47 منتخب سایت

در سیاست دخالت نکنید!

تریبون آزاد

بورژوازی از طریق تبلیغ و ترویج، پند و اندرز و همزمان تهدید، به طبقه کارگر می گوید در سیاست دخالت نکنید. حتی صداهایی از درون طبقه در اعتراضات کارگری شنیده می شود، "ما سیاسی نیستیم." "سیاسی اش نکنید!"

بورژوازی در همه کشورها، از پیشرفته تا عقب مانده، دمکراسی تا دیکتاتوری، جامعه را چنان سازمان داده اند و چنان نظامی برپا کرده اند که دست طبقه کارگر از سیاست و قدرت کوتاه باشد. در ایران بورژوازی به طبقه کارگر اجازه میدهد چند سال یک بار در انتخاباتی مهندسی شده و فرمایشی شرکت کند و به یکی از اعضای خانواده ی طبقات دارا برای ۴ سال ریاست جمهوری و تعدادی خدم و حشم در مجلس اسلامی، رای بدهد و قدرت را به جناحی از سرمایه داران و نمایندگانش بسپارد. 

آیا شرکت کارگران و زحمتکشان در انتخابات های بورژوازی به معنای دخالت در سیاست و قدرت است؟ جواب بطور قاطع منفی است. نمایش انتخابات، تعارف مضحکی است که هر چند سال یک بار و یک روز بورژوازی به طبقه کارگر فرصت و اجازه میدهد در "سیاست" شرکت کند و به خانه برگردد!

اما این به معنای دخالت در سیاست نیست، اهانت به اکثریت انسان های جامعه است. طبقه کارگر در ایران فاقد ابزارهای سیاسی دخالت در قدرت است. حزب سیاسی طبقه کارگر ممنوع است. تشکل مستقل کارگری ممنوع است. آزادی بیان و اجتماعات وجود ندارد. در نظام کاپیتالیستی که تمام ابزارهای قدرت اقتصادی و سیاسی و نظامی در دست بورژوازی است. طبقه کارگر چگونه در این سیاست به نام انتخابات شرکت کند و چرا باید شرکت کند؟

طبقه کارگر و زحمتکشان چرا باید هر چند سال بیایند و کسانی را از میان طبقات دارا و سرمایه داران برگزینند و تمام اختیارات مربوط به زندگی و سرنوشت جامعه را دست دشمنان خود بسپارند. چرا باید این کار را بکنند؟!  چرا من کارگر باید نمایندگان منافع کارفرماها و سرمایه داران و بانکداران را انتخاب کنم! در حقیقت این نمایش توهین آمیز به دخالت واقعی کارگران و زحمتکشان که اکثریت جامعه هستند، در سیاست نیست؟ این ضد سیاست است. این را نمیتوان دخالت در سیاست نامید. برعکس، طبقه کارگر و مردم زحمتکش با شرکت در انتخابات عملا همه ی راه های دخالت مستقیم خود در قدرت، سیاست و اداره ی امور را می بندد.

در انتخابات های نظام جمهوری اسلامی کاندیداهای ریاست جمهوری و مجلس، اعضای غربال شده طبقات بالای جامعه و یا صاحبان منصب نظامی و اجرایی و بخشی هم پادوهای نظام اند برای رسیدن به کرسی قدرت و ثروت آشکار یا پنهان "دزدی"، هزینه های کلانی میکنند. این ها ده ها میلیون تومان هزینه ی کار تبلیغاتی وتشریفاتی و سفرها و میتینگ هایشان می کنند تا با وعده های دروغین مردم را پای صندوق های رای بکشانند. این در حالی است که در میان رهبران و نمایندگان واقعی طبقه کارگر حتی اگر اجازه کاندید شدن برای ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس داشته باشند، که ندارند، حتی یک نفر را پیدا نمیکنید که بتواند چند میلیون برای تبلیغات و تشریفات انتخابات صرف کند. یا اگر از کار مرخصی بگیرد، دستمزدش را قطع می کنند!

وقتی طبقه کارگر و مردم زحمتکش با شرکت در انتخابات ها دو دستی قدرت را به دشمنان خود میسپارند و همه ی راه های دخالت مستقیم خود در قدرت، سیاست و اداره ی امور را می بندند، اتفاقی که میافتد این است که صاحبان قدرت و ثروت که ظاهرا بخشی از مردم آن ها را انتخاب کرده اند، در غیاب دخالتگری جامعه، بر کرسی های مجامع فاسد خود می نشینند و قوانین اقتصادی، سیاسی، نظامی، اجتماعی و فرهنگی از جمله قانون کار، قوانین محاکمات و جرائم و زندان و اعدام، قانون خانوده... را در راستای حفظ و تقویت نظام سرمایه داری می نویسند و خودشان هم اجرا میکنند. هر نوع مخالفتی با این قوانین ״توطئه علیه نظام״ است و جرم سنگین دارد. معلوم نیست اگر نظام را مردم انتخاب کرده اند، چه لزومی برای توطئه علیه اش وجود دارد! در اینجا معلوم میشود که این نظام نماینده ی منافع جامعه و جوابگوی نیازهای آن نیست و مشروعیت ندارد. 

قوانین اداره جامعه را صاحبان جدید قدرت و ثروت می نویسند و خود اجرا می کنند. برای مثال یکی از این قوانین تعیین حداقل دستمزد در آغاز هر سال جدید است. قانونی که نمایندگان دولت و سرمایه داران اجرا می کنند چیزی نیست جز این که سالی یک بار و در یک چانه زنی نمایشی و نابرابر، درصد ناچیزی به دستمزد کارگران میافزایند. در مقابل و هر سال کالاهای خوراکی و بهداشت و درمان، پوشاک، مسکن، ماشین آلات، سوخت و... را که همه محصول دسترنج طبقه کارگر، اما در کنترل بالایی ها، است را مدام و چند برابر افزایش میدهند! و این یعنی با یکدست دستمزد ناچیزی به کارگر میدهند و با دستان زیادی چند برابرش را پس میگیرند! تا زمانی که قدرت دست طبقات دارا است و طبقه کارگر دستش از قدرت کوتاه است، درب بر همین پاشنه میچرخد. 

طبقه کارگر و زحمتکشان برای تعیین سرنوشت جامعه به نفع اکثریت،  باید ابزارهای دخالت مستقیم  خود در سیاست و کسب قدرت را داشته باشد و سکان جامعه را از دستان تبهکار اقلیت صاحب قدرت و ثروت در بیاورد. زمانی که قدرت دست طبقه کارگر بیفتد، کلیه قوانین بورژوایی اداره جامعه را که درخدمت منافع طبقات دارا و حفظ نظام سرمایه داری و جامعه طبقاتی است پاره می کند و به زباله دانی میریزد. 

 بورژوازی و حامیان نظام طبقاتی در جهان، اگر از نسل های قبل تاکنون قدرت را در دست دارند بخاطر این نیست که عقل و آگاهیشان بیشتر و شعورشان بالاتر است یا وجدان سالمی دارند. نه. بلکه به این خاطر است که ان ها ابزارهایی برای قدرت گرفتن و حفظ آن دارند که نیازی به عقل و معرفت و انسانیت نیست. فقط نیاز به زور است و ان ها ابزارهای زور را ساخته اند.

در سیاست دخالت نکنید!

بورژوازی و صاحبان قدرت از طبقه کارگر میخواهند در سیاست دخالت نکند.موعظه میکنند که ״کارگران سرشان به کار خودشان گرم باشد و کاری به سیاست نداشته باشند״.بگذریم که متاسفانه در صفوف طبقه هم هستند کسانی که میگویند ״مبارزه را سیاسی نکنید!". حکام بورژوازیی بمب میسازند، چند ده هزار موشک و پهباد میسازند، مساجد و حوزه ها و تکایا دایر می کنند، مناره ها وقبه های مردگانشان را با ده ها تن طلا می آرایند. آذوقه و مسکن و تسلیحات برادران نیابتی در چند کشوررا فراهم می کنند، برای خود کاخ های مجلل میسازند، برجهای چند ده طبقه میسازند که دست هیچ کارگری به آن نمیرسد. میخورند و میدزدند و تا خرخره در فساد و اختلاس و رشوه غرق اند و تا مغز استخوان پوسیده و گندیده اند...، چرا که هم گویا مجوزش را از ما "ولو اقلیتی نا آگاه درجامعه" و از طریق انتخابات گرفته اند و هم ابزارهای زورگویی دفاع از سیاست های پلید و اعمال تبهکارانه شان را ساخته اند و بالای سر مردم نگه داشته اند. 

اما در واقعیت، طبقه کارگر سیاسی ترین نیروی جامعه است! بورژوازی این را میفهمد و طبقه کارگر و زحمتکشان هم باید بدانند. چرا که طبقه کارگر و متحدینش اکثریت عظیم جامعه را تشکیل می دهند. نبض و کنترل تولید همه ی نعمات جامعه در دستان طبقه کارگر است. اگر چند روز دست از کار بکشد، جامعه بطور کامل متوقف می شود. اما اگر درب باغ وحش مجلسیان را گل بگیرید آب از آب تکان نمی خورد. آیا بورژوازی چنین قدرتی دارد؟ نه، ندارد. پس چرا طبقه کارگر که هم اکثریت است و هم بدون او چرخ های جامعه نمی چرخد، قدرت سیاسی را در دست نداشته باشد؟

چرا من که کار میکنم و نعمت تولید می کنم خودم قانون را ننویسم؟ چرا قانونگذاری و مملکت داری را به تو بسپارم که به مثابه کرم و انگل از درون، جامعه را بخوری و فاسد کنی!    

این واقعیت را کارگران و زحمتکشان باید بدانند و بپذیرند تا بتوانند نیروی بیکران خود را برای گرفتن قدرت و ثروت از بورژوازی به میدان بیاورند.

تقسیم جامعه به بالا دست و زیردست!

در جمهوری اسلامی همچون دیگر نظام های طبقاتی، جامعه به طبقات بالا و پائین، بورژوازی و پرولتاریا، و در صحنه سیاست به سیاستمداران و صاحبان قدرت از طرفی و کارکنان و کارگران و زیردستان از طرف دیگر تقسیم شده است و این تقسیم بندی را بنیادهای این سیستم و سنت تاریخی  و ״عرف مملکت داری״ ازلی و ابدی تعریف می کنند. شکل فرق نمی کند، دیکتاتوری نظامی، استبداد دینی یا دمکراسی پارلمانی، هر چه باشد محتوا همان است که نمایندگان اقلیتی مفتخور بر اکثریت کارگر و زحمتکش حکومت و امر و نهی کنند. 

طبقه کارگر این تقسیم بندی را نمی پذیرد. ولو مدت زمانی با تحمیق یا زور سرنیزه و زندان و شکنجه این تقسیمات را بر مردم تحمیل کنند. نگاهی به بالایی ها بیندازیم می بینیم، یک عده زندانبان و شکنجه گراند. یک عده به نام قاضی و دادستان احکام زندان و اعدام و شلاق می نویسند. چند صد نفر در مجلس با عنتربازی های تهوع آورشان برای مردم قانون می نویسند. یک عده هم پروار شده اند تا مردم را هدایت کنند که چگونه طهارت کنند، چه بپوشند و چه بخورند! یک عده مدال و درجه بر سینه می چسپانند و گویا امنیت کشور را تامین می کنند. جنگ می کنند، مذاکره می کنند. قرارداد اقتصادی و نظامی می بندند. نفت و تولیدات پتروشیمی و حتی دکل نفت را ارزان میفروشند و مواد مخدر و یا اجناس بنجل و بیماری زا به نام دارو و خوراکی و پوشاک ...، میخرند و به مردم گران میفروشند. در دیکتاتوری های نظامی و ولایت فقیه هم یک نفر کافی است تا به همه امرو نهی کند و سکان کشتی را در دست دارد و تا غرق نکند ول کن نیست. جمهوری اسلامی جامعه را فرسوده کرده و در مقابل مقاومت مردم خود نیز فرسوده شده است. مردم از جمهوری اسلامی عبور کرده اند. 

مساله اساسی این است که طبقه کارگر این تغییر و تحول اجتماعی و انقلابی را با چشمان باز نگاه کند و خود را آماده کند تا این تقسیم بندی طبقاتی و بالا و پایین را بر هم بزند! 

وارونگی این جهان، دلایل زیادی دارد: مهم ترین دلیل، خرافات اصالت و قدوسیت مالکیت است. در نظام های طبقاتی از برده داری تا سرمایه داری امروز، اصل و اساس جامعه بر مقدس بودن مالکیت خصوصی است. در همه ی این دوره ها مالکین صاحب برده و صاحب زمین و بعد هم صاحب کارخانه و ملک و مال از طریق زور و تهدید و کشتار توانسته اند، از تقدس مالکیت دفاع کنند و آن را امری طبیعی و ذاتی برتری بخشی از انسان ها بر دیگران بدانند. گویا صاحبان برده در دوران برده داری، صاحبان زمین در نظام فئودالی و صاحبان سرمایه در نظام کاپیتالیستی، باهوش تر، عاقلتر و تافته ی جدا بافته ای هستند که لیاقت مالکیت برده و زمین و سرمایه را کسب کرده اند. ادیان آسمانی هم دارایی و مالکیت را امری خداداده و مشروع نامیده اند و هر گونه خلع ید از صاحبان سرمایه را حرام و مغایر با قوانین خرافی و موهوم الهی تعریف کرده اند. حتی بیانیه حقوق بشرشان بر پایه به رسمیت شناختن این حق و تقدس آن استوار است.

اما این توجیهات، غیرانسانی، مبنی بر تبعیض و نابرابری و برسمیت نشناختن حقوق انسانی برابر است. در طول تاریخ مبارزه طبقاتی، برده داری و ارباب رعیتی لغو شد، اما تقدس مالکیت باقی ماند. اینجور نیست که برده داری لغو شد و در نتیجه برده های آزاد شده در املاک و داراییهای صاحبان برده شریک شدند. نظام ارباب- رعیتی لغو شد اما صاحبان زمین، داراییهای خودرا نه در روستاها بلکه در عرصه صنایع و تجارت در سراسر کشور بکار انداختند و صاحب و مالک کارگاه ها و کارخانه ها و ساختمان سازی و منابع زیرزمینی نفت و طلا و فلز و غیره شدند. در نتیجه کارگران شهری و روستاییان بی زمین، به کارگران مزد بگیر صاحبان سرمایه و ملک و صنایع تبدیل شدند. 

تاریخ  بشر، تاریخ مبارزه طبقاتی است. لشکرکشی های برای تصرف زمین و کسب داراییهای بیشتر را معمولا به نام شاهان و پیغمبران و امامان می نویسند. در حالیکه طبقات پایین که خالق نیازهای جامعه اند به سربازان و گوشت دم توپ جنگ اقوام و مذاهب و زیردستان حکام قومی و مذهبی و سلسله های سلطنتی تبدیل شدند. تاریخ نویسان بورژوازی خرافات رشادت و جوانمردی و کشورگشایی و مملکتداری را بعنوان دستاوردهای حکام طبقات دارا ستوده و برایش کتاب و شعر و داستان و رمان نوشته اند. اما تاریخ شهادت می دهد که از جمله، امپراطوری عثمانی و سلسله سلطنت شاهان، عاملان جنایت های سنگین قتل و آدمکشی و نسل کشی و استثمار کارگران و زحمتکشان و بینوایان تحت سلطه خود بوده اند و بس. 

در همه ی دوران طولانی تاریخ بشر، برده ها ، رعیت ها و امروزه کارگران، موتورهای محرکه تاریخ بشر به جلو بوده و هستند. بدون آن ها تاریخ بیمعنی است.  

کارگر، روشنفکر و سیاستمدار!

یک خرافات دیگر که به خورد جامعه می دهند، تقسیم جامعه به کارگران و روشنفکران و سیاستمداران است. گویا عرصه روشنفکری به الیتی تعلق دارد به نام استاد، پروفسور، دکتر، مهندس، ژنرال، سردار و مدیر و غیره که صلاحیت سیاست کردن و نسخه پیچیدن برای اکثریت مردم را دارند. گویا کارگران و زحمتکشان فقط استعداد کار کردن و مزد گرفتن دارند و این سرنوشت محتوم آن ها است. یا کارگران مبارزه اقتصادی و مطالباتی می کنند وامر سیاست در دست بالایی ها است.

اما این هم خرافاتی پوچ و دروغی بیشرمانه است. برای طبقه کارگر دو نوع مبارزه جدا از هم یعنی یکی اقتصادی و مطالباتی و دیگری سیاسی وجود ندارد. بویژه در جمهوری اسلامی ایران، مطالبه گری و هر نوع مبارزه برای رفاهیات، سیاسی است. سیاسی اش می کنند. چرا که در هر جا بجنبی تنه ات به تنه ی دولت و پلیس و زندان میخورد. 

سوال این است، طبقه کارگری که سکان تولید همه ی نعمات جامعه "تولیدات صنعتی، ماشین آلات، ساختمان، حمل و نقل، بهداشت و درمان و خدمات را در دست دارد، چرا نمی تواند خود اداره جامعه ای که چرخهایش را می چرخاند، در دست بگیرد! طبقه کارگر که خلاقیت سازندگی و بالندگی دارد، به طریق اولی صلاحیت اداره جامعه، رفع تبعیض و حذف خرافات از طریق برقراری حکومت شوراهای کارگران و مردم را دارد. طبقه کارگر سازنده، بیشتر از سیاستمداران و الیت روشنفکری طبقات دارا که توجیه گر نظام طبقاتی و ستم و تبعیض و نابرابری هستند، توان و صلاحیت و هشیاری و آگاهی اداره ی یک جامعه آزاد و برابر را دارد.

تغییر این وارونگی و شرایط برده وار اکثریت در خدمت اقلیت سرمایه دار و صاحب قدرت و ثروت، در دستان پرقدرت طبقه کارگر و زحمتکشان و تهیدستان است. 

مغزهای خلاق و دستان نیرومند طبقه کارگر می تواند جامعه ی وارونه را بر قاعده اش بگذارد! این تحول تاریخی سرنوشت ساز برای اکثریت جوامع بشری پاسخ کمونیستی دارد. طبقه کارگر با اتحاد سراسری در جنبش مجامع عمومی اش، با کمونیسم  و حزب سیاسی اش، تنها نیروی صلاحیت دار دخالت در سیاست و کسب قدرت و سازماندهی جامعه آزاد و برابر وسوسیالیستی است. سوسیالیسم لحظه‌ای است که آگاهی طبقاتی کارگران به گونه‌ای است که می‌توانند ادارهٔ امور جامعه را به دست گیرند و استثمار را از میان بردارند. وظیفهٔ ما و کمونیست های طبقه، اعتلای این آگاهی است. تصرف قدرت دولتی در این مسیر ممکن و میسر می شود!