محمد جعفری: کادوهای اهدایی بابا نوئل به کودکان فلسطین- توسط نتانیاهو و بایدن!

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

من وقتی که در این روزهای پایانی سال (کریسمس) از یک طرف به چهرۀ خون آلود کودکان فلسطینی نگاه می کنم، و از طرف دیگر، می شنوم که سیاستمداران حراف و سفسطه باز مدعی هستند "رسالت ادیان صلح و صفای انسان است"؛ از حکومت های دموکراتیک مدافع صنعت مذهب به اندازه رژیم های رسماٌ مذهبی متنفر می شوم. در همچنین شرایطی، در یک وضعیت مرکب قرار می گیرم که آیا باید به مدعای نامبردگان خندید و آن را جک کرده و یا واعظان سفسطه باز آن را مانند همیشه به نقد (سیاسی، تاریخی و علمی) کشید؟ شاید لازم است که هر سه را همزمان انجام داد.

ادیان ابراهیمی یعنی سه منع اصلی جهالت مذهبی رایج در جهان امروز، در آفرینش سرنوشت شوم و ترسناک مردم فلسطین نقش اصلی را داشته اند. ولی با وجود این همه جنایت جنبش های اسلام سیاسی، صهیونیستی و مسیحیت، آیا گفتن "رسالت ادیان صلح است" چرند نیست؟ من سعی می کنم در این نوشته کوتاه به صورت طنز، تمسخر و جک کردن کریسمس، در واقع ماهیت ادیان ابراهیمی را نقد کنم. دو روی یک سکه مذاهب و حلقه رابطه آن با مساله نسل کشی مردم فلسطین را نشان بدهم. قضیه فلسطین یک مورد بی ربط به کل صنعت مذهب و باران در آسمان بی ابر نیست، باید در این روزهای که بازار کارنوال کریسمس را برای مغشویی مردم گرم کردند، نقش و کارکرد مخرب صنعت مذهب را از یاد نبرد. باید اجازه نداد از نیت خیر مردمی که تحت فشارهای متعدد، تشنه چند روز فراغت هستند، سوء اسفتاده کرده و چهرۀ پشت این نمایش های مذهبی را عوض نمایند. اول در یک تصویر خیالی خود را جای یک کودک معصوم فلسطینی گذاشتم که معترضانه در رویا، تخیل و تصور کودکانۀ خویش با بابا نوئل مکالمه می کند.

پردۀ اول: " نه بابا نوئل! دیگر لازم به زحمت شما نیست تا با گوزن دوانی در تاریکی شب کادوهای برای ما بیاورید، اینک در روز روشن نتانیاهو از طرف موسی، حماس از طرف محمد و بایدن از طرف عیسی؛ کادوهای اهدایی هر سه دین ابراهیمی را به ما هدیه داده و می دهند! انواع هدایای داغ و استوانه شکل که بجای گوزن های (شاخ شکسته) بوسیله طیران مدرن ارتش اسرائیل حمل می شود و از آسمان بر سر ما می بارد، دریافت می کنیم! بابا نوئل! می دانید از همۀ شما، از دکان سازمان ملل با پز حقوق بشراش، از جایزه صلح نوبل دادن ها، از موسی و محمد و عیسی و دموکراسی بیزار هستیم؟ مگر همه شما خانه و مکانی امن برای ما باقی گذاشته اید تا "کادوهای بیشتر" به ما هدیه بدهید؟! نه نه مرسی بابا نوئل! زحمت نکشید. ما از این "دانه و دام" و از این نمایش ها بیزاریم.

پردۀ دوم: گفته می شود: "کریسمس ماه همیاری، ماه محبت، ترحم و گل کردن عاطفه و شفقت و همنوع دوستی مردم برای کمک به نیازمندان و بی سرپناهان و... در جامعه است". بله، شاید برای دو هفته در سال، در نقاطی محدود در دنیا تا حدودی چنین باشد؛ اما در عین حال، کریسمس محمل ایجاد توهم فرهنگ ریاکاری، بزک کردن دین و حاکمان هم هست- تا وجدان همه را طی ۱۱ ماه دیگر سال از معضل آنانیکه (مانند مردم زیر بمباران ارتش اسرائیل) و کسانی که در اروپا زیر پل ها و در پارک ها زندگی می کنند، بی خیال و آسوده شود و درد بی سرپناهان تسکین دهد! در واقع آن روی دیگر سکه نمایش های مذهبی، فریب و اغوا مردم است. تمام نمایش های مذهبی در بُعد فرهنگی مشوق سنت های مردسالاری و فرهنگ ملی- فولکلور هستند. اینها محمل آذوقه و مهمات قبولاندن مزخرفاتی هستند که امروز بانی جنایات عظیم و گمراهی توده های مردم نسبت به همدیگر شده است. مستمسک این همه خشونت علیه زن و علیه همدیگر، حراست از دستور پروردگار، اخلاق، معنویات و نوامیس فرهنگ نرینه است. مسیحیت یک مثلث از این تثلیث سه گانه ادیان ابراهیمی است که علاوه بر زنان، اعضای ناتوان و معلول جامعه را نیز روزمره دست می اندازد، تحقیر می کند و اقشار کم درآمد را با ضربالمثال های متعدد، مسخره و خوار می کند. فرهنگ مذهبی زمینه باز تولید تبعیض بخصوص نسبت به زن و به کارگر و شرایط پذیرش آن را در جامعه فراهم می نماید! علاوه بر افکارسازی به نفع استثمارگران، عوارض جانبی ضرو و زیان این مراسم ها برای انسان، بی توجهی به جان و سلامت خود مردم در حین اجرا این مراسم ها است. دو مثالی که در پی خواهد آمد، توهین به کسی نیست، مقایسه دو کنش بین پیروان دین اسلام با کردار احشام است: همه به یاد داریم که چگونه در مراسم های حج مروه هر سال صدها نفر حجاج زیر دست و پای همدیگر خفه و له می شوند. یا در سیرک سینه زنی های عاشورا چگونه خود را شکنجه می دهند. شخصاً وقتی هر سال به کشته شدن صدها نفر حجاج در نمایش های حج عمره نگاه می کنم، منظره فیلم های راز بقای حیوانات برایم تداعی می کند که چگونه گله های وحشت زده بوفالو به هنگام عبور از رودخانه های کشور تانزانیا همدیگر را زیر دست و پا له می کنند! 

پردۀ سوم: امیدوارم آنانیکه خود را محق می دانند که یک ماه پیش از کریسمس از همه منفذهای جامعه و در خلال مراسم و شادی مردم انواع تبلیغات مذهبی، تخیلات و کهنه پرستانه به خورد مردم (بخصوص کودکان) بدهند، تحمل شنیدن این طنزهای ما را داشته باشند و آن را زیاده روی تلقی نکرده و به ما حق بدهند که طی ایام کریسمس به نمایش های مذهبی آنان بخندیم و تحت عنوان اینکه "لامذهب ها حتی با سفره بوقلمون و شام غریبان مردم گیر می دهند"، محتوای نقد ما به ادیان ابراهیمی را لوث نکنند. انصافاً غیر از آنهائیکه با پادزهر فرهنگ کلتوری به این نمایش ها مصونیت پیدا کردند، حال مابقی مردم از این همه تبلیغات مذهبی میدیای رسمی بهم می خورد. میدیا رنگ کریسمس را به دستمال کاغذی توالت، به ضیافت شاه، به مناره کلیساها و به شام غریبان پاشیده است.
و بالاخره، هر کسی به راه خود می رود. تا این بساط جهالت و خرافه پرستی چه از نوع مدرن و اروپایی آن (کریسمس) و چه از نوع اسلامی و شرقی ( افطار رمضان، حج و سینه زنی) در جامعه پهن است، لازم است ما با جُک و نقد کردن این سناریوهای مکمل همدیگر؛ سال نو خود را شروع کنیم. در افتادن و مبارزه کردن با فرهنگ ارتجاعی در هر لباسی که آن را ارائه دهند، حتی در ایامی که مردم سرگرم  شام غریبان کریسمس و افطار جشن قربان بوده و ظاهراً انتظار ندارند در این مورد به آنها گیرداد، یک وظیفه است؛ تا بدین وسیله به جنبش مبارزه آگاهانه طبقه کارگر در درجه اول و تمام انسان های برابری طلب در درجه دوم، برای ساختن جهانی بری از هر نوع جهالت، ظلم و نابرابری و هر روز زندگی زیبا و شکوه مند باشد، کمک کرد. زندگی بدون مبارزه با سیستم و عناصر تشکیل دهنده نابرابری که عرصه های فراوانی در بر می گیرد؛ و یکی از این عرصه های مهم نقد پیوسته (اینجا با طنز)، خالی از محتوا می باشد.

پردۀ چهارم:
برگزاری کریسمس در حکم تکریم مسیحیت و"معجزه" عیسی مسیح نیست! 
اینک ما یکی از نمایش های جهانشمول مذهبی، یعنی "معجزه" عیسی مسیح را جک می کنیم، باید به این واقعیت توجه داشته که این تعیین کننده نیست که چند در صد از جمعیتی که هر سال در مراسم های ملون کریسمس شرکت می کنند به سناریوی کمودی پشت این داستان یعنی "معجزه تولد عیسی مسیح" در این روز، اعتقاد راسخ دارند یا نه، مهم این است که آن را به یک واقعیت تاریخی در کلتور مردم بسود صنعت مذهب تبدیل کرده اند. اکنون که به مفاهیم کلتور رسیدیم، باید متوجه بود که منابع تشکیل دهنده آن در این مورد مشخص، همان فرهنگ مذهبی است. پس نمی توان پندارهای مذهبی را مجزا از پندارهای کلتور ملی و کلتور ملی را مجزا از خرافات مذهبی نقد و جک کرد. آیا کلتور چه نوع اشغالدانی تاریخی است که از قالیچه سحرآمیز و افسانه ها و اسطوره های ساخته دوران غارنشینی، تا ادبیات مسموم، پلاستیکی، کارتونی و فاسد شده پسامدرنیسم را در خود جای داده است؟ این چه ظرفی است که مذهبی ها و ناسیونالیست ها همه اجناس رمز آلود و مرکب جنبش ملی و مذهبی خود را در سبد کلتور گذاشته و سنت های مسخره مذهبی، نمایش های کمدی، اسطوره ها و افسانه های پوچ را در آن می توان یافت؟ این قابل درک است که انسان تحت فشارهای زندگی پر مشقت خود، بدنبال یک بهانه است تا سختی ها را مقداری کاهش داده و شادی، فراغت و لذت را بیشتر کند. اما چرا باید این بهانه ها حتماً منشاء مذهبی داشته باشد؟ می توان اسم این گونه مراسم ها را جشن روزهای پایانی سال و یا جشن طولانترین شبه های سال و هر چیز دیگر غیر از خرافات مذهبی گذاشت.
پردۀ پنجم:
نوابغ چه کار به رد یا تایید "معجزه" خلقت عیسی مسیح؟
تمام متفکرین ایدئالیست از جمله هگل، رسماً منکر داستان "معجزه" خلقت عیسی مسیح، و به تبع آن مسحیت و شوهای کریسمس نیستند. البته هگل مانند ما داستان "معجزه" مسیح، را شنیده که گویا خدا بجای اینکه با یک کشیش رابطه جنسی برقرار کند و عیسی را از یک ملا بزایید، در تاریکی شب به پیش مریم می رود و با فوت، یا با زبان و یا هر ارگان "مبارکش"، در۲۰۲۳ سال پیش، پرده بکارت یک دختر معصوم را پاره کرده و معجزه تولد عیسی مسیح را از مریم آفرید! هگل که بعضی ها وی را یک انسان نابغه می نامند و در زمینه مسیحیت شناسی حقیقتا! سنگ تمام گذاشته و خیلی کار کرد (البته اگر مسحیت شناسی را کار بحساب آوریم) با این تصویر "معجزه مسیح" که خلاف تمام معیارهای علمی، تاریخی و فلسفی است؛ کنار آمد! ایشان چون از طلسم متدولوژی ایدئالیستی نجست و با این برداشت که از زمانی که انسان خودش را شناخته است، شاهد تولید مثل بوسیله دو انسان یک مونث و یک مذکر( پدر و مادر) بوده است به تفحص مسیحیت شناسی پرداخت. هگل مانند تمام انسان هایی که مزخرفات"معجزه" خلقت مسیح را باور دارند، همین تصور را از زاد و ولد داشته و به این خاطر "معجزه" تولد عیسی مسیح را از دو جنس نر و ماده- خدا پدر(نر) و مریم (مونث) مادر سرهم بافتند. البته حتی در زمان هگل در مورد صحت و سقم این "اعجاز" ابهام و مشاجره فراوان وجود داشت، ولی چرا هیچ سئوال و تردیدی برای نابغه ما مطرح نشد؟ سئوال های از قبیل: راستی چرا عیسی بجای مریم از یک مرد کشیش زاده نشد، تا باصطلاح معجزه عمیق تر شده و به رفع ابهام پیروان "اهل کتاب"؛ کمک کند؟ چون هگل خود را مسیحی معرفی می کرد و به خود اجازه نداد این سئوالات (کفر آلود) را شفاف و علناً به روی کاغذ آورده که آیا خدا بجای اینکه روح خود را از دهنه رحم مریم به شکم وی فوت کند، بهتر نبود آن را از مدخل مقعد یک کشیش فوت کند تا معجزه مکمل شود؟ اگر واقعاٌ هدف خدا از همبستری با مریم "معجزه" تولد مسیح بود، حال چه فرق می کرد که معجزه بجای یک دختر از یک کشیش باشد؟ جایی شندیده بودم: اینکه هنری ندارد که خدا در تاریکی شب یک دختر معصوم باکره و آماده باردار شدن که همیشه ظن این هست که اگر حامله شود، در اثر رابطه با مردی حامله شده را گیر انداخته و روح الهی خود را در شکم او فوت کند! بجای خدا هر مردی دیگر می توانست این معجزه را خلق نماید. اهمیت شوکت و جلال خدا در این بود که بجای مریم "نی" روح الهی خود را به مقعد یک کشیش فرود و یک کشیش را حامله کند، تا داستان خلقت عیسی مسیح، معجزه در معجزه شود!

اما نبوغی که می خواست به "حقیقت مطلق" پی ببرد و در مقابل این واقعیت که یک ذره حقیقت علمی در آن نیست، مماشات می کند، ما را به این نتیجه می رساند که عقل هم در جامعه طبقاتی، طبقاتی است. هگل چون فرهنگ مذهبی و مردسالاری داشت و این فرهنگ مردسالاری او را رها نکرد تا خود را جای یک زن آئتیست بگذارد و در مورد معجزه تولد مسیح که تماماً تحقیر شخصیت زن است، مانند عرصۀ فلسفه سئوالات مطرح کند و حسابی مته به خشخاش بزند. احتمالاً هگل در مورد معجزه مسیح فکر کرده که اگر خیلی مته به خشخاش بزند، پوچ بودن کل این تصویر روشن تر شده و دیگر کسی به داستان سراپا مزخرف معجزه...باور نکند.

نبوغ افراد در عرصه مسائل اجتماعی، نمی تواند مافوق خودآگاهی طبقات و جامعه ای باشد که فرد به آن تعلق دارد. هگل برای حفظ موقعیت طبقه خود، پا را از خط قرمز مذهب و فرهنگ مردسالاری که دو ستون اصلی طبقه بورژوا است خارج نکرد.  مقررات رسمی زمان خود در این مورد را زیر سئوال نبرد. به این خاطر سئوالاتی که امروز برای ما مطرح است، برای وی مطرح نشد. الهیات شناسی رشته مورد علاقه نامبرده راز کوتاه بینی وی در این زمینه است. تعلق به منافع بورژوازی نوپای آن زمان به هگل و همه آنانیکه امروز در ستایش هگل مفاهیم فلسفی "دیالکتیک، دیالکتیک" مانند یک فقره افزوده به سفره (هفت سین) کریسمس می نویسند؛ اجازه نداده و نمی دهد که این واقعیت را ادراک کنند با وجود اینکه نیمه جمعیت بشر مونث است، چرا در همه ادیان خدا و همه پیامبران نر هستند؟ در همه ادیان، کلام خدا نرینه و تبلیغ و ترویج فرهنگ مردسالاری است. مذهبی ها به این خاطر برای مریم احترام قائل هستند، که مریم محمل نطفه خدا و مادر عیسی است و نه بخاطر زن بودن وی. در همه ادیان نقش خالق و مخلوق مطلق و نابرابر است: پروردگار حکمران و انسان عبد و فرمانبردار. ایشان از خود نپرسید که چرا هر قبیله ای در دو هزار سال پیش در غار خدا را کشف می کرد، کلام وی را با زبان قیبله خود نوشته است؟ زبان کتاب های آسمانی و کلام خدای موسی، محمد و عیسی مستثنی از این قاعده نیست. مثلاً زبان مادری خدا در قرآن عربی و در دیگری عبری است. البته در این سیستم ها، اگر شما فرهنگ مردسالاری را با زن سالاری جایگزین کنید، یا زبان مادری خدا را به انگلیسی و چینی تغییر دهید و یا با زبان هگل آن را بنویسید، جوهر نابرابری مستتر در آنها همان می ماند. پایه های انتقاد ما به صنعت مذهب و سیستم مذهبی، ریشه در مناسبات اجتماعی امروز دارد. به نظر ما تعیین تکلیف با خرافات مذهبی، جدا ناپذیر از انتقاد ریشه ای به موقعیت نابرابر اجتماعی و به نفس وجود نابرابری در این سیستم ها است. این "معما" که چرا در زمانی که موبایل ده سال پیش را امروز کسی سراغ ندارد، ولی بورژوازی مدرن با این همه انقلاب انفورماتیک هنوز به مذهب دو هزار سال پیش متوسل شده و به آن سجده می برد، باید اینجا رمزگشایی کرد. 

بیستم ماه دسامبر ۲۰۲۳