مارکسیسم، با توضیحات لنین، سه منبع و سه جزء دارد: ۱) فلسفه، ۲) اقتصاد سیاسی، و ۳) سیاست. لنین میگوید که آموزشهای مارکس تداوم آموزشهای مستقیم و بلافاصله فلسفه، اقتصاد سیاسی، و سوسیالیسم است. "اين آموزش وارث منطقی بهترين انديشههايى است که بشر در قرن نوزدهم بصورت فلسفه آلمان، علم اقتصاد انگلستان و سوسياليسم فرانسه تولید کرده است." لنین در ادامه این سه منبع و سه جزء را به تفصیل تشریح میکند. (اگر "سه جزء و سه منبع مارکسیسم" لنین را نخواندهاید، حتما بخوانید!)
من فکر میکنم که برای تودههایی که درگیر مبارزه روزمرهاند و دائم باید به عقب برگردند و نگاهی به راهی که پیمودهاند، و نه تنها خودشان پیمودهاند، بلکه بشریت در طول تاریخ پیموده و هر بار با جست و خیزهایی و با شکست و پیروزیهایی راهش را ادامه داده و پیش رفته است، منبع و جزء دیگری را نیز باید اضافه کرد. این منبع و جزء به نظر من "تاریخ" است. لنین، البته در همان جزوه به "ماتریالیسم تاریخی" مارکس اشاره میکند، اما آن را زیر "منبع و جزء فلسفه" دستهبندی کرده است. از نظر من مطالعه تاریخ در مارکس خیلی فراتر از جزء بودن آن است. من "تاریخ" را از "ماتریالیسم تاریخی" تفکیک میدهم؛ و کسب اطلاع از تاریخ مبارزات و حتی مراوده و رسم و سنن زندگی پیش از ما مد نظرم است. وقتی کسی مارکس میخواند، بخصوص وقتی که در "کاپیتال" دقیق میشود، میبیند که مارکس در تاریخ اقتصاد و اقتصاد سیاسی همه جزوات، کتابها و بحث و جدلهای اقتصاددانان قبل از خود، حتی از زمان ارسطو و سقراط و افلاطون دقیق شده و بررسی کرده و اگر جائی نکته به دردبخوری دیده، ذوق زده آن را برجسته میکند. نویسندگان مورد علاقهاش، شکسپیر، بالزاک و دانته را نه بخاطر ادبیاتشان، جملهبندی و جملهچینی زیبایشان، بلکه به خاطر برجسته کردن برهههای مهم تاریخی بزرگ میکند. کائوتسکی تاریخ مبارزه طبقاتی کارگران را در زمان امپراطوری رم مینویسد؛ و آنهم نه برای تشریح "ماتریالیسم تاریخی" بلکه برای ادامه مبارزه روزمره و درس گرفتن از آنها!
فلسفه برای یک فیلسوف همه چیز است. برای یک آدم روشنفکر حتی مارکسیست هم، تعمق کردن و بالا و پائین کردن بعضی مقولات و رابطه عین و ذهن و غیره است. اما برای کسی که فلسفه انتزاعی چیز بیمایهای است، این فلسفه و "فکر کردن" صرف به مقولات انتزاعی نیست که در گامهای اصلی و مهم ترقی و پیشرفت تاثیرگذار در زندگی روزمرهاش بوده. برای یک فیلسوف، که کارش فلسفهبافی است، فلسفه انتزاعی همه چیزش است؛ اما همین فیلسوف هم اگر پیشرفتهای تاریخی را راهنمای راهش نگیرد، در عالم هپروت روی کلهاش راه میرود.
آکتیویست مارکسیست در تاریخ نقطه تمرکزی را میبیند که یا باید از آن پرهیز کرد، یا از آن درس گرفت، و یا آن را تا انتهای منطقیاش ادامه داد. به تاریخ انقلاب کبیر فرانسه نگاه میکند و از آن میآموزد. به تاریخ انقلابات روسیه به همین خاطر میپردازد. به انقلاب ایران چنین نگاه میکند. عراق امروز را با عراق دیروز میسنجد. تاریخ به ما میآموزد که چه بکنیم و از چه بپرهیزیم. چه چیزی را تقویت کنیم، چه چیزهایی را افشا کنیم. این یک جزء مهم در مبارزه آکتیویستهای مارکسیست است.
۱۸ ژوئن ۲۰۲۱
*************
مبارزه طبقاتی
مارکس و انگلس در دوره "اتحادیه کمونیستها" و "انترناسیونال اول"، آنجا که از "مبارزه طبقاتی" صحبت میکردند و یا هر فرمولبندی دیگر اینچنینی که بکار میبردند، علی العموم سه مؤلفه را مد نظر داشتند. ۱) مبارزه روزمره کارگران در محیط کار، ۲) مبارزه برای رهائی مردم تحت ستم و تحقیر شده؛ مشخصا لهستان و ایرلند، و همچنین سیاهان آمریکا و هندوستان، و ۳) مبارزه برای رهایی زنان از بردگی کار بیپایان و بیاجر خانگی و مبارزه برای پایان دادن به بیحقوقی زنان. واضح است که آنها هم، مثل هر کس و نسل دیگری با محدودیتهای تاریخی و زمانی خودشان روبرو بودند. دورهها و زمانههای بعدی مؤلفههای دیگری را جزو مبارزه طبقاتی کرد که در دوره آنها موضوعیت نداشتند؛ مثل مبارزه بر علیه فاشیسم، مبارزه برای حقوق برابر شهروندی، مبارزه بر علیه اسلام سیاسی و امثالهم.
در سالهای بین فعالیتهای سیاسی مارکس و انگلس تا به امروز شاهد سر بر آوردن جنبشهای متعدد طبقات دیگری بودهایم که توسط بعضی از نمایندگانشان خودشان را به ما بعنوان گوشه دیگری از "مبارزه طبقاتی" فروختهاند، اما منفعت این مبارزه و پیروزی در آنها به جیب طبقهای رفته که دمار از روزگار کارگر و زن و کلا انسانیت در آورده است. از همه اینها زمخت تر و بیربط تر آه و نالهای است که بر سر چپاول منابع ملی – و مشخصا در این دور و زمانه – به راه افتاده است. و آنهم نه چپاول منابع ملی توسط سرمایهدار و چپاولگری که هر روز با او سر کار داریم، بلکه چپاول توسط خارجیها! طوری از آن حرف زده میشود که انگار چپاول کرده و پولش را ندادهاند! در واقع پولش را دادهاند، اما انگار کسی دوست ندارد تحقیق کند که پولش به کدام جیب و حساب بانکی سرازیر شده است. با منطق این "مبارزه طبقاتی" باید رفت از خامنهای، قذافی، اسد، مبارک، پوتین و امثالهم در برابر غرب دفاع کرد. پس زدن این دروغ و نشان دادن این جنبه که دارند مبارزه طبقاتی را به نفع طبقات دیگری مصادره میکنند، از اولویت امروز ما باید باشد.
۲۵ ژوئن ۲۰۲۱
*********
رفاه در غرب حاصل چپاول در شرق است
یکی از دوستان فیسبوکی من نوشتهای دراماتیک از "دکتر عبدالرسول کشمیری" تحت عنوان "کارگران نابغه" روی دیوارش گذاشته که توجه تعدادی، از جمله من را به خود جلب کرد. داستان از این قرار است که ظاهرا وقتی ایشان دانشجو بوده، یکی از دوستانش که در رشته برق نابغه بوده برای ادامه تحصیل به کانادا میرود. وی آنجا متوجه میشود که در رشتهای که ایشان درس میخواند همه نابغهها یا پاکستانیاند، یا هندی، یا افغانی و یا بقول خودش از همین کشورهای استعمارزده. چرا هیچ نابغهای از انگلیس، اسرائیل، کانادا و امثالهم اینجا نیستند. بعد از کمی غور و تفحص و به اصطلاح تحقیق به این نتیجه میرسد که نابغههای آنها میروند رشتههایی میخوانند که بتوانند سر کشورهای استعمارزده کلاه بگذارند و چپاولشان کنند.
وقتی کمی به این تصویر و تفصیل فکر کردم، پیش خودم گفتم که کدام آدم سادهلوحی قرار است این تصویر را بپذیرد؟! یعنی فقری که از سر و کول مردم در آن کشورهای استعمارزده بالا میرود ربطی به زد و بند آن نابغهها و امثال پهلوی و خامنهای ندارد؟! یعنی وجود کسانی مثل رئیسی، اسد، قذافی، مبارک، خلخالی، ملک فهد، پاپا دوک و ببی دوک و فلان شیخ را میشود با کلاه گشادی که سر نابغههای کشورهای استعمارزده میرود توضیح داد؟
چطور میشود رفاه نسبی در هلند، لوکزامبرگ، اتریش، ایتالیا، نروژ، چک، استرالیا، نیوزلیند، دانمارک، سوئد، فنلاند، ایسلند و امثالهم را با چپاولی که آمریکا و به فرض دکتر کشمیری کانادا هم راه انداختهاند، توضیح داد؟ یعنی فقر در ایران و عراق و افغانستان را باید به پای کانادا و اسرائیل نوشت؟! یعنی تروریسم طالبان و جمهوری اسلامی را باید به پای نابغههای کانادائی و اسرائیلی نوشت که رفتهاند به جای برق، مدیریت و علوم انسانی خواندهاند؟!
کلاه گشادی که آقای کشمیری میخواهد سر ما بگذارد سوراخهای زیادی دارد.
۲۳ ژوئن ۲۰۲۱