایران تبدیل شده است، کسی نمیتواند منکر باشد که خیزش و اعتراضات توده ای بهترین بستر را برای ابراز وجود پلاتفرم های حق طلبانه کارگری، برای اشاعه ایده ها و پرورش و یارگیری است؛ سخنان پرحرارت آژیتاتورها بدون کم و کسر و ملاحظه در دل جمعیت بزرگتر و جان به لب رسیده برو پیدا میکند. 
 کارگر در ایران، سازمان‌هایش، فعالیت‌هایش، رنج‌های عظیمش، روحیه فداکاری‌اش، فداکاری بی‌پایان‌اش که به او اجازه می‌دهد در برابر جنگ و گریز  آشکار و پنهان توحش بورژوازی حاکم مقاومت کند، و این جز با تکیه بر عمیق ترین همبستگی و نجابت و شرافتمندی در روشن بینی و اعتماد رفیقانه ممکن نیست، باید و میتواند در تعیین سرنوشت تحولات اجتماعی قدم جلو بگذارد.  
 این مردم حق دارند که هیچ فرصتی را در به آتش کشیدن بنیادها و مظاهر حکومت از دست ندهند. به این معنا از زاویه طبقه کارگر چاره در تدارک پایان یکسره و از طریق یک انقلاب نقشه مند سوسیالیستی  است. 
توپ در زمین کمونیستها است.
مصطفی اسدپور
(از مندرجات شماره 84  نشریه علیه بیکاری)