مهرنوش موسوی: دیالوگ با فرج سرکوهی در باره آتش زدن قرآن در سوئد!

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

فرج سرکوهی در کپشنی نظر خودش را در باره آتش زدن قران در سوئد چنین فرموله کرده بود که مخالف این « کتاب سوزان» است. اگر چنین کاری باب بشود، چه معلوم که کتب بقیه نویسندگان را هم نسوزانند، حتی ایشان گفته بود که وقتی آزاد باشند کتاب آتش بزنند زیر گوش نویسنده هم میزنند، یا اینکه طرف را میکشند چون مخالفش هستند. مضاف بر اینکه به نظر وی این کار باعث « تنش های اجتماعی» یعنی همان تحریک مسلمانان، هم میشود. من در دیالوگ با اقای سرکوهی در صفحه ایشان نظرم را گفتم. دوستان میتوانند بخوانند. از تکرار خودداری میکنم.

با مرور کل بحث هم در این صفحه و هم در مابقی صفحات به این نتیجه رسیدم که مخالفت ها کافی نیست. از لحاظ نظری قوی و منسجم نیست. سوالاتی دارم و جوابهایی که شاید بحث را یک‌ مدار بالاتر ببرد. ناگفته پیداست که خود آقای سرکوهی هم در خلال بحث مخالفتش را تعدیل کرد. کار خوبی هم کرد. ولی نکات من اینجا از آن دیالوگ فراتر است.‌

۱.سنگر آزادی بیان سنگر خوب و کافی برای این بحث نیست. چه له و چه علیه آن. چرا؟
سوزاندن قرآن شامل بیان نیست. اولن چون قرآن صرفن کتاب نیست، یک کتابی در قفسه کتابها کنار صد سال تنهایی ماکز. قرآن آلت قتاله است. پرچم یک جنبش تروریستی است. در ثانی بیان یعنی گفتن و نوشتن. بیان یعنی مثلن نقد قرآن توسط حامد عبدالصمد. رفته قرآن را قشنگ خوانده، با فکت ثابت کرده که محمد دروغ گفته است. این کتاب در غار حرا نوشته نشده است. آیاتش ارتجاعی است و غیره. بیان یعنی کتاب آیات شیطانی و هزاران سخنرانی و نوشته در نقد قرآن توسط روشنفکران ضد دین در ایران و منطقه.
آتش زدن قرآن خارج از حیطه آزادی بیان است. آتش زدن قرآن در حیطه حق ابراز وجود انسان است. این یک مقوله سوسیالیستی است. حق ابراز وجود انسان بسیار بسیار فراتر از آزادی بیان، تجمع و تشکل انسان است. آزادی بیان زیر مجموعه یک اصل بسیار بزرگتر است.
وقتی میگوییم ما خواهان آزادی حق ابراز وجود انسان هستیم منظورمان این است که انسان باید بتواند به هر شکلی که میخواهد خودش را بیان کند. بطور مثال زنان فمن با عریان کردن بدنشان ابراز وجود کردند. عریان کردن بدن ربطی به آزادی بیان ندارد، طرف میگوید من میخواهم بدنم حرف من را بزند. وقتی حزب سبز آلمان در سی سال پیش رفت پای حمایت از جنگ در بالکان، یکی از نمایندگان حزب سبز در خود پارلمان آمد موقع سخنرانی یوشکا فیشر لخت مادرزاد از جلو پودیوم رد شد. در عراق موقع سخنرانی جرج بوش به رسم ابراز وجود سیاسی مردم عرب زبان به سویش لنگه کفش پرتاب کردند. در ایران پرفورمنس های مختلف با رقص و تئاتر انجام دادند که نشان بدهند مخالف حجاب و حاکمیتند. عمامه پرانی ربطی به آزادی بیان صرفن ندارد وگرنه فرج سرکوهی میگفت عمامه نپران، نقدش کن! حجاب سوزاندن جزو ابراز وجود اعتراضی زن در جامعه ماست. بسی فراتر از نقد حجاب!
اصلن خیلی از اوقات، ابراز وجود سیاسی و اجتماعی از آزادی بیان جلو میزند چرا که نقدهای گفتاری و نوشتاری زمینه را برای سطح بالاتری فراهم کرده است. ما خواهان آزادی ابراز وجود انسان به هر شکلی که خودش مناسب میداند هستیم. ممکن است این ابراز وجود نوشتاری و گفتاری نباشد.
ازادی بی قید و شرط بیان، گوشه مهمی از خواست حق ابراز وجود انسان است. هم آزادی بیان و هم حق ابراز وجود انسان حقوقی هستند مربوط به پایینی ها. وگرنه طبقه حاکم که همه چیز دارد.

۲.همیشه وقتی در ایران آزادی بیان و یا آزادی ابراز وجود انسان مطرح میشود، یک عده آجان ایستادند که مردم را بترسانند. اول اینکه میگویند آزادی یعنی هرج و مرج. یادتان هست میگفتند آزادی پوشش یعنی لخت شدن؟ فرج سرکوهی تا جایی پیش میرود که میگوید خب اگر الان قرآن بسوزانند، فردا هم زیر گوش نویسنده میزنند، چه معلوم شاید هم بکشند چون مخالفش هستند. در حالیکه وقتی شما به کشورهای شرقی و غربی نگاه میکنید اتفاقن اولین تمایزشان این است که جایی که آزادی بیان هست اعدام نیست! مخالف را نمیکشند. هیچ شهروندی از خانه اش صبح بیرون نمی آید و بگوید برویم یکی دو تا مارکز و هانا آرنت ته کوچه پیدا کنیم بکشیم چون مخالف کتبشان هستیم. در حالیکه در خاورمیانه یه مشت تحریک شده دائمی داریم که می ریزند نویسنده میکشند. این تصویر شرقزده مال جنبش اسلامی است که مدام میگوید آزادی یعنی هرج و مرج. آزادی یعنی فحشا. آزادی یعنی نداشتن حد و مرز. همه اینها را هم اول همه خودشان زیر پا گذاشته اند. ترساندن مردم از آزادی، یک پایه عقیدتی دیکتاتوری جهان سوم و جنبش اسلام سیاسی است. در حالی که آزادی یعنی داشتن امنیت اجتماعی. آزادی مقوله ایی است برای پایین جامعه و این پایین جامعه نیست که نویسنده میکشد، کتاب سانسور میکند و منتقد سر به نیست میکند. اتفاقن مردم آزادی بیان میخواهند که بالایی ها را نقد کنند، پایین بکشند.

۳.یک ضرر دیگر بحث آزادی بیان برای دفاع از حق سوزاندن قرآن این هست که باعث میشود کل پدیده منحرف شده و بحث در دالونهای روشنفکری با جامعه بی ربط بشود. شما صحنه را نگاه کنید. الان قریب یک دهه هست که چه در ایران و چه در خارج کشور، افراد مختلف برای ابراز وجود سیاسی با خشم، قرآن را جلو دوربین پاره میکنند یا میسوزانند. دست شماها نیست که مجوز بدهید این کار را بکنند یا نکنند. آزادی بیان باشد یا نباشد طرف این کار را کرده است. بعد یک عده مینشینند سر حق افراد بعدی صحبت میکنند، گویا به رهنمود آنها احدی گوش میکند. نفس اینکه قران آتش زدن بیرون محیط روشنفکری است یعنی خاک بر سرتان! یعنی مردم خودشان ابتکار عمل را گرفتند دستشان. بعد تازه به جای اینکه سر چرایی این عمل و تاثیراتش بحث کنند، آب در هاونگ آزادی بیان میکنند و میکوبند. اولین سوال آزادی بیان نیست، سوال این است چه شده، چه به سر مردم آمده که قرآن سوزاندن باب شده. تازه قران سوزاندن در خارج باب نشده، در ایران شروع شده، لذا سوال اینجاست، چرا قران میسوزانند؟
به جای بحث بر سر موضوع خشم مردم، موضوع ابراز وجود بغض آلود مردم، آش رشته آزادی بیان بار گذاشته شده است. این غلط است! در مقابل کسی که میگوید کتاب قرآن را نسوزانید، به جای دفاعیه آزادی بیان باید گفت شما فرق موضعت با حسن نصرالله چی هست که گفته کشورهای عربی وزرای خارجه سوئد را اخراج کنند! به کسی که میگوید به جای آتش زدن، قران را نقد کنید، باید گفت شما سر همه آن اعدامیانی که به خاطر نقد بالای دار رفتند را برگردان به زندگی، بعد جلو اعتراض را بگیر، بعدش خودت بشین ببینیم نقدهایت کیلویی چند است. فرج سرکوهی خودش تا الان چند بار قرآن را نقد کرده؟ هیچی! حامد عبدالصمد کرده است. من به فرج سرکوهی هم همین را گفتم. نقدها شده، الان در مرحله انقلاب و اعتراضیم. این مردم نبودند که فتوای قتل رشدی را دادند. جنبش اسلامی بود. مردم دارند در مقابل جنبش اسلامی یک پله بالاتر از نقد، ابراز وجود اعتراضی خودشان را میگذارند، چپها به جای اینکه خودشان سردمدار این پله بالا رفتن باشند، تازه نشستند در باره آزادی بیان با امثال سرکوهی گپ و گفت میکنند. شما رصد کنید ببینید چرا طی بیست سال اخیر کاریکاتور کشیدن از پیامبر و امامان اسلام یا آتش زدن قرآن رواج یافته؟ یکی از این دلایل آن، سرکوب خونین مردم ایران توسط جمهوری اسلامی است. مردم دنیا صدای ایران را شنیده است. نقد یعنی شعار دادن. شعارها را شنیده اند. برای همین هم به جایی حمله میکنند که میدانند قلب حکومت اسلامی است. همین دو روز نگاه کنید خامنه ای و حسن نصرالله صدایشان در امده موضع گیری کرده اند.‌ آنها نمی آیند مثل روشنفکر های ما سر آزادی بیان صحبت کنند. خامنه ای گفته این جنگ غربیهاست با اسلام. راست میگوید. این جنگ است. جنگ مردم متمدن دنیاست علیه اسلام. مردمی که تلاشهای هرکولی ایرانیها را می بینند. شاهد سرکوب خونین مردم ایرانند.

۴.کلیه بحثهایی که در موجهای اینچنینی راه می افتد و یکهو از زمان و مکان یعنی از دیالکتیک فاصله میکیرد به نفع جمهوری اسلامی و به ضرر مردم تمام میشود. چرا قرآن سوزانده میشود؟ سوال اصلی این بود، نه اینکه موافق آزادی بیان هستی یا نه!
قرآن همینجوری سوزانده نمیشود. یک جنبش هار اسلامی تمدن در جهان را مورد مخاطره قرار داده است. یک جنبش هار اسلامی الان در قرن ۲۱ فرموله کننده و مجری خشن ترین نوع سرکوب و ستم به زن هست. تمام واریاسیونهای اسلام از علی خامنه ای بگیر تا داعش و طالبان باعث و بانی سرکوب خیزش های انقلابی، رادیکال و مساوات طلبانه در منطقه هستند. یک جنبش مترقی نیست که در خاورمیانه اینها به خون نکشیده باشند. بخش اعظم طبقه کارگر جهان را در خاورمیانه و شمال آفریقا به اعتبار اسلام به موقعیت یک برده تمام عیار، موقعیت بلال حبشی تنزل داده اند. اسلام یعنی فقر و استثمار شدید. اسلام یعنی زن ستیزی، اسلام یعنی آدمکشی در ایران و در جهان. تنها شانسی که دنیا دارد برای اینکه قطبی انسانی و‌ درست مقابل این جنبش تروریستی بگذارد انقلاب مردم ایران است. برای همین مردم ایران اتفاقن از قرآن سوزی استقبال کردند. چون میدانند مفهوم این عمل سیاسی است. روی سرنوشت آنها تاثیر میگذارد. وقتی در سوئد آزاد باشند قران بسوزانند، کار زنی که حجاب را در تهران به آتش میکشد راحتتر است.
قرآن الکی پلکی سوزانده نمیشود. یک جنگ عظیم در دنیا به رهبری مردم ایران علیه اسلام سیاسی در جریان است. اگر در دنیا چپ درست حسابی داشتیم، اتفاقن باید رهبر حزب چپ اینکار را میکرد نه یک عضو حزب دست راستی. صندلی نقد اسلام را به خاطر سازش با اسلامیها به اسم تولرانس، به اسم تبری از اسلام و فوبی و چنین مزخرفاتی ول کرذند، معلوم است که وقتی آنها ول میکنند‌ کس دیگری آن را اشغال میکند. علت اینکه راستها پرچمدار عقب راندن اسلام هستند سازش طبقاتی چپ اروپا با اسلام و دین علی العموم است. همه جا توده ایهای اروپا احزاب چپ را میچرخانند. عروج یک چپ نوینی که مخالف صریح مذهب و اسلام باشد الان در اروپا احساس میشود.

پ.ن: این شعارها و عکسهایی که گذاشتم را ببینید. این کار سوئدیها نیست. این کار خود جوانهای ایران است. اگر انقلاب عظیم ضد اسلامی مردم ایران وجود نداشت، اگر طی این بیست سال اخیر روئیت نشده بود، من به شما اطمینان میدهم یک عدد قرآن را خارج سوزانده نمیشد. این عکسهایی که من و شما می بینیم بقیه مردم دنیا هم می بینند.