حسین مرادبیگی  (حمه سور): دادگاه لازم نیست، درجا بکشید و چند مطلب دیگر

دیدگاه‌ها
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

سخنان سران جمهورى اسلامى درباره نسل کشى ٣٠ خرداد سال ۶٠: از سخنرانى خمینى در آخرین روزهاى سال ۵٩ در مورد آزادى زندانیان غیر سیاسی، بقول خمینى کسانى که جرم سیاسى نداشتند، معلوم بود که سران جنایتکار جمهورى اسلامى نسل کشى عظیمى از نیروهاى چپ و آزادیخواه و توده کارگر و مردم معترض به جمهورى اسلامى را تدارک میدیدند.

سرانجام در ٣٠ خرداد ۶٠ به فرمان خمینى و وسیله رفسنجانى ها، خامنه اى ها، بهزاد نبوى‌ها، محتشمى ها، لاجوردى ها، صفوى ها، محسن رضائى ها، محسنى اژه ایها، خلخالى ها، گیلانى ها، رى شهرى ها، خوئینى ها و حجاریان ها ماشین آدم کشی جمهوری راه افتاد تا یکى از عظیم ترین فجایع تاریخ بشرى را سازمان دهند و با آن مردم بحرکت درآمده براى رفاه و آزادى و برابرى را به خاک و خون بکشند. کمونیستها، رهبران شوراهاى کارگرى، فعالین سازمان هاى سیاسى و مردم مخالف، گروه گروه دستگیر و در دادگاههاى صحرائى به اعدام محکوم شدند. هر کس که شکل و شمایلش به چپ شبیه بود، دستگیر میشد و درجا کشته میشد.

از این مقطع به بعد بیش از صد هزار انسان را به جرم آزادیخواهى، به جرم مخالفت با حکومت اسلامى، به جرم تسلیم نشدن به قوانین ارتجاعى اسلامى، به جرم اعتصاب براى بهبود شرایط زندگى، به جرم مبارزه براى رفاه و آزادى با قساوت تیر باران کردند و در ادامه آن حدود سه دهه است که فقر و فلاکت و بیحقوقى را به حدود ۷۰ میلیون انسان آزاده در ایران تحمیل میکنند. ماشین آدمکشى اسلامى راه افتاد، تا یکى از هارترین و جنایتکارترین رژیمهاى بورژوائى اواخر قرن بیستم را براى تحمیل بى حقوقى کامل سیاسى، اقتصادى و اجتماعى به مردم ایران شکل دهد.

آنچه که در زیر میخوانید گوشه هائى از این توحش و بربریت بورژوا اسلامى علیه کمونیستها و دیگر انقلابیون و آزادیخواهان را از زبان معماران و سازماندهندگان این نسل کشى در ایران نشان میدهد:

موسوى تبریزى دادستان کل انقلاب در مصاحبه اى بمناسبت هفته جنگ که در تاریخ ٢٨ شهریور ۶٠ در کیهان چاپ شده است میگوید: ”میدانید که این هفته هفته جنگ است … همین جنگ نبود، جنگ دیگرى هم در داخل بود…. در این جنگ (داخلى) ما بیشتر زجر کشیدیم (بیشتر وقت صرف کردیم) تا جنگ با صدام” و ادامه میدهد: “هرکس کوکتل بدست گرفت و در برابر نظام جمهورى اسلامى ایستاد، اینها محاکمه شان توى خیابان است و وقتى دستگیر شدند و به دادستانى رسیدند محاکمه شده اند و حکمشان اعدام است. … هرکس در خیابان در درگیرى و تظاهرات مسلحانه دستگیر شود بدون معطلى همان شب دونفر پاسدار یا مردم شهادت بدهند که آنها در درگیرى بوده اند و علیه نظام جمهورى اسلامى قیام کرده اند کافى است و همان شب اعدام میشود”. کیهان ٢٩ شهریور سال ۶٠. همین آدمکش ادامه میدهد:  “یکى از احکام جمهورى اسلامى این است که هرکس در برابر نظام و امام عادل بایستد کشتن او واجب است، اسیرش را باید کشت و زخمى اش را زخمى تر کرد که کشته شود… این حکم اسلام است. چیزى نیست که ما تازه آورده باشیم”. همانجا گیلانى رئیس دادگاه انقلاب اسلامى چنین میگوید:” اما محارب بعد از دستگیر شدن توبه اش پذیرفته نمیشود و کیفرش همان کیفرى است که قرآن بیان میکند. کشتن به شدید ترین وجه، حلق آویز کردن به فضاحت بارترین حالت ممکن و دست راست و چپ آنها بریده شود….. اسلام اجازه میدهد که اینها را که در خیابان تظاهرات مسلحانه میکنند دستگیر شوند و در کنار دیوار همانجا آنها را گلوله بزنند و از نظر اصول فقهى لازم نیست به داگاه بیاورند… اسلام اجازه نمیدهد که بدن مجروح اینگونه افراد باغى به بیمارستان برده شود بلکه باید تمام کشته شود”. کیهان ٢٨ شهریور ماه سال ۶٠

سپس در باره پذپرفتن “توبه” چنین میگوید: ”پذیرفتن توبه اینها که (در حالت غیر مسلحانه دستگیر شده باشند) خیلى کار مشکلى است. مگر اینکه حاکم شرع علم پیدا کند. … و یکى از علامت توبه اینها این است که اسرار و مراکز سازمان و مرکز تسلیحاتى را نشان دهند”. همانجا. لاجوردى نیز یکى دیگر از جلادان رژیم آشکارا هدف رژیم را از اعدامهاى دسته جمعى فورى چنین بیان میکند: “براى اینکه دیگران از این اعدامها درس عبرت بگیرند و بدانند که اگر در تظاهرات مسلحانه دستگیر بشوند جز اعدام کیفر دیگرى نخواهند داشت. خلخالى هم که آنهنگام حزب الله داد میزد: “دادگاههاى خلخالى ایجاد باید گردد” میگوید: ”البته ما کار خود را کرده ایم و بقول معروف بازنشسته شده ایم. اما بالاخره تابع امر امام هستیم. اگر ایشان بفرمایند بله ما قبول میکنیم. حالا در دادگاهها بد کار نمیکنند. البته اگر ضرورت اقتضاء کند طورى که رفقا نتوانند درست تصفیه بکنند یا در تشخیص مثلا اینکه چه کسى مرتد است، چگونه مهدورالدم است دچار تردید شوند ما حاضریم”. کیهان ٢٩ شهریور ماه سال ۶۰ .

ربانى املشى دادستان کل کشور میگفت: در صورت لزوم باید مانند امام على روزى چهار هزار نفر از کفار را سر برید. دیگرى نیز میگفت که محدودیت سنى و جنسى براى اعدام وجود ندارد. خمینى نیز در هفته جنگ و آغاز سال تحصیلى ۶٠ میگوید: “علیرغم ادعاها و تذکرات گمراه کننده در مورد اولویت جنگ با عراق، بدرستى سرکوب ضد انقلابیون در درجه اول اهیمت قرار داده شده است.” خمینى به دانش آموزان اخطار میکند که به هیچگونه مبارزه اى علیه رژیم اسلامى دست نزنند بلکه همکلاسى هاى خود را به پاسداران و کمیته چى ها لو دهند. در مورد محاکمه انقلابیون و آزادیخواهان نیز دستور میدهد: “بى کم وکاست قرآن کریم را اجرا نمایند”. بعدها خمینى که جمهورى اسلامى را تثبیت شده مى بیند، در دى ماه ۶١ چنین میگوید: “اکنون حال آرامش است، حال آنست که مردم نسبت به سرمایه هایشان اطمینان داشته باشند، بیایند و سرمایه هایشان را بکار بیاندازند، نترسند، هیچ احدى حق ندارد به سرمایه‌هایشان دست بزند، اگر در گذشته با هزار مصیبت یک خانه تیمى میگرفتند، ما همین دیشب ۵٠ خانه تیمى گرفتیم.” بعد رادیو و تلویزیون جیره خوارش را ملامت میکند و میگوید” چرا چند کلمه میگویند، آنهم بدون تشکر”.

همراه اینها شبکه وسیعى از وزرا و روساى دادگاههاى انقلاب اسلامى، از فرماندهان سپاه و سران اطلاعات گرفته تا شکنجه گران و قمه کشها و موتور سواران حزب الله تا خیل امام جمعه ها تا مجاهدین انقلاب اسلامى و خط امامى هاى دوآتشه و خاتمى و بهزاد نبوى و محتشمى و جلائى پور و گنجى و باقى و دهها تن دیگر از اوباش اسلامی و دوم خردادیهای سابق ، مجریان و مبلغین و مشوقین این مسابقه آدم کشى بودند. پادوهاى توده اى و اکثریتى نیز بعنوان مدافعین نظام جمهورى اسلامى، رهبران اعتصابات کارگرى و دیگر فعالین سیاسى مخالف حکومت اسلامى را به مجریان این نسل کشى لو میدادند و معرفى میکردند.

حکومت آدم کشان اسلامی سرمایه هنوز به حیات ننگین خود ادامه میدهد. اوباش اسلامی هنوز چنگ و دندان نشان میدهد. در این مدت مردم ایران نیز پیکارهای زیادی را علیه جمهوری اسلامی از سر گذارنده اند. جنگی که جمهوری اسلامی حدود سه دهه قبل علیه مردم ایران اعلام کرد همچنان بین ما و مردم و جمهوری اسلامی ادامه دارد. این جنگ را باید ما و مردم ایران با به زیر کشیدن جمهوری اسلامی و به دادگاه سپردن جنایتکاران اسلامی به سرانجام برسانیم. برای این باید سازمان داد. باید مردم را به هم بافت و متحد کرد.

***

* این مطلب اولین بار در ژوئن ۲۰۰۸ در نشریه مرکزی حزب حکمتیست منتشر شده است.

 

 


"کاپیتالیسم سبز" توهم است!

حسین مرادبیگی

حفظ محیط زیست از دیگر مواردی است که ریاکاری و عوام فریبی همه دول بورژوا و سرمایه داران آنان را به نمایش میگذارد. بعد از "پیمان پاریس" در سال ٢٠١٥ که با کف زدنهای پایانی شرکت کنندگان آن و نمایشاتی که حول آن راه انداختند پایان یافت، ریاکاری دول بورژوا در مورد حفظ محیط زیست نیز ثابت شد. این بار در کنفرانس “Cop26” در اسکاتلند خواستند همان وعده و وعیدهای توخالی سابق را به عنوان "دست آورد" به افکار عمومی جهان بقبولانند. 

تلاش بیهوده ای بود. میدیای بورژوازی مثل همه موارد که کارشان جعل واقعیات است کوشیدند با لیست کردن "قول و قرارهای" دول بورژوا آن را به موفقیتی تبدیل کنند اما موفق نشدند. شکست این کنفرانس و ریاکاری شرکت کنندگان در آن نیز از افکار عمومی جهان، پنهان نماند. واقعیت تخریب محیط زیست و فجایع ناشی از آن به اندازه کافی گویای این است که معضل محیط زیست، جزو کارکرد سرمایه داری است و تا سرمایه داری وجود دارد مصائب و خطرات و فجایع ناشی از محیط زیست نیز وجود خواهد داشت و بشریت را تهدید خواهد کرد. شوهای هرازگاه نمایندگان طبقه حاکمه در مورد حفظ محیط زیست و ادامه تخریب آن توسط سرمایه داران در روز بعد، این واقعیت را هر روز به بشریت ناظر و درگیر با آن ثابت میکند. 
  
در این مورد در بیانیه مصوب پلنوم ٤٣ کمیته مرکزی حزب که در چند روز گذشته برگزار شد، بطور موجزی پرداخته شده است. بیانیه دارد میگوید که لازم است به مشکل محیط زیست در سطح پایه ای آن نگاه کرد و برای راه حل واقعی آن تلاش کرد.
 
میان انسان و طبیعت هارمونی و وحدتی وجود داشته است که از نیاز انسان به طبیعت برای تولید مایحتاج و معیشت روزانه او سرچشمه گرفته است. از وقتی که انسان ابزار ساخته و صنعت را تکامل داده و با آن برای تامین معیشت روزانه خود مواد آن را تغییر داد، این هارمونی و وحدت خود را با طبیعت بیان کرده است. سرمایه داری به هدف صرف کسب سود این رابطه را قطع کرده است. با رقابت حریصانه ای که بر سر کسب سود راه انداخته است نه تنها انسان را نسبت به تولید حاصل کار خود، که نسبت به طبیعت نیز بیگانه کرده است. 

طبیعت بی جان، تعهدی نسبت به انسان ندارد. این انسان است که به طبیعت و حفظ محیط زیست خود متعهد است. توقع تعهد به محیط زیست از سرمایه داران و دول بورژوا بیهوده است، توهم است. حفظ محیط زیست اساسا به رفاه شهروندان جامعه گره خورده است. به  برخورداری آنان از سهم یکسان و مطابق نیازخود از تولید و توزیع آن گره خورده است. هرجا که در محدوده معینی درجه ای از رفاه بوده است، شهروندان آن نیز در جهت حفظ سلامتی محیط زیست کوشیده اند. 

وقتی تولید صرفا به هدف کسب سود است نه بر اساس جوابگوئی به نیازهای همه افراد جامعه، وقتی  میلیونها تن مواد خوراکی را هر روز به آشغال دانی ها به خاطر اینکه قیمت آنها در روز بعد پائین نیاید میریزند، بحث حفظ محیط زیست از طرف دول بورژوازی و سرمایه داران آن اوج ریاکاری آنان را به نمایش میگذارد. پیام هزاران کارگر رفتگر و جمع آوری زباله ها که قراربود از روز اول نوامبر، روز شروع این کنفرانس در اسکاتلند، برای اضافه دستمزد و مزایای کار خود دست به اعتصاب بزنند و به این هدف زبالها را جلو در ورودی آن کنفرانس جمع کردند این بود که گفتند، اگر در مورد حفظ محیط زیست ریاکاری نمیکنید، به رفاه ما کارگران توجه کنید، اگر ما یک هفته این زباله ها را جمع نکنیم موشها از سر و کول شماها بالا خواهند رفت. به خاطر جلوگیری از "آبروریزی" در آخرین ساعات روز جمعه ٢٩ اکتبر ناچار به مطالبات آنان تن دادند.
 
در بریتانبا مدتهاست که گنداب و فاضلاب کارخانه ها به جویبارها و آب آشامیدنی مردم سرازیر شده است تا حدی که مناطق خوش آب و هوای اسکاتلند را نیز مورد تهدید قرار داده است، شرم آور نیست که نخست وزیر دولت میزبان این کنفرانس حرف از حفظ محیط زیست میزند! مطابق آمارهای منتشر شده، ٥٠٠ میلیون نفر در هند به توالت دسترسی ندارند! شرم آور نیست نخست وزیر آن بجای حل این مشکل انسانی و محیط زیستی، در مورد حفظ محیط زیست صحبت کند. به جای آن، دو میلیارد دلار صرف فرستادن بیهوده راکت به خارج جو زمین میکنند. 

میتوان دهها نمونه از این موارد را ردیف کرد. هم اکنون میلیونها تن مواد پلاستیکی جمع شده است، حتی بسته بندی شده است، آن را رها کرده اند، هیچ کدام از دول بورژوازی حاضر نیستند خود را صاحب آن بکنند و کمکی به پاک کردن محیط زیست بکنند! شرکت کوکاکولا اذعان کرده است که سالیانه سی میلیون تن بطری و بسته بندی پلاستکی تولید میکند! آمار آن قطعا بسیار بالاتر از این است. با قاطی کردن میکروپلاستها در مایعات دستشوئی و استحمام و غیره، که کاملا غیر ضروری است، به آب آشامیدنی ساکنین کره زمین هم رحم نمیکنند و از اینطریق آن را به دریاها سرازیر کرده اند. سالیانه بیشتر از هفت میلیون نفر بر اثر آلودگی هوا جان خود را از دست میدهند. 

مطابق آمار رسمی خودشان که چند ماه پیش منتشر کردند و لیست بیست و هفت کشور در آن قید شده بود که اکثر سران دول بورژوای آن در این کنفرانس شرکت داشته و شرکت دارند، سرمایه گذاری شرکتها و کمپانیهای آنان در سوخت فسیلی نسبت به سال قبل دو برابر شده است. دوشرکت نفتی بریتیش پترولیوم (BP) و شل (SHELL) بنا به گزارش گاردین، که چهار- پنج روز پیش از این کنفرانس منتشر شد، سه سال است یک پنس مالیات پرداخت نکرده اند. رئیس شرکت شل میگوید، اگر بخواهند از این شرکت تعهد مالی ای بگیرند، باید آن را از استخراج و فروش نفت و گاز تامین کند! گاردین  چهار نوامبر. 

شرکت استاندارد اویل یکی از بزرگترین شرکتهای تولید نفت و گاز، میگوید که برای هر ذره سوخت فسیلی، ذغال سنگ و نفت و گاز، پول داده است، تمام آن را نیز از زمین بیرون میاورد و بفروش میرساند کسی هم نمی تواند جلو او را بگیرد! مصرف ذغال سنگ در بعضی از کشورها آنقدر زیاد شده است که نفس کشیدن انسان را نیز مختل کرده است. جنگل زدائی بویژه در آمازون تنها به دول بورژوا و سرمایه داران آن محدود نمانده است، باندها و گنگهای مختلف هم شبانه درختان چند صد ساله را فطع کرده و به فروش میرسانند. جنگل زدائی آنقدر سرعت گرفته است که معلوم نیست تا دو دهه دیگر چیزی از آن باقی خواهد ماند یا نه!
 
سخن کوتاه، 
"کاپیتالیسم سبز" توهم است! حفظ محیط زیست سالم هم در گرو تعیین تکلیف قطعی با عملکرد نظم وارونه سرمایه است. اینجا نیز باید انتخاب کرد، یا پایان دادن به سرمایه داری یا قبول فجایع بیشتر محیط زیستی. انتخاب ما، راه حل طبقه کارگر، تعیین تکلیف قطعی با سرمایه داری است!  

٤ نوامبر ٢٠٢١

 

ما دیگر هرگز فقر را تحمل نخواهیم کرد

نکاتی به مناسبت اعتصاب اخیر کارگران راه آهن بریتانیا

حسین مرادبیگی (حمه سور)

“ثروتمندان هر روز ثروتمند تر و ثروتمند تر میشوند و کارگران هر روز فقیر تر و فقیرتر میشوند، ما دیگر هرگز این فقر را تحمل نخواهیم کرد.” اینها بخشی از سخنان مایک لینچ(Mick Lynch) رهبر اتحادیه کارگران راه آهن و حمل و نقل (RMT) در بریتانیا در جریان اعتصاب کارگران راه آهن خطاب به جمعی است که به این مناسبت جمع شده بودند.

اهمیت این اعتراض شورانگیز به وضع موجود در اعلام علنی آن رو به جامعه و شرکت متحدانه 40 تا 50 هزار کارگر اعتصابی راه آهن در حمایت از آن است، آنهم در بریتانیا! یکی از ستون نویسهای گاردین به نام اندی بکت(Andy Becket)  در این مورد چنین می نویسد: ”در بریتانیا بیش از بسیاری از کشورهای دمکراتیک اقدام به اعتصاب، خطر کردن است. صاحب کار شما، دولت، بیشتر میدیا، بیشتر مردم و اغلب احزاب مخالف، علیه شما هستند – یا در بهترین حالت، حمایت نمی کنند. از دست دادن درآمد شما بعید است با پرداخت اعتصاب جبران شود. (میگویند) به روش‌های عمومی، قوانین اقتصاد مدرن را زیر پا می‌گذارید: امتناع از کار کردن، ایجاد مزاحمت برای مصرف‌کنندگان، اقدام جمعی به جای فردی، و درخواست پول بیشتر به طور آشکار – به جای خصوصی، همانطور که افراد قدرتمندتر انجام می‌دهند. اگر شما در قطب چپ هستید، احتمالاً بارها و بارها به شما گفته می شود که اعتصاب شما از نظر سیاسی نتیجه معکوس دارد.” نویسنده فراموش کرده است که به نقش اصلی دادگاهها در خالی کردن صندوق حمایت از اعتصاب کنندگان اشاره کند. این دولت تاچر و پلیس اسب سوار آن نبودند که معدنچیان را (1985-1984) شکست دادند، بلکه دادگاهها بودند که با بستن جریمه های پی در پی، صندوق حمایت از اعتصاب آنان را خالی کردند و کارگران را شکست دادند. درهرحال، نویسنده این مقاله با شروع اعتصاب کارگران راه آهن و دیگر اعتصابات کارگری در بریتانیا می پرسد، آیا این اعتصابات میتوانند این وضعیت را عوض کنند؟  

اعتصاب کارگران راه آهن بریتانیا در چنین شرایطی برگذار شد، در یکی دو مورد از جانب رسانه ها با اقدامات ضد کارگری ای روبرو شدند، اما برد چندانی نداشت، نشان داد که اوضاع نسبت به سابق فرق کرده است. گرانی درحال اوج مایحتاج عمومی مردم و گسترش مداوم فقر بویژه در 12 سال حاکمیت دولت محافظه کار نه تنها طبقه کارگر که لایه های پائینی طبقه متوسط را نیز در برگرفته است، طوریکه افکار عمومی را در تقابل با دولت محافظه کار قرار داده است. 75% از مردم بویژه جوانان زیر 30 سال از اعتصاب کارگران راه آهن حمایت کردند.

اما در مورد اعتصاب کارگران راه آهن بریتانیا به اختصار، کارفرمای بخش خصوصی، “ایجاد رفرم و مدرنیزه کردن راه آهن” را بهانه کرده است، تصمیم گرفته است که 3000 کارگر را از کار اخراج کرده و تغییراتی را در شیفتهای کاری کارگران بوجود بیاورد که معنی عملی آن، مطابق معمول، در شرایط رکود اقتصادی فعلی، منجمد نگاهداشتن دستمزدها که بیشتر از دو سال از آن میگذرد، تشدید کار به منظور کشیدن کار بیشتر از بقیه کارگران شاغل و افزایش شیفتهای مورد نظر کارفرما است. مذاکرات مداوم با کارفرما نتیجه نداد، کارگران ناچار از اعلام اعتصاب شدند. خواست کارگران، افزایش 7 % اضافه دستمزد، دادن تضمین کارفرما مبنی بر خودداری از اخراج کارگران و کاهش سن بازنشستگی است. کارفرما با 3% اضافه دستمز موافقت کرده است اما گفته اند که هیچ تضمینی در مورد اخراج کارگران نخواهند داد. دولت محافظه کار از دخالت در آن به این بهانه که این مساله مربوط به رابطه بین این کارگران با بخش خصوصی است، خودداری میکند، در حالی که گراند شاپس(Grand Shapps) ، وزیر کار و امور اجتماعی این دولت، کارگران راه آهن را تهدید کرده است که اگر به اعتصاب خود پایان ندهند و یا آن را ادامه دهند، لایحه ای را به تصویب خواهد رساند که به کارفرماهای بخش خصوصی نیز امکان میدهد که در چنین مواقعی از کارگران دیگر بخشهای خود برای مقابله با اعتصاب استفاده کنند! به نظر میرسد که امروز سه شنبه 12 ژوئیه این قانون را تصویب کرده باشند.

واقعیت این است که هم دولت محافظه کار و هم کارفرمای بخش خصوصی، علیرغم تحمل میلیاردها پوند ضرر، دست به یکی کرده اند تا با توافقی مطابق میل خود با کارگران راه آهن یا با شکست دادن آنان در شرایط رکود اقتصادی فعلی و افزایش اعتراضات عمومی به افزایش هر روزه قیمت مایحتاج عمومی مردم، از شروع اعتصاباتی که در راه است جلوگیری کنند. برای کارگران راه آهن هم پیروزی در این اعتصاب، نه با خط و نشانی که کارفرما میکشد، بلکه با تحمیل خواستهای خود کارگران به کارفرما، تاثیر دامنه داری نه تنها بر مبارزات آنان در آینده که مبارزات درحال گسترش دیگر کارگران و معلمان را نیز تقویت خواهد کرد.

گاردین در 24 ژوئن 2022 با 5 نفر از مراکز مختلف کار مصاحبه کرده است، یکی از آنها زن کارگری که بیش از 10 سال است کار میکند، گفته است که فقیرترین بخش مردم بریتانیا کارگرانند. این به تنهائی گویای موقعیت اجتماعی کارگر در بریتانیا است. کارگر در بریتانیا ارزان تر از کارگران در تمام کشورهای اروپائی است. برای مثال شرکتهائی که به (GIG Company ) معروفند و کالاهای مختلفی را که در نت خریداری میشوند به دست خریداران آن میرسانند، حدود 6 میلیون کارگر را دربرمیگیرند که 4 پوند در ساعت حقوق میگیرند، ظاهرا حداقل دستمزد مصوب هم بالای 8 پوند است! گاردین 26 ژوئن 2022. یکی از دلایلی که سرمایه داران تمایل کمتری برای سرمایه گذاری در خارج این کشور نشان میدهند، ارزان بودن کارگر در بریتانیا است.

بعد از حاشیه ای شدن تدریجی ویروس کرونا با درنظرگرفتن وزنه سیاسی – اجتماعی طبقه کارگر در تحولات سیاسی آتی جهان، پیش بینی شروع اعتصابات و اعتراضات این طبقه و دیگر اقشار کم درآمد در تقابل با دول بورژوا و سرمایه داران در سراسر جهان چندان مشکل نبود. شکاف عمیق طبقاتی موجود که خود را از یکطرف در افزایش ثروت میلیاردی اقلیتی انگل و از طرفی دیگر محروم کردن میلیاردها انسان از ابتدائی ترین امکانات زندگی در متن پیشرفت صنعتی و انفورماتیک و در عصر فراوانی فعلی نشان میدهد، تناقض رو به گسترش تولید کاپیتالیستی را با نیازهای انسان و برخورداری از زندگی شایسته انسان امروز را نیز هر روز برجسته تر میکند.

پیشتر گفتیم که دهه پیش رو به دلیل اوضاع کنونی جهان و روندهائی که تولید کاپیتالیستی در این دوره وارد آن شده است، دهه متحولی در کشمکش طبقه کارگر و دول بورژوازی و سرمایه داران در اکثر کشورهای سرمایه داری خواهد بود. پیشروی طبقه کارگر در این دوره به این بستگی دارد که این طبقه و رهبران و فعالین و کارگران رادیکال – کمونیست آن چگونه در آن ظاهر خواهند شد. 

در دوره کرونا در بریتانیا رهبران اتحادیه های کارگری و حزب کارگر تمام اعتصابات اعلام شده را با این توجیه که شرایط کرونائی است و نباید دولت محافظه کار را تحت فشار قرار داد، خواباندند. در هند 200 میلیون کارگر و مردم محروم که میگفتند این وضع دیگر قابل تحمل نیست به میدان آمدند، رهبران اتحادیه های کارگری در همکاری با دولت هند به آن پایان دادند. در جریان اعتصاب اخیر کارگران راه آهن، رهبری حزب لیبر به اعضاء دولت در سایه و نمایندگان خود در پارلمان تاکید کرده بود که نباید در پیکت اعتصابی این کارگران شرکت کنند، 3 نفر آن را رعایت نکردند، تهدید به اخراج شدند. اتحادیه کارگران بخش زمینی شرکت هواپیمائی بریتانیا(British Air line )  که برای افزایش دستمزدها اعتصاب کرده بودند، خطاب به رهبری حزب لیبر گفتند که این حزب بجای اینکه از اعتصاب کارگران حمایت کند از آنان میخواهد به اعتصاب خود پایان دهند! در هند تقریبا تمام احزاب و  سازمانهای مختلف که خود را کمونیست و مارکسیست و چپ میخوانند اعلام کرده بودند که از 25 ماه مه به مدت 6 روز کارگران و مردم معترض را به اعتصاب عمومی فرامیخوانند، چند ساعت بعد بی سروصدا حرف خود را پس گرفتند.

در کل، تجارب این مدت هم یک بار دیگر نشان داد که از احزاب و سازمانهای چپ بورژوائی و غیر کارگری از  لیبر و سوسیال دمکرات گرفته تا چپ خارج از آنان نه تنها خیری به طبقه کارگر نرسیده و نمیرسد، بلکه در مواقع رکود و بحران اقتصادی نیز به کمک راست بورژوای خود میایند تا آن را با افزایش فشار بیشتر بر طبقه کارگر از سر بگذرانند.

آنچه که مشخصه اعتصابات و اعتراضات کارگری این دوره است، یکی نقش مستقیم خود کارگران است از پائین برای دخالت در اعتصاباتی که دول بورژوا و سرمایه داران آنان را ناچار از آن میکنند، دیگری خواست افزایش دستمزدها است که در صدر تمام خواستها و مطالبات همه اعتصابات و اعتراضات کارگری در تمام کشورهای سرمایه داری قرار دارد.

بحث دستمزد و افزایش دستمزدها بویژه در شرایط گرانی شدید مایحتاج عمومی طبقه کارگر، از یک طرف بیانگر تلاش طبقه کارگر است در تن ندادن به فقری که دول بورژوا و سرمایه داران به این طبقه تحمیل کرده اند، از طرفی دیگر حاکی از افزایش کشمکش طبقه کارگر و طبقه حاکمه بورژواست برسر سهم بری از محصول نهائی، کشمکشی که به وسعت جهان بطور شبانه روزی در جریان است. به این جهت بویژه در شرایط رکود یا بحران اقتصادی، با مقاومت شدید دول بورژوا و سرمایه داران روبرو میشود. این استدلال که افزایش دستمزدها باعث تورم بیشتر میشود، ترفند دول بورژوا و سرمایه داران است برای خودداری و امتناع از افزایش دستمزد کارگران.

نکته مهم در این رابطه این است که طبقه کارگر اگر بخواهد رکود و یا بحران اقتصادی سرمایه داری را بر این طبقه سرشکن نکنند، هرجا که ممکن شود، باید آن را به بحران سیاسی و بی ثبات کردن دول بورژوازی تبدل کند حتی اگر بخواهد خواست دستمزدها و دیگر خواستها و مطالبات رفاهی خود را نیز به آنان تحمیل کند. برای مثال، بریتانیا اکنون با رکورد اقتصادی روبرو است. نارضایتی عمومی از افزایش فقر و گرانی هر روزه مایحتاج عمومی بسیار بالا است طوریکه نخست وزیر دولت محافظه کار را ناچار از قبول استعفا کرده و دولت آن را نیز در وضعیت بحرانی ای قرار داده است. بهره برداری کارگران از این وضعیت به نفع خود با افزایش فشار بر دولت و سرمایه داران، بدون تردید کارگران را در تناسب قوای بهتری در مقابل آنان قرار خواهد داد.

مثال زنده دیگر و مورد نظر، سرمایه داری ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی نه تنها بحران اقتصادی که بحران سیاسی همراه آن را هم همزمان داشته است و اکنون نیز هردوی آن را با خود حمل میکند. پوزه خونین و چنگ و دندان نشان دادن و سرکوب و بگیر و به بند و تلاش فعلی سران جمهوری اسلامی در سفت و سخت کردن قوانین اسلامی و فشار بر زنان و غیره، یعنی تکرار نمایشی توحشی که این حکومت 43 سال است بطور شبانه روزی به آن مشغول بوده است و مقاومت زنان برابری طلب و کارگران و دیگر مردم آزادیخواه و متنفر و منزجز از حکومت اسلامی این رژیم را به اینجا رسانده است، برای مقابله با این بحران و جلوگیری از تشدید و خارج شدن کنترل آن از دست سران این حکومت است.

فعلا ضرورت وجود حزب طبقه کارگر در تحولات سیاسی آتی ایران، حزبی که گرایش کمونیسم کارگری درون طبقه کارگر را نمایندگی کرده و از نظر بخشهائی از کارگران و جامعه نیز غیر قابل انکار باشد به کنار چرا که باید در نوشته دیگری به آن پرداخت و در اینجا مد نظر من نیست. آنچه که کارگران در ایران اکنون و در رویاروئی با جمهوری اسلامی و سرمایه داران کارفرما کم دارند، اعتصاب و اعتراض مداوم نیست، بلکه بی سازمانی طبقه کارگر است، بی سازمانی به معنی تشکل کارگری. طبقه کارگر در ایران با یکی از هارترین و ضد کارگری ترین دول بورژوازی جهان روبرو است که عمدا این طبقه و دیگر اقشار کم درآمد را گرسنه نگاه داشته و نگاه میدارد تا سلطه خود را بر آنان حفظ کند. بدون تشکل به جنگ این رژیم رفتن، کارگر با همه تلاش و فداکاریش حتی برای تامین مطالبات رفاهی و افزایش دستمزدها و ایجاد بهبودی در شرایط کاری خود نیز، همچنان در مقابل رژیم اسلامی پراکنده می ماند. کارگر اگر بخواهد به نیرویی متحد و تاثیر گذار در تحولات سیاسی آتی ایران تبدیل نیز شود باید بسازد و متحد شود.

لااقل در 7 – 8 سال گذشته اعتصاب و اعتراض کارگران در جدال با حکومت اسلامی و سرمایه داران بر سر خواستها و مطالبات رفاهی و حق تشکل و اعتصاب و غیره بی وقفه ادامه داشته است که نقش مهمی در رادیکالیزه کردن فضای جامعه ایران و خواستها و شعارهای رادیکال دیگر اعتراضات به جمهوری اسلامی داشته است. این مدت فرصت بسیار خوبی برای ساختن و متحد شدن بود، فرصت هنوز باقی است، یعنی راهی جز متحدشدن و متشکل شدن کارگران وجود ندارد، باید آن را متحقق کرد.  

بحث و استدلال بیشتر در این مورد و راه حل آن را، در وضعیتی که جمهوری اسلامی اجازه ایجاد سندیکا و اتحادیه مستقل کارگران را نمیدهد، بخاطر اجتناب از طول مطلب، به نوشته دیگری موکول میکنم، چرا که باید در مورد دست به کارشدن وعملی کردن آن بیشتر توضیح داد.

12  ژوئیه  2022

 

پاسخی محکم به محکمی حقیقت به مصطفی هجری

حسین مرادبیگی (حمه سور)

بازنشر نوشته مستند و مستدل حسین مرادبیگی(حمه سور) در مورد جنگ حزب دمکرات علیه کومه له

توضیح کوتاه و ضروری:
اخیرأ مصطفی هجری رئیس اجرایی حزب دمکرات کردستان ایران تازه متحد شده در برنامه “به عبارت دیگر” تلویزیون بی بی سی باردیگر و نزدیک به چهار دهه بعد از جنگ تحمیلی حزب دمکرات کردستان ایران علیه کومه له، با همان استدلالات قلدرمنشانه و فرسوده و عقب مانده به ارث برده شده از عبدالرحمن قاسملو و کنگره ششم حزبشان در چهاردهه قبل، کومه له کمونیست آن دوره را مقصر آغاز جنگ بین این دو جریان معرفی کرد. بی استعدادی و دگماتیسم مصطفی هجری را گاهأ دیده و البته بارها از جانب هم حزبیهای قدیم و جدیدش شنیده بودم، اما این درجه از خشک مغزی و درجازدن در گذشته نزد ایشان گویی “هنری” است. در چهاردهه گذشته و به ویژه بعد از ختم جنگ حزب دمکرات کردستان علیه کومه له ، صدها مقاله و نوشته و جزوه و مصاحبه و میزگرد و دهها کتاب از جانب افراد و جریانات مختلف و از جمله فعالین صفوف این دو جریان ارائه و نوشته شده است، اما هیچ فرد و جریانی علیرغم تفاوت دیدگاهی در برخورد به این رویداد نتوانسته و یا نخواسته همانند مصطفی هجری اینچنین جاهلانه حقیقت جنگ طلبی حزب دمکرات کردستان ایران و مسئولیت مستقیم و مخرب دبیرکل وقت آن حزب، یعنی عبدالرحمن قاسملو را جعل و پرده پوشی کند.

در مقابل جعلیات مصطفی هجری و رهبری حزب دمکرات کردستان ایران هنوز باید گفت و نوشت. اما دراینجا جریانات و انسانهای حقیقت جو و خوانندگان علاقمند به مطلع شدن به رویدادهای جنگ حزب دمکرات علیه کومه له در کردستان را به مطالعه نوشته مستدل، مستند و متکی به فاکتهای واقعی و مشخص زیر از حسین مرادبیگی (حمه سور) اولین فرمانده نظامی پیشمرگ کومه له و یکی از اعضای موثر رهبری وقت این سازمان که خود مستقیما در جریان این رویدادها بوده است، جلب میکنم. نوشته زیر تحت عنوان “جنگ حزب دمکرات علیه کومه له” بخشی از کتاب ٣٧٠ صفحه ای “تاریخ زنده- کردستان، چپ و ناسیونالیسم” اثر حسین مرادبیگی منتشر شده در جولای۲۰۰۴ است. ضمنأ خود این بخش مفصلتر است، که جهت کوتاهتر شدن مطلب در اینجا با توافق رفیق حمه سور قسمتی را حذف کردم. کتاب با ارزش تاریخ زنده در سایتهای حزب کمونیست کارگری- حکمتیست و بعضی سایتهای دیگر در دسترس است. 

رحمان حسین زاده
دوم سپتامبر ۲۰۲۲

 

جنگ حزب دمکرات علیه کومه‌له

حسین مرادبیگی (حمه سور)
جنگ سراسرى حزب دمکرات علیه کومه‌له یکى از جنگهاى زودرس بورژوازى علیه پرولتاریا است. بورژوازى کرد و حزب مربوطه هنوز مساله‌ی ملى خاتمه نیافته تسویه حساب با پرولتاریا را شروع میکنند. معمولا بورژوازى صبر میکرد تا “مبارزه ملى” به پیروزى برسد آن وقت به تسویه حساب و قلع و قمع پرولتاریا و سازمان سیاسى آن دست میزد. در کردستان ایران مساله برعکس بود. بورژوازى کُرد و حزب مربوطه هنوز “مبارزه ملى” خاتمه نیافته تضاد طبقاتى خود را با طبقه کارگر و سازمان سیاسى او برجسته تر مى بینند، لذا به پرولتاریا و سازمان آن، کومه‌له‌ی آن دوره، در کردستان اعلان جنگ میدهند و تسویه حساب با او را قبل از ختم مساله ملى به محور سیاست خود تبدیل میکنند. تلاش براى پرده پوشى این واقعیت بیهوده است، جنگ حزب دمکرات علیه کومه‌له چیزى جز بیان این سیاست بورژوازى و جنبش ملى کُرد در قبال طبقه کارگر و سازمان سیاسى آن یعنى کومه‌له‌ی آن دوره نبود. تکرار دهها بار این گفته از زبان رهبرى و کادرهاى حزب دمکرات، که پرولتاریا و بورژوازى میکنید، جنگ میشود، چیزى جز بیان این واقعیت نبود که بورژوازى کُرد و حزب مربوطه از طریق تهدید و تحمیل جنگ میخواستند پرولتاریا و سازمان سیاسى او را مرعوب و در برابر خود وادار به تمکین کنند. میخواستند او را وادار کنند که از استقلال سیاسى، سازمانى و تبلیغ کمونیستى خودش دست بردارد و حزب دمکرات را در رسیدن به “خودمختارى” اش یارى دهد.

حمله به آزادیهاى سیاسى و تشدید زورگوئى حزب دمکرات علیه کومه‌له و مردم زحمتکش و دیگر سازمانهاى سیاسى در کردستان، آنجا که حزب دمکرات دست بالا را داشت به ویژه از پائیز سال ۵٨ شروع میشود و ادامه مییابد. اولین بار افراد حزب دمکرات با جمع آورى و تحریک هواداران خود از جمله ملاى روستاى “میرئاوى” (امیر آباد) در ناحیه سردشت، روستائى که من و محمد حسین کریمى قبل از انقلاب ۵٧ در آن مخفى بودیم، میخواستند مقر کومه‌له را در این روستا برچینند. تحریک هواداران حزب فایده اى نداد و آنها با دیدن آمادگى ما براى در هم شکستس هر نوع تعرضى به مقر کومه‌له، پراکنده شدند. این روستا براى مدتى طولانى به عرصه کشمکش و تقابل هر روزه‌ی حزب دمکرات و کومه‌له تبدیل شده بود. حزب دمکرات خیال میکرد با قلدرى و زورگویى بقول کُردى در “کونه چال” (منطقه تحت نفوذ) خود میتواند ما را از آن منطقه بیرون کند، لیکن هر بار با مقاومت ما روبرو و ناچار از عقب نشینى میشد.

پس از بهم خوردن “هیئت نمایندگى خلق کُرد” در اوآخر سال ۵٨ در اثر تمایل شدید حزب دمکرات براى مذاکره‌ی جداگانه با جمهورى اسلامى خارج از این ائتلاف، در طول سال ۵٩، زورگویى، تهدیدات، مزاحمتهاى مسلحانه، خلع سلاح این جا و آنجاى پیشمرگان کومه‌له، و حتى تعرض مسلحانه علیه مقرها و واحدهاى کومه‌له‌ی آن دوره و دیگر سازمانهاى سیاسى اپوزیسیون ایران در کردستان نیز شدت پبدا کرد و ادامه یافت. در این دوره حزب دمکرات حتى حاضر نبود نامه هاى کومه‌له را به طور رسمى پاسخ بگوید، از آوردن نام کومه‌له و از نشست با نمایندگان کومه‌له نیز خوددارى میکرد. تنها در زمستان سال ۵٩ بود که به طور رسمى به کومه‌له نامه نوشتند، آن هم در اولتیماتومى بدین مضمون : ” چنانچه شما (منظور رهبرى کومه‌له بود) به انتشار اعلامیه و مطالب تبلیغاتى در رابطه با حزب دمکرات ادامه دهید ما نمى توانیم جلوى خشم پیشمرگانمان را بگیریم”. در این دوره کومه‌له بارسنگین و اصلى نبرد علیه جمهورى اسلامى را برعهده داشت، حزب دمکرات از جناح بنى صدر پشتیبانى میکرد و فعالیت نظامى کمترى داشت. حزب دمکرات حتى کومه‌له را به “جنگ افروزى” علیه جمهورى اسلامى متهم و به نوعى جمهورى اسلامى را “تبرئه” میکرد!

در ادامه‌ی این سیاست، سال ۵٩، حزب دمکرات اولین یورش خود را به یکى از مقرهاى نظامى ما در روستاى “بیتوش” در ناحیه “ئالان” سردشت، سازمان داد. در مرداد ماه ۵٩ تعداد زیادى از افراد مسلح حزب دمکرات با سلاحهاى سبک و سنگین به مقر کومه‌له در روستاى “بیتوش” (آلان سردشت) حمله کرده و ١٧ نفر از پیشمرگان کومه‌له را خلع سلاح و دستگیر کردند. آن زمان من فرمانده‌ی نظامى کومه‌له بودم. تصمیم گرفتیم که براى پس گرفتن سلاحهاى مصادره شده و آزادى پیشمرگان کومه‌له و عقب نشاندن حزب دمکرات حتی با درگیرى نظامى هم شده، اقدام کنیم. نیروئى حدود ١۵٠ نفر از پیشمرگان کومه‌له تحت فرماندهى من از شهر بوکان راهى ناحیه سردشت شد تا از آنجا به “آلان” سردشت رفته و اگر حزب دمکرات سلاحها را پس نداد و مسئولین و پیشمرگان کومه‌له را آزاد نکرد، با توسل به درگیرى نطامى این کار را عملى کنیم. نیروى ما وارد “آلان” سردشت شد و در روستاى “بیژوى” سردشت مستقر گردید. طى دیدار من و حسن رستگار عضو دفتر سیاسى آن دوره‌ی حزب دمکرات مساله حل شد و کار به درگیرى نکشید. رفقاى ما آزاد و سلاحها نیز تحویل داده شدند. ما نیز به خاطر کاهش تنش با حزب دمکرات و جلوگیرى از درگیرى احتمالى از بازگشائى مقر خود در روستاى “بیتوش” صرفنظر کردیم. حزب دمکرات اما از تعرض به آزادیهاى سیاسى، به هواداران کومه‌له، به شوراهاى مردم زحمتکش و دیگر سازمانهاى سیاسى دست نکشید و در پى تدارک تعرض و خلع سلاح سازمانهاى سیاسى به اصطلاح آن دوره “خط ٣” و غیره نیز بر آمد که من به مواردى از آنها اشاره مى کنم:

در تاریخ ٢١ آبان ماه ۵٩، افراد مسلح حزب دمکرات در روستاى “عزیز کند” بوکان مقر افراد مسلح راه کارگر را محاصره کرده و آنان را خلع سلاح میکنند.

در تاریخ ١٧ آذر ماه ۵٩ چهار تن از هواداران کومه‌له در نزدیکى مهاباد را دستگیر کرده و مورد اذیت و آزار قرار میدهند. در این رابطه کومه‌له اطلاعیه اى میدهد که در خبر نامه شماره ١٠٢ به تاریخ دوم دی ماه ۵٩ چاپ شده است. در این اطلاعیه کومه‌له از مردم کردستان ایران میخواهد که به این اعمال حزب دمکرات اعتراض کنند.

روز ١٧ اسفند ماه /۵٩ عده اى از افراد مسلح حزب دمکرات مقر پیشمرگان سازمان پیکار در شهر بوکان را با آر پى جى و نارنجک انداز و سلاحهاى سبک مورد حمله قرار میدهند. این حمله بعد از ۴٠ دقیقه به جان باختن ٣ نفر از پیشمرگان سازمان پیکار، طاهر ابراهیمیان، محمد ابلاغیان و باقى خیاطى و زخمى شدن ٣ نفر دیگر منجر میشود. به دنبال آن “سرکار رمضان” (یکى از مسئولین حزب دمکرات در شهر بوکان) و پیشمرگان مسلح حزب دمکرات به شکار دیگر اعضاء سازمان پیکار میپردازند، همه‌ی آنان را در شهر بوکان دستگیر و زندانى کرده و اموال این سازمان را نیز غارت میکنند. کومه‌له آن دوره طى اطلاعیه اى در تاریخ ٨ اسفند ماه ۵٩ این اقدام جنایتکارانه‌ی حزب دمکرات را محکوم میکند و از مردم کردستان میخواهد که از دمکراسى و آزادیهاى سیاسى در کردستان در برابر حزب دمکرات دفاع کنند. روز بعد از این جنایت رهبرى حزب دمکرات عده اى از اهالى روستاهاى اطراف بوکان را با وعده‌ی گرفتن قند و شکر و غیره در شهر بوکان جمع میکند که علیه “خط ٣” تظاهرات کرده و شعار بدهند. اهالى این روستاها نیز با تجمع در خیابانهاى شهر بوکان بى آنکه واقعا بدانند “خط ٣” چیست علیه “خط ٣” شعار میدادند. حزب دمکرات حتى شایع کرده بود که به مقر کومه‌له در شهر بوکان نیز حمله میکند. جالب این بود که خود رهبرى حزب دمکرات که فرمان حمله به مقر سازمان پیکار را داده بود، این شوى مسخره و عوام فریبانه را راه انداخته بود. در مقابل، روز ١٩ اسفند ماه ۵٩ با شرکت هزاران نفر از مردم شهر بوکان و دیگر سازمانهاى سیاسى موجود در این شهر مراسم تشییع جنازه جان باختگان اینیورش جنایتکارانه برگزار شد که طى آن مردم شهر بوکان تنفر خود را از این جنایت حزب دمکرات ابراز داشتند. حمله‌ی افراد مسلح حزب دمکرات به مقر سازمان پیکار در شهر بوکان به دنبال اطلاعیه اى بود که سازمان پیکار در مورد مصاحبه قاسملو دبیرکل سابق حزب دمکرات با روزنامه مجاهد شماره ١٠٧ انجام داده بود، در این نوشته سازمان پیکار، سازمان مجاهدین خلق را به سازشکارى! با حزب دمکرات متهم میکرد و به خیال خود داشت با نشان دادن ماهیت ارتجاعى حزب دمکرات، سازمان مجاهدین را نیز مورد انتقاد قرار میداد. حزب دمکرات طرح خلع سلاح اعضاء و هواداران سازمان پیکار در شهر بوکان را قبلا ریخته بود، بدون این موضع گیرى سازمان پیکار هم آن را عملى میکرد. موضع گیرى سازمان پیکار آن را چند روز جلوتر انداخت. نه به این خاطر که گویا سازمان پیکار موى دماغ حزب دمکرات بود و یا با موضعگیرى نوع پیکارى خود، ورق را علیه حزب دمکرات بر میگرداند، بلکه به این خاطر که حزب دمکرات از خودمختارى، اقتدار بورژوائى خود را مى فهمید و به خیال خود داشت آن را “تمرین” میکرد. حزب دمکرات به مقر سازمان پیکار حمله کرده بود، به سازمانهاى سیاسى هشدار میداد که در اجرائیات کردستان دخالت نکنند! (اطلاعیه هاى ٨ و ٩ اسفندماه ۵٩ حزب دمکرات). معلوم شد نوشته‌ی سازمان پیکار صرفا بهانه اى بود براى حمله به آزادیهاى سیاسى و سازمانهاى سیاسى، به قول حزب دمکرات خط ٣ .

حزب دمکرات به عنوان حزب بورژوازى کُرد مخالف آزادیهاى سیاسى بود و با حمله به آزادیهاى سیاسى و آزادى بیان و عقیده در کردستان از جمله حمله به مقر سازمان پیکار و خلع سلاح سازمانهاى سیاسى دیگر در پى تمکین توده مردم زحمتکش به خود بود. این نه تنها شیوه‌ی حزب دمکرات که شیوه‌ی هر نیروى مرتجع و کهنه پرست دیگرى نیز براى به تمکین در آوردن توده مردم زحمتکش در جامعه بوده است. حزب دمکرات هرجا که دست بالا را داشت و زورش میرسید این سیاست را اجرا میکرد. در آن دوره حزب دمکرات تعرض خود علیه آزادیهاى سیاسى را عوام فریبانه با عدم رعایت قواعد “بازى” در آگهى هاى تجارتى! توجیه میکرد. میگفت هر کس حق تعریف از “جنس” خود را دارد، حق ندارد از “نامرغوب” بودن جنس دیگرى انتقاد کند. بگذریم از اینکه حتى در مورد آگهى هاى تجارتى هم اینطور نبود و نیست، اما همین نکته براى نشان دادن نگرش کهنه پرستانه و ضد دمکراتیک حزب دمکرات به مقوله آزادیهاى سیاسى در آن دوره در کردستان ایران کافى است. اولا، مردم متمدن با موشک کاتیوشا سراغ کسى که به زعم حزب دمکرات قوانین “بازى” را در آگهى هاى تجارتى رعایت نکند نمیروند، از او به نزدیکترین دادگاه محل شکایت میکنند، ظاهرا در کردستان احزاب مسلح ناسیونالیست کُرد میتوانند به این شیوه رفتار کنند، یعنى قانون جنگل و یا چیزى شبیه حاکمیت جمهورى اسلامى و دولتهاى مرتجع منطقه. ثانیا، مقوله آزادیهاى سیاسى در جامعه مساله سرنوشت سیاسى یک جامعه و توده مردم ساکن در آن است و با آگهى تجارتى اصلا قابل مقایسه نبوده و نیست. آزادى فعالیت سیاسى و بیان و اندیشه یعنى تحمل زمخت ترین نظرات مخالف و مخالفت هاى سیاسى در جامعه. ناسیونالیستهاى رنگارنگ ادعا میکنند که موضع سازمان پیکار در آن دوره “تند” بوده است، خشم پیشمرگان حزب دمکرات را برانگیخته است. اگر موضع گیرى سازمان پیکار “خشم” پیشمرگان حزب دمکرات را برانگیخت، راه کارگر چه گناهى داشت که حزب دمکرات افراد آن را در روستاى “عزیز کند” بوکان خلع سلاح کرد؟ افراد چریک “آرخا” چه مشکلى براى حزب دمکرات ایجاد کرده بودند که آنان را خلع سلاح کرد؟ افراد سازمان توفان چى؟ چرا حزب دمکرات به ضرب و شتم آنان پرداخت و آنان را خلع سلاح کرد؟ افراد سازمان اقلیت که اتفاقا میانه‌شان هم با حزب دمکرات بد نبود، چرا در روستاى “حه‌وتاش” ناحیه بانه مورد ضرب و شتم قرار گرفته و خلع سلاح شدند؟ تیراندازى به صف تظاهرات زحمتکشان روستاى “تکانتپه” چى؟ دستگیرى اعضاء شوراى زحمتکشان روستاى “حمامیان”، داربسر و خانقاه در اطراف بوکان و روستاهاى دیگر چى؟ آیا علیه حزب دمکرات اطلاعیه داده بودند، “خشم” پیشمرگان حزب دمکرات را برانگیخته بودند؟ اینها و دهها مورد دیگر از نقض آزادیهاى سیاسى و قلدرى و زورگویى حزب دمکرات هرجا که این حزب دست بالا را داشت، تنها ظرفیت ارتجاعى و ضد دمکراتیک و ضد آزادیهاى سیاسى حزب دمکرات را در آن دوره در کردستان نشان میدهند. حزب دمکرات حتى امر دفاع از مرتجعین و مجرمین را نیز با تعرض به پیشمرگان کومه‌له برعهده گرفته بود. در خرداد ماه سال ۵٩ حزب دمکرات چند تن از پیشمرگان کومه‌له را در ناحیه مهاباد به منظور بازپس گرفتن مالکان “نه‌لین” سردشت که در زندان کومه‌له بودند، دستگیر کرد، خبرنامه کومه‌له شماره ١۴٢، ٢١\٧\۶٠. 

دوره بعد از کنگره دوم کومه‌له
بعد از کنگره دوم کومه‌له و مصوبات آن که نشانه چرخش آشکار کومه‌له آن دوره به طرف کمونیسم و برنامه‌ی کمونیستى بود، حملات و اشکال تراشى هاى حزب دمکرات بر سر راه فعالیت سیاسى کومه‌له نیز تشدید شد. در این مرحله حزب دمکرات علاوه بر تبلیغات رادیوئى حملات موضعى را علیه مقرها و نیروى پیشمرگ کومه‌له در دستور کار خود قرار داد و اذیت و آزار هواداران کومه‌له را تشدید کرد. روز ٢٨ فروردین ماه سال ۶٠ حزب دمکرات در برنامه هاى رادیوئى خود تحت عنوان “کومه‌له‌ی ضد انقلابى”، کومه‌له را مورد حمله‌ی شدید تبلیغى قرار داد و ادعا کرد که کومه‌له دیگر در “جنبش مقاومت” نمانده است و مبارزه مسلحانه را کنار گذاشته است. خودشیرینى حزب دمکرات قبل از ورود اشراقى به کردستان نیز مزیدى بر گرم کردن آتش تبلیغات عوام فریبانه حزب دمکرات علیه کومه‌له بود. در فروردین ماه ١٣۶٠ رادیوى جمهورى اسلامى اعلام کرد که ”آیت الله اشراقى براى رسیدگى به وضع افراد و گروههائى که از جمهورى اسلامى تامین میخواهند و قصد تسلیم شدن به نیروهاى دولتى را دارند به ارومیه میاید”. جمهورى اسلامى که با نفرت عمومى مردم کردستان روبرو بود میخواست مساله‌ی تحویل دادن و تسلیم شدن توده ایهاى کردستان ایران و اعضاء و هواداران چریکهاى فدائى خلق (اکثریت) و پیروان توده اى کنگره‌ی چهار حزب دمکرات را که از این حزب جدا شده بودند و خود را به رژیم و نیروهاى آن در کردستان تسلیم میکردند، بهانه اى کند براى گرفتن “امان نامه” که گویا افراد سازمانهاى سیاسى تقاضاى “امان نامه” کرده اند و چند بار نیز آن را تمدید و اعلام کرد. اشراقى آمده بود که به کار این حضرات رسیدگى کند، دفتر سیاسى حزب دمکرات نیز فرصت را غنیمت شمرده و خود را به اشراقى میرساند تا شاید از “برکت” شیخ چیزى هم نصیب آنان شود. خود عبداله حسن زاده در جلد دوم کتابش، “۵٠ سال مبارزه”، مى نویسد که آیت الله اشراقى صراحتا از آنها میخواست که تفنگچى جمهورى اسلامى شوند، عبداله حسن زاده مى نویسد: “مرحوم قاسملو سکوت کرد من به حرف آمدم و گفتم این “جاشیه‌تى” (لقبى براى نامیدن مزدوران محلى رژیم مرکزى در سنت ناسیونالیسم کرد) است و از نظر ما قابل قبول نیست”. همان منبع. در تاریخ ٩ اردیبهشت ماه ۶٠ به دنبال حمله نیروهاى حزب دمکرات علیه کومه‌له در منطقه مهاباد و بوکان، توافقنامه اى مبنى بر رعایت آزادیهاى دمکراتیک و عدم تعرض نظامى حزب دمکرات و کومه‌له به یکدیگر توسط نمایندگان حزب دمکرات و کومه‌له در بوکان به تصویب رسید. جریان از این قرار بود، واحدى از نیروهاى پیشمرگ کومه‌له در ناحیه “شارویران” مهاباد در حال جوله بودند، شب هنگام در یکى از خانه های در روستاى “قم قلعه” که پیشمرگان در آن در حال استراحت بودند مورد حمله غافلگیرانه پیشمرگان مسلح حزب دمکرات قرار میگیرند و آنان را خلع سلاح میکنند. روز بعد از این حادثه به پیشمرگان کومه‌له در روستاى “تکان لوجه” ناحیه‌ی مهاباد حمله میکنند. پیشمرگان کومه‌له از خود دفاع میکنند که متاسفانه در این درگیرى على حبیب پناه و على کلیجه اى و یک نفر دیگر هم از پیشمرگان کومه‌له در ناحیه‌ی مهاباد جان خود را از دست میدهند. ما نیز به نیروهاى خود دستور دادیم که مقر افراد حزب دمکرات در روستاى “آجیکند” را خلع سلاح کنند. درگیرى به ناحیه مهاباد و بوکان کشیده شد، “هیزی به‌رگرى” (نیروى مسلح محلى حزب دمکرات) به کمین نیروهاى ما افتاد و تعداد زیادى از آنان اسیر شدند. سپس اسراء طرفین،۴٠ نفر حزب دمکرات و ٨ نفر از کومه‌له در “کانى تومار” ناحیه‌ی بوکان مبادله شدند. در مجموع در این اولین جنگ جدى حزب دمکرات علیه کومه‌له، کومه‌له پیروز شد و زمینه آتش بس را فراهم کرد. در جریان این درگیرى ها یوسف حسنخالى پیشمرگ و پستچى کومه‌له که در بین روستاهاى مختلف و محل استقرار نیروهاى کومه‌له با موتور سیکلت رفت و آمد میکرد، هنگام عبور از روستاى “عیسى کند” مهاباد توسط افراد مسلح حزب دمکرات دستگیر و همانجا اعدام شد. تعدادى از افراد مسلح حزب دمکرات نیز در این درگیرى ها کشته شدند. سرانجام آتش بس شد و توافق نامه مذکور بین طرفین در شهر بوکان امضاء گردید. هنوز جوهر این توافقنامه خشک نشده بود که پیشمرگان مسلح حزب دمکرات در روزهاى ١۴ و ١۵ و ١۶ و ١٧ و ١٨ اردیبهشت ماه ۶٠ با حمله به هواداران ما در نقاط مختلف و کمین گذاشتن بر سر راه پیشمرگان کومه‌له در “واوان” سردشت و حمله به “سیسر” از روستاهاى سردشت، آتش جنگ دیگرى را روشن کردند. در “واوان” سردشت راه را بر پیشمرگان کومه‌له مى بندند و به آنان تیراندازى میکنند. به دنبال آن مقر ما را در روستاى “سیسر” ناحیه سردشت نیز مورد حمله قرار میدهند که با مقاومت پیشمرگان کومه‌له روبرو میشوند، در این درگیرى اسماعیل حمزه اى پیشمرگ کومه‌له جان مى بازد و یکى دو نفر از افراد حزب دمکرات نیز کشته میشوند. سرانجام به دنبال مذاکراتى طولانى در اردبیهشت ماه سال ۶٠ به این درگیرى ها نیز خاتمه داده شد و طرفین طى موافقت نامه اى بر رعایت دمکراسى و آزادیهاى سیاسى و بر روى حل اختلافات بین حزب دمکرات و کومه‌له به شیوه سیاسى، تاکید میکنند. دفتر شیخ عزالدین حسینى نیز در این مورد پیامى داده و طرفین را به مذاکره و حل اختلاف به شیوه سیاسى دعوت میکند.

همزمان با درگیریهاى این دوره، پیشمرگان حزب دمکرات در ناحیه‌ی مریوان به پیشمرگان کومه‌له که از خلع سلاح مقر جمهورى اسلامى در روستاى “سرو آباد” به روستاى “گلیه” بر میگشتند حمله میکنند. در این درگیرى رفیق محمود نگلى جان میبازد یکى دو نفر نیز از افراد حزب دمکرات کشته میشوند. رفقاى ما صبح زود بعد از تصرف مقر مزدوران جمهورى اسلامى به روستاى “گلیه” بر مى گردند، حزب دمکرات تمام نقاط و بلندیهاى اطراف روستاى “گلیه” را میگیرد، در نقاط حساس روستا مستقر میشود و به پیشمرگان ما حمله میکند. باز هم در همین دوره، پیشمرگان حزب دمکرات در روستاى “دوزه غه‌ره” (دوزخ دره) آموزشیهاى بدون اسلحه‌ی کومه‌له را که مشغول آموزش بودند به رگبار مى بندند که با مقاومت رفقاى ما روبرو شده و فرار میکنند.

درگیرى در کامیاران
به دنبال ملحق شدن عده اى از سران رزگارى به حزب دمکرت در کامیاران، تشکیلات حزب دمکرات در کامیاران نه تنها به هشدارهاى ما در مورد پیوستن افراد رزگارى توجهى نمیکنند بلکه به تحریکات و سپس تعرض مسلحانه علیه پیشمرگان کومه‌له و سازمان پیکار مستقر در روستاى “طا” در ناحیه کامیاران مبادرت ورزیده و جنگى جدید را در اوایل شهریور ماه ۶٠ به کومه‌له در منطقه کامیاران تحمیل میکنند. قضیه از این قرار بود، در اواخر تیر ماه ۶٠ حزب دمکرات تمام نیروهاى خود را در اورامان به عنوان عقب نشینى در برابر یورش جمهورى اسلامى به “نودشه” و “نوسود” وارد کامیاران کرده بود، به این نیرو نیروى خود در ناحیه “لیلاخ” سنندج را اضافه کرده و بعد از تجمع نیرو دست به جوله در منطقه میزند و به تهدید و ارعاب مردم و تبلیغات و تحریکات پردامنه علیه کومه‌له مى پردازد. در این هنگام جمعى از سران “رزگارى” از فرصت استفاده کرده و به حزب دمکرات مى پیوندند و حزب دمکرات آنان را در روستاى “طا” که محل اسقرار نیروى کومه‌له و در آن وقت سازمان پیکار بود، مستقر میسازد. کومه‌له در مقابل پیوستن افراد رزگارى به حزب دمکرات طى اطلاعیه‌ای هشدار دهنده اى سلب حمایت حزب دمکرات از سران رزگارى را خواستار میشود. حزب دمکرات به جاى این کار راههاى منطقه را میبندد و به دستگیرى و ضرب و شتم هواداران کومه‌له مى پردازد و کومه‌له را ناچار از عکس العمل میکند. درگیرى شروع میشود و سرانجام بعد از چند روز درگیرى و وارد آمدن تلفاتى بر طرفین، نمایندگان حزب دمکرات و کومه‌له در نشستى در تاریخ ١۶ شهریور ماه ۶٠ به توافق میرسند:

١- طرفین توافق دارند که بلافاصله و در اسرع وقت اجراى آتش بس فورى را به دو تشکیلات حزب و کومه‌له در منطقه کامیاران پیشنهاد نمایند.
٢- اخیرا گروهى از سران رزگارى به حزب دمکرات کردستان ایران پناهنده شده اند که سازمان انقلابى زحمتکشان کردستان ایران–کومه‌له این عمل را توطئه علیه خود و جنبش مقاومت (ملى دمکراتیک) خلق کُرد میداند. مسائل فوق موجبات درگیریهاى اخیر کامیاران را فراهم کرده است. طرفین توافق کردند به جاى ادامه درگیرى در کامیاران در این مورد به مذاکره بنشینند.
٣- هر دو طرف آزادى فعالیت سیاسى و انقلابى و وجود دمکراسى در کردستان را پذیرفته و آن را حفظ مى نمایند.
۴- هر دو طرف مى پذیرند که از این تاریخ به بعد براى حل اختلافات فى مابین خود به شیوه حل سیاسى متوسل شده و از دست زدن به اقدام نظامى جدا خوددارى نمایند. بدیهى است مبادله اسراى دو طرف و مسائل جنبى وابسته به این درگیرى در محل با حسن نیت اقدام لازم و عملى به عمل خواهد آمد و … سرانجام درتاریخ ٢١ شهریور ماه ۶٠ به این درگیریها پایان داده شد. 

این توافق نامه ها البته از جانب حزب دمکرات فورا زیر پا نهاده میشدند و امضاى دفتر سیاسى حزب دمکرات زیر این توافق نامه ها باعث نمیشد که حزب دمکرات به چیزى که خود بارها زیر آن را امضاء کرده بود، وفادار بماند. درگیرى کامیاران با توافق نامه اى به پایان رسید ولى حزب دمکرات در تاریخ ۵ مهر ماه ۶٠ هنگامیکه پیشمرگان کومه‌له براى انجام مراسم یادبود رفیق فرامرز مرادى به روشتاى “بزوه‌ش” میروند، با وجود این که قبلا در مورد برگزارى این مراسم باخبر شده بودند به پیشمرگان کومه‌له تیراندازى میکنند که متاسفانه یکى از پیشمرگان کومه‌له بنام یداله خاطرى جان خود را ازدست میدهد.

همزمان با تلاش ما براى خاموش کردن درگیرى در کامیاران، حزب دمکرات از رادیوى خود خمپاره باران کردن مردم مهاباد توسط پادگان جمهورى اسلامى در این شهر را به عملیات نظامى چند روز قبل کومه‌له در این شهر ربط میدهد و آن را تحت این عنوان براى جمهورى اسلامى توجیه میکند. گویا جمهورى اسلامى تا قبل از آن براى مردم شهر مهاباد “نقل و نبات” پخش میکرد. حزب دمکرات حتى از عملیات نظامى خود علیه نیروهاى جمهورى اسلامى نیز به ‌هدف تعرض به آزادیهاى سیاسى و ایجاد مزاحمت سر راه فعالیت کومه‌له‌ی آن دوره استفاده میکرد. در اسفند ماه سال ۶٠ رهبرى حزب دمکرات هم در مصاحبه هاى خود در اروپا و هم از رادیوى خود در کردستان ایران شروع میکند به “غیر مسئول” خواندن کومه‌له و “مسئول خواندن” خود. از رادیوى خود رجز میخواند که کردستان “شهر بى دروازه نیست”، در آن حزب دمکرات “حاکم” است و به شیوه‌ی حزب توده کومه‌له‌ را “آمریکائى” میخواند و علنا میخواهند زمینه را براى درگیرى جدیدى فراهم کنند.

بیانیه مشترک کومه‌له و حزب دمکرات
با وجود ادامه و گسترش حملات تبلیغى حزب دمکرات علیه کومه‌له، ما، رهبرى کومه‌له در آن دوره، تصمیم گرفتیم به منظور کاهش تنش موجود میان حزب دمکرات و کومه‌له و جلوگیرى از درگیریهاى احتمالى با رهبرى حزب دمکرات نشستى داشته باشیم و حتى بر سر همکاریهاى معینى نیز با آنان به توافق برسیم. در این کار پیش قدم شدیم و در نامه اى پیشنهاد نشستى را بدین منظور به دفتر سیاسى حزب دمکرات اعلام کردیم. سرانجام در تاریخ ٢٧ تیرماه ۶١ در نشستى بین اعضاء رهبرى کومه‌له و رهبرى حزب دمکرات طرفین بر همکارى فى مابین تاکید کردند و هر دو طرف تصمیم گرفتند که به منظور رسیدن به همکاریهاى بیشتر و محکمتر در زمینه هاى سیاسى، نظامى و اجتماعى این نشستها و گفتگوها را ادامه دهند و اطلاعیه اى نیز در همین مورد به امضاى کمیته مرکزى سازمان انقلابى زحمتکشان کردستان ایران- کومه‌له و کمیته مرکزى حزب دمکرات کردستان ایران، ٢٧ تیرماه ۶١، علنا منتشر شد.

اما در تاریخ ٧ شهریور ماه ۶١، یعنى دو ماه بعد از امضاى این توافق نامه، در روستاى قره داغ افراد مسلح حزب دمکرات فرمانده نظامى “پل” (یکى از واحدهاى نظامى ما در آن دوره) در ناحیه مهاباد سلیمان رحیمى و مسئول سیاسى دسته رحیم قادرى و حمید نعلى عضو و پیشمرگ کومه‌له را با توطئه قبلى به قتل رسانند. ما نیز دیدیم نرمش هم حدى دارد و رهبرى حزب دمکرات نرمش ما را در حکم ضعف ما تلقى میکند و حملات موضعى خود را علیه نیروها و مقرهاى کومه‌له یکى پس از دیگرى انجام میدهد و آن را پایانى نیست، تصمیم گرفتیم که از آن لحظه به بعد براى دفاع از خود تعرض حزب دمکرات علیه کومه‌له را بى جواب نگذاریم. تصمیم گرفتیم هرجا حزب دمکرات به پیشمرگان و مقرهاى کومه‌له تعرض کرد، ما هم متقابلا به مقرها و پیشمرگان حزب دمکرات تعرض کنیم. ما نیز به نیروهاى خود در ناحیه مهاباد دستور دادیم که مقر “درمان” حزب دمکرات در ناحیه مهاباد را تصرف کنند. رهبرى حزب دمکرات راه دیگرى جز این براى کومه‌له در آن دوره باقى نگذاشته بود. پیشمرگان ما سریعا مقر “درمان” حزب دمکرات را تصرف کردند و افراد آن را خلع سلاح و به اسارت در آوردند. جنگ با حمله پیشمرگان حزب دمکرات به مقرهاى کومه‌له در ناحیه مهاباد گسترش یافت، به “حاجى ئالى کند” و اطراف “وه‌ته‌میش” مقرهاى کومه‌له در نواحى مهاباد و بوکان نیز کشیده شد. در درگیرى اطراف “حاجى ئالى کند” نیز دو نفر از رفقاى پیشمرگ ما عطا میرى و اصغر جودى (اهل تبریز) جان باختند، تعدادى از افراد مسلح حزب دمکرات نیز در این درگیرى ها کشته شدند. سرانجام آتش بس برقرار شد. طى نشستى که عبداله مهتدى و جعفر شفیعى و من تا آنجا که بخاطر دارم در روستایى پایین‌تر از “خورخوره‌ی گه‌ورک” به طرف جاده سردشت با قاسملو دبیرکل وقت حزب دمکرات و عبداله حسن زاده دبیرکل سابق این حزب داشتیم، مجددا توافق نامه اى بین طرفین به امضاء رسید که در آن بر رعایت آزادیهاى سیاسى و عدم دست بردن به اسلحه براى حل مسائل فى مابین حزب دمکرات و کومه‌له تاکید شد. آتش بس اعلام شد و به این درگیرى ها نیز موقتا خاتمه داده شد. تبلیغات و تهدیدات حزب دمکرات علیه کومه‌له همچنان ادامه داشت و کمشکشهائى هم گاه و بیگاه روى میداد. تا سال ۶٢ که رهبرى کومه‌له و حزب دمکرات به “ئالان” سردشت نقل مکان کردند. مدتى از وارد شدن حزب دمکرات به “شوراى ملى مقاومت” مجاهدین خلق نگذشته بود که ناگهان به ما خبر دادند که پیشمرگان حزب دمکرات در ناحیه سردشت به مقر ما در “به‌رده سوور” حمله کرده اند. مسئولین و پیشمرگان کومه‌له در این مقر مقاومت میکنند و بعد از جان باختن سه نفر از رفقاى ما عزیز بایزیدى، حسین عبدالى و عطا سلیمانى (محمد) مقر کومه‌له در “برده سوور” به تصرف نیروهاى حزب دمکرات – ناحیه سردشت در میاید. این بار ما (رهبرى کومه‌له‌ی آن دوره) به جاى مقابله به مثل به خاطر شرایط سیاسى حاد آن دوره و اجتناب از گسترش درگیرى علیرغم از دست دادن سه تن از رفقاى عزیز کومه‌له تصمیم گرفتیم راه گفتگو و مذاکره را در پیش گیریم و از اقدام متقابل نظامى که براى ما کاملا مقدور بود خوددارى کردیم. گفتیم شاید رهبرى حزب دمکرات سرعقل بیاید و این بار با محکوم کردن این تجاوز آشکار و علنى زمینه را براى حل مسائل فى مابین از طریق گفتگو و راه حل سیاسى فراهم کند. لذا به دفتر سیاسى وقت حزب دمکرات پیشنهاد کردیم که تعرض نظامى نیروهاى خود را به مقر کومه‌له در ناحیه سردشت و کشتن مسئولین و پیشمرگان کومه‌له در آن مقر را که یک جنایت کاملا آشکار بود، محکوم و مسببین این جنایت را دادگاهى و مجازات کند. دفتر سیاسى وقت حزب دمکرات وانمود میکرد که هنوز مقصر این حادثه معلوم نشده است! تا حزب دمکرات آن را محکوم کند. حزب دمکرات حاضر نبود حمله به مقر کومه‌له و کشتار رفقاى ما را محکوم کند، چه رسد به دادگاهى و مجازات مسببین این رویداد. مقر کومه‌له محاصره و تصرف شده بود، سه نفر از رفقاى ما کشته شده بودند، هنوز رهبرى حزب دمکرات قبول نمیکرد که مسبب این جنایت افراد حزب دمکرات بوده اند! ناچار ما پیشنهاد تحقیق در این مورد را دادیم. قرار شد هیئت تحقیق بیطرفى در این مورد تحقیق کند و نتیجه هیئت تحقیق را هر دو طرف، هم حزب دمکرات و هم کومه‌له، بپذیرند. دفتر شیخ عزالدین حسینى این مسئولیت را قبول کرد. بعدا نتیجه تحقیقات هیئت تحقیق نیز نشان داد که افراد حزب دمکرات مقصر بوده اند و بدون هیچ دلیل و عذر و بهانه اى به مقر کومه‌له در ناحیه سردشت حمله کرده و رفقاى ما را به قتل رسانده اند. دفتر سیاسى وقت حزب دمکرات زیر بار نتیجه هیئت تحقیق نرفت که نرفت، حتى حاضر نشد این جنایت را محکوم کند تا تشنج فى مابین کاهش یابد. بعد از رفت و آمدهاى هیئت تحقیق معلوم شد که دفتر سیاسى حزب دمکرات در جریان این حمله بوده و کارى را که خود از آن مطلع بوده است حاضر نبود محکوم کند. ما هم در آن دوره به علت حساس بودن وضعیت و اجتناب از درگیرى دیگرى با حزب دمکرات علیرغم از دست دادن رفقاى خود، پیگیرى در این مورد را متوقف کردیم و قضیه را مسکوت گذاشتیم. سالها بعد از این واقعه “سعید کویستانى” که در زمان حمله پیشمرگان حزب دمکرات به مقر کومه‌له یکى از اعضاى کمیته ناحیه سردشت یا مسئول ناحیه سردشت حزب دمکرات بود و خود از نزدیک شاهد این ماجرا بوده است، اعتراف میکند که دبیرکل وقت و دفتر سیاسى حزب دمکرات از این که پیشمرگان حزب دمکرات بدون هیچ دلیلى به مقر کومه‌له حمله میکنند و مرتکب جنایت میشوند، کاملا مطلع بود. براى صحت و سقم این ادعا به کتاب خاطرات سعید کویستانى مراجعه شود. نتیجه هیئت تحقیق هم این را نشان میداد، با وجود این دفتر سیاسى حزب دمکرات حتى براى اجتناب از درگیرى و یا تخفیف تنش میان حزب دمکرات و کومه‌له ‌حاضر به محکوم کردن این جنایت توسط مسئولین و پیشمرگان خود در ناحیه سردشت نشد.

در تیرماه ۶٢ هرچند هنوز زخم از دست دادن رفقایمان در ناحیه سردشت التیام نیافته بود، ما رهبرى آن دوره کومه‌له با توجه به حساس بودن شرایط آن دوره و حمله قریب الوقوع جمهورى اسلامى به آخرین پایگاه ما در “ئالان” سردشت، تصمیم گرفتیم که رهبرى حزب دمکرات را ملاقات کرده و براى رسیدن به تفاهم و همکارى نظامى به ویژه دفاع از “ئالان” سردشت با آنان به توافق برسیم. بدین منظور با پیشنهاد قبلى و قبول آن از جانب دفتر سیاسى حزب دمکرات، عبداله مهتدى و من در نشستى با قاسملو دبیر کل وقت حزب دمکرات و صادق شرفکندى معاون دبیرکل که آن موقع در روستاى “اشکان” ناحیه سردشت اقامت داشتند، روى خطوط همکارى فى مابین به ویژه دفاع مشترک از “ئالان” سردشت توافق کردیم و ظاهرا فضا را به حال “عادى” بازگرداندیم.

بعد از تشکیل حزب کمونیست ایران در شهریور ماه سال ۶٢، موضع حزب دمکرات نسبت به کومه‌له سازمان کردستان این حزب تهاجمى تر شد. حزب دمکرات مخالف تشکیل حزب کمونیست ایران بود، هرچند ابتدا با تمسخر آن را حزب “میش که‌په” میخواند (میش که‌په محلى است در آلان سردشت که در شهریور ماه سال ۶٢ در آن کنگره موسس حزب کمونیست ایران برگزار شد). به تدریج هرچه فعالیت و پراتیک کمونیستى کومه‌له آن دوره روشنتر و شفافتر میشد، حزب دمکرات نیز چهره واقعى و ضد کمونیستى خود را بیشتر آشکار و رجز خوانى علیه کومه‌‌له آن دوره را تشدید میکرد. تا وقتى که تبلیغات و پراتیک کومه‌له‌ی آن دوره در محدوده‌ی”جنبش مقاومت”، در محدوده‌ی جنبش ملى و مطالبات آن، خودمختارى، و تا حدى فراتر از آن بود، ظاهرا حزب دمکرات به تحمیل جنگهاى موضعى گاه و بیگاه علیه کومه‌له و تحدید فعالیت او رضایت داده بود. با گسترش تبلیغ و پراتیک کمونیستى کومه‌له، بالا رفتن مطالبات سوسیالیستى و کارگرى در جامعه و متقابلا منتسب شدن مبارزه و اعتراض توده‌ی کارگر و زحمتکش کردستان به کمونیسمى که کومه‌له‌ی آن دوره آن را نمایندگى میکرد، موضع حزب دمکرات هم در تقابل با کمونیسم تهاجمى تر و خصمانه تر میشد. کاملا آشکار بود با جلو آمدن مبازره‌ی توده کارگر و زحمتکش در صحنه سیاسى کردستان ایران، افق ناسیونالیسم کُرد و حزب دمکرات کورتر و مطالبه خودمختارى و جنبش ملى کُرد نیز با آن بیشتر به حاشیه جامعه رانده میشد.

در اواخر سال ۶٢ و اوایل سال ۶٣ جامعه کردستان ایران با پیشروى و عقب نشینى ظاهرا متناقضى روبرو بود. یکى عقب نشینى در عرصه‌ی نظامى، که طى آن ارگانهاى رهبرى و بخشهائى از نیروى پیشمرگ کومه‌له و حزب دمکرات به کردستان عراق انتقال یافتند و تقریبا عمده مناطق آزاد توسط جمهورى اسلامى تصرف شد، دیگرى پیشروى جنبش کارگرى و جنبش اعتراضى توده اى شهرى علیه جمهورى اسلامى که بر فشار خود بر جمهورى اسلامى میافزود و جامعه را رادیکالیزه میکرد. پا به پاى آن کمونیسم نیز در کردستان ایران که کومه‌له آن دوره آن را نمایندگى میکرد در حال گسترش بود و تدریجا به یک واقعیت اجتماعى تبدیل میشد. در مورد حزب دمکرات برخلاف کومه‌له قضیه کاملا برعکس بود. فعالیت مسلحانه که کل افق و استراتژى ناسیونالیسم کُرد و حزب دمکرات را تشکیل میداد درحال رکود بود و با میلیتاریزه کردن کامل کردستان توسط جمهورى اسلامى، میدان عمل آن نیز هر روز تنگتر میشد. براى سازمانى کمونیستى که اتکایش به طبقه و مبارزه توده زحمتکش باشد، رکود در عرصه‌ی نظامى میتواند موقتا رکود در بخشى از فعالیتش باشد نه کل فعالیتش. در مورد حزب دمکرات که مبارزه نظامى کل افقش را تشکیل میداد، قضیه کاملا برعکس بود. ملاک پیش روى و پس روى او وجود یا عدم وجود منطقه تحت کنترل نیروى پییشمرگ بود. عقب نشینى در عرصه ی نظامى و در عین حال بى ربطى حزب دمکرات به مبارزه اقتصادى و اجتماعى توده‌ی کارگر و زحمتکش کردستان که در حال گسترش بود، افق ناسیونالیسم کُرد و حزب مربوطه را بیش از پیش تاریک تر میکرد. در نتیجه استیصال عملى و نیاز به سازش با بورژوازى مرکزى (جمهورى اسلامى) به عنوان عامل دیگرى حزب دمکرات را به نشان دادن ضرب شست به کمونیسم و تشکیلات کمونیستى طبقه‌ی کارگر که کومه‌له‌ی آن دوره آن را نمایندگى میکرد، کشاند. حزب دمکرات در آن دوره با توسل به نیروى نظامى خود میخواستیک تناسب قواى جدید را به کومه‌له‌ی آن دوره تحمیل کند تا از این طریق کومه‌له و به تبع آن توده‌ی کارگر و مردم زحمتکش کردستان ایران را به تمکین وادارد. به این هدف در کنگره ششم خود (سال ۶٣) بى آن که مساله خاصى میان کومه‌له و حزب دمکرات پیش آمده باشد، پروژه جنگ سراسرى خود را با کومه‌له مطرح کرد، در پلنوم بعد از آن کنگره آن را تصویب کرد و بعدا نیز آن را رو به جامعه علنا اعلام کرد و سرانجام در ٢۵ آبانماه سال ۶٣ با حمله‌ی از قبل سازمانیافته‌ی خود به پیشمرگان و مقرهاى کومه‌له ی آن دوره در شهر “نوسود” و “شویشمه” در ناحیه اورامان “ضرب شست” خود را نشان داد و شیپور جنگ سراسرى خود علیه کومه‌له را به صدا در آورد.

روز ٢۵ آبان ماه ۶٣ تشکیلات حزب دمکرات در اورامان حمله به پیشمرگان و مقرهاى کومه‌له در (نوسود و شویشمه) را آغاز کرد و جنایت آفرید. حزب دمکرات براى این حمله از قبل تدارک دیده بود، نیروهاى خود را آماده کرده و نیروى مقاومت محلى خود در “نوسود و شویشمه” را نیز فراخوانده و به حال آماده باش در آورده بود. بر اثر این حمله‌ی جنایتکارانه سه تن از مسئولان و پیشمرگان کومه‌له در اورامان جان خود را از دست دادند، ١٠ تن دیگر نیز که زنده اسیر شده بودند بى رحمانه تیرباران میشوند، مقرهاى کومه‌له را با سلاحهاى سنگین درهم مى کوبند و چادر درمانگاه کومه‌له را نیز به آتش میکشند. در این مورد دو جلد کتاب به نام “فاجعه اورامان” ، جلد یک و دو، توسط کومه‌له آن دوره در سال ۶٣ به زبان کُردى منتشر شد که بعدا به زبان فارسى نیز ترجمه شدند. در این دو جلد چگونگى این فاجعه و نتایج کار هیئت تحقیقى که بدین منظور تشکیل شده بود به تقصیل بیان شده است، کسانى که مایل باشند از جزئیات مربوط به این رویداد مطلع باشند میتوانند به این دو جلد کتاب مراجعه کنند. باوجود ابعاد به غایت هولناکى که این فاجعه داشت، به خاطر اجتناب از درگیرى، ما، رهبرى کومه‌له‌ی آن دوره، دست به اقدام متقابل نزدیم با وجود این که قادر به انجام آن بودیم، بلکه از رهبرى حزب دمکرات خواستیم که این جنایت کاملا آشکار را محکوم کند و مسببین آن را نیز مجازات کند تا از جنگ دیگرى اجتناب شود و ضایعات و خسارات دیگرى دامن این دو تشکیلات را نگیرد. بدین منظور هیئت تحقیقى مرکب از ابراهیم جلال و جمیل هه‌ورامى از اتحادیه میهنى کردستان و مصطفى شلماشى و ماموستا گوران (حسن ایوب زاده) از حزب دمکرات و فاتح شیخ الاسلامى و فاروق بابامیرى از کومه‌له براى بررسى این جنایت تشکیل گردید. نتیجه کار این هیئت تحقیق همان طور که پیشتر گفتم در دو مجلد، “فاجعه اورامان” یک و دو، چاپ شده است. رهبرى حزب دمکرات که خود طرح این جنگ را براى شروع جنگ سراسرى خود با کومه‌له از قبل ‌ریخته بود، در جریان لحظه به لحظه‌ی آن قرار داشت. حکیم رضائى عضو کمیته مرکزى حزب دمکرات و مسئول کمیته ناحیه اورامان این حزب در جواب به سوالات هیئت تحقیق میگوید که دفتر سیاسى حزب دمکرات لحظه به لحظه در جریان این جنگ قرار داشت، در این مورد به فاجعه‌ی اورامان جلد دوم، نوار پیاده شده اظهارات حکیم رضائى مراجعه کنید). حزب دمکرات حتى خود را براى گسترش آن در دیگر نقاط کردستان ایران نیز آماده کرده بود. حزب دمکرات با وجود نتایج گزارش هیئت تحقیق از این واقعه حاضر به محکوم کردن این جنایت که در آن پیشمرگان حزب دمکرات ١٠ انسان اسیر را تیرباران کرده بودند، نشد. دفتر سیاسى حزب دمکرات به جاى محکوم کردن این جنایت آشکار با پرده پوشى آن به شیوه‌ی حزب دمکرات، صدور فرمان آن را از جانب خود ثابت کرد. حزب دمکرات از سویى با راه انداختن ماشین دروغ و جعل خود در باره حوادث اورامانات و از سویى دیگر با ایجاد فضاى رعب و وحشت در میان مردم اورامان تمام کوشش خود را براى پرده پوشى این جنایت هولناک و جلوگیرى از رسیدن حقایق به هیئت تحقیق به کار برد. سناریو سازى مسئولان حزب دمکرات در اورامان به قدرى ناشیانه بود که حتى خود آنان را نیز قانع نمیکرد چه رسد به اعضاى هیئت تحقیق. با خوددارى رهبرى حزب دمکرات از محکوم کردن این جنایت آشکار، حزب دمکرات راهى براى کومه‌له جز دست زدن به اقدام متقابل باقى نگذاشت. حزب دمکرات ماشین جنگى خود را علیه کمونیسم در کردستان ایران که کومه‌له‌ی آن دوره آن را نمایندگى میکرد به حرکت درآورده بود، ضربه‌ی اول را در اورامان وارد کرده بود، زدن ضربه‌ی دوم حزب دمکرات هم قطعى بود، در صورت سکوت کومه‌له و امتناع کومه‌له از تعرض متقابل ضربات بعدى بسیار زیانبارتر براى کومه‌له تمام میشد. رهبرى اى که حاضر نبود اعدام آشکار اسراى کومه‌له را محکوم کند، خود را براى دست زدن به جنایات هولناک ترى آماده کرده بود. نیروهاى حزب دمکرات در اورامان حتى به شیوه‌ی جمهورى اسلامى از دفن کردن پیشمرگان کومه‌له در قبرستان عمومى تحت این عنوان که کمونیستها را نباید در قبرستان عمومى دفن کرد جلوگیرى میکنند که با اعتراض مردم روبرو میشوند. بنابراین سوالى که در مقابل ما قرار داشت این بود که چه باید کرد و رهبرى کومه‌له باید چه عکس العملى را از خود نشان دهد، اکنون که رهبرى حزب دمکرات از محکومیت این جنایت کاملا آشکار خوددارى میکرد؟ ما به هیچ وجه خواهان تلافى و درگیرى نبودیم، آن هم نه از سر ضعف و عدم توانائى در دست زدن به تعرض متقابل، بلکه از سر احساس مسئولیت در مقابل مبارزه مردم کردستان ایران علیه جمهورى اسلامى، گسترش درگیرى جدیدى میان حزب دمکرات و کومه‌له را به ضرر این مبارزه و به نفع جمهورى اسلامى میدانستیم. ما نه تنها این بلکه تحمیل هر نوع درگیرى حزب دمکرات به نیروهاى کومه‌له را اقدامى در جهت منافع جمهورى اسلامى و تضعیف مبارزه مردم کردستان علیه رژیم اسلامى میدانستیم و جواب متقابل ما هم که حزب دمکرات ما را ناچار به آن میکرد در حدى بود که حزب دمکرات را سر جاى خود بنشاند. آنچه که روشن بود، این بود که پیشمرگان حزب دمکرات به نیروهاى کومه‌له در “اورامان” حمله کرده بودند، مقرهاى ما را به آر پى‌جى بسته و چادر بیمارستان ما را آتش زده بودند، سه تن از رفقاى ما را کشته و ١٠ نفر از رفقاى ما را اسیر و تیرباران کرده بودند. مردم محل که جرات میکردند این جنایت آشکار را افشاء میکردند، گزارش هیئت تحقیق هم این را مدلل میکرد. باوجود این ما گفتیم اگر رهبرى حزب دمکرات واقعا حاضر شود این فاجعه را محکوم کند و مسببین این جنایت را دادگاهى و مجازات کند، ما از حق خود، یعنی دست زدن به تعرض متقابل، صرفنظر مى کنیم و تفوق سیاسى خود را در جامعه بر حزب دمکرات ثابت مى کنیم. اما خوددارى رهبرى حزب دمکرات از محکوم کردن این جنایت هولناک دقیقا نشان داد که رهبرى حزب دمکرات نه تنها خیال آشتى و صلح بلکه حتى خیال رفع تشنج با کومه‌له‌ی آن دوره را نیز نداشت. هدف حزب دمکرات به تمکین واداشتن و تحدید فعالیت کمونیستى کومه‌له بود، به زعم خود آن را شروع و براى ادامه آن نیز خود را آماده کرده بود. در نتیجه امتناع ما از دست زدن به تعرض متقابل نه تنها کمکى به کاهش جنگ افروزى حزب دمکرات علیه کومه‌له نمیکرد، بلکه رهبرى این حزب را که حتى حاضر نبود این فاجعه را محکوم کند در ادامه‌ی تحمیل فجایع بیشترى به کومه‌له‌ی آن دوره جرى تر میکرد. رهبرى حزب دمکرات راهى جز تعرض متقابل براى ما، رهبرى کومه‌له در آن دوره، باقى نگذاشته بود. ما همه‌ی تلاش سیاسى خود به کار بستیم که مانع این درگیرى شویم، رهبرى حزب دمکرات که آن را شروع کرده بود، حاضر به متوقف کردن آن نبود. ناچار راه تعرض متقابل را در پیش گرفتیم. پاسخ متقابل ما در ۶ بهمن ماه سال ۶٣ به جنگى که حزب دمکرات علیه ما شروع کرده بود، در “اورامان” یعنى جایى که نیروهاى حزب دمکرات حمله خود را شروع کرده بودند، داده شد. همانطور که پیش بینى میکردیم، حزب دمکرات به جاى مذاکره و آتش بس، جنگ سراسرى خود را که با حمله نیروهاى خود به نیروهاى کومه‌له در ٢۵ آبانماه سال ۶٣ شروع کرده بود، با بسیج نیرو و عربده کشى معمول رهبرى حزب دمکرات ادامه داد. جنگ سراسرى حزب دمکرات علیه کومه‌له عملا از سال ۶٣ تا سال ۶٧ طول کشید، و به قیمت از دست دادن جان عده‌ی زیادى از رفقاى فداکار و رزمنده و کمونیست کومه‌له‌ی آن دوره که در راه آزادى و سوسیالیسم جنگیدند، تمام شد. عده زیادى از نیروهاى حزب دمکرات نیز قربانى سیاست ضد کمونیستى و ضد کارگرى و خشک مغزى رهبرى حزب دمکرات شدند. این جنگ در سال ۶٧ با اعلام آتش بس یک جانبه از جانب کومه‌له عملا به پایان رسید، هرچند تا مدتى بعد از آن نیز حالت جنگى به علت خوددارى رهبرى حزب دمکرات از اعلام آتش بس، برقرار بود و رهبرى حزب دمکرات به خیال خود آن را پایانیافته تلقى نمیکرد. بى افقى ناسیونالیسم کُرد در این دوره و ناکامى حزب دمکرات در جنگ علیه کومه‌له‌ی آن دوره به اختلافات درونى آن دامن زد و سرانجام آن را منشعب کرد. جالب این بود که دفتر سیاسى وقت حزب دمکرات تلاشهاى سازمانهاى سیاسى اپوزیسیون ایران در کردستان عراق حتى دوستان خود حزب دمکرات از قبیل راه کارگر و اقلیت را براى خاموش کردن این جنگ و اعلام آتش بس از جانب حزب دمکرات، بدون جواب میگذاشت و همچنان سرسختانه به سیاست جنگ طلبانه‌ی خود علیه کومه‌له ادامه میداد، در خرداد ماه سال ۶۶ شش جریان سیاسى، دفتر شیخ عزالدین حسینى، چریکهاى فدائى خلق ایران، چریکهاى فدائى خلق ایران (ارتش رهائیبخش خلقهاى ایران)، سازمان چریکهاى فدائى خلق ایران، دفتر سیاسى سازمان کارگران انقلابى ایران (راه کارگر) و کومه‌له یکسانى در قطع نامه‌ی مشترکى اعلام آمادگى کردند که براى برقرارى آتش بس میان حزب دمکرات و کومه‌له فعالانه شرکت میکنند. در این قطع نامه آمده بود ... که ما نیروهاى سیاسى امضاء کننده زیر (شش جریان نام برده) از دو طرف درگیر موکدا میخواهیم:  

١- جنگ را فورا قطع نمایند.
٢- اختلافات خود را به طریق سیاسى حل و فصل کنند.
٣- به آزادى تبلیغ و ترویج و حق فعالیت سیاسى- نظامى متعهد شوند.
(امضاء شش جریان سیاسى نامبرده در زیر آن آمده است)١۶، منبع (شش جریان سیاسى و درگیرهاى کومه‌له با حزب دمکرات، انتشارات و تبلیغات حزب دمکرات، سال ۶۶، اوت ١٩٨٧).

از میان این شش جریان سیاسى کمیسیون منتخبى مرکب از: چریکهاى فدائى خلق ایران، سازمان چریکهاى فدائى خلق ایران و سازمان کارگران انقلابى ایران (راه کارگر) انتخاب شد. این کمیسیون در نامه اى در به تاریخ ٢۴ تیرماه ۶۶ براى رهبرى حزب دمکرات و کومه‌له از آنان میخواهند که براى بحث حول قطع نامه پیشنهادى این شش جریان سیاسى با کمیسیون منتخب ملاقات کنند. کومه‌له در ٣٠ خرداد ماه سال ۶۶ به پیشنهاد این کمیسیون جواب مثبت میدهد و اعلام آمادگى میکند. حزب دمکرات به بهانه ی مشغله زیاد از آن سر باز میزند. حزب دمکرات در نوشته اى که در همین جزوه چاپ شده است میگوید این سه شرط شرطهاى کومه‌له است و وى آن را قبول ندارد. دفتر سیاسى حزب دمکرات در نامه‌اى شرطهاى خود را براى قبول آتش بس با کومه‌له که گویا آن را تخفیف داده بود، براى این کمیسیون میفرستد. حزب دمکرات در نامه‌ی خود، پیشنهادات! خود را براى پایان دادن به درگیریهاى مسلحانه با کومه‌له چنین مطرح میکند:

حزب دمکرات و کومه‌له میپذیرند که:
١- جنبش کردستان یک جنبش اصیل انقلابى است و حزب دمکرات و کومه‌له هرکدام به تناسب نیروى خود در آن شرکت دارند. ٢- حاکمیت و اجرائیات در کردستان باید بیانگر اراده اکثریت مردم کردستان باشد. حزب دمکرات مطابق معیارهاى پیشنهادى (تعداد شهدا، تعداد پیشمرگان، مراجعه به انتخابات گذشته، وضعیت مناطق تحت نفوذ) نماینده اکثریت مردم کردستان است و به همین جهت تا هنگامی که مردم کردستان در آینده آزادانه طور دیگر تصمیم نگیرند حاکمیت و اجرائیات به عهده‌ی حزب دمکرات کردستان ایران خواهد بود.

اعمال حاکمیت شامل موارد زیر میگردد:
الف- رسیدگى به کلیه اختلافاتى که در میان هموطنان بروز میکند و براى حل آن به نیروى پیشمرگ و ارگانهاى انقلابى کردستان مراجعه میشود. حل و فصل همه مسائلى که در شرایط عادى رسیدگى به آن در صلاحیت ارگانهاى دولتى است.
ب- تعقیب و محاکمه و مجازات مجرمین قضائى، جنائى و سیاسى به استثناى اسراى جنگ.
ج- وضع و اجراى قوانین به منظور اداره‌ی امور مناطق کردستان.
د- اخذ گمرکات و عوارض و مالیات و کلیه‌ی وجوهی که از دارائیهاى مردم وصول میشود به جز حق عضویت اعضاى سازمانهاى سیاسى و کمکهاى داوطلبانه هموطنان به هریک از سازمانهاى سیاسى.
٣- پس از حصول توافق در مورد نحوه‌ی اداره‌ی اجرائى و قوانین جارى و همچنین در مورد نسبت نیروها، مى توان کومه‌له را هم در حاکمیت شرکت داد و هم از درآمد حاصله از کمرگ و عوارض و مالیات و غیره متناسب با حجم این شرکت برخوردار نمود.
۴- پس از حصول توافق در مورد آتش بس در جریان مذاکره مبانى هماهنگى و همکارى نظامى حزب دمکرات و کومه‌له به منظور مقابله با نیروهاى مسلح رژیم خمینى با موافقت طرفین تنظیم میگردد. همان منبع

کمیسیون در نامه اى که متوجه زیادى بودن شروط حزب دمکرات به کومه‌له‌ی آن دوره میشود، طى نامه اى در تاریخ ٣ مرداد ماه ۶۶ به دفتر سیاسى حزب دمکرات مینویسد که پیشنهادات حزب دمکرات را صرفا جهت اطلاع براى رهبرى کومه‌له آن دوره میفرستد. همان منبع.

حزب دمکرات اینجا البته “شروط” (پیشنهادات!) خود را نسبت به شروط قبلى حزب دمکرات در گرماگرم جنگ آن موقع که حزب دمکرات خواب پیروزى بر کومه‌له را میدید و از رادیوى خود به شیوه لمپن مابانه‌ی خود عربده میکشید که “شه‌ق ده‌زانى قوناخ له کوى‌یه” (زور مسیر را تعیین خواهد کرد) و میخواست با زور چماق سند “انقلابى” بودن خود را از کومه‌له‌ی آن دوره بگیرد ظاهرا با آشکار شدن درجه اى از تناسب قوا تا حدودى تخفیف داده بود. اوایل، جنگ جنگ تا پیروزى شعار بى پرده حزب دمکرات بود. وقتى در میدان نبرد کارى از پیش نبرد، شروط خود را پشنهاد کرد تا بتواند سیاست جنگ طلبانه خود را هم چنان ادامه دهد. چکیده‌ی شروط اولیه‌ی حزب دمکرات براى آتش بس از این قرار بودند: ١- کومه‌له اعلام کند که حزب دمکرات را بعنوان یک حزب اصیل انقلابى به رسمیت میشناسد. ٢- کومه‌له در نزد سازمانهاى سیاسى موجود در کردستان تعهد بسپارد که رویداد ۶ بهمن را در هیچ جائى تکرار نخواهد کرد. ٣- کومه‌له بپذیرد که خودش نماینده اقلیت کوچکى است و باید از اراده اکثریت - یعنى حزب دمکرات - تبعیت کند. کردستان شماره ١٠٣.

در مقابل، پیشنهادات کومه‌له‌ی آن دوره براى آتش بس اینها بودند : الف- طرفین آزادى فعالیت سیاسى را به طور کامل به رسیمت بشناسند و در عمل مراعات کنند. ب- طرفین متعهد شوند که در قبال اختلافات سیاسى فى مابین به اسلحه متوسل نمیشوند و به این ترتیب از درگیرى مسلحانه با یکدیگر خوددارى میورزند. ج- طرفین حق توده هاى مردم و آحاد جامعه را براى این که آزادانه و بنا به اراده ی خود راه سیاسى و حزب سیاسى خود را انتخاب کنند به رسمیت بشناسند و تعهد کنند که در این رابطه بزور متوسل نخواهند شد. نه تنها اینها که شروط جدید رهبرى حزب دمکرات نیز به اندازه‌ی کافى گویاى این بود که هدف حزب دمکرات از این جنگ علیه فعالیت کومه‌له، سلب استقلال سیاسى از طبقه کارگر کردستان، به تمکین واداشتن کومه‌له و از این طریق تبدیل کردن کومه‌له به تشکیلاتى زیر دست حزب دمکرات آن طور که حزب دمکرات دلش میخواست، بود. رهبرى حزب دمکرات آن قدر کوته بین و در عین حال از خود راضى بود که حاضر نبود تناسب قواى واقعى موجود میان حزب دمکرات و کومه‌له را به رسمیت بشناسد. 

رهبرى کومه‌له‌ی آن دوره خواهان اعلام آتش بس فورى و قطع جنگ و گفتگو با رهبرى حزب دمکرات بود. ما براى حصول آن هم اقدام کردیم و بارها آمادگى خود را براى قطع فورى جنگ و مذاکره با رهبرى حزب دمکرات اعلام کردیم. حتى مردمى را که از شهرها و روستاى مختلف کردستان ایران طومار جمع کرده و خواهان قطع فورى این جنگ بودند به ادامه کار خود تشویق میکردیم، نه به این خاطر که توانائى ادامه جنگ را نداشتیم، بلکه به این خاطر که ادامه آن را به نفع جمهورى اسلامى و به قیمت تحمیل تلفات و ضایعات بیشترى براى طرفین درگیر میدانستیم. رهبرى حزب دمکرات اما علیرغم ناکامى در این جنگ حاضر نبود که آن را پایان دهد. آنتى کمونیسم شدید رهبرى حزب دمکرات باعث شده بود که رهبرى حزب دمکرات نه تنها واقعیتهاى جامعه کردستان ایران را قبول نکند و سرسختانه در مقابل آن بایستد، بلکه هر نوع تلاش ما، رهبرى کومه‌له ی آن دوره، را نیز حمل بر ضعف ما میکرد و غرور احمقانه خود را با آن باد میزد. همان طور که میدانید “شروط” حزب دمکرات که در آن سیاسى بودن نیز از نظر حزب دمکرات جرم محسوب میشد، نه تنها آن دوره روى کاغذ ماند بلکه اکنون روى کاغذ نیز لکه ننگى است بر پیشانى حزب دمکرات. در این رویدادها بقایاى چپ سنتى از راه کارگر گرفته تا اقلیت عملا در کنار حزب دمکرات بودند، در مواردى حتى نقش سخنگوى بورژوازى کُرد را عهده دار میشدند. مثل روز روشن بود که حمایت چپ سنتى از حزب دمکرات و به ویژه انکار سرمایه دارى بودن جامعه‌ی کردستان ایران از طرف چپ لیبرال، وحدت کمونیستى که در آن دوره موجود بود، و از طرف حزب دمکرات، نعل وارونه تئوریکى بود براى دربردن حزب دمکرات و ناسیونالیسم کُرد از زیر تیغ انتقاد کارگرى و کمونیستى.

در درون کومه‌له در مورد جنگ سراسرى حزب دمکرات علیه کومه‌له مباحث متعددى صورت گرفت و اسنادى نیز در همین رابطه نوشته شدند. در مجموع کومه‌له سیاست انقلابى و مسئولانه‌اى داشت، در عین حال در برخورد به این جنگ نظرات مختلف هم شکل گرفت از جمله آن زمان، دو سند وجود داشت یکى سند ارزیابى کمیته مرکزى کومه‌له و دیگرى قطعنامه‌ی کمیته مرکزى کومه‌له‌ی آن دوره در مورد جنگ حزب دمکرات علیه کومه‌له. آن موقع مشخصا عبداله مهتدى و عموما اعضاى کمیته مرکزى کومه‌له‌ی آن دوره مطابق سند ارزیابى فکر میکردند و معتقد بودند که جنگ سراسرى حزب دمکرات علیه کومه‌له جنگى بود بر سر هژمونى و تامین رهبرى خود در “جنبش کردستان”. تبینى تماما ناسیونالیستى به عنوان مبناى این جنگ. در این تبیین کردستان ایران به طور استراتژیک بین دو حزب یک جنبش تقسیم میشد که مبارزه براى تامین هژمونى و رهبرى بر این جنبش بین این دو حزب الزامى و حال به درگیرى نظامى بر سر آن کشیده شده بود. این تز به درست مورد نقد منصور حکمت قرار گرفت و به تز دو حزب در یک جنبش در میان ما پایان داد و ماهیت جنگ حزب دمکرات علیه کومه‌له‌ی آن دوره را به درست و سرجاى خود توضیح داد. علت درگیرى حزب دمکرات با کومه‌له‌ی آن دوره، در واقع جدال بر سر کسب هژمونى در یک جنبش واحد ملى نبود، بلکه تقابل طبقات و جنبشهاى مختلف طبقاتى بود. یکى جنبش ملى کُرد که رهبرى آن با بورژوازى و حزب مربوطه، حزب دمکرات، با صندلى و سنت خود، دیگرى جنبش کمونیستى طبقه کارگر با سازمان سیاسى آن کومه‌له و اهداف و آرمانهاى طبقاتى خود. جنگ حزب دمکرات علیه کومه‌له به خاطر تسویه حساب با این نیرو و سازمان سیاسى این طبقه و این جنبش بود، نه تامین هژمونى خود بر جنبش ملى کُرد، که همیشه و فى الحال براى او تامین بوده و هست.

با توجه به این که سازمان زحمتکشان این اواخر رسما در باره‌ی ماهیت جنگ حزب دمکرات با کومه له، دست به جعل میزند ، و با منتسب کردن شروع جنگ به کمونیستهاى “فارس” و شخص منصور حکمت، آغاز جنگ توسط این حزب و جنگ و جنایت آن دوره‌ی حزب دمکرات علیه کومه‌له‌ی وقت را پرده پوشى میکند، به این هدف که نفرت علیه کمونیسم را دامن بزند و در ضمن به دریوزگى در محضر و بارگاه حزب دمکرات برود، و متاسفانه این وارونه کردن رذیلانه‌ی حقایق توسط امثال عبدالله مهتدى با سکوت سازمان کومه‌له روبرو میشود، من خواننده را به گوشه هائى از نظرات عبداله مهتدى در آن دوره در این مورد جلب مى کنم: عبداله مهتدى در کمونیست هاى شماره ١۵، مورخ ٣٠ آذر ماه ۶٣ در مورد مضمون و محتوایى که جنبش ملى در کردستان به زعم او باید به خود بگیرد چنین مى نویسد: ” ...حزب دمکرات خواهان هرچه بیشتر محدود کردن و دم بریده کردن این جنبش، هرس کردن جنبه هاى انقلابى و دمکراتیک آن و تبدیل آن به جنبشى با محتواى لیبرالى، جنبشى که متضمن هیچ گونه تغییر واقعى در زندگى توده ها و مناسبات اجتماعى موجود نیست بلکه وضع موجود را با حداکثر تغییرات جزئى حفظ میکند…” همانجا. عبداله مهتدى شرط پیشروى “جنبش ملى” را در سوار کردن سیاستها و رهبرى کمونیستها بر آن میداند. به این دلیل بارها به مواردى از این دست که حزب دمکرات خود ترمزى بر سر راه جنبش کردستان (جنبش ملى کُرد) است اشاره میکند. مى نویسد: ” .. حزب دمکرات تکیه گاه و نقطه قوت جنبش کردستان نیست، بلکه نقطه ضعف آن است، حزب دمکرات نقطه امید جنبش نیست، بلکه محل تولید خطر براى آن است..” همانجا. یا در جاى دیگرى در ادامه‌ی این خط جنبش ملى را ایده آلیزه میکند و مینویسد: ” .. حزب دمکرات نه حزب جنبش ملى بلکه حزب بورژوازى در جنبش ملى است، مدتهاست که دیگر جنبش انقلابى بر حزب دمکرات سنگینى میکند...” از نظر عبداله مهتدى جنگ ما و حزب دمکرات بر سر تامین هژمونى در “جنبش کردستان” بود که در این صورت و با این تحلیل مى بایست تا از میدان به درکردن یکى توسط دیگرى ادامه مییافت. این را میتوان به روشنى در سرتاسر نوشته‌های عبداله مهتدى در نشریه‌های کمونیست شماره هاى ١٩ و ٢٠، سال ۶۴ مشاهده کرد. مى نویسد: “جنگ حزب دمکرات علیه ما ادامه‌ی ناگزیر سازشکارى و خیانت پیشگى وى در قبال انقلاب در کردستان است، …در مقابل، جنگ ما سازمان کردستان حزب در مقابل این نیروى بورژوائى لجام گسیخته، جنگى است به منظور حفظ و بسط جنبش انقلابى کردستان … یا ” ... امروزه دفاع از جنبش کردستان … فقط یک معنى میتواند داشته باشد و آن هم حمایت از رهبرى پرولترى این جنبش و موضعگیرى علیه رهبرى بورژوائى آن تواما میباشد. بورژوازى (کُرد) صلاحیت، توان و تمایل خود را به پیروزى انقلاب رهائیبخش کردستان نه فقط در وجه تاریخى آن بلکه به معناى سیاسى، عملى و مبرم آن نیز از دست داده است، رهبرى حزب دمکرات بر این جنبش تنها میتواند به انفعال و دلسردى توده ها، زائل شدن مضمون دمکراتیک و انقلابى آن، مسخ و به سازش کشیده شدن و سرانجام شکست جنبش کردستان منجر شود. اینها واقعیت بحثها و جدالهاى آن دوره در مورد جنگ حزب دمکرات علیه کومه‌له را درون رهبرى کومه‌له‌ی آن دوره منعکس میکند. خوشبختانه اسناد و همان طور که در بالا مثالها و حتى روز شمار آن را نیز آورده ام، جعل و قلب آن واقعیات نیز فقط باعث بى آبرویى اینها و تنفر و انزجار مردم و کسانى که از نزدیک شاهد آن رویدادها بوده اند، از آنان میگردد. 

در مقابل، منصور حکمت با سند ارزیابى و بویژه نگرش عبداله مهتدى و بعضى از اعضاء کمیته مرکزى کومه‌له‌ی آن دوره که جنگ سراسرى حزب دمکرات علیه کومه‌له را جنگى بر سر رهبرى و هژمونى بر “جنبش کردستان” میدانستند کاملا مخالف بود. منصور حکمت معتقد بود که جا دادن کومه‌له و حزب دمکرات در “جنبش کردستان” راست روى و امتیاز دادن به حزب دمکرات و قبول ضمنى همان شروطى میشد که حزب دمکرات به زور اسلحه آن را از کومه‌له میخواست و در عمل چپ روى نظامى به دنبال میاورد. در واقع هم به دلیل اشغال نظامى کردستان توسط جمهورى اسلامى نه جائى براى حاکمیت و به قول حزب دمکرات “اجرائیات” باقى مانده بود و نه جنبش اعتراضى آن چنان رو به اعتلائى بود که مساله‌ی انتخاب این یا آن آلترناتیو معین را به مساله‌ی فورى روز تبدیل کرده باشد که جنگ بر سر هژمونى بر آن را اجتناب ناپذیر و یا در دستور کار قرار داده باشد. منصور حکمت میگفت اگر جنگ حزب دمکرات علیه کومه‌له بر سر رهبرى و هژمونى در “جنبش کردستان” مى بود، در این صورت این جنگ مى بایست تا پیروزى و یا شکست یکى در مقابل دیگرى ادامه پیدا میکرد و این افقى براى پایان دادن به جنگ پیش پاى پیشمرگ و تشکیلات کومه‌له نمیگذاشت. او معتقد بود این نگرش شرایط ختم جنگ را نمى شناسد و شرایط پیروزى را تشخیص نمى دهد. میگفت جنگ حزب دمکرات علیه فعالیت و پراتیک کمونیستی است که کومه‌له‌ی آن دوره آن را نمایندگى میکرد و به هر درجه که ما مزاحمت حزب دمکرات را کم کرده باشیم به همان درجه به تناسب قواى معینى براى خاتمه دادن به این جنگ از جانب خود نزدیک تر شده ایم. به این دلیل در پلنوم قبل از کنگره ششم کومه‌له در سال ۶٧، منصور حکمت پیشنهاد کرد که کومه‌له یک جانبه اعلام آتش بس کند. این پیشنهاد با مخالفت و شک و تردید و این که اگر کومه‌له اعلام آتش بس کند و نیروى پیشمرگ حزب دمکرات به نیروهاى ما حمله کند چه پیش خواهد آمد، روبرو شد؟ عبداله مهتدى، جواد مشکى و صلاح مازوجى ممتنع بودند، ابراهیم علیزاده، شعیب زکریائى و من و یکى دو نفر دیگر از کمیته مرکزى کومه‌له موافق بودیم. منصور حکمت استدلال میکرد که جنگ حزب دمکرات علیه کومه‌له جنگى بود علیه ممانعت از تبلیغ کمونیسم، حال که آن چنان تناسب قوائى بین ما و حزب دمکرات ایجاد شده بود که نیروى نظامى حزب دمکرات دیگر نمى توانست مانع فعالیت کمونیستى ما شود، دلیلى نداشت که ما از اعلام آتش یک جانبه و پایان این جنگ از جانب خود تردید نشان دهیم. میگفت اعلام آتش بس یک جانبه از جانب کومه‌له در واقع اعلام پیروزى “دوفاکتوئى” است که در آن از نظر ما دیگر توان نظامى حزب دمکرات قدرت این که جنگ علیه کومه‌له را به محور فعالیت ما تبدیل کند، ندارد و اعلام آتش بس یک جانبه بر اعتبار کومه‌له و اعتماد بنفس آن در جامعه و در میان مردم میافزاید و در عین حال فعالیت بخشهایی از تشکیلات کومه‌له را از حالت جنگى در آورده و روتین خواهد کرد. در کنگره ششم قطع نامه مربوط به اعلام آتش بس یک جانبه کومه‌له نوشته منصور حکمت تصویب و بعد از اتمام کنگره از رادیو اعلام شد.

رهبرى حزب دمکرات به جاى پیروى از کومه‌له و اعلام آتش بس بازهم بر طبل جنگ کوبید که غیر از آبروریزى سیاسى نتیجه اى برایش ببار نیاورد. هم زمان جنگ دیگرى را با جناح دیگرى که از حزب دمکرات منشعب شده بود، آغاز کرد. حزب دمکرات با یکى دو حمله‌ی دیگر به پیشمرگان کومه‌له تلاش کرد که نشان دهد آتش بس یک جانبه کومه‌له را بى اعتبار خواهد کرد، لیکن معلوم بود دیگر آخرین نفسها را میکشد و رمق ادامه‌ی جنگ را به ویژه با بحران سیاسى اى که آن را فراگرفته بود، ندارد. معنى پیروزى از نظر ما هم تاکید مجددى بود بر این که کمونیسم در کردستان ایران مستقل است، فعالیت آن آزاد است و کسى نمى تواند از تشکل و سازمانیابى آن جلوگیرى کند. این از نظر ما تامین شده بود. مزاحمتهای حزب دمکرات نیز رفع شده بود، در نتیجه به پیشنهاد منصور حکمت یک جانبه به جنگ پایان دادیم و آن را اعلام کردیم.

سند آتش بس کومه‌له ‌با حزب دمکرات توسط منصور حکمت نوشته شد و به تصویب کمیته مرکزى کومه‌له رسید که در زیر توجه تان را به آن جلب مى کنم:

اطلاعیه کمیته مرکزى کومه‌له در باره موقعیت کنونى حزب دمکرات و ختم درگیرى جنگ داخلى در کردستان

کارگران و زحمتکشان!
مردم مبارز کردستان!
بحران سیاسى و بن بست عملى حزب دموکرات آن را به انشعاب کشانید. اینک سردرگمى و پریشانى تمام پیکر بخشهاى مختلف این جریان را در بر گرفته است. مناقشات و افشاگریهاى متقابل جناحها و گروهبندیهاى حزب با صراحت تکان دهنده‌اى موقعیت و سیماى سیاسى امروز حزب دموکرات را در برابر مردم تصویر میکند. اکنون دیگر عمق انحطاط، بى افقى و ناتوانى سیاسى حزب دمکرات بیش از هر زمان آشکار شده است.

اما بر خلاف آنچه طرفین این منازعه ادعا میکنند، وضعیت کنونى و بحران عمیق حزب دمکرات رویدادى ابتدا به ساکن نیست که در آخرین کنگره حزب و صرفا در نتیجه مقام‌طلبى یکى و باند بازى دیگرى، استبداد منشى یکى و بى‌اصولى دیگرى و نظایر آن به وقوع پیوسته باشد. سرنوشت احزاب و نیروهاى سیاسى قبل از هر چیز تابعى از موقعیت عینى آنان در صحنه مبارزه طبقات در جامعه است. بحران و بن‌بست حزب دموکرات اساسا انعکاسى از این واقعیت است که کارگر و زحمتکش کُرد، با خواستها و مطالبات خود، با پرچم خود، با سازمان و حزب خود پا به میدان گذاشته و به نیروى محرکه جنبش در کردستان تبدیل شده است. بحران حزب دموکرات انعکاس این واقعیت است که در متن مناسبات سرمایه‌دارى طبقه کارگر آن چنان وزن اجتماعى و سیاسى یافته است که دیگر میتواند محور همه تحولات اجتماعى قرار بگیرد. عقب ماندگیهاى سنتى و خرافات و تعصبات ارتجاعى در برابر ظهور و رشد این طبقه پیشرو رنگ میبازند و تمام آن احزاب و جریاناتى که موجودیت خود را به چنین عقب ماندگیهایى متکى کرده‌اند به اضمحلال و انزوا کشیده میشوند. سیر رشد آگاهى سیاسى توده‌هاى کارگر و زحمتکش و مطرح شدن شعارها و مطالبات دموکراتیک و سوسیالیستى طبقه کارگر در کردستان در عین حال سیر نزول و انزواى این حزب بوده است. حزب دموکرات به عنوان جریانى که دیگر به گذشته‌ی جامعه‌ی کردستان تعلق دارد، به عنوان جریانى که نه قادر به درک مسائل نو جنبش و جامعه بود و نه یاراى ارائه پاسخ و راه حلى در قبال این مسائل داشت به انزوا و بحران کشیده شد.

حزب دمکرات واقعیت تغییریافته‌ی جامعه‌ی کردستان را انکار کرد و در برابر آن قد علم کرد. حزب دمکرات نپذیرفت که کردستان امروز کردستان کارگران و زحمتکشان و جنبش امروز جنبش کارگران و زحمتکشان است. حزب دمکرات حتى وجود طبقه کارگر در کردستان را منکر شد و در برابر کارگر و زحمتکش کُرد، خواستها و آرمانهاى او و نهایتا حزب سیاسى او ایستاد و امروز تاوان این کوته نظرى و خشک مغزى خود را میپردازد.

در پاسخ به چنین بن بست و انزواى سیاسى اى بود که حزب دمکرات در ٢۵ آبانماه سال ۶٣ تعرض مسلحانه‌ی سازمان یافته اى را به واحدها و مقرهاى پیشمرگان کومه‌له آغاز کرد. توطئه‌ی مسلحانه‌ی حزب دمکرات علیه کومه‌له تازگى نداشت، اما آنچه که دوره‌ی اخیر را متمایز میساخت این بود که این بار حزب دمکرات به یک جنگ سراسرى و تمام عیار با کومه‌له پاى گذاشته بود. رهبرى حزب دمکرات مى پنداشت که میتواند به نیروى اسلحه روند پیشروى حزب و طبقه پیشرو در کردستان و سیر اضمحلال و انزواى سیاسى خود را کند کند. حزب دمکرات با هدف محدود ساختن دامنه‌ی فعالیت آزادانه‌ی کمونیستى و مرعوب ساختن کارگران و زحمتکشان کردستان به جنگ با کومه‌له دست یازید و طى این مدت علاوه بر بکارگیرى همه ظرفیت نظامى اش علیه کومه‌له، با دست آویز قرار دادن ابزارهائى چون مذهب، ناسیونالیسم تنگ نظر، اخلاقیات عقب مانده نسبت به زنان و غیره کوشید تا بلکه براى تعرضش به کومه‌له پشتوانه‌ی مادى در میان ارتجاع کردستان به وجود بیاورد. اما واقعیات سرسخت تغییریافته‌ی جامعه کردستان و اتکاى کومه‌له به نیروى کارگر و زحمتکش بیدار شده کُرد، هر روز بیشتر بى نتیجه بودن این تلاشها را به رهبران این حزب فهماند. این جنگ و پریشان گوئى و سردرگمى سیاسى و تبلیغى حزب دمکرات در پى آن، این حزب را بیش از پیش در یک تجربه‌ی زنده سیاسى به مردم و بویژه زحمتکشان کردستان شناساند.

ما طى این دوره بارها از حزب دمکرات خواستیم که از خصومت قهرآمیز با کارگر و زحمتکش کُرد و ستیزه جویى مسلحانه با نیرویى که پرچم آرمانهاى کارگرى در کردستان را برافراشته است و در دل زحمتکشان کردستان جاى گرفته است، دست بردارد. ما بارها از حزب دمکرات خواستیم که دمکراسى در کردستان و شرایط فعالیت آزادنه زحمتکشان و نیروها و احزاب سیاسى در آن را محترم بشمارد. ما به حزب دمکرات هشدار دادیم که نمیتوان به زور اسلحه کومه‌له را وادار به سازش بر سر سیاستها و اهداف خود نمود و این تقلا جز لطمه زدن به جنبش خلق کُرد در مقابله اش با جمهورى اسلامى و رسوایى و انزواى سیاسى براى حزب دمکرات حاصلى نخواهد داشت. ناکامى هاى نظامى پى در پى حزب دمکرات در جنگ با کومه‌له و امروز انشعاب و بحران آن، حقانیت پیشن بینى ها و هشدارهاى ما را به ثبوت رسانده است.

کومه‌له در برابر سیاست جنگى و ارتجاعى حزب دمکرات با قاطعیت ایستاد. هدف ما این بود که بى حاصلى این سیاست به حزب دمکرات اثبات شود و شرایطى فراهم گردد که در آن نیروهاى ما بتوانند فارغ از مزاحمت حزب دمکرات، به هدف اساسى خود، یعنى نبرد با رژیم ارتجاعى جمهورى اسلامى معطوف گردند. امروز حزب دمکرات از لحاظ توانائیهاى عملى خود به چنان موقعیتى سوق پیدا کرده است که دیگر قادر به ایجاد مزاحمت جدى بر سر راه فعالیت کومه‌له نیست. لذا از آنجا که هدف ما نه انتقام جویى از حزب دمکرات بلکه رسیدن به شرایطى است که در آن دمکراسى در کردستان براى آگاهگرى و سازمانیابى طبقه کارگر بر قرار بماند و حقوق اولیه مردم زحمتکش و فعالیت آزادانه احزاب و نیروهاى سیاسى مورد تعرض قرار نگیرد، و نیز بنا به مصالح جنبش انقلابى مردم کردستان در مقابله با جمهورى اسلامى، از تاریخ صدور این اطلاعیه از جانب خود با هر دو بخش جریانى که به نام حزب دمکرات کردستان ایران فعالیت میکنند، آتش بس و ختم جنگ اعلام میکنیم.

اضافه میکینم که حزب دمکرات کردستان ایران-رهبرى انقلابى طى اعلامیه اى به سهم خود ختم جنگ با کومه‌له را اعلام کرده است. ما این حرکت را گامى مثبت ارزیابى میکنیم. اعلام ختم جنگ از هر دو طرف این امکان را فراهم میکند تا طرفین مناسبات خود را به طور مسالمت آمیز و در یک فضاى تفاهم و براساس موازین دمکراتیک تنظیم کنند.

سیاست ما مبنى بر اعلام یک جانبه‌ی آتش بس بر مبناى مسئولیت کومه‌له در قبال جنبش انقلابى مردم کردستان و در نظرگرفتن مصالح مبازره سراسرى علیه جمهورى اسلامى اتخاذ گردیده است. ما اعلام میکنیم مادام که هر جریانى از حزب دمکرات علیه کومه‌له دست به اقدام مسلحانه نزند و به زور اسلحه مانعى بر سر راه سازمانیابى و فعالیت سیاسى کارگران و زحمتکشان کردستان ایجاد نکند، کومه‌له علیه آن دست به اسلحه نخواهد برد. در عین حال از آن بخش حزب دمکرات که تحت نام کنگره هشتم فعالیت میکند و هنوز سیاست تداوم جنگ با کومه‌له را کنار نگذاشته است مى خواهیم که بیش از این در مقابل خواست توده هاى مردم نایستد و ختم جنگ و اصل احترام به دمکراسى را بپذیرد.

کمیته مرکزى سازمان کردستان حزب کمونیست ایران–کومه‌له
٣ اردیبهشت ١٣٦٧

 

اکراین دریچه ای به واقعیت رقابت قطبهای جهانی بورژوازی 

حسین مرادبیگی (حمه سور)

رویدادهای دو هفته گذشته، سناریوهای سیاهی را که رقابت و کشمکش قطبهای جهانی بورژوازی برای بشریت امروز تدارک می بینند، جلو چشم جهانیان گرفت. چراغ سبز اولیه جو بایدن به پوتین برای او نتیجه داد. پوتین با گرفتن آرایش نظامی و تهدید اشغال اکراین که خیال میکرد میتواند از آن  بعنوان اهرمی برای تحمیل خواستهای خود به اکراین و ناتو و اروپای واحد استفاده کند، به طرف مقابل در راه انداختن پروپاگاند وسیع و قریب الوقوع بودن هر لحظه جنگ و انداختن سایه جنگ بر اروپا و حتی بر جهان میدان داد و آنرا برایشان توجیه پذیر کرد. 

پیمان ناتو که موجودیت آن زیر سوال بود، آمریکا علاقه ای به حفظ آن نداشت، جو بایدن با قرارداد سه جانبه، آمریکا، بریتانیا و استرالیا، برای ساختن زیر دریائی های اتمی مورد نیاز استرالیا، شکاف بیشتری را در ناتو ایجاد کرده بود. امانوئل مکرون از بی خاصیتی ناتو و ایجاد نیروی نظامی ویژه اروپای واحد، سخن میگفت، ناگهان در "بورس" قرار گرفت و یک شبه به نیاز "مبرم" دول غرب، تبدیل شد طوریکه اکنون جو بایدن میگوید که حفظ ناتو برای او "مقدس است". نه تنها اکراین که اکنون برسر دوراهی قرارگرفته است، نه تنها فنلاند و نروژ که مرز مشترک با روسیه دارند، بلکه سوئد و دانمارک نیز برای دفع تهدید نظامی روسیه پوتین در آینده، به فکر پیوستن به پیمان ناتو افتاده اند. 

مشکلات عظیم داخلی آمریکا، ناتوانی جو بایدن در حل آن، بریتانیا و نخست وزیر آن، بی اعتبار در داخل و بی اعتبارتر در خارج، با جامعه ای ول شده در مشکلات آن، تحت الشعاع تهدید و پروپاگاند جنگی دو طرف قرار گرفت. مسابقه تسلیحاتی جدیدی را در خود کشورهای اروپائی راه انداخت و فروش تسلیحات نظامی را در مرکز معاملات روز قرار داد، همچنین ناسیونالیسم را در اکراین و در اروپا تقویت کرده است. فراتر از اینها، جوشش اعتراض از پائین طبقه کارگر و دیگر مردم محروم به شکاف عمیق نابرابری طبقاتی که خود را در افزایش فقر، در ناچیز بودن دستمزدها در مقابل فشار گرانی مایحتاج زندگی روزانه و افزایش بسیار بالای قیمت گاز و برق و به کاهش هر روزه سهم این طبقه از تولید کلیه نیازهای جامعه که خود تولید کننده آن است، علیرغم جدال روزانه با ویروس کشنده کرونا، دارد فعلا زیر فضای تهدید و پروپاگاند جنگ و دود باروتی که به مشام میرسد، خفه میشود. اعتراضاتی که طلایه های آن نه تنها در اروپا، بلکه در دیگر کشورهای سرمایه داری نیز دارد پدیدار میشوند. به جای آن، فضای نا امنی، ترس و ابهام و تردید در مورد آینده خود و فرزندانشان را جلو چشمانشان میگیرند. رسانه های دول بورژوای غرب به این فضا دامن میزنند، پوتین نیز نیروی مخرب نظامی خود را به رخ بشریت متمدن میکشد. 

این اتفاق هرچند ظاهرا ناگهانی، اما بدون آمادگی قبلی نبود. محصول تغییراتی است که جهان وارد آن شده است. تشدید رقابت سیاسی - اقتصادی قطبهای بورژوائی و اقمار آنان در سطح جهانی، محلی و منطقه ای و خطراتی که طبقه کارگر و بشریت آزادیخواه با آن روبرو است و اکنون می بینیم که دارد آن را تجربه میکند یکی از این موارد است که بیانیه اوضاع جهانی، مصوب پلنوم ٤٣ حزب، روی آن تاکید کرده است. افول تدریجی آمریکا از تک ابرقدرتی و ناکامی آن در خاورمیانه و خروج افتضاح آمیز آن از افغانستان، این رقابت را تشدید کرده است. انعکاس این رقابت را میتوان روی همه مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی امروز جهان دید، از ویروس کرونا گرفته تا ورزش! ماجراجوئی نظامی پوتین در اروپا به هدف بازگرداندن مرزهای مجاور روسیه زیر سلطه خود، آرایش حمله نظامی وسیع در اطراف اکراین، به گروگان گرفتن زندگی و آینده این مردم بدین هدف و تشویق اولیه همراه با تفاهم جو بایدن به پوتین، عکس العمل ناتو، اروپای واحد و دولت آمریکا را باید در این متن قرار داد و تعریف کرد. 

این خطرات علیه طبقه کارگر و بشریت آزادیخواه را باید جدی گرفت و برای بسیج نیروی این اکثریت عظیم علیه آن، فراخوان داد. این طبقه، این نیرو، چه در روسیه و اکراین و چه در دیگر کشورهای اروپائی و غیره، نه تنها نفعی در کشمکش و تقابل قطبهای بورژوازی، روسیه، ناتو، چین، آمریکا و اقمار محلی و منطقه ای آنان ندارند، بلکه مستقیما علیه آینده خود و فرزندانشان به کار میرود. مشکل طبقه کارگر و دیگر مردم محروم جهان و اکراین، اکنون فقر است، بی کاریست، سطح بسیار پائین دستمزدها و محروم شدن هر روزه آنان از رفاه اجتماعی و تشدید نابرابری های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی توسط دول بورژوائی و سرمایه داران در سراسر جهان است. تهدید نظامی پوتین و پروپاگند جنگی طرف مقابل با دولتی ناتوان و تحت فشار راست افراطی اکراین، بر این خواستهای واقعی و مبرم طبقه کارگر در اکراین نه تنها سرپوش گذاشته است، بلکه آن را نیز تشدید کرده است. 
 
غرب خواهان مدل دمکراسی خود در روسیه نبوده و نیست، این را پوتین نیز میداند. غرب میخواهد روسیه آنچه که هست باشد و منافع سیاسی خود را نیز در این می بیند. قرار نیست دمکراسی غربی هم جایگزین حکومتهای مستبد و سرکوبگر از نوع اسلامی و غیر اسلامی و یا استبداد نظامی ها شود. وجود دیکتاتورها، نظامیان و حکومتهای استبدادی در کنار دمکراسی مدل غرب لازم و ملزوم همدیگرند برای ادامه استثمار طبقه کارگر، مهار این طبقه و تعرض به کارگر و کمونیسم و چپ و آزادیخواهی در سراسر جهان. "دمکراسی پارلمانی" و "دفاع از حقوق بشر" صرفا در خدمت گرفتن امتیازات اقتصادی و سیاسی از این حکومتها و فشار سیاسی بر رقبا بویژه چین و روسیه است. 

پوتین به موقعیت فعلی روسیه راضی نیست. در پی ایجاد حیاط خلوتی است که مطالبه کارگر و کمونیسم و هر خواست چپ و آزادیخواهانه ای را در روسیه و مرزهای همجوار روسیه با تهدید و گسیل نیروی نظامی خود به بهانه "امنیت مرزهای روسیه" سرکوب کند، آنچه که در بلاروس و اخیرا در قزاقستان اتفاق افتاد، و هم پالگی های استبدادی خود را در قدرت نگاهدارد. این هدف را جز با تهدید و لشکرکشی و گذاشتن استخوان لای زخم و راه انداختن جنگ قومی در این کشورها نمیتواند تامین کند. مثال ملداوی است، مثال گرجستان است، مثال اعلام استقلال دو منطقه، هرچند فعلا به هدف تهدید، در اکراین نه توسط مردم آن مناطق، بلکه به وسیله دومای روسیه است!
 
پوتین هم اکنون به بخش زیادی از اهداف خود بویژه با "پیمان همکاری" با کشورهای آسیای مرکزی، دست یافته است. درخواست او برای بازگشتن به معاهده سال ١٩٩٧، شروع سهم خواهی او بعنوان یکی از قدرتهای جهانی، از ناتو، اروپای واحد و دولت آمریکا در اتکاء به این موقعیت و هچنین دیدن اختلافات در ناتو، اروپای واحد و موقعیت جدید آمریکا در جهان و حمایت دولت چین از روسیه است. پوتین به اکراین بعنوان دروازه تحمیل سهم خواهی خود در جهان به ناتو و دول غرب و رسیدن به اهداف خود نگاه میکند. اما عکس العمل دول غرب را در این حد انتظار نداشت یا روی آن کمتر حساب کرده بود. ناگهان طرف مقابل را، بعد از رفت و آمدهائی، نه تنها متحد در مقابل خود دید، بلکه ناتو و دول غرب را جسورتر از قبل با گسیل نیرو و امکانات نظامی به کشورهای شرق عضو ناتو و تحکیم مواضع خود، آنچه که پوتین آن را محاصره کردن روسیه توسط ناتو نام نهاده است، روبرو دید. 
رهبران سیاسی اکراین در سال ٢٠١٤ که منجر به درگیری در شرق اکراین و الحاق کریمه به روسیه توسط پوتین شد، با سحطی نگری و محدودنگری سیاسی خود و تن دادن به فشار بورژوازی راست افراطی اکراین و دویدن به آغوش ناتو، داشتن مرز طولانی خود با روسیه، سرکار آمدن پوتین و روسیه دارای عظیم ترین زرادخانه نظامی و نیروی جنگی، اگر نه در سطح جهان، در اروپا است، نادیده گرفتند و فجایع فعلی را برای مردم اکرین بوجود آوردند. زبان روسی را که جزو زبان دوم در اکرین بود، ممنوع کردند و پروسه اکراینی کردن شرق اکراین را شروع کردند. با این کار، خود را در سر دو راهی ای قرار داده اند. ترس از اشغال اکراین در آینده آنها را به کدام سمت میراند؟ عضویت در ناتو و خریدن ماجراجوئی نظامی پوتین برای خود یا حل مسالمت آمیز اختلافات خود با روسیه پوتین و صرفنظر کردن از آن؟ 

این سوال که آیا جنگ روی خواهد داد یا نه؟ واقعی است، اما جوابش آسان نیست، پیچیدگی مسائل را باید در نظر گرفت. شروع جنگ با اشغال اکراین توسط پوتین یک احتمال است و هنوز هم برطرف نشده است. میتواند محدود به اشغال شرق اکراین و تحریک کردن بخش جدائی خواه آن و اشغال آن منطقه، منجر شود. جنگ هم الزاما اتمی هم نخواهد بود، اما میتواند در سطح محلی و منطقه ای موجی از کشتار و آوارگی و فقر و گرسنگی را موجب شود. میدیای غرب از قول رهبران سیاسی اروپای واحد و ناتو میخوهند چنین به افکار عمومی جهان القاء کنند که هنوز در مورد اهداف پوتین تردید دارند، در حالیکه میدانند که هدف اصلی پوتین، ممنوع کردن اکراین برای همیشه از عضویت در ناتو است. آیا پوتین به اشغال کامل نظامی اکراین که آینده روسیه و پوتین نیز در آن مبهم و تیره است اقدام خواهد کرد، یا به معلق کردن عضویت اکراین در ناتو و توافقاتی با ناتو و اروپای واحد و آمریکا فعلا تن خواهد داد؟ مسیری که محتمل به نظر میرسد. پوتین نیروی نظامی خود را در اطراف اکراین به هدف گرفتن امتیاز بیشتر نگاهمیدارد، طرف غربی او هم از این برای ایجاد فشار بیشتر به پوتین، تحکیم کردن قدرت ناتو در کشورهای عضو در آن و راضی کردن پوتین به راه حل موقت و نیم بندی، سود می برد.

مساله اصلی اما برای طبقه کارگر و رهبران آن از جمله و بویژ کارگران رادیکال - سوسالیست جنبش کمونیسم کارگری درون طبقه کارگر، نه رفتن در کش و قوس تهدیدات و پروپاگاند جنگی طرف مقابل که اساسا به هدف ایجاد رعب و وحشت و ترس از آینده و کشاندن افکار عمومی جهان به این سمت است، بلکه درک خطرات ناشی از رقابت سیاسی و اقتصادی و تهدیدات نظامی قطبهای بورژوازی است که مستقیما علیه طبقه کارگر و آینده دیگر بشریت آزادیخواه عمل میکند. 

هم اکنون جنگهای نیابتی اقمار مختلف قطبهای بورژوازی در خاورمیانه، آفریقا و نقاط دیگر در جریان است و ظاهرا پایان ناپذیر شده است که آوارگی و گرسنگی کشیدن و مرگ و میر و استیصال مردم بیدفاع و بیگناه آن را افکار عمومی جهان روزانه شاهدند. طبقه کارگر، رهبران و کارگران رادیکال سوسیالیست آن نباید سکوت کنند. نباید خود را بی وظیفه کنند. باید جنگ و جنگ طلبی و رقابت اقتصادی و سیاسی قطبهای مختلف بورژوائی را محکوم کنند و علیه آن نیرو بسیج کنند. ضروری است که این صف را متحدانه وارد میدان کرد. طبقه کارگر در روسیه و اکراین نه تنها جنگی با هم ندارند، بلکه سالهای طولانی در کنار هم زندگی کرده و علیه وضع موجود با دولت و بورژوازی این دو کشور مبارزه کرده اند. داشتند خصومت ایجاد شده در شرق اکراین توسط پوتین را ترمیم میکردند، پوتین با علم براین یک سال پیش با تهدید اکراین و تحریک نظامیان روسی زبان شرق اکراین به جنگ، آن را به هم زد.
 
این دوره میتواند و باید به دوره محکوم کردن رقابت و تهدیدات نظامی قطبهای جهانی بورژوازی و گرفتن تفنگها علیه بورژوازی خودی تبدیل شود. این امکان را موقعیت عینی طبقه کارگر در تولید و نتیجتا وزنه سیاسی و اجتماعی مهم این طبقه در این دوره در تقابل با دول بورژوازی و سرمایه داران در سراسر جهان را با شکاف عمیق طبقاتی ای که ایجاد شده است، ممکن کرده است. این وعده و وعید نیست، این واقعیت جهان در دهه سوم قرن بیست و یکم است. در غیاب این آلترناتیو، اوضاع همچنان دست قطبهای بورژوازی و اقمار آنان خواهد ماند. راست افراطی میداندار خواهد شد. می بینیم از قرنطینه ها و واکسن، عوام فریبانه برای نفوذ خود در میان اقشار ناراضی جامعه، استفاده میکند.
 
١٧ فوریه ٢٠٢٢