رعایت امر «امنیت» حساس ترین حوزه فعالیت کمونیستی ست! نویسنده در این مختصر توضیحی دال بر اثبات دشمنی دولت های بورژوایی با کمونیست ها نمی بیند. تاریخ بشر از دوران کمونیسم بدوی مانی تا کمونیسم علمی عصر جدید سراسر از قربانی کردن کمونیست ها، در مراسم عروسی و عزای صاحبان ثروت و قدرت است. عکس: کمیته مشترک ساواک و شهربانی یا کمیته ۳۰۰۰ (شکنجه گاه ساواک و سپاه پاسداران)
از اینرو نویسنده ضرورتی بر اثبات واقعی بودن خطراتی که از شش وجه کمونیست ها و هر تشکیلات کمونیستی را تهدید می کند نمی بیند چه این خطرات عینی، واقعی و دایمی هستند و مبارزه با این خطرات شایسته است در دستور کار هر کمونیست و هر تشکیلات کمونیستی قرار گیرد!
از این رو نویسنده در این نوشته کلیتی از تجربیات خود در زمینه مبارزه با پلیس سیاسی را هرچه مختصرتر مطرح می کند تا رفقای جوان کارگر و سوسیالیست ها با برخی اصول برآمده از تجربه زنده نویسنده آشنا شوند و این اصول را در انطباق با شرایط خاص جغرافیایی خود بکار بندند.
برای مبارزه با پلیس سیاسی ناچاریم نخست با شگردهای پلیس سیاسی محل خود در قلع و قمع کردن کمونیست ها و دکترین رهاییبخش کمونیسم آشنا شویم. لازم به یادآوری نیست که بدون آشنایی با شگردهای پلیس سیاسی در هر مقطع زمانی و در هر جغرافیا، قادر به بستن راه های تخریب و نفوذ مخربان نخواهیم شد!
بطور مثال در قرن گذشته و در دوران استنسیل و فتوکپی و کتاب، هدف پلیس سیاسی شناسایی فیزیکی کارگران پیشرو و کمونیست ها، کشف شبکه ارتباطی این رفقا از طریق تعقیب و مراقبت و نهایتاً دستگیری ناگهانی و دسته جمعی این رفقا بود. همه می دانیم که پس از دستگیری چه برای کسب حداکثر اطلاعات اجتماعی و سیاسی و بقولی «تخلیه اطلاعاتی»، این رفقا تحت انواع شکنجهها قرار می گرفتند و اگر حاضر به همکاری با پلیس؛ چه در زندان و چه در خارج از زندان؛ نمی شدند، برای عدم حضور مجدد در سطح جامعه و ادامه مبارزه، آنها را به حبس های طولانی محکوم می کردند. اگر این رفقا در دوران حبس طولانی خود در زندان، به مبارزه و بازسازی و سازماندهی رفقای زندانی ادامه می دادند، یا با سری برافراشته به چوبه دار بوسه میزدند و یا همچون ۹ ستاره سرخ، در تپه های اوین جنایتکاران مزدور سرمایه با سرب مذاب سینه های مالامال از عشق و امیدشان را می شکافتند. زنده یاد رفیق مبارز شاهرخ زمانی یکی دیگر از این ستارگان است که با ادامه مبارزه در زندان و دعوت پرولتاریای ایران به سازماندهی «انقلابی-سیاسی» خود، جان خود را فدای راه آزادی و رهایی پرولتاریا کرد!
یاد رهروان راه آزادی و رهایی گرامی باد!
اما با آغاز هزاره سوم و پیشرفت صنعت الکترونیک، انقلاب ارتباطات و اجتماعی شدن جهان دیجیتال، کار پلیس سیاسی بسیار ساده تر شد. امروز دیگر تعقیب و مراقبت و کنترل ارتباطات برای پلیس سیاسی به امری پیش پا افتاده تبدیل شده است و پلیس سیاسی به آسانی گفت و شنود ما و حتی مناطق رفت و آمد و خرید و تفریح ما را می تواند کنترل کند. بعبارت دیگر پلیس سیاسی با استفاده از تکنولوژی مدرن، در صورت هرگونه استفاده از جهان دیجیتال، اگر بخواهد براحتی می تواند دایما در تعقیب هریک از ما باشد!
از این رو رفقای ما در داخل ایران نه تنها نباید بطور مطلق در ارتباطات «تشکیلاتی-سیاسی» خود از فضای دیجیتال استفاده کنند بلکه «باید» در اجرای قرارهای تشکیلاتی، تلفن های دستی خود را بدون اینکه خاموش کنند در منزل و یا محل کار خود فراموش کنند!
رعایت نکته فوق اگرچه اولین و کم هزینه ترین شکل گمراه کردن پلیس سیاسی در عصر حاضر است اما هزینه های دیگری برای رفقای مبارز پرولتاریای ایران ایجاد می کند. نخستین هزینه همانا وقت شناسی ست. بازگشت به شرایط قبل از انقلاب ارتباطات، رفقای ما را مجبور می کند تا وقت شناس باشیم و سر ساعت در محل هر قرار حاضر شویم. دومین هرینه، استفاده فعال از نیروی حافظه برای ثبت محل و ساعت دقیق قرار اصلی هفتگی و قرارهای زاپاس ۲۴ ساعته و ۴۸ ساعته است!
رفقا همه می دانیم که پلیس سیاسی امروز ایران، برای کشف روابط و قرارهای ما، هیچ ابایی از شکنجه و استفاده از تجربیات اجداد ساواکی خود ندارد. یکی از موثرترین نوع شکنجهها که هیچ اثر بیرونی هم ندارد «بیخوابی» ست. تجربه نشان داده است که انسان ها پس از ۷۲ ساعت بیخوابی به حالتی خلسه مانند دچار می شوند که با کمی محبت و امید به آزادی از شکنجه و زدن چرتی کوتاه، اطلاعات خود را در اختیار پلیس سیاسی می گذارند. از این رو برغم وجود خطر دستگیری در فردای قرار قبلی، قرارهای زاپاس هرگز از ۴۸ ساعت پس از قرار اصلی نبایستی تنظیم و اجرا شوند!
نکته دیگر نداشتن هرنوع کارت اعتباری و علایم شناسایی، هنگام اجرای هر قرار است. عدم معرفی خود با نام اصلی به رفقای تشکیلاتی نیز نبایستی حمل بر بی اعتمادی نسبت به دیگر رفقا شود. عدم شناسایی با نام اصلی، در بسیاری موارد در صورت حفظ خونسردی و تسلط بر اعصاب خود هنگام دستگیری، باعث گمراهی پلیس سیاسی، آزادی زودرس و حفظ اطلاعات تشکیلاتی و خانوادگی رفقای مبارز شده است و می شود!
اینها مختصری از اصولی هستند که رفقای ما در دوران قبل و بعد از انقلاب بهمنماه از آن استفاده کرده اند و می کنند. طبیعتاً این همه هنگامی موثر و مفید هستند که رفقای فعال ما در سطح جامعه به کار و زندگی طبیعی خود ادامه دهند و ارتباط طبیعی خود با محیط کار و خانواده را از دست ندهند. ایجاد خانه های «امن» و زندگی جمعی در محیطی بسته، یکی از بزرگترین مشکلات برای دور ماندن از چشم و گوش پلیس سیاسی بوده و هست. بطوریکه رفقای جنگندهای که هم مسلح به سلاح گرم و همچنین کپسولهای قرص سیانور بودند، بطور متوسط شش ماه قادر به ادامه حیات و مبارزه در راه آرمان های والای خود نمی شدند!
رفقا مهمترین درس امنیتی برآمده از تجربیات مبارزات انقلابی چه قبل و چه بعد از انقلاب بهمن ماه، دور نشدن از محیط کار و زندگی خانوادگی جهت ادامه مبارزه انقلابی و در پیش نگرفتن چنین روش هایی برای مبارزه با پلیس سیاسی ست!
بی تردید این تجربیات فردی نیستند و نسل اول مبارز قبل و پس از انقلاب، به این تجربیات آشنایی دارد و تاکید این قلم از این روست که در پیوند مبارزاتی نسل ها، نسل جوان آگاه و مبارز امروز ایران برای تشکیل و گسترش هستههای سوسیالیستی، مجدداً این اصول امنیتی برآمده از تجربه را بکار بندد!
نکته دیگر عدم گسترش بی حد و مرز تعداد اعضای هسته های سوسیالیستی ست. فراموش نکنیم که افزایش تعداد اعضای هسته های سوسیالیستی اگرچه کارایی هسته ها را بالا می برد اما بالا رفتن این کارایی، با بالا رفتن تهدیدات امنیتی رابطه مستقیم دارد. لازم است توجه کنیم که تعداد اعضای هسته ها که از حداکثر کارآیی برای مشارکت در مبارزات روزمره توده ها برخوردار باشد و از حداقل ریسک امنیتی قابل پذیرش برخوردار باشد، در اهواز و تهران و رشت و زاهدان و سنندج یکسان نیستند. رفقای مبارز پرولتاریای ایران شایسته است با پیگیری دایمی از توانایی و عملکرد پلیس سیاسی در مناطق گوناگون ایران، رابطه مناسب بین کارایی و تعداد اعضای هر هسته از یک سو و ریسک امنیتی قابل تحمل برای هر هسته را کشف کنند و بکار بندند!
اما در امن و امان و رفاه نسبی زندگی در تبعید تهدیدات امنیتی چگونه است؟
آیا خطر پلیس سیاسی حاکمیت سرمایهداری ایران و دیگر دولت های سرمایهداری برای ما در تبعید، منتفی ست؟
پاسخ نویسنده به این سوال یک «نه» بزرگ است!
آری این درست است که رفقای ما در خارج از کشور برای فعالیت سیاسی در خطر دستگیری و شکنجه و بازجویی و زندان و اعدام نیستند اما این همه به این معنی نیست که پلیس سیاسی دولت های بورژوایی، دست از سر کارگران پیشرو و کمونیست ها برداشته است و آیا من نوعی در تبعید «همچون پرستوهای بهاری آزاد و در حال پروازیم»؟
رفقا در پاسخ به این سوال بازهم تکرار می کنم از نظر من «نه»!
اگر چه بظاهر اینجا در تبعید آزادیم و پلیس سیاسی دولت های گوناگون برغم اینکه ما را رصد می کنند ظاهراً کاری بکار ما ندارند اما با استفاده از همین آزادی و امنیت و قانونیت بکار خود با تمام قوا ادامه می دهند و برای تخریب تشکل های کمونیستی، هزینههای گزافی صرف می کنند!
پلیس سیاسی در کشورهای «دموکراتیک» کار خود در مبارزه با کمونیسم را در ایجاد بی اعتمادی بین فعالان کمونیست و دامن زدن به تفرقه و ایجاد منیت شخصی و جمعی و ایجاد رقابتی غیرطبقاتی و غیرپرولتری در میان کمونیستها و تشکل های کمونیستی، به پیش می برد!
بی تردید زمینه چنین خرابکاری در جنبش کمونیستی، بازمانده تعلقات طبقاتی در فعالان کمونیست است. همگی می دانیم که تزکیه نفس از آلودگی های جامعه طبقاتی؛ همچون پدرسالاری، خود درست پنداری، خود مطرح سازی، پرخاشگری، از دست دادن کنترل عصبی و قس علیهذا؛ امری دشوار و طولانی ست که تنها در سایه کار تشکیلاتی و فهم و ایجاد انگیزه جمعی در بکاربردن سلاح «انتقاد از خود و انتقاد» رفته رفته میسر خواهد گردید!
رفقا هرجا که هستیم، بطور فردی و جمعی به سلاح آبدیده برنده و پولادین «انتقاد از خود و انتقاد» مجهز شویم تا با ایجاد اعتماد رفیقانه و اتحاد در عمل بر سر اهداف مشترک، به سهم خود و در ملأ اجتماعی خود، نقشه های مخرب پلیس سیاسی دولت های گوناگون را بر نقش بر آب سازیم!
زنده باد انقلاب!
برقرار حاکمیت مستقیم و تمام عیار اکثریت عظیم تولیدکنندگان!
زنده باد کمونیسم!
هادی میتروی
در تبعید، ماه مه هزار و دوهزار و بیست و چهار