ایرج فرزاد: در حسرت یک نیم نگاه

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

مصطفی هجری در گفتگوها پیرامون وحدت دوباره دو جریان منشعب حزب دمکرات کردستان، برخی حقایق تاریخی را ابتدا “منشعب” و سپس با روایتی تماما متضاد با اصل حقیقت، تکه های حقیقت مثله شده را بهم پیوند میزند. در پی این ماجرا، بی بی سی فارسی با او به عنوان کسی که این عمل جراحی “پیچیده” را هدایت کرده است، گفتگوئی داشته است. در همان حال شاهد برخی “تبریک” و “شادباش” گفتنها نیز بودیم، که مختصرا به اینها نیز اشاره ای خواهم داشت.

ابتدا به آن بخش از گفتگو با بی بی سی که به جنگ بین حزب دمکرات و کومه له وقت مربوط است، میپردازم. مصطفی هجری چنین گفته است:

“ کومه له و نیروی چپ این سازمان، مبارزه مسلحانه با حزب دمکرات برایشان در اولویت بوده نه جمهوری اسلامی.”

این جمله را باید قبل از تکه پاره کردن کل حقیقت و زمانی که حزب دمکرات به دو حزب تقسیم نشده بود، کالبد شکافی کرد.

منظور او از “نیروی چپ این سازمان”، اشاره غیرمستقیم به کومه له ای است که یک پایه مهم تشکیل حزب کمونیست ایران بود. به عبارت دیگر او با وجود اینکه در همان مصاحبه گفته است که “البته حزب دمکرات هم اشتباه داشت”، اما قصد دارد نه تنها کومه له را مسئول آغاز جنگ با حزب دمکرات معرفی کند، بلکه فراتر از آن قصد دارد که نشان بدهد این نه “کومه له جنبش کردستان”، بلکه نیروی چپ آن سازمان، یعنی کومه له کمونیست، بر صندلی اتهام نشسته است. بروشنی میداند که خرده بقایای “کومه له جنبش کردستان” تقریبا نعل به نعل سالهاست که مستقیم و غیرمستقیم آغازگر جنگ با حزب دمکرات را “کمونیست های درون کومه له”، “حزب کمونیست ایران”، و بطور مشخص تر “منصور حکمت” دست نشان کرده اند. اما حقیقت، آنگاه که حزب دمکرات واحد و پکپارچه، جنگ سراسری علیه کومه له را اعلام کرد و هنوز فضای سیاسی برای “بازسازی” های کومه له جنبش کردستان” فراهم نبود، به گونه ای دیگر بود.

۱. جنگ حزب دمکرات علیه کومه له قبل از تشکیل حزب کمونیست و کنگره موسس این حزب در شهریور ماه ۱۳۶۲ شروع شده بود. مصطفی هجری و آن خرده بقایای کومه له جنبش کردستان، بروشنی از جزئیات و نمونه های قلدر منشی حزب دمکرات در این دوره آگاهند. در این دوره است که حزب دمکرات در تمرین پاکسازی هر گونه ابراز وجود چپ غیر ناسیونالیست، با برچیدن دفتر سازمان پیکار در یوکان و قتل و سربریدن ۶ نفر از آنان در اواخر اسفند ۱۳۵۹، شمشیرها را از رو بست. قلدرمنشی های این حزب با ترور و قتل برخی از کادرهای کومه له و عملیات ایذائی ادامه یافت. اما معضل حزب دمکرات این بود که در آن سالهای اول پس از انقلاب ۵۷، از پس خفه کردن نیروی چپی که خود را کمونیست اعلام کرده بود و در جریان انقلاب نقش فعال بازی کرده و سپس حرکات عظیمی چون خلع سلاح پادگان ژاندارمری و کشاندن کل “شورای انقلاب اسلامی” جمهوری اسلامی به سنندج در نوروز خونین سال ۵۹ را سازمان داده بود، از سازمان دهندگان اصلی “کوچ مردم مریوان” و دست اندر کار راهپیمائی به طرف مریوان در همان رابطه بر نیامد. چه، حزب آقای مصطفی هجری در آن روزهای پرتلاطم و انقلابی در سراسر ایران، حتی در کردستان به اقرار صریح عبداله حسن زاده، “درگوش گاو خوابیده بود”. شاید آقای مصطفی هجری در آنروزها موقعیت کنونی را نداشت، اما لابد به عنوان یک کادر حزب دمکرات آگاه است که درست در آن روزها، حزب ایشان اتفاقات سنندج را محکوم، و تقصیر “آشوب”ها را به گردن مشتی “ماجراجو” گذاشت. این در واقع حزب دمکرات بود که حقیقتا “سازش” به هر قیمت با جمهوری اسلامی، اسکورت واحدهای ارتش و سپاه پاسداران، و سازش ناپذیری و جنگ طلبی با دیگر جریانات را در کردستان رسالت خود تعریف کرده بود. مشکل حزب دمکرات در آن دوره این بود که کومه له فقط یک “دفتر” در یکی از شهرهای کردستان نبود، سازمانی شده بود که هزاران تحصیلکرده شهری و کارگر و زحمتکش سوسیالیست آن تشکیلات نوپا و بدون پیشینه در جنبش کردایه تی را از آن خود کرده بودند.

در اینجا، بخشی از کتاب حسین مرادبیگی، اولین فرمانده نظامی نیروهای مسلح کومه له را در اختیار تمامی وجدانهای بیدار قرار میدهم:

لینک به بخشی از کتاب تاریخ زنده، نوشته حسین مردابیگی(حمه سور)

۲. بنابراین اشاره استعاره ای مصطفی هجری به “نیروی چپ” کومه له، یعنی حزب کمونیست ایران و از آنجا “بانی” تشکیل آن حزب یعنی شخص منصور حکمت به عنوان بانی آن جنگ، حقیقت ندارد.*

۳. باید به مصطفی هجری و تمامی خرده محافل کومه له جنبش کردستان یاد آوری کنم که بخش موسوم به “رهبری انقلابی” حزب دمکرات که دست برقضا اکنون عمدتا در رهبری یکی از دو حزب دوباره متحد شده قرار دارند، درست در اوج “مصوبه” حزب دمکرات وقت در اعلام “جنگ سراسری” علیه کومه له وقت، دقیقا به این دلیل که رهبری حزب دمکرات و مشخصا شخص قاسملو را بانی جنگ میدانستند، “انشعاب” کردند. اینها یک کنگره حزب دمکرات، یعنی کنگره هشتم را نمایندگی میکردند. تعدادی از اعضاء و کادرهای “رهبری انقلابی_ پیرو کنگره هشت” نیز مشمول آن جنگ با کومه له شدند و به قتل رسیدند.

۴. حتی وقتی کومه له وقت به ابتکار و پیشنهاد شخص منصور حکمت، به حزب دمکرات آتش بس یکجانبه اعلام کرد، با اینکه حزب دمکرات عملا در سیاست ضد کمونیستی و جنگ با کومه له در عرصه نظامی شکست سنگینی را تحمل کرد و در واقع شکست خورد، هیچگاه رسما و علنا پایان جنگ با کومه له کمونیست و آتش بس را اعلام نکرد.

۵. به نظر من آقای مصطفی هجری، در پس پرده نمایش خود، منفعت دیگری را دنبال میکند که مطلقا سرسوزنی به جنگ حزب دمکرات با کومه له کمونیست ربط ندارد.
مساله دقیقا به اوضاع بحرانی جامعه ایران مربوط است. اینکه حزب دمکرات، دنبال “تجزیه” ایران نیست و سودای “استقلال” کردستان را در سر ندارد. یعنی در واقع به جمهوری اسلامی فعلی، ترکیه اردوغان و دولتهای غربی و آمریکا از پیش چک سفید امضاء کرده است. اینکه جریانات مختلف اپوزیسیون راست، این موضع از سوی یکی از مطرح ترین مدعیان “حقوق قوم ها و ملیت های ساکن ایران” را با سناریوهای قدرت گیری احتمالی خود پس از جمهوری اسلامی، یک نقطه اتکاء در نظر میگیرند. اینکه دیگر محافل بازمانده از کومه له اسبق، تردید و تزلزل ها را در پیوستن کامل به “حقوق کردها” کنار بگذارند و در بازماندن از قافله پیوستن به سناریوهای دولتهای غربی و آمریکا و جریانات اصلی بورژوازی پرو غرب، تعجیل کنند. همه مخاطبان واقعی آقای مصطفی هجری، در پس “وحدت مجدد” دو حزب دمکرات، همین واقعیت ها را میبینند و بعضا فورا هم دیدند.

اگر آقای مصطفی هجری، خیال میکند با فرض اینکه مخاطب “غیر کرد” جعل و وارونه سازی حقیقت های تاریخی را از سوی یک حزب سنت دار کردستانی، خواهند پذیرفت، توهم است. چه، هر کس که در معرض این نوع تحریک احساسات قرار میگیرد، اگر منفعت شخصی و سیاسی خاصی را تعقیب نکند، و سالم و عینی به چنان اظهاراتی گوش کند، صبر میکند، جستجو میکند، میپرسد و مطالعه میکند تا بفهمد آن حکم احساساتی و تحریک آمیز بر چه تاریخ و روندها و فکت هائی متکی است.

به نظر میرسد خود آقای هجری در رساندن پیام واقعی خویش و سیاست حزب متحد شده کنونی، در رابطه با اوضاع و احوال سیاسی “تردید” دارد. چون، سیاست و موضع حزب خویش را غیر صریح، با ایماء و اشاره به ضد حقیقتهائی که هر وجدان بیدار قادر به کشف و شناخت آنهاست، مطرح میکند.

اما من ریشه این تردید و تزلزل را میشناسم. وحدت حزبی که آقای هجری تظاهر میکند که فداکاری و گذشت و سازش زیادی را از ایشان طلب کرده است، در این حزب مشخص که من میشناسم، دولت مستعجل است. زیرا این حزب کماکان بر مبنای سیاست و نگرش و متد سیاسی قرار دارد که به سنت نسلهای پیشین و هم سن و سال های قاسملو و عبداله حسن زاده استوار است. جاه طلبی فردی، کنترل انحصاری بر دارائی ها و مخفی ماندن کانالهای دریافت اقلام کلان از کادرها و بدنه؛ عدم شفافیت مالی، دیپلوماسی سرّی و پنهان از جامعه و حتی رهبری، تضادها و کشمکش های شدید ناشی از تعصب و فالانژیسم محلی گری بر سر موقعیت و صندلی و… به عبارتی دیگر، این حزب مشخص قادر به پر کردن “شکاف نسلی” نیست. نمیتوان شمار زیادی انسان ناسیونالیست تحصیکرده، امروزی، سیاسی و اهل مطالعه و فکر را که آگاهانه تر در بین گرایشات مختلف سوسیالیستی و ناسیونالیستی نه در سطح کردستان و یا تاریخ جریانات سیاسی در کردستان، که از منظری جهانی، ناسیونالیسم را نگرش و سیاست خویش انتخاب کرده اند، حول حزبی که میراث ها و سنتهای شیوخ و فئودالها و رهبری ایلیاتی بنیان ناسیونالیسم اش را تشکیل میدهد، گرد آورد. حزب دمکرات فعلی، با و یا بدون انشعاب، نقطه قدرت خود را از گذشته میگیرد و زندگی سیاسی را با نوستالژی ایام به تاریخ پیوسته، میگذراند.

از این رو، تصور نمیکنم که این شیوه عدم صراحت در سیاست، بتواند الگوئی حتی برای خرده جریاناتی باشد که در پی “بازسازی” کومه له اسبق، همان تعبیر جعلی و غیر واقعی را از جنگ حزب دمکرات علیه کومه له کمونیست، با لحنی غیر سیاسی و سرشار از کینه توزی و ترور شخصیت، سالهاست بلغور میکنند. طنز گزنده این است که در “سنت”ها، بویژه آنجا که به منایع کمک مالی و مراکز مشکوک حامی برمیگردد، خرده محافل باقی مانده، تازه به راهی که حزب دمکرات آغاز کرده بود، قدم گذاشته اند.

لاجرم، جریانات راست پرو غرب، در رابطه با “شاه ماهی” اقوام و ملیت ها و اقلیت های مذهبی و “فرهنگی” ساکن ایران، به امامزاده هائی دخیل بسته اند که معجزه ای از آنان ساخته نیست. اگر این جریانات در این رابطه “آماتور”اند، دم و دستگاههای جاسوسی و نهادهای رژیم چینج، در میان انواع سناریوهای آماده شده و بسیار بغرنج تر و مرموزتر، شاید به ارزش موردی و موقتی احزاب و جریانات مورد اشاره نیم نگاهی داشته باشند. به نظر میرسد سیاستی که پشت وحدت مجدد دو حزب دمکرات قرار دارد، جلب این نیم نگاه موقتی است. دل بستن به این حسرت، هیچ نیازی به جعل و وارونه سازی حقایق تاریخی نداشت.

ایرج فرزاد ۴ سپتامبر ۲۰۲۲
________________________________________
جنگ حزب دمکرات با کومه‌له و اعلام آتش بس یکجانبه.*
بخشى از جلسه ٢۶ دسامبر ٢٠٠١ پالتاک در اتاق “با منصور حکمت“

خالد على پناه:

من یک سوال دارم. در شهر ما، یوتبورى، یک دفعه عبدلله مهتدى آمده بود و من شخصا ازش سؤال کردم. گفتم، نظرتان در رابطه با جنگ کومه‌له و حزب دمکرات چه بود؟ گفت: این جنگ را منصور حکمت به ما تحمیل کرد. اگر در این مورد من اطلاع دارم، بالاخره در جلسات کمیته مرکزى بودى. میخواهم بدانم که این چقدر واقعیت داره و آیا نظر شما در آن موقع در رابطه با جنگ کومه‌له و حزب دمکرات چه بود؟ و موضع عبدالله مهتدى چه بود؟
خیلى ممنون.

منصور حکمت:

جنگ را حزب دمکرات شروع کرد، در اورامان رفقاى ما را کشتند. عزیزترین کسان ما را که صورتشان از جلوى چشمان ما کنار نمیرود. آن موقع من در کردستان بودم. در مقر کومه‌له، با رهبرى کومه‌له نشستیم و درباره چه باید کرد صحبت کردیم. بحث این بود که حزب دمکرات یک ضربه‌اى زده است، اگر ما این حرکت را ندیده بگیریم، اگر این حرکت نظامى حزب دمکرات پاسخ نظامى از ما نگیره، حزب دمکرات حاکمیتش را در مناطق آزاد کردستان، تثبیت میکند، به این معنى که آدم اجازه نخواهد داشت تبلیغات کمونیستى کند. و این چیزى بود که کومه‌له به آن گردن نمیگذاشت. در نتیجه سیاست بر این شد که حزب دموکرات باید جواب نظامى بگیره. این تا اینجا.

در رابطه با موضع عبدالله مهتدى، من فکر نمیکنم کسى بوده باشد در آن کوه و تپه که مخالف این بوده باشد که حزب دمکرات باید جواب نظامى بگیرد. منتهى اینکه چه جوابى بگیرد بعدها موجب بحثهاى وسیع‌ترى شد. اتفاقا من نویسنده و پیشنهاد دهنده آتش بس یکجانبه بودم. بحث در مورد این که این جنگ کجا میخواهد برود، موضوع بحث‌هاى بعدى شد. من یک نوشته‌اى دارم در مورد ماهیت جنگ که بعدا به سیاست رسمى تبدیل شد در مقابل سیاست «جنگ جنگ تا پیروزى» که عملا بطور ناخودآگاه بر این دوستان و کمیته مرکزى کومه‌له حاکم بود، این سیاست بر این مبتنى بود که جنگ باید به شکست نیروهاى نظامى حزب دموکرات منجر بشود. من در آن نوشته گفتم چنین چیزى غیر ممکن است. گفتم که جنگ باید به فرعى شدن تقابل نظامى ما منجر بشود، بطورى که بتوانیم کارمان را بکنیم. من طرفدار فرعى کردن جنگ وقتى که پیروزى کافى را به دست آوردیم، بودم. بحث جنگ جنگ تا پیروزى را نقد کردم. چپ‌روى نظامى را نقد کردم. این سندش هست که به نظرم باید همین روزها چاپش بکنیم (میگذارمش در سایت روزنه ببینید). بعدا رفیق ابراهیم علیزاده این سیاست را بعنوان سیاست کومه‌له اعلام کرد. قطعنامه‌هاى کومه‌له و بحث‌هایشان در جلسه‌اى که داشتند (و من بعدا شنیدم) کاملا خط نظامى‌گرایانه و چپ‌روانه و تا نفر آخر باید جنگ کرد، داشت. در صورتى که بحث من این بود که اصلا این کار را نباید کرد. بحث من این بود که وقتى این تناسب قوا تضمین شد که حزب دمکرات نمیتواند جلوى فعالیت ما را بگیرد، ما باید جنگ را فرعى تلقى کنیم، یک نیروى معینى به آن اختصاص بدهیم که حزب دمکرات را کنترل کند و ما کارمان را پیش ببریم. این را پیروزى دوفاکتو تعریف کردیم. مقاله‌اش هست. همه قبول کردند، همه «به به» گفتند و به خط رسمى تبدیل شد. اگر عبدالله مهتدى گفته باشد جنگ کومه‌له و دمکرات را منصور حکمت به ما تحمیل کرد، به نظر من باید در خیلى چیزهاش شک کرد. من هنوز سختمه باور کنم این آدم بتواند، کسى بتواند چنین چیزى بگوید. کمیته مرکزى کومه‌له در این مورد تصمیم گرفت. این جنگى بود که کومه‌له در آن سربلند بود.

در مقطع کنگره ششم من براى کنگره به آنجا رفته بودم. ولى قبل از کنگره بخاطر بمباران اردوگاه باعث شد که ما متفرق بشویم و نتوانیم کنگره را در آن مقطع در اردوگاه بگیریم. در جلسات کمیته مرکزى کومه‌له در آنجا بود که من بخاطر اینکه انشعابى در حزب دمکرات صورت گرفته بود، پیشنهاد آتش‌بس یکجانبه به حزب دمکرات را مطرح کردم. عبدالله مهتدى، جواد مشکى و صلاح مازوجى به پیشنهاد آتش‌بس یکجانبه راى ممتنع دادند. ابراهیم علیزاده خوشبختانه استقبال کرد و من این نوشته را نوشتم. سند اعلام آتش‌بس یکجانبه به حزب دمکرات و ایده آتش‌بس یکجانبه مال من است. و این آتش‌بس را اعلام کردیم. در صورتى که سیاست دوستان دیگر و سیاست عبدالله مهتدى این بود که این آتش‌بس زود‌رس است، و ما باید حزب دمکرات را به یک توافق استراتژیک‌تر و به یک همزیستى استراتژیک‌تر با خودمان بکشانیم. در نظر آنها این آتش‌بس دادن یک امتیاز ساده بود. من گفتم این توهّم است. این توهّمى بود که عبدالله مهتدى همیشه داشت: تقسیم استراتژیک کردستان بین دو حزب جنبش که الان هم رفته دنبال آن.

بحث آتش‌بس یکجانبه بحث من بود، بحث فرعى کردن جنگ بحث من بود. تحریک علیه آدمى که مال کردستان نیست الان دیگر حرفه اینهاست. اینها میخواستند به بخش انشعابى حزب دمکرات آتش‌بس بدهند. بحث من این بود که چه فرقى میکند؟ چرا به بخش انشعابیش آتش‌بس میدهید و به جناح قاسملو آتش‌بس نمیدهید؟ بجاى اینکه با باصطلاح رهبرى انقلابى دوستى بکنیم و با جناح قاسملو جنگ، این آتش‌بس را باید به همه داد. من گفتم که الان موقعیتى است که میتوانیم انشعاب‌شان را، تفرقه‌شان را شاهدى بر ضعفشان بگیریم. اعلام کنیم پیروز شدیم و جنگ را فرعى اعلام کنیم و جنگ را تمام شده اعلام کنیم و فقط بگوییم از خودمان دفاع میکنیم. اسناد این هست، خوشبختانه شخصیتهاى آن دوره همه زنده‌اند، اکثرشان، فکر میکنم همه‌شان. آن جلسات که در زیر زمینى در سلیمانیه گرفته شد شهود زیادى داشت، این شهود بعضى‌هایشان ممکن است در این اطاق باشند. این مسائل را باید بگوییم. حقایق تاریخ کردستان صحه میگذارد به اعتبار و حقانیت ما. این را همه‌شان میدانند. براى همین است که وقتى میگوییم سند چاپ میکنیم، میروند به معلم چغلى میکنند که آقا آقا اینها دارند سند چاپ میکنند. ما سند چاپ میکنیم چون این اسناد حقانیت ما را نشان میدهد.