تمامی خطراتی که در کوتاه مدت ایران را تهدید می کنند در دراز مدت شکل گرفته اند، پس ریشه دار، عمیق و گسترده هستند: بحران اقلیمی شامل کم آبی، فرونشست زمین، هوای غیرعادی گرم و خشک که حاصل 45 سال سیاست های غلط، غرض ورزانه و نیز بی توجهی حاکمیت ضد ملی آخوندی می باشد. بحران اقتصادی که ترکیبی است از تورم افسار گسیخته، رکود در حال فلج سازی کل اقتصاد، بیکاری گسترده،
بی ارزش شدن پول ملی کشور، نقدینگی در حد انفجار، ورشکستگی سیستم بانکی و دولت، کسر بودجه ی شدید به دلیل کاهش شدید درآمدهای ارزی.
· بحران اجتماعی ناشی از گسترش فقر معیشتی، به هم ریختگی روند عادی زندگی، از هم پاشی نهاد خانواده، بی اعتمادی اجتماعی، نبود امنیت روانی نسبت به آینده، خشونت بی سابقه در بطن جامعه و تغییر جدی بافت جمعیتی ایران.
· بحران سیاسی به دلیل مافیایی شدن ساختار قدرت، محو هرگونه تبعیت از قانون های خود، حذف تمامی لایه های محافظ هسته ی اصلی قدرت، محو معنا و کارکرد انتخابات، فساد گسترده ی حاکمان و تبدیل شدن حکومت به ابزار چپاول مافیایی و ظهور پدیده ی «نادولت» در کشور یا همان حضور دولت تنها روی کاغذ و غیبت در میدان.
این خطرات به طور روزانه در حال تشدید هستند. ما به طور عمد خطر بروز جنگ و حمله ی نظامی را از لیست درآوردیم چون، برخلاف چهار مورد دیگر که از کنترل و
مدیریت حاکمیت خارج است، موضوع برخورد نظامی و برانگیختن یک جنگ امری در دست رژیم است و به اراده ی او بستگی دارد.
چهار بحران بالا اما می توانند، در شرایط حاد و خطر ساز خود برای بقای طبقه ی دزد حاکم، رژیم را وادار سازد که به امید رهایی خویش از سرنگونی و نابودی، به سمت به راه انداختن یک جنگ به پیش رود. اما فراموش نکنیم که جنگ و حمله ی نظامی فقط اوضاع را سخت تر و بدتر کرده و کمترین شانسی برای ادامه ی وجود کشوری به اسم ایران باقی نخواهد گذاشت.
تصور کنید ایرانی را که در آن بحران اقلیمی کشور را در هم نوردیده، اقتصاد آن فروپاشیده، جامعه به جان هم افتاده و ساختار سیاسی در حال ریزش است. آیا این به تنهایی کافی نیست که کار ایران و ایرانی را تمام شده بدانیم؟ حال به این اضافه کنیم حمله ی نظامی به 3000 هدف تعیین شده توسط هزاران تن بمب های مخرب آمریکا و اسرائیل را.
در این شرایط پرسش اساسی و سختی در مقابل قرار می گیرد:
چه کنیم که ایران نجات یابد؟
پاسخی آسان برای این سوال وجود ندارد، اما می توان یک محور را تعریف کرد که شاید حول آن بتوان جوابی را بنا کنیم. علت مشترک این خطرات در ناکارآمدی، حماقت و
فساد عظیم حاکمیت در ایران است.
بنابراین، هرگونه طرح استراتژیک برای بیرون کشیدن ایران از این منجلاب تاریخی در گرو یافتن راهی برای جایگزین سازی چنین حاکمیتی است. آیا این جایگزین سازی
حاکمیت، نام دیگری برای همان «براندازی» است؟
ظرافت بحث در این نکته است که «براندازی»، به طور معمول، خود را به وجه سیاسی موضوع محدود می کند، حال آن که این جا می بینیم که از این مجموعه خطرات سهمگینی که حیات تاریخی ایران را تهدید می کنند، فقط یکی «سیاسی» است و باقی آن ها از جنس دیگری می باشند.
به عبارت دیگر، حتی اگر نیرویی باشد که بتواند براندازی کند در بهترین حالت ممکن است قادر باشد مدیریت ساختار سیاسی کشور را به دست گیرد، اما پرسش واقعی این
است که، از آن جا و از آن زمان، قرار است چگونه سه چالش بزرگ و وحشتناک دیگر، یعنی فروپاشی اقلیمی ایران زمین، فروپاشی اقتصاد کشور و نیز بحران عمیق اجتماعی را مدیریت کند؟
کسب قدرت سیاسی در این جا ممکن است شرط لازم باشد اما به هیچ عنوان شرط کافی نیست. و این نکته همان گره ی اصلی اپوزیسیون ایران است. جامعه ی ما دیگر در مقطعی نیست که بخواهد یا بتواند یک جریان سیاسی را که بحث جایگزینی را فقط در بعد سیاسی و در قالب براندازی عنوان و برای مجموعه ی سه چالش دیگر طرحی ملموس و باورآفرین به جامعه ارائه نمی دهد، معتبر و جدی تلقی کند.
از همین روی، منظور ما از جایگزین، فراتر از بحث براندازی قرار گرفته و اشاره به آن جریانی دارد که بتواند «طرح نجات ایران» را روی میز بگذارد. طرحی که به ملت ایران اطمینان دهد مجموعه ی چالش های موجود در قالب برنامه ای مشخص، ملموس و امیدوار کننده مورد توجه قرار گرفته است.
تا به حال هیچ تشکل سیاسی ارائه دهنده ی این طرح جامع نبوده و به همین دلیل مردم بسیج نشده اند.
انحصار و محدودیت گفتمان اپوزیسیون به صرف براندازی و حتی آن هم، نه در قالب یک طرح عملیاتی، بلکه کلی گویی های شعار گونه سبب شده، مردم ایران و به طور مشخص، لایه هایی که جایگاه فرهنگی آنها به ایشان نقش کنشگر و تاثیرگذار برای بسیج توده ها را می دهد، در اپوزیسیون خارج و داخل نیرویی مناسب برای حمایت ندیده اند.
جبهه ی مردمی جمهوری دوم
نگارنده، به همراه جمعی که در قالب حزب ایران آباد با آن همراه است، چندی قبل، پیشنهاد «جبهه ی مردمی جمهوری دوم» را ارائه داد. بر اساس آن چه در بالا آمد، این
جبهه در صورتی شانس موفقیت خواهد داشت که طرح جامع نجات ایران را تهیه کرده و ارائه دهد.
طرحی که در آن توضیح داده می شود تغییر سیاسی در کشور را از چه طریق باید به دست آوریم و به دنبال آن، برای پرداختن به چالش های چهارگانه ی فوق چطور می بایست عمل کرد. در این طرح چند نکته مطرح است:
یک) برای خلع قدرت از حاکمیت کنونی، به عنوان پایان دوران تباه «جمهوری اول» چه باید کرد؟
دو) برای مشکلات حاد اقتصادی و اجتماعی و امنیتی و اقلیمی جامعه چه کارهایی می بایست در «کوتاه مدت» صورت گیرد؟ (اشاره کنیم که منظور از کوتاه مدت در این جا آنی و فوری و بلافصل است تا مدتی که بتوان ثبات را در کشورمستقر ساخت.)
سه) پس از موفقیت در پیاده سازی راه حل های کوتاه مدت، چه برنامه های مفصل تری باید برای پرداختن به چالش های چهارگانه ی اقتصادی، اجتماعی، امنیتی و اقلیمی در «میان مدت» داشت؟
چهار) بعد از پایان دوره ی موفقیت آمیز راه حل های میان مدت، چگونه می توان وضعیت سیاسی کشور را با یک قانون اساسی جدید در مسیر استقرار «جمهوری
دوم ایران» ساماندهی کرد؟
پنج) دولت برخاسته از انتخابات دمکراتیک، بر اساس قانون اساسی جدید، به طراحی و پیاده کردن راهکارهای «درازمدت» در مورد شرایط اقتصادی، اجتماعی،
امنیتی و اقلیمی کشور خواهد پرداخت.
ما در جبهه ی مردمی جمهوری دوم به نیروهایی احتیاج داریم که بتوانند در تهیه و اجرای این «طرح جامع نجات ایران»، به عنوان دستور کار جبهه، یاری رسانند. افرادی
متخصص و مدیر که قادر به انجام این کار باشند.
در حال حاضر «کمیته ی تدارک تشکیل جبهه ی مردمی جمهوری دوم» با جذب این افراد در پی آن است که روایتی از این طرح جامع را تهیه کرده و ضمن مدون ساختن آن، مقدمات تشکیل جبهه ی مردمی جمهوری دوم را فراهم سازد.
جبهه، طرح را ارائه می دهد و در صورتی که نخبگان جامعه آن را بپسندند می توان به پیوستن آنها به جبهه و پیشبرد و اجرای طرح امیدوار بود.
این الگویی است که امیدواریم تمامی جریان های دیگراپوزیسیون نیز مد نظر قرار دهند: به جای تکیه بر یک وجه از کار، به تمامی جنبه هایی که مردم انتظار تغییر و بهبود آن را دارند بیاندیشند و برای نجات ایران طرح مشخص عمل گرا تهیه کنند و در صدد اجرای آن باشند.#
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به
می 3, 2024