بنگرید کیها نشانی انقراض میدهند: گفت و شنود علی شمخانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و مشاور سیاسی خامنهای با تعدادی از "دانشجویان" بسیجی و "بغض در گلو" در یک جلسه "خودمانی"، پرده از زوال کامل جمهوری اسلامی در مقابل جامعه برمیدارد؛
هیچکس در این جلسه به تبلیغات پیش پا افتادهی "نفوذ دشمن"، "توطٸههای دشمن"، "فتنه"، "نفوذ فرهنگی"، "براندازی نرم"، "سبک زندگی ایرانی - اسلامی"، "مستضعفین در برابر مستکبرین" و ... متوسل نشد.
در این جلسه همه بلااستثناء از هر دری که وارد میشوند تا موقعیت خراب جمهوری اسلامی و ریزش مدام نیرو از بدنه حاکمیت در مقابل بحرانهای لاعلاج داخلی را حلاجی کنند، تقریبا همگی بر زوال و تلاشی حاکمیت و سبقت گرفتن جامعه در همه عرصهها، متفقالقولاند. وجه مشترک محاسبات شمخانی و دانشجویان بسیجی، از یک سو، بیپاسخی نظام به گسترش دامنه بحران اقتصادی و معیشت روزمره مردم است، و از سوی دیگر عبور جامعه از مرزهای "قانونی"، ایدٸولوژیک، سیاسی و فرهنگی نظام است.
خروجی محاسباتشان اینست که سیاست "اصلاح نظام" و اتخاذ "راهبردهای بیست ساله و پنج ساله" مدتهاست بایگانی شده است؛ دوران بنبست "اصلاح از بالا" و "خطر" انقلابات مداوم از پایین است. دقت کنید که بازگشتناپذیری شرایط سیاسی و اجتماعی ایران به قبل از رویدادهای سهمگین دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ و شهریور ۱۴۰۱ و نیز تبعات ادامه آثار این خیزشهای مداوم در اشکال جدید بر حاکمیت اسلامی به مرحلهای رسیده است که به قول شمخانی، جمهوری اسلامی تنها یک استراتژی در پیش رو دارد: "اتخاذ راهبردهای کوتاه مدت یکساله"! یعنی "اوجب واجبات حفظ نظام"!!
علاوه براین، شمخانی در این جلسه، تصویر واضحتری از زوال و شکنندگی نظام در داخل دارد و از اول صحبتهایش تا آخر روی این نکته تاکید دارد که جمهوری اسلامی با "ایدٸولوژی أيكم محمد" و با سرکوب مارکسیستها و شوراهای کارگری، حمله به کردستان و ترکمن صحرا سر کار آمده است و مرتب با زبان دوپهلو به خودش نهیب میزند که نسل امروز جامعه ایران پتانسیل حکومت اسلامی در به خون کشیدن انقلاب ۵۷ و اعدامهای دهه سیاه ۶۰ را ندیده است و در نتیجه مرعوب و مقهور حاکمیت نمیشود و از مطالبات امروزی خود یک قدم پا پس نمیکشد؛ خلاصه اینکه امروز خانه از پایبست ویران است؛ شمخانی در این جلسه آب پاکی روی دست حضار خودی و "رنجیده" از حاکمیت میریزد و تقریبا همگی، هراسان و عصبی، بدون اینکه راه فراری رو به جلو پیدا کنند، جلسه را ترک میکنند.
اگر حال و روز این نظام آنگونه که از زبان "دریابان شمخانی" بیان میشود، چنان رو به زوال و در منگنه انقراض گرفتار شده است که با هیچ شوکی حتی در کوتاه مدت هم سرپا نمیماند، پس "بغض" و "نگرانی"های "برادارن بسیج و سپاه" در آن "دورهمی" نیز واقعی است. زنان در ابعاد اجتماعی، حجاب، این سمبل اسلامی و تبعیض جنسی را با قدرت اجتماعی خود در اماکن عمومی لغو کردهاند و اشک نیروهای امنیتی را درآوردهاند؛ از زندانها صدای رسای مقاومت و پایکوبی بر سر "آزادی زندانی سیاسی" و "لغو قانون شنیع اعدام"، خواب راحت را از چشم بازرسان و زندانبانان حکومت ربوده است. اعتصابات و اعتراضات در کارخانهها، محلات و مراکز آموزشی علیه فقر و فلاکت و فساد باندهای حکومتی، گلوی دولت و وزات کار و تمام نهادهای غیر کارگری و جعلی حاکمیت را فشرده است.
واقعیت اینست که اینروزها موقعیت جمهوری اسلامی در مقابل مردم به حدی ترد و شکننده شده است که حتی جرات اینکه به مردم کج نگاه کنند را ندارند؛ حکومتی که در مقابل جنبش آزادیخواهانه و برابریطلبانه مردم در ایران به شکست کامل فکری و سیاسی دچار شده است؛ نظام ارتجاعی که ماشین سرکوبش در مقابل پیشروی طبقه کارگر، زنان، دانشجویان و نسل جوان در ایران به کلی فلج شده است؛ حکومتی که در مقابل جامعهای که در هر دم و بازدم، قوانیناش را مرتب استفراغ میکند، همه توش و توانش تبدیل به اعدامهای مخفیانه در زندانها، ربودن در خفاء، تحمیل فقر و فلاکت به نیروی کارکن و حمله به شهروندان با پیشینه افغانسانی شده است؛ قدرتی که در مقابل شهروندان و بخصوص زنان و جوانان، به طور قطع رو به زوال و پوسیدگی کامل است؛ گاری چنین نظامی به سربالایی افتاده است و اسبها همدیگر را گاز میگیرند.
برای مردم ایران که در روند تجربه تلخ خود دریافتهاند که جمهوری اسلامی با عراق وارد جنگ شود یا با آمریکا، خمینی بمیرد و جایش را خامنهای پر کند، "سردار سازندگی" برود و خاتمی عبا شکلاتی با "گفتگوی تمدنها" جایش را پر کند، احمدی نژاد "فحاش" بیوفتد و روحانی و "دولت اعتدال" سبز شوند، رئیسی سقوط کند و پزشکیان از صندوق درآید، این تاکتیکها کمترین تغییری در رابطه حاکمیت با جامعه، و مردمی که حتی یک لحظه از جدال برای آزادی و رفاه و امنیت خود در طول این چهل سال کوتاه نیامده است، نمیدهد. جنگ باشد یا صلح، اصلاحطلب در قدرت باشد یا اصولگرا، تغییری در کارکرد جمهوری فقر و اعدام و اسلام نمیدهد. امروز تنها قدرتی که علیه کل جمهوری اسلامی در میدان است، نیروی پایین جامعه و "خطر" قدرت مردمی است. قدرتی که مدتهاست ثابت کرده که دیگر نه فقط عقب نمیکشد، بلکه مرعوب هم نمیشود. جمهوری اسلامی به حکم نفس زندگی امروزی، به حکم مردم ایران، به حکم آزادی، برابری و رفاه و فرهنگ بشری در قرن بیست و یکم، رفتنی است. تنها باید اضافه کرد که عامل این "رفتن" نه دشمن خارجی، بلکه طبقه کارگر و زنان و جوانان و توده مردمی هستند که نقشه بزیرکشیدن انقلابی آن را کشیدهاند.