پیشگویی هنری کیسنجر در بارۀ اسرائیل و یک مطلب دیگر

تریبون آزاد
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)، پروفسور، دکتر علوم اقتصاد، مدیر مرکز پژوهش‌های اقتصادی «شاراپوف» فدراسیون روسیه، پژوهشگر مسائل پشت صحنه بعنوان یک پژوهشگر، که تقریبا تمام عمرم را به مطالعه و تحقیق، نوشتن و ترجمه صرف کرده‌ام، به تحقیق و مسئولانه می‌گویم که انکار یا رد توطئه، خودش یک توطئه است برای بستن زبان‌ها و شکستن قلم‌ها!

از قضا توطئه، تبانی، دسیسه استخوان‌بندی سیاست جباران را تشکیل می‌دهد. تئوری توطئه را اتاق‌های فکر غربی-صهیونیستی برای دفاع توطئه‌گران ابداع کرده‌اند. توطئه چیزی نیست جز پنهان کردن هدف اصلی در پشت یک طرح یا برنامۀ عوامفریبانه مثلاً دموکراسی، حقوق بشر! و همچنین، مبدع «یهودستیزی» نیز همان اتاق‌ها هستند! برای بیان دقیق‌تر، سؤال می‌شود: مثلاً، چرا روس‌ستیزی جرم نیست، اما یهودستیزی جرم است؟ بگذریم از اینکه من شخصاٌ با هر شکل ستیز مخالفم.
***
اینکه اسرائیل از آشفتگی کنونی جان سالم به در خواهد برد یا نه، یک سؤال بزرگ است.
هنری کیسینجر، پدرسالار ژئوپلیتیک جهان، در سال ٢٠١٢، طی یک اظهارنظر تکان‌دهنده‌ گفت: «١٠ سال دیگر اسرائیل وجود نخواهد داشت». اظهارنظر کوتاه این ژئوپلیتیک با هیچ واکنشی مواجه نشد. این گفتۀ وی از این منظر بسیار تکان‌دهنده است که او از لحاظ ملیت یهودی بود. به نظر می‌رسد، کیسینجر به عنوان یک یهودی، مجبور بود به هر کار ممکن و غیرممکن دست بزند تا اطمینان حاصل کند که اسرائیل نه تنها زنده می‌ماند، بلکه به تقویت خود ادامه خواهد دا‌د. قابل ذکر است که اظهارات پدرسالار سیاسی بی‌طرفانه بود. اظهارنظر او به گفتۀ برخی از اخترشناسان مبنی بر اینکه ده سال دیگر ستاره‌ای در کیهان خواهد سوخت، شباهت داشت. بی‌غرضی کیسینجر به توانایی دیپلماتیک او در پنهان کردن احساساتش نسبت داده شد.
در طول ده سال پس از این اظهارات کیسینجر، کارشناسان و ژئوپلیتیک‌های مختلف سعی کردند منظور مرجع تقلید سیاسی آمریکایی را بفهمند و توضیح دهند. با این حال ، برخی‌ها عمداً به این موضوع فکر نمی‌کردند و معتقد بودند که «پدرسالار» سالخورده دیوانه شده است (در سال ٢٠١٢ او ٩٠ سال داشت). این نسخه پس از انقضای دورۀ ده ساله از لحظۀ اعلام «پیش‌گویی» در سال ٢٠٢٢ ، قانع‌کننده‌ به نظر می‌رسید. زیرا، اسرائیل ماند و به موجودیت خود ادامه داد. اوضاع داخل و پیرامون اسرائیل هیچ تهدید خاصی برای دولت یهود پیش‌بینی نمی‌کرد.
اما یازده سال پس از بیانات طنین‌انداز کیسینجر، جنگ بین اسرائیل و فلسطینی‌ها آغاز شد. در ابتدا، بیشتر رسانه‌ها وقایع اتفاقیه در ٧ اکتبر ٢٠٢٣ در خاورمیانه را به عنوان یک «حادثه ناگوار»، به عنوان یک حملۀ تروریستی محلی از طرف حماس و «سهل‌انگاری» از سوی سازمان‌های ویژه و نیروهای مسلح اسرائیل تعریف کردند و این درگیری محلی را می‌توان به سرعت متوقف کرد. اما برعکس، شعله‌های آتش درگیری شعله‌ورتر شد. و پیشاپیش با چشم غیرمسلح قابل رؤیت بود که اسرائیل نه تنها در صدد خاموش کردن آتش نیست، بلکه برعکس، مقدار بیشتری هیزم بر آن می‌افزاید.
امروزه تقریباً هیچ کس تردید ندارد که درگیری مسلحانه در خاورمیانه که اکنون وارد دومین سال خود شده، یک حادثۀ تصادفی نیست، بلکه یک عملیات کاملاً آماده از سوی اسرائیل است که اهداف گستردۀ خود را دارد و طبق یک برنامۀ مشخص در حال گسترش است.
رسانه‌های خارجی و روسی هر دو عقیده دارند که آمادگی برای جنگ فعلی، به گفتۀ برخی منابع، ده سال پیش، به گفتۀ برخی دیگر - حتی دو دهه پیش، آغاز شده است.
حتی محاسبۀ تعداد درگیری‌های مسلحانه بین اسرائیل از یک سو و فلسطینیان و کشورهای عربی همسایه از سوی دیگر دشوار است. جنگ سال‌های ١٩۴٨-١٩۴٩ و جنگ ۶ روزه ١٩۶٧ (که طی آن‌ اسرائیل سرزمین‌های عرب‌های فلسطین را تصرف کرد)؛ جنگ یوم کیپور ١٩٧٣؛ جنگ ١٩٨٢ لبنان (اخراج ساف از لبنان به تونس)؛ جنگ دوم لبنان ٢٠٠۶ بزرگ‌ترین جنگ‌های اعراب و اسرائیل بودند باضافۀ عملیات نظامی متعدد اسرائیل در نوار غزه با عناوینی مانند سرب گداخته (٢٠٠٨-٢٠٠٩). «ستون ابر» (٢٠١٢)؛ «صخره نشکن» (٢٠١۴)؛ «کمربند سیاه» (٢٠١٩).
البته هیچ یک از این جنگ‌ها و عملیات‌ها برای اسرائیل بطور کلی بداهتاً نبود. یک سناریوی (الگوریتم) به خوبی توسعه‌یافته از پیش در حال اجرا بود. تقریباً هر درگیری و هر جنگی به معنای واقعی کلمه با تحریک اعراب برای شلیک اولین گلوله آغاز شده است. دولت یهود (معمولاً همراه با آمریکا) آن‌ها را هم از نظر سیاسی و هم لحاظ نظامی - فنی از قبل آماده کرده بود. علاوه بر این، امروزه مشخص شده است که مثلاً هنری کیسینجر در تدارک جنگ شش روزه و جنگ یوم کیپور (در مورد دوم، به عنوان مشاور امنیت ملی رئیس جمهور و به عنوان وزیر امور خارجۀ آمریکا) مشارکت فعال داشته است. مرشد سیاسی آمریکا به خوبی می‌دانست که اسرائیل چگونه جنگ‌ها را تدارک می‌بیند و به راه می‌اندازد.
مهم‌ترین هدف همۀ این جنگ‌ها گسترش مرزهای دولت یهود بود. یهودیان گام به گام به سمت یک هدف نه چندان گستردۀ تبلیغ شده- ایجاد اسرائیل بزرگ حرکت کردند. مفهوم «اسرائیل بزرگ» در آغاز قرن گذشته ابداع شد. این مفهوم در اسناد سازمان جهانی صهیونیسم که در اولین کنگرۀ صهیونیستی که در اوت ١٨٩٧ در بازل سوئیس تشکیل گردید، ثبت شد. برای تشکیل اسرائیل بزرگ، صهیونیست‌ها ابتدا باید حداقل سرزمینی در فلسطین با وضعیت حقوقی یک کشور یهودی داشته باشند. امروزه مورخان بسیاری هستند که از اوج قرن بیست و یکم، معنای بسیاری از رویدادهای جهانی قرن بیستم، پیش از همه، معنی دو جنگ جهانی را بهتر درک می‌کنند. به عقیدۀ چنین مورخانی، به سختی می‌توان نقش صهیونیست‌ها در تدارک و دامن زدن به این جنگ‌ها را کتمان کرد. برای آن‌ها، این جنگ‌ها وسیله‌ای بودند برای ایجاد کشور اسرائیل.
از حیث رعایت انصاف، باید اذعان کرد که برخی از سیاستمداران و ناظران حتی در قرن گذشته این را درک کردند. برجسته‌‌ترین آن‌ها، داگلاس رید (١٨٩۵-١٩٧۶)، روزنامه‌نگار و نویسندۀ انگلیسی بود. او نظر خود را در بارۀ نقش صهیونیست‌ها در برانگیختن دو جنگ جهانی در کتاب «مناقشه بر سر صهیون» بیان کرده است: «٢۵٠٠ سال مسئلۀ یهود» (داگلاس رید این کتاب را در ١٩۴٩-١٩۵۶ نوشت. پس از مرگ او، اولین بار در سال ١٩٧٧ منتشر شد). تصمیم سازمان ملل در سال ١٩۴٨ برای تأسیس کشور اسرائیل انگیزۀ نگارش این کتاب بود. داگلاس رید با درک عمیق تمام نکات این تصمیم، با هوشیاری نوشت که پروژۀ اسرائیل یک مین در زیر پای تمام بشریت است که جنگ جهانی سوم را تقریباً اجتناب‌ناپذیر می‌کند. پس از انتشار کتاب داگلاس رید، بسیاری‌ها خود نویسنده و آثار او را با کلمات «هشدار»، «تئوری‌ توطئه»، «یهودی‌ستیزی» و غیره توصیف کردند. این کتاب از کتابخانه‌ها و کتابفروشی‌ها مصادره و جمع‌اوری شد، ناشران کتاب مورد تهدید واقع شدند...
تقریباً هفت دهه از زمانی که داگلاس کار خود را بر روی این کتاب به پایان رساند، می‌گذرد. اما تمام حوادث پیرامون اسرائیل همانطور که روزنامه‌نگار انگلیسی پیش‌بینی کرده بود، در حال توسعه است. در کتاب «مناقشه بر سر صهیون»، من حدود بیست مورد برشمردم که نویسنده با صراحت می‌گوید که تشکیل کشور اسرائیل به جنگ جهانی سوم می‌انجامد. چرا؟ زیرا، صهیونیست‌ها به دنبال ایجاد یک کشور یهودی (کشور اسرائیل) برای حکمرانی بر کل جهان هستند و جهان مقاومت خواهد کرد. صهیونیست‌ها مجبورند برای شکستن مقاومت جهان به زور (از جمله، سلاح هسته‌ای) متوسل شوند. با این حال داگلاس رید گفت که جنگ جهانی سوم عملاً پس از پایان جنگ جهانی دوم و قطعاً پس از ایجاد اسرائیل در سال ١٩۴٨ آغاز شده است. منتها هنوز به نقطۀ جوش و مرگبار نرسیده است: «در واقع، جنگ جهانی سوم بلافاصله پس از پایان نبردهای جنگ جهانی دوم آغاز شد و از آن زمان به طور مداوم و پیوسته در ابعاد مختلف، اینجا و آنجا در سراسر جهان گسترش یافته است. فقط جرقۀ کوچکی از یک طرف لازم است تا آتش جنگ عمومی جدید شعله‌ور شود». داگلاس رید پیش‌بینی کرده بود که مرحلۀ کشتار جمعی ممکن است در پایان قرن بیستم رخ دهد. در اینجا او اشتباه می‌کرد. احتمالاً، حداقل تا حدی، این خطا (و نه بی‌دقتی) را می‌توان با این واقعیت توضیح داد که مسابقۀ بی‌پروای صهیونیست‌های شیطان‌صفت برای تسلط بر جهان توسط سیاستمدارانی مانند هنری کیسینجر مهار شد. در قرن حاضر، چنین سیاستمدارانی باقی نمانده است (یا حداقل آن‌ها دیگر بر سر کار نیستند)، از این رو، حرکت به سمت مرحلۀ جوشان و مرگبار جنگ جهانی سوم به شدت شتاب گرفته است.
ظاهراً هنری کیسینجر هنگام بر زبان آوردن جملۀ «١٠ سال دیگر اسرائیل وجود نخواهد داشت»، نه بر برخی مکاشفات عرفانی «از عالم بالا»، بلکه بر اطلاعات محرمانه در مورد آمادگی اسرائیل (با کمک آمریکا) برای یک جنگ بزرگ تکیه کرده بود- جنگ در خاورمیانه. (لازم به ذکر است که کیسینجر تا آخرین روز زندگی خود در ٢٩ نوامبر ٢٠٢٣، به اطلاعات طبقه‌بندی‌شدۀ کاخ سفید، وزارت امور خارجه و سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا دسترسی داشت). بعید نیست که در سال ٢٠١٢، زمانی که کیسینجر حکم خود را در مورد اسرائیل اعلام کرد، او می‌توانست بطور ذهنی بگوید که تا ١٠ سال دیگر انسانیت وجود نخواهد داشت. اما او از چنین پیشگویی آخرالزمانی خودداری کرد.
زمانی که کیسینجر هنوز یک سیاستمدار توانا بود، سعی کرد خطرات مرگ اسرائیل (و شاید بشریت) را با تعیین مرزهای دقیق کشور اسرائیل با کمک سازمان ملل و قوانین بین‌المللی به حداقل برساند. اما هنوز هم اسرائیل یک کشور بدون مرزهای مشخص باقی مانده است. این واقعیت در دایرةالمعارف الکترونیک یهودی نیز به رسمیت شناخته شده است. قابل توجه این است که مقامات اسرائیلی فقدان خطوط مرزی مشخص کشور را یک مشکل فوری نمی‌دانند. و برخی از حقوقدانان اسرائیلی عموماً معتقدند که قلمرو یک ویژگی اجباری کشور نیست (رجوع کنید به: «قانون اساسی کشورهای خارجی» تحت سردبیری عضو مسئول آکادمی علوم روسیه، پروفسور مارات ویکتوراویچ باگلای، یوری ایوانویچ لیبو و لو ماتوی‌یویچ اتین. مسکو، ٢٠٠٨، ص ١٠٢٣).
توجه کنید که قلمرو مستقل اسرائیل، که در نتیجۀ جنگ ١٩۴٩ (که توسط اکثر کشورهای جهان به رسمیت شناخته شده است)، تقریباً ٢٠.٧٧ هزار کیلومتر مربع است که ٢٪ آن را آب‌های سرزمینی تشکیل می‌دهد. پس از جنگ شش روزه، مساحت کل قلمرو تحت کنترل اسرائیل، از جمله بخشی از اراضی تشکیلات خودگردان فلسطین، در حال حاضر ٢٧.٨٠ هزار کیلومتر مربع بود.
امروز مرزهای اسرائیل با مصر و اردن کم و بیش تعیین شده است. مرزهای اسرائیل با لبنان و سوریه به طور رسمی حل نشده است. با این حال، همانطور که تجربه نشان می‌دهد، اسرائیل در صورت لزوم، هرگونه توافق بین دولتی در مورد مرزها را به راحتی کنار می‌گذارد. برای انجام این کار، سازماندهی یک تحریک ساده مرزی لازم است. اگر اسرائیل، آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد را عنصر نامطلوب اعلام می‌کند، قوانین بین‌المللی چیست؟ سازمان ملل در سال ١٩۴٨ دولت یهود را به دنیا آورد و اکنون این کودک ناسپاس به روی پدر و مادر خود آق شده است.
برنامه‌های توسعه‌طلبانه اسرائیل را نه تنها از اسناد محرمانه می‌توان آموخت (مانند مواردی که کیسینجر در سال ٢٠١٢ استفاده کرد)، بلکه همۀ این «اسرار» زیر نور آفتاب قرار دارد. برای مثال، در اینجا به افشاگری‌های وزیر دارایی اسرائیل، بزالل اسموتریچ توجه کنید. استودیوی فرانسوی-آلمانی آرت رپرتاژ (Arte Reportage) اخیراً فیلم مستندی به نام «در اسرائیل: وزیران هرج‌ومرج» ساخته است. در این فیلم وزیر مذکور را می‌بینیم که می‌گوید: «من یک کشور یهودی می‌خواهم... که مطابق ارزش‌های ملت یهود عمل کند... نوشته شده است که آیندۀ اورشلیم به دمشق گسترش خواهد یافت». در فیلم صدایی در بارۀ این گفتۀ وزیر اظهار نظر می‌کند: «بزالل اسموتریچ یک دیدگاه افراطی از سرزمین موعود دارد که شامل تمام سرزمین‌های فلسطین و همچنین سرزمین‌های اردن، سوریه، لبنان، عراق، مصر و حتی عربستان سعودی می‌شود».
هر کسی می‌تواند بدون خواندن کتاب، روزنامه یا تماشای فیلم از نقشه‌های توسعه‌طلبانۀ اسرائیل (و صهیونیست‌های پشت آن) مطلع شود. کافیست به اینترنت وصل شود و به لباس یک سرباز اسرائیلی نگاه کند. روی آستین لباس او علامتی است که نقشۀ فرضی اسرائیل بزرگ را نشان می‌دهد. این نقشه مناطقی از جمله بخش‌هایی از ترکیه، عربستان سعودی، مصر و همچنین ایران و کشورهای خلیج فارس را شامل می‌شود و تقریباً کل خاورمیانه را در بر می‌گیرد که بسیار بزرگ‌تر از سرزمینی است که معمولاً فلسطین نامیده می‌شود.
اسرائیل حتی در دوران شکوفایی دولت افسانه‌ای یهود در زمان پادشاهان [خیالی] داوود و سلیمان چنین سرزمین‌های وسیعی نداشت. برای صهیونیست‌ها این معنایی ندارد. آن‌ها به تاریخ قوم یهود و اسرائیل اهمیت نمی‌دهند. آن‌ها برای حکمرانی بر جهان تلاش می‌کنند. اول - خاورمیانه و سپس کل بشریت.
ضمناً، بسیاری از سیاستمداران و مقامات دولتی این جاه‌طلبی‌های به اصطلاح «یهودیان» را به خوبی درک می‌کنند. و برخی‌ها امروزه به نامیدن هر چیز به نام خاص خود شروع کرده‌اند. من تازه از ترکیه برگشته‌ام. در آنجا احساس کردم که به مطبوعات محلی «چراغ سبز» داده شده است تا صادقانه و صریح دربارۀ علل و پیامدهای احتمالی جنگ کنونی در خاورمیانه بنویسند. ترک‌های شایسته و تحصیل‌کرده (که من فرصت برقراری ارتباط با آن‌ها را داشتم) به خوبی می‌دانند که اسرائیل یک تصادف نیست، بلکه نتیجۀ برنامه‌ریزی‌شدۀ دو جنگ جهانی است. دلیل این که آتش جنگ جهانی سوم اکنون در حال شعله‌ور شدن است، این است که صهیونیست‌ها به اسرائیل بزرگ نیاز دارند. و این یک تهدید مستقیم برای ترکیه است. لازم به ذکر است که رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه پیش از این چندین بار در بارۀ این تهدید سخن گفته است. وی خاطرنشان کرد که هدف بعدی اسرائیل پس از غزه و لبنان می‌تواند «سرزمین‌های ترکیه» باشد. رئیس جمهور ترکیه در جشنوارۀ هوانوردی، فضا و فناوری در فرودگاه آدانا شاکرپاشا در ۵ اکتبر اظهار داشت: «اسرائیل نقشۀ موذیانه‌ای را دنبال می‌کند که به نوار غزه، کرانه باختری و لبنان محدود نمی‌شود. برای درک هدف نهایی اسرائیل لازم نیست پیامبر باشید. هرکس که تاریخ را به طور کلی بداند، تاریخ ادیان، سیاست و دیپلماسی را بداند، به راحتی ارتباط با بیت‌المقدس، مسجد الاقصی و توهم سرزمین موعود را خواهد دید. ما بسیار خوب می‌دانیم که سرزمین موعود چیست. آن‌ها به معنای واقعی کلمه وارد مسابقه برای به چالش کشیدن ترکیه شده‌اند. دولت فعلی اسرائیل با هر بیانیه و هر کارتی که به نمایش می‌گذارد، نیت واقعی خود را آشکار می‌کند».
اردوغان در کنفرانس اخیر دربارۀ آیندۀ فلسطین در آنکارا گفت که دولت نامیدن اسرائیل اشتباه است. به باور او هیچ کشوری بدون مرز وجود ندارد. اردوغان یادآور شد که در هفتاد و چهارمین مجمع عمومی سازمان ملل متحد موضوع مرزهای اسرائیل را مطرح کرد، اما پاسخی نگرفت. اگر هنری کیسینجر در بهترین سال‌های زندگی‌اش نتوانست مسئلۀ مرزهای اسرائیل را حل کند، اردوغان با توجه به وضعیت کنونی سازمان ملل، حتی از این هم ناتوان‌تر است.
اردوغان بارها بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر کنونی اسرائیل را «آدولف هیتلر جدید» خوانده است. رئیس جمهور ترکیه واقعا امیدوار است که «آدولف هیتلر جدید» درست مانند اولین رهبر رایش سوم، شکست بخورد. هیتلر و فاشیسم در سال ١٩۴۵ شکست خوردند. اما آلمان زنده ماند. اینکه اسرائیل از آشفتگی کنونی جان سالم به در خواهد برد یا نه، یک سؤال بزرگ است. کیسینجر معتقد بود که جان سالم به در نخواهد برد.
مأخوذ از: بنیاد فرهنگ راهبردی
https://eb1384.wordpress.com/2024/10/25/
۴ آبان- عقرب ١۴٠٣

ا. م. شیری-

 

اجلاس بریکس در کازان، گیجی و سردرگمی غرب
 
ولادیمیر مالیشِف (Vladimir MALYSHEV)
ا. م. شیری 
واکنش رسانه‌های غربی به نشست بریکس در کازان
اضطراب و نگرانی - چنین است واکنش غرب در ارتباط با افتتاحیۀ اجلاس بریکس در کازان. اگر قبلا رسانه‌های غربی سعی می‌کردند چشم خود را بر ظهور این اتحادیۀ قدرتمند کشورها به سادگی ببندند، اکنون که نمایندگان آن‌ها در روسیه گرد هم آمده‌اند، دیگر نمی‌توانند نگرانی فزایندۀ خود را پنهان کنند. در رابطه با روسیه، ایران و چین همه چیز روشن است - واشنگتن و متحدانش آن‌ها را مخالفان خود می‌دانند، پس سایر شرکت کنندگان در نشست کازان چطور؟ مثلا، با هند، سومین اقتصاد بزرگ جهان، که آمریکا فعالانه با آن معاشقه می‌کند، چه؟ با ترکیه عضو ناتو، با متحدان سابق وفادار آمریکا- عربستان سعودی، مصر و تعدادی دیگر از کشورهای بزرگ جنوب، که واشنگتن دیوانه‌وار در تلاش است تا زیر پرچم خود نگه دارد، چطور؟ بنابراین، رسانه‌های پیشرو آمریکا، واکنش محتاطانه نشان می‌دهند و نویسندگان نظرات ترجیح می‌دهند نه یک حمله از پیش رو، بلکه سعی می‌کنند بر تناقضات بین شرکت‌کنندگان بریکس تمرکز کنند، اما آن‌ها حتی هنوز هم نمی‌توانند اذعان کنند که صحبت از تلاش‌ها برای سازماندهی مجدد نظم جهانی، رهایی از سلطۀ آمریکا در صحنۀ جهانی در میان است.
بریکس، علیرغم نام عجیب و غریب (که توسط یک بانکدار وال استریت در سال ٢٠٠١ ابداع شد)، در حال حاضر شامل کشورهایی است که تقریباً نیمی از جمعیت جهان و بیش از ٣۵ درصد از تولید اقتصادی جهانی را بر حسب قدرت خرید تشکیل می‌دهند. هدف از این کنفرانس نشان دادن قدرت اقتصادی قابل توجه و همچنین، جذب کشورهای جدید به ائتلافی است که روسیه امیدوار است برای تشکیل یک نظم جهانی جدید بدون سلطۀ غرب ایجاد کند. روزنامۀ آمریکایی نیویورک تایمز در مقاله‌ای تحت عنوان معنی‌دار «درک اجلاس بریکس»، دندان‌هایش را به هم می‌فشارد. بسیار خوب، در آمریکا آن را چگونه «درک» می‌کنند؟ البته بیش از همه، آن‌ها را این واقعیت که نمایندگان تعدادی از بزرگترین اقتصادها در روسیه و حتی به عقیدۀ آن‌ها، «تحت حمایت» پوتین شیطان‌صفت جمع شده‌اند، عصبانی می‌کند.
این اجلاس در یک مقطع زمانی مهم برای بریکس برگزار می‌شود که خود را وزنۀ تعادلی برای غرب می‌بیند. نیویورک تایمز می‌نویسد که رهبران جهان در کنار ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، علیرغم موقعیت وی به عنوان یک منحرف در نظر غربی‌ها، در کنار یکدیگر خواهند ایستاد و افزود: «اما اختلافات عمیقی بین کشورهای عضو و وجود دارد. تدوین و تعریف هدف برای بلوک دشوار است».
اما اگر خود نیویورک تایمز فوراً بپذیرد که کشورهای بریکس می‌خواهند از سلطۀ آمریکا خلاص شوند، چرا «تعیین هدف برای آن‌ها دشوار است»؟ این نشریه می‌نویسد: «امروزه، اعضای بریکس با توجه به قدرت خرید، بیش از ٣۵ درصد از حجم اقتصادی جهان را به خود اختصاص می‌دهند. بریکس مدت‌هاست که به دنبال ارائۀ یک جبهۀ متحد در برابر آنچه اعضایش به عنوان نظم جهانی نامتعادل تحت سلطۀ آمریکا و اروپای غربی می‌دانند، بوده است.
نیویورک تایمز همچنین به موضوع دیگری در این مقاله اعتراف می‌کند که واشنگتن معمولاً نمی‌خواهد اذعان کند. این روزنامه می‌نویسد: «با این حال، بسیاری از اعضای گروه بریکس، این سازمان را بیمۀ ژئوپلیتیکی در برابر جهان در حال تغییر و محافظت در برابر غیرقابل پیش‌بینی بودن آمریکا تلقی می‌کنند». برای اینکه بلندگوی چاپی نخبگان حاکم، آمریکا را که قبلاً به عنوان «شهر روی تپه» قادر مطلق و قدرتمند تمجید می‌کردند، یک دولت «غیرقابل پیش‌بینی» نامیده‌اند؟ ارزش زیادی دارد!
و دیگر رسانه‌های برجستۀ آمریکا نیز دقیقاً در همین راستا دربارۀ نشست بریکس اظهار نظر می‌کنند. واشنگتن‌پست در بارۀ نشست تاتارستان می‌نویسد: «سه روز اجلاس سران باید نشان دهد که روسیه، دوش به دوش و همراه با متحدان جهانی خود، در حال تجربۀ تنش در روابط با غرب است که نشان‌دهندۀ شکست طرفداران انزوای روسیه است. جمهوری خلق چین نیز به دنبال اهداف سیاسی در کازان است - نمایندگان این کشور در اجلاس سران به ترویج نظم جهانی جایگزین برای غرب ادامه خواهند داد».
مجله فارین پالیسی می‌نویسد: «گروه بزرگ بریکس در واقع بسیار متنوع شامل یک ابرقدرت مارکسیست-لنینیست و یک دولت اقتدارگرای انتقام‌جو است. این اتحادیه بزرگترین دموکراسی در جهان و در آمریکای لاتین را در برمی‌گیرد. اعضای جدید بریکس را کشورهای زیر چتر امنیتی آمریکا و کشورهای تحت تحریم آمریکا تشکیل می‌دهد. اعضای بالقوۀ گروه حتی می‌تواند شامل کشورهای ناتو مانند ترکیه و کشورهای نامطلوب مانند کرۀ شمالی و سوریه باشند».
این نشریه خاطرنشان می‌کند: «غرب، اگر بطور کلی به بریکس توجه کند، تمایل دارد این ارتباط را به عنوان یک آشفتگی نامنسجم رد کند. با این حال، یک موضوع مشترک به همان اندازه قوی مانند پشتوانۀ کنفرانس باندونگ در سال ١٩۵۵ وجود دارد که جنوب جهانی را به تلاش برای ایجاد یک دنیای پر شکوه جدید واداشته است».
اما آنچه که بیش از همه آنگلوساکسون‌ها را نگران می‌کند، دقیقاً سرنوشت دلار است. مجله بانفوذ انگلیسی اکونومیست با هشدار می‌نویسد، ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، ساختن یک نظام مالی جدید را در نشست بریکس در کازان پیشنهاد خواهد کرد. در اینجا سخن از سامانۀ پل بریکس (BRICS Bridge) می‌رود که به گفتۀ این نشریه، می‌تواند «به سلطۀ آمریکا در امور مالی جهان ضربه وارد کند» و ممکن است ظرف یک سال ایجاد شود.
این نشریه معتقد است پل بریکس، ممکن است مفاهیم پروژۀ یوآن دیجیتال (mBridge) را که بخشی از آن توسط بانک تسویه حساب‌های بین‌المللی مدیریت می‌شود، به عاریت بگیرد. چین به ایجاد این ساختار کمک کرد و رهبری نرم‌افزار و رمز پشتوانۀ یوآن دیجیتال را بر عهده گرفت. به گفتۀ منابع این نشریه، چین می‌تواند از پیشرفت‌های موجود برای ایجاد پل بریکس استفاده کند.
به عقیدۀ نویسندگان مقاله، ساختار پرداخت بریکس تراکنش‌های ارزان‌تر و سریع‌تری را که می‌تواند اقتصادهای در حال توسعه را جذب کند، ارائه می‌دهد. مقامات غربی همچنین نگرانند که این طرح برای دور زدن تحریم‌ها ایجاد شود. این امر به نوبۀ خود موقعیت آمریکا را تضعیف خواهد کرد. از آنجایی که آمریکا بزرگترین مرکز پرداخت‌های بین المللی است، واشنگتن از تحریم‌ها بعنوان اهرم فشار بر سایر کشورها استفاده می‌کند.
نیویورک تایمز می‌گوید: «شرکت در بریکس تا حدودی یک شرط اقتصادی است. برخی از اعضا و همچنین کشورهای شریک بالقوه، به دنبال منابع مالی جایگزین هستند. صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی تحت سلطۀ غرب، به ویژه آمریکا هستند. برخی از کشورهای در حال توسعه، بانک توسعۀ بریکس را کم‌توقع‌تر می‌دانند. زیرا، میلیاردها دلار وام اعطا کرده و امکان بازپرداخت به ارز ملی را فراهم نموده است».
جیمز ریکاردز، مشاور سابق سیا، می‌گوید: «موضوع ارز بریکس، اکثر ناظران را گیج و سر در گم کرده و حتی برای بسیاری از کارشناسان یک موضوع حساس شده است... ارز بریکس در تثبیت خود به عنوان یک ارز پرداخت قابل دوام بسیار پیشرفت کرده است. پیش نیازها عبارتند از: ارزش توافق شده (که ممکن است در رابطه با ارز دیگری ثابت ، شناور یا متصل به وزن طلا باشد)، مسیرهای پرداخت امن (عمدتا مسیرهای رقومی رمزگذاری‌شده با سرعت بالا برای مبادلۀ پیام‌های تأئیدشده)، دفتر کل دیجیتال و یک توافقنامۀ صادرکننده (برای این منظور ممکن است بانک توسعۀ جدید، ستقر در شانگهای مناسب باشد، اما ممکن است مؤسسۀ دیگری ایجاد شود). اتحادیۀ پولی نسبتاً بزرگ بریکس مهمترین عنصر عضویت در آن است. برای اینکه گیرندۀ وام‌های بریکس می‌تواند از آن‌ها برای خرید بسیاری از کالاها و خدمات در بسیاری از حوزه‌های قضایی استفاده کند».
اما نشریاتی در غرب وجود دارند که هنوز هر چیزی را بنام می‌نامند و واقعیت را تشخیص می‌دهند. شبکه تلویزیونی آمریکایی سی‌ان‌ان اشاره می‌کند که «اجلاس بزرگ» در کازان اولین نشست گروهی از کشورهای دارای اقتصادهای در حال توسعه (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) با اعضای جدید بریکس است. مقاله می‌گوید: «ولادیمیر پوتین در حال برگزاری نشستی با حضور بیش از دوازده رهبر جهان است. این پیام واضح، حاکی از این است که او تنها نیست و ائتلافی از کشورها در حال ظهور پشت سر او هستند».
نویسندگان سی‌ان‌ان تصریح می‌کنند که «نشست بریکس و سایر کشورها «نشان‌دهندۀ نزدیکی فزاینده بین کشورهایی است که امیدوارند توازن قدرت جهانی را تغییر دهند و برخی از آن‌ها مانند مسکو، پکن و تهران مستقیماً با غرب به رهبری آمریکا مقابله می‌کنند».
مقالۀ مندرج در مجلۀ آمریکایی فارن افرز می‌گوید: «این اجلاس یک لحظۀ پیروزی برای میزبان خود، ولادیمیر پوتین است (...) او می‌تواند بگوید که علیرغم تلاش‌های غرب برای منزوی کردن کشور بر سر وضعیت اوکراین، روسیه نه تنها از سرنوشت یک منحرف بین‌المللی فرار کرده، بلکه رهبری یک جنبش مترقی را بر عهده دارد که نظم جهانی جدید را تعریف می‌کند».
پورتال خبری ایتالیایی Antidiplomatico می‌نویسد: اجلاس بریکس نمی‌تواند صلح را بر یک نظام در حال مرگ و جنگ‌افروز مانند آنچه که توسط ناتو تحمیل شده، تحمیل کند. برعکس، می تواند و نشان خواهد داد که اکثریت جهان دیگر زندگی تحت دیکته‌های آمریکا و دروغ‌های تبلیغات غرب را تحمل نمی‌کنند».
مأخوذ از: بنیاد فرهنگ راهبردی
https://eb1384.wordpress.com/2024/10/24/
٣ آبان- عقرب ١۴٠٣