با تهاجم گسترده و وحشیانه حکومت نژاد پرست اسرائیل به غزه به بهانه از بین بردن حماس و در ادامه آن تخریب و اشغال (ستلر) مساکن فلسطینیها و گسترش شهرک نشینها و سرکوب و کشتار در کرانه باختری، یک نسل کشی همهجانبه ای جلوی چشم جهانیان که به آن «نسل کشی زنده» در تاریخ بشر گفته می شود به راه افتاد. تصاویر هولناک این نسل کشی، زخمی عمیق بر وجدان بشریت آزادی خواه و عدالت جوی دنیا زده است.
این فاجعه عظیم انسانی که دنیا را تکان داده و صف آرایی و شکاف عمیقی را بین دولتها و جریانات مدافع حکومت نژادپرست اسرائیل از یک طرف و بشریت مترقی طرفدار آزادی مردم فلسطین از طرف دیگر بوجود آورده است، یک سوال مهم را در مقابل جامعه، طبقه کارگر و سوسیالیستها قرار میدهد و آن این که مسبب اصلی این نسل کشی کیست؟ بخشی از جریانات چپ در ایران تحت عنوان این که آنچه در فلسطین می گذرد “جنگ تروریستها” است، اساس را بر این گذاشته اند که در فلسطین از ۷ اکتبر۲۰۲۳ جنگی در جریان است که یک طرف آن رژیم اسرائیل قرار دارد و طرف دیگر آن جریانات اسلامی و بطور مشخص حماس. در نتیجه آن چه که بر سر چندین میلیون فلسطینی می آید را ناشی از جنگ این تروریستها دانسته و به این اعتبار نسل کشی و پاکسازی قومی در فلسطین را یا کاملا نادیده میگیرند و یا قابل اغماض میدانند. از این گذشته تا جایی که به نقش خود این دو نیروی تروریست برمیگردد، اساس تاکید بر نقش اسلام سیاسی و جمهوری اسلامی به عنوان یک تروریست در دامن زدن به آن چه که در فلسطین می گذرد، است. از این رو راه حل را نیز اساسا در سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی خلاصه میکنند.
عجیب نیست که پدیده آشکار نسل کشی با تمام ابعاد هولناک و ضد بشری آن یا از ادبیات این جریانات غایب است و یا بعنوان یک پدیده ثانوی در نظر گرفته میشود و آنجایی که تحت فشار وجدان بشریت آزادیخواه مجبور به قبول بخشی از حقایق میگردند، علت کشتار وسیع و ویرانیهای گسترده در غزه را ناشی از جنگ نابرابر و ضعف نظامی حماس و جریانات اسلامی میدانند!
جنگ تروریستها، هر سابقه، تاریخ و اهدافی داشته باشد را نمیتوان عامل مستقیم و تعیین کننده در سازمان دادن به کشتار جمعی و پاکسازی قومی مردم فلسطین دانست. همانطور که تمام نسل کشی های که در تاریخ معاصر رخ داد را هیچ جریان جدی سیاسی منصف و بیطرف به جنگ نیروهای متخاصم درگیر ربط نداده است.
آن چه اساسا از تحلیلهای این چپ غایب است رابطه حکومت آپارتاید اسرائیل با مسئله ستم کشی مردم فلسطین و اینکه چنین حکومتی برای تداوم حیات خود باید بطور مداوم به ابزارهای سرکوب و کشتار جمعی جهت درهم شکستن مقاومت مردم فلسطین برای حقوق برابر و انسانی اتکا کند. تاریخ ۷۵ ساله اشغال سرزمینهای فلسطین و تکرار نسل کشی هایی که نابودی هزاران نفر و آوارگی میلیونی مردم فلسطین را بهمراه داشته، بیان گویای این رابطه کاملا نابرابراست که این بار حاکمیت نژادپرست اسرائیل را مصمم کرده که با ادامه نسل کشی مردم غزه و کرانه باختری و پاک سازی قومی طرح ایجاد یک اسرائیل بزرگ از “رودخانه تا دریا” بدون ملت فلسطین را به اجرا گذارد!
بر این اساس میتوان به سادگی پی برد که اساس تز “جنگ تروریستها” در خدمت چیست! از زیر ضرب خارج کردن عامل اصلی نسل کشی مردم فلسطین یعنی حکومت اسرائیل! این تز قرار است که برای پدیده ای به نام نسل کشی، مجرمانی که نقشی مشترک و مساوی در ایجاد آن داشته، بسازد. تا بار فشار اجتماعی و سیاسی بر اسرائیل را که خود سازمان دهنده این جنایت علیه مردم فلسطین است کمتر و یا حتی به نقطه صفر برسانند.
سیاستمداران حاکم در اروپا و امریکا نسل کشی که حکومت اسرائیل در حال پیش بردن آن است را کاملا انکار میکنند و حتی احکام “آی سی جی” و “آی سی سی“، سازمانهای خود پرورده، در مورد اسرائیل را بی اعتبار می دانند و هر آنچه که در فلسطین می گذرد را ناشی از جنگ بین اسرائیل و حماس توضیح میدهند. مدافعین تز “جنگ تروریستها” نیز در واقع با توضیح این که نسل کشی ناشی از جنگ بین دو تروریست، یکی اسلامی و دیگری دولتی است، مسبب اصلی این نسل کشی یعنی حکومت اسرائیل را از تیررس خارج میکنند.
تفاوت مدافعین این تز سیاسی با دولتهای غربی و رسانه های بستر اصلی در این است که این دومی اسرائیل را هم محکوم میکند! اما اساس مسئله، یعنی نسل کشی مردم فلسطین تا حد «جنگ و جنگ تروریستها » تقلیل داده شده و در قبال عامل و عاملین اصلی این فاجعه عظیم انسانی تخفیفی بزرگ قائل میشوند! عجیب نیست که این چپ در اعتراضات میلیونی بشریت آزادیخواه در دفاع از مردم فلسطین و علیه نسل کشی آن غایب است! و جریان راست این بخش تا حد پادویی ارتش اسرائیل سقوط کرده است!
-------------
منصور حکمت
سناریوى سیاه، سناریوى سفید– بحثى پیرامون روند اوضاع سیاسى در ایران
اولین بار در تیر ١٣٧۴، ژوئن ١٩٩۵، در شماره ١٨ انترناسیونال منتشر شد.
https://hekmat.public-archive.net/fa/0810fa.html
«تروريسم اسلامى يک واقعيت است. تروريسم کار مسلمانها نيست، اما سياست رسمى يک جنبش اسلامى هست. اين يک جنبش توخالى و ساخته دست غرب در متن جنگ سرد و در جدال آنتى–کمونيستى با کارگران و آزاديخواهان خاورميانه است. اين جنبش سست و ضعيف است. نفوذ سياسى و معنوى جدىاى در کشورهاى بزرگتر در منطقه ندارد. از واقعيات اجتماعى منطقه عقب است. بدون حمايت غرب، اسلام سياسى از سوسياليسم و سکولاريسم در منطقه شکست ميخورد. در ايران، که نظير فلسطين، يکى از مهمترين عرصههاى تعيين تکليف با اسلام سياسى است، افول و سرنگونى اسلام سياسى هم اکنون آغاز شده است.»