در چند هفته اخیر سلفی ها با بهره گیری از تجربیاتشان در افغانستان و سوریه و عراق به سبک داعشیها به جان مردم کردستان افتاده اند. تاکنون حداقل در سه شهر مریوان، سقز و سنندج با شمشیر و اسلحه گرم به مردم و علیالخصوص جوانان حمله ور شده اند و بعد هم با خیال راحت به محل کار و یا خانه هایشان برگشته اند. این حاشیه امنیتی که سلفی ها از آن برخوردارند دقیقن همان نکته ایست که از یک سو بر رعب و وحشت بیشتر در جامعه دامن زده است
و از سوی دیگر ضرورت چاره جویی برای مقابله با اسلامیستها در کردستان را صد برابر کرده است، چه باید کرد؟ این سوال هماکنون ذهنهای جدی را به خود مشغول کرده است.
در این نوشته، ما به جای شرح صرفن کرونولوژیک رویدادهای اخیر که دیگران به اندازه کافی به آن پرداخته اند بیشتر مایلیم به چرایی وضعیت موجود در کردستان و همچنین چه باید کردها بپردازیم. به اینکه این اتفاقات رعد و برق در آسمان بی ابر نبوده اند و اینکه تنها راه رهایی از شر سلفی های داعشی برچیدن تومارشان از صحنه سیاسی کردستان است. این جریان را باید ممنوع کرد، به همان شیوه که “سپاه رزگاری” ممنوع شد.
تقارن زمانی این ابراز وجود شوم و انتخابات رژیم
از جمله سوالاتی که در تحلیل رویدادهای اخیر به ذهن متبادر میشود این است که چرا الان؟ چرا سلفی ها که تاریخ حضور و فعالیتشان در کردستان به حداقل بیش از بیست سال قبل بر می گردد و هر چند در سالهای گذشته چندین مورد به قمه کشی و اقدامات ایذایی دست زده اند اما هیچ گاه چنین سازمانیافته و البته علنی ابراز وجود نکرده اند؟ جالب اینکه همه آن فاکتورهای ظاهری هم که گویا علل اصلی هجوم فعلیشان است قبلن نیز وجود داشتند، هم جوانانی که در زندگی روزمره اشان از خط قرمزهای دیکته شده عبور کرده و در انظار عموم “روزه خواری” میکردند، مشروب میخوردند و یا بی اعتقادی و نفرتشان از مذهب را اذعان میکردند، هم سلفیها با عقاید متحجر و خشک مغزیشان و هم قمه و شمشیرهایشان. چه رخ داده است که اینها امروز چنین فعال شدهاند؟
سادهانگارانه خواهد بود اگر فکر کنیم اینبار هم مثل سابق احتمالاً به کفرگویی یک جوان عکسالعمل نشان دادهاند و سیر حوادث خود به خود در ادامه به اینجا کشیده شده است.
واقعیت این است که فعالیتهای اخیر سلفیها بدون حمایت و هماهنگی کامل با رژیم عملن غیر ممکن است. مگر ممکن است که روز روشن در میادین و خیابانهای چندین شهر مانور داد، با شمشیر و اسلحه به مردم حمله کرد و بعد هم در کمال آرامش کلیپ ویدیویی تهیه کرد و به مردم گفت با کسی تعارف نداریم و سرتان را خواهیم برید؟ اینجا دیگر بحث حتی چند قدم از گرفتن چراغ سبز از سوی رژیم فراتر میرود، این کارها و برخوردار بودن از این حاشیه امنیتی فقط با توصیه و امکانات مستقیم خود رژیم ممکن است. رژیم برای برگذاری انتخابات کذاییش به کمک نیاز دارد و سلفی ها هم نیازمند یک فرصت هر چند محدود و کوتاه. به این جهت رژیم تا بعد از انتخابات سرسوزنی برای محدود کردن اینها نه تنها اقدام نمیکند، بلکه بیشتر و بیشتر به آنها میدان میدهد و مسیر را برایشان هموار می کند. سلفی ها هم خود به این امر واقفند و میخواهند در فرصت کوتاهی که دارند نهایت استفاده را از شرایط موجود ببرند. تردیدی نیست که رژیم بعد از انتخابات هم تلاش خواهد کرد اینها را همچنان در مقاطع مختلف و برای ایجاد رعب و وحشت در جامعه به کار بگیرد. این دور تازهای از بکارگیری پدیده ”جاش” است اما ین بار جاشهایی با ژست غیر رژیمی و به ظاهر بعضا مخالف رژیم. این را باید مردم بدانند. پشت پرده، اینها نه با شیعی گری رژیم و نه با کرد نبودن آن سرسوزنی مشکل ندارند. آنچه در حال حاظر برای اینها مهم است چنانکه یکی از سرانشان هم حدود ده روز قبل در یک کلیپ ویدویی اعلام کرد تاکید بر وجه اشتراکها با رژیم و سرکوب دشمن مشترکشان یعنی هر صدای آزادیخواهانه و یا معترضی در جامعه است .
فعلن قرار است بازار انتخابات رژیم را گرم کنند و ظاهرن حداقل در کردستان چندان هم ناموفق نبوده اند. کمااینکه هماکنون از زبان مردم عادی میشود شنید: ”حداقل رژیم کسی را به جرم مشروب خوردن با قمه در خیابان سلاخی نمیکند”، ”حالا میشود فهمید اگر این رژیم برود چه جانورانی سربرمیآورند”. و حتی احزاب و سازمانهای سیاسی بسیار پرمدعی ، مردم را مراجعه میدهند به مقامات و ادرات رژیم و راهنمایی میکنند که امنیتشان را از رژیم بخواهند.
چه از این بهتر برای رژیمی که به اذعان خودشان سطح شرکت مردم در مضحکه این دوره انتخابات حدود ۲۲ تا ۲۷ درصد است و بخش وسیعی از بدنه خود رژیم نیز برای اولین بار رسمن و علنن اعلام کرده اند که در آن شرکت نخواهند کرد؟
زمینه های پیدایش جریان سلفی در کردستان
آنچه قبلن ذکر شد صرفاً مربوط به تحرکات اخیر سلفی ها در کردستان است. سؤال مهمتر اما این است که چه چیزی زمینه سربرآوردن و رشد این پدیده را فراهم کرده است؟ چرا اینها توانستند اصلاً به وجود بیایند؟.
مستقل از اینکه کسانی که به این جریان پیوستهاند هویتی مذهبی برای خود تعریف میکنند و با آن شاید احساس غرور و رضایت خاطر کنند، مهمترین چیزی که پیدایش و رشد اینها را ممکن کرده وضعیت سیاسی خاص جامعه کردستان است. زمینه سنیگری در مناطق کردستان برخلاف آنچه طیف وسیعی برای توضیح این پدیده استفاده میکنند، کافی نیست.
همان فاکتورهایی که امکان رشد را به جریان مفتیزاده داده است، همان فاکتورهایی که پژاک را در عرض مدت کوتاهی در مقابل احزاب سابقهدار ناسونالیست کرد علم کرد پاگیری و رشد سلفیها را هم ممکن کرده است.
جامعه کردستان بعد از انقلاب ۱۳۵۷ برای حدود بیش از یک دهه به شدت پولاریزه شده و تحزب یافته بود. اما این موقعیت به تدریج چنان تغییر کرد که فیالحال عبارت خلاء احزاب سیاسی برای آن زیاد اغماض آمیز به نظر نمیرسد. منحنی حضور و فعالیت احزاب سیاسی متأسفانه از سه ده پیش به اینطرف با سیر نزولی چنان سریعی روبرو بوده که میتوان گفت در بیست سال گذشته عملاً حضوری در جامعه نداشتهاند. احزاب سیاسیای که زمانی مدعی قدرت در آن جامعه بودند، به تولیدکنندگان انبوه بیانیهها و اطلاعیههای بی خاصیت تبدیل شدهاند.
واضح است که در جامعهای که اکثریت قریب به اتفاق آن، رژیم حاکم را هیچگاه نه تنها از خود ندانستهاند بلکه همیشه و در همه سطوح به عنوان دشمن تعریف کردهاند، عدم وجود احزاب سیاسی امکان رشد و نمو به جریانات مذهبی به ظاهر مخالف با رژیم را میدهد. هم جریان مفتیزاده و هم جریان سلفی از نفرت مردم نسبت به جمهوری اسلامی تغذیه میکنند.
احزاب ناسیونالیست کرد علیرغم همه ژستهای به ظاهر مسلحانهشان، سالهاست درگیر تناقضات لاینحل خود هستند و اگرچه اینها چنانکه تاریخن هم نشان داده اند پتانسیل بالایی برای سازش با هرنوع ارتجاعی را دارند اما در شرایط فعلی حتی از امکان سهمخواهی هم عاجزند و عملن بدون رضایت قدرتهای منطقه ای حتی امکان یک موضعگیری خشک و خالی در مورد رویدادهای خرد و مشخص را هم ندارند.
توقعی نمیرود که احزاب ناسونالیست کرد به تقابل با سلفیها یا مفتیزاده میپرداختند اما از گفتمان شعاری که بگذریم واقعیت این است که در گذشته ای نه چندان دور از سر سهم خواهی، ترس از موقعیت خود و برای تبدیل نشدن به حاشیه و زائده جریانات تندرو مذهبی هم که بوده در چنین مواردی ابراز وجود نموده و تا جایی که ماهیت ناسیونالیستیشان اجازه می داد با این جریانات مرزبندی می کردند. سکوت فعلیشان که نمونه گویایی از وضعیت دو دهه گذشتهشان است نه به دلیل خشنود بودن از وضع موجود بلکه تنها از سر عدم امکان مانوور است. امید بستن به استفاده از شکافهای منطقه ای و وارد بند و بست شدن با دول و جریانات مرتجع در منطقه محدودیتهایی هم دارد که اینها به جان دل پذیرفته اند.
موقعیت کمونیستها چیست؟
چپ و کمونیسم متشکل جامعه که امروز و در موارد اینچنینی میبایست نقطه امید و اتکای مردم میبودند، با کمال تأسف تقریبن به طور کامل از صحنه غایب است. بسیار تاسف برانگیز است اما وضع چپ و کمونیستها اگر از موقعیت ناسیونالیستها بدتر نباشد، بهتر نیست.
جریان کمونیستی، یعنی آن بخشی که بیشترین نقطه امید جامعه بود، سالهاست آستان تشکل و تحزب کمونیستی جدی را بوسیده و زمین بازی را بدون هیچ چک وچانهای به ارتجاع بخشیده است.
آن جنبشی که در یک حزب تعیین یافته بود و در خود، بسیار به درست، لیاقت اداره جامعه را میدید، یک پای قدرت در جامعه بود، روزانه بر سیاست و فرهنگ و روحیات و خلقیات و کل سوخت و ساز آن جامعه تأثیر داشت، به یکباره راهی را در پیش گرفت که به ناکجاآباد کنونی ختم شد. اینکه چه شد و این تغییرات را چگونه باید توضیح داد، مساله اصلی این نوشته نیست. ما حتماً در آیندهای نزدیک به طور مفصل به آن خواهیم پرداخت. اما اینجا همانقدرکه این بحث مشخص طلب میکند ناچار بودیم اشارهای بکنیم تا بتوانیم تعریفی بسیار کوتاه از صحنه کنونی سیاست در جامعه کردستان به دست بدهیم.
برگردیم به بحث اصلی. اگر زمانی ارتجاع چه سازمان یافته چه غیر سازمان یافته نمیتوانست سربرآورد، مدیون وجود نیرویی متشکل و عظیم بود. حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان این حزب آن نیرویی بود که سد مقابل هرنوع زورگویی به مردم بود، بزرگترین سنگر آزادیخواهی و برابری طلبی بود. حتی بدون دخالت مستقم نیروهای سازمانیش تودههای وسیع مردم سعی در پراتیک کردن سیاستهایش داشتند. آن نیرو امروز موجود نیست. جنبش کمونیستی در ایران و کردستان جز روی کاغذ متحزب نیست. و متأسفانه جنبش چپ و کمونیستی بدون تحزب درهیچ جا، در هیچ برههای از زمان امکان عرض اندام و تأثیرگذاری جدی ندارد. هر چند لیست نسبتاً طویلی از اسامی احزاب و تشکلات کمونیستی را میشود در اینترنت یافت، اما گره کار اینجاست که با کمال تأسف اثر و رد پای حتی یک تک مورد از این لیست عریض و طویل را هم در هیچ کشمکشی در بطن جامعه نمیتوان یافت. از همین روی عکس العمل چپ به اتفاقات اخیر و حضور گسترده سلفی ها را هم نه در بطن جامعه که تنها در اینترنت می توان دید.
چه باید کرد
سؤال آخر و مهمترین سؤال این است که با این معضل چه باید کرد؟ چند مورد به مردم حمله شدهاست، تاکنون تعداد زیادی زخمی شده اند، چند روز قبل در سنندج مانور نظامی دادند و وحشت سراپای جامعه را فرا گرفته است. اگر اینها را سرجایشان ننشانیم، پا را از این فراتر هم خواهند گذاشت و با به راه انداختن حمام خون زندگی را بر شهروندان کردستان به کابوسی هولناکتر از آنچه امروز در آن به سر می برند بدل خواهند کرد. اینها را باید تنبیه کرد و سرجایشان نشاند. این کار قبل از هرچیز با صدور اعلامیه و محکوم کردنهای کاغذی ممکن نیست. ما ابدا مخالف این نیستیم که چه اشخاص و چه احزاب و سازمانها نفرت و بیزاری خود از این جماعت را بیان کنند اما باید متوجه بود که این ابراز نفرتها در دنیای واقعی آنها را سرسوزنی محدود نمیکند. ارجاع مردم به ارگانها و نهادهای دولتی، چیزی که بعضا از لابلای اعلان موضعهای به ظاهر رادیکال به گوش میرسد هم به غایت سفیهانه است. آنقدر ساده دلانه است که نیازی به توضیح ندارد.
سازماندهی مردم و اعتراض عمومی علیه آنها، چیزی که تقریبا شاه بیت کل ابراز نظرهای اینترنتی به اصطلاح جریانات رادیکال و چپ است نیز علیرغم ظاهر بسیار رادیکال و مقعول آن ماهیت پاسیو، تسلیم طلبانه و بسیار غیر معقولی دارد.
خروار خروار بیانیه و اطلاعیه و نوشته در اینترنت یافت میشود با مضامین کمابیش یکسان که چکیده همگیشان سه نکته است. اولی اینکه ”سلفیها مرتجع هستند، اینها اگر اجازه داشته باشند زندگی را به مردم جهنم میکنند …” دومی اینکه ”جلوی اینها را باید گرفت، اینها را باید مهار کرد، مردم از خودتان دفاع کنید….” سومی اینکه ”رژیم مسئول امنیت و جان مردم است…”
خب با کمال تشکر انگار قبلا نکته اول را کسی نمیدانست. دومی هم بسیار بسیار مفید است وگرنه مردم انگار نمیدانند وقتی کسی با قمه به آنها حمله ور میشود باید از خود دفاع کنند، کما اینکه مردم دارسیران مریوان و حاجی آباد سنندج نشان دادند که این یک نکته دیگر گفتن ندارد. سومی را هم همانطور که در بالا گفتیم تنها باید به حساب عدم امکان اقدام جدی از جانب این دوستان گذاشت. رژیم خود بزرگترین قاتل و جانی است، آشکارا خود اینها را سازمان میدهد. مراجعه دادن مردم به این رژیم بیشتر به جک میماند.
سخن آخر
فراخوان به دفاع از خود از طریق تجمعات اعتراضی، بیانیه صادر کردن و تومار امضا کردن چنانکه اشاره رفت در برخورد به جریاناتی که با شمشیر و اسلحه گرم به جان مردم افتاده اند و از همکاری رژیم هم برخوردارند در بهترین حالت برخوردی پاسیو و تسلیم طلبانه است. تا آنجا که به بحث تجمع و تظاهرات برمیمیگردد، به نظر ما هم تظاهرات و تجمعات وسیع حتما خوب است و در صورت امکان باید عمق و وسعت نفرت مردم از رژیم و این جاشهای مدل جدیدشان را در خیابان فریاد زد. اما باید متوجه بود که اولا رژیم با تمام توان سعی میکند تجمع حتی چند نفره هم صورت نگیرد، مضافا اینکه حتما تلاش خواهد کرد تا سازماندهندگان و چهرههای شاخص آن را دستگیر و سربه نیست کند.
در این مورد خاص شانس برپایی تجمع وسیعی که رژیم نتواند به سرعت سرکوبش کند بسیار ضعیف است. تجمعات چند ده نفره هم حتی اگر مورد هجوم وحشیانه رژیم و سلفیها قرار نگیرد، به ضد خودش تبدیل خواهد شد. نکتهای که متاسفانه دوستان آکسیونیست ما در خارج کشور هم چوبش را میخورند، بدون آنکه هیچ وقت متوجه شده باشند. تجمع اعتراضی، تظاهرات، اکسیون و این قبیل فعالیتها وقتی امکان ظاهر شدن با قدرت در آن نیست به ضد خودش تبدیل میشود. تجمع چهار نفرهای که هرکدام شش تا پلاکارد هم به خود آویزان کردهاند، نه سمپاتی کسی را برمیانگیزد، نه هراس کسی را.
دوما اینکه سلفیها به بهانه کفر گویی، روزه خواری یا چیزهایی از این قبیل به جان مردم افتاده اند و تهدید به سربریدن و کشتار وسیع کفار می کنند. فراخوان به تجمعات اعتراضی با شانس بسیارپایین وسعت یافتن، به مثابه گذاشتن گردن شرکت کنندگان این اعتراضات زیر تیغ شمشیر سلفی ها و همچنین به خطر افتادن زندگیشان از جانب دستگاهای امنیتی رژیم است.
در مورد اطلاعیه و تومار هم باید گفت تنها تاثیرش این خواهد بود که صادر کنندگانش با این خیال که کاری انجام داده اند احتمالن شب را آسوده بخوابند. اما تاثیری بر این واقعیت دردناک ندارد. علیالخصوص این طومار امضا کردنها آدم را یاد آن ضرب المثل میاندازد که می گوید “وقتی تنها ابزار شما چکش است همه چیز را میخ میبینید” . بیست سالی میشود که طومار نویسی بدجوری در میان طیفی مد شده است. اگر اشتباه نکنیم تولد این مد به اختلافات و انشعاب در کومهله در سال ۲۰۰۰ میلادی برمیگردد که جمعی از کمونیستهایی که زمانی در کومهله بودند، علیه بیآبرو کردن این جریان طوماری امضا کردند. که بسیار به جا بود. اما از آن موقع به بعد انگار این اکسیر بی نظیر را میشود در مقابل هرچیزی بکار برد.
اما راه حل واقعی که تنها با دست بردن به آن میتوان به مقابله جدی با سلفی ها پرداخت. ممنوع کردن این جریان است. اگر جمعی، جریانی یا سازمانی پیدا شود که خود را درقبال جامعه مسئول بداند.خود را مستحق دخالت جدی در سیاست بداند باید حکم لغو جریان سلفیها را بدهد و مهمتر اینکه حکم را اجرا کند.
تجارب تاریخی از موثرترین ابزار تحلیل و برخورد درست به رویدادهای روز هستند و ما خوشبختانه در خود کردستان حداقل یک تجربه کارا و موفق از برخورد درست و کمونیستی به جریانات اسلامی در به حاشیه راندن آنها داریم. سپاه رزگاری که بالاتر هم اسمش آمد شاید برای خیلی از خواننندگان جوان این نوشته ناشناخته باشد. دلیل آن هم این است که کومهله به درست و به موقع این جریان را که می رفت تا به یکی از بازیگران اصلی صحنه سیاسی کردستان در سالهای اول بعد از انقلاب تبدیل شود ممنوع کرد و حکم انحلال آن را داد و پرقدرت آن را اجرا کرد.
اگر کومله آن زمان به صدور اطلاعیه، امضای تومار و فراخوان تجمعات اعتراضی بسنده می کرد امروز در کردستان ایران هم یک جماعت اسلامی (بزوتنه وه ی اسلامی) قدرتمند وجود داشت که سالها قبل از ظهور سلفی ها سر خیلی هایمان را بریده بودند. هر جریان و سازمان سیاسی مسئول که زنگ خطر را شنیده و آن را جدی گرفته است برای رهایی جامعه از سایه شوم داعشیهای سلفی باید از آن تجربه عظیم استفاده کند و برای بر چیدن و حذفشان از صحنه سیاسی جامعه کردستان اقدامات جدی و فوری در دستور کار خود قرار دهد. تنها راه خلاصی از سلفی ها ممنوع کردن و منحل کردن شان است.