مصطفی اسدپور: از SAAB تا هفت تپه

جنبش‌های اجتماعی
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

در دهمین سالگرد خصوصی سازی امپراطوری اتوموبیل سازی SAAB: ماه اکتبر سال 2011، شهر Trolhättan در سوئد: زمانیکه امپراطوری اتوموبیل سازی SAAB در میان ولوله سوداگران سرمایه بین المللی به حراج گذاشته شده بود، میخانه ها و مسابقات فوتبال شهر ار فرط مراجعه کارگران جای سوزن انداختن نداشت. SAAB برای کارگران و اکثریت جمعیت کارگری این شهر یک اتوموبیل نبود، تمام زندگی بود، آفتاب از پشت دیوارهای آجری قرمز رنگ "آن جا" بالا می‌آمد و "آن جا" نیز فرو می‌نشست.

شصت سال تمام SAAB با دم و بازدم مردمان آن شهر عجین شده بود. برای تک تک کودکان خاطرات SAAB قبل از دندان های شیری آغاز میشد. برای آنها SAAB مقدس تر از هر خداوند در آسمانها کار بود، نان بود، و بالش آسودگی خاطر برای فردای بعد بود. برای کارگرانش، مهمتر از هر چیز، SAAB یک رشته مشترک از سازندگی و اشتراک مساعی و همبستگی را میساخت؛ SAAB فقط یک سقف و چند آچار و جعبه‌های چدنی روی خط تولید نبود، بلکه علقه و رفافت برای میدان دادن به امید و آرزوهای فردی و مشترک هم بود...
و SAAB شهر و همشهری، نگاه های آشنا، ،غریو شادی در میخانه های شهر، موضوع درد دلها و لاف زدن ها، شهر فرنگ رویاها و سر به سنگ خوردنها؛ SAAB گلیم مشترک عزا و عروسی همگانی را شکل میداد..
این گلیم از زیر پای شهر بیرون کشیده شد.
داستان هفت تپه تکرار سرگذشت SAAB در دور ‌دست شهر شوش در سال 2021 است. این دو داستان، تنها با ده سال اختلاف زمانی، با هزاران رشته مشترک از تجربیات و برداشتها و عواطف؛ اما دره بزرگی انها را از هم جدا میکند. برای کارگر آن شهر، در عین همه پیوندها، SAAB یک کارخانه بود. علارغم تلاش دولت و طبقه حاکم، کارگران SAAB اجازه ندادند ورشکستگی کارخانه روی آنها سرشکسته بشود. SAAB برای آنها در عین همه چیز دیگر محل استثمار کارگران هم بود. در مقابل چشمان کارگران و به ازای بهبود نسبی کارگران، SAAB دُم بالا شهری ها را بمراتب کلفت تر کرده بود. برای کارگران SAAB عزیز بود چرا که محل مبارزه مشترک کارگران برای دفاع از حقوق حقه خود آنها هم بود.
کارخانه SAAB عزیز بود ولی نمیتوانست به قیمت تباهی کارگر سر پا بماند. SAAB در رقابت با محصولات مشابه ناکام ماند، قطعا میتوانست به قیمت اخراج تعدادی از کارگران و چند ماه دستمزد عقب افتاده مدتی دیگر سر پا باشد. اما کارگران با اتکا به روشن بینی خود و با تکیه به اتحادیه یک صدا ایستادند: کارخانه شما است، هر غلطی میکنید، اجازه ندارید با زندگی ما بازی کنید!کارخانه SAAB تا برخورداری آخرین نفر کارگر از خسارات وارده ناشی از انتقال و مشخصا بیمه بیکاری با استاندارد بالا عملا در اشغال و در گرو اتحادیه باقی ماند. چند ماه بعدتر کل تجهیزات کارخانه به کشور چین منتقل گردید
امروز از کل تاسیسات عظیم SAAB بصورت یک موزه، یاد آور کشش و کوشش یک شهر کارگری و سهم آن در خاطرات شیرین خریداران "آن SAAB زیبا" در اقصی نقاط جهان باقی است. اما علاوه بر هر چیز، این شهر سمبل غرور طبقه کارگر جهانی در خنثی کردن فریب و تشبثات سرمایه زمانیکه تولید و سود آوری در سرپایینی قرار میگیرید، هم هست.

ماه اکتبر سال 2021 شهر شوش در ایران:
امروز طبقه کارگر ایران در شوش در مصاف هفت تپه از جنگ و فرسودگی خلاصی ندارد. به شهادت زندگی تک تک کارگران زنده و مرده، این کارخانه در زمان رونق پرطمطراق خود برای زندگی کارگر، جز یک کارگر جهان سومی هیچ تحفه ای نبوده است، سالهاست مثل انگل از خون کارگر و خانواده کارگری ارتزاق کرده و هنوز دست بردار نیست. هفت تپه به فرعون عفریته ای تبدیل شده است که همه بردگان خویش را با خود به گور میطلبد. در هفت تپه کار نیست، دستمزد نیست ولی کارگران موضوع "کار" لشکری از تبهکاران، باندهای سیاه و چماق داران و زندانبان‌ها قرار دارند که چندین برابر دستمزد کارگر خرج روی دست خزانه میگذارند. طبقه حاکم در این مملکت با خروارها ادعا، با اینهمه چُسی تکنیک و دانش، عرضه اداره و رونق و نجات یک کارخانه را ندارد، در عوض معلوم نیست اینهمه توطئه، بد طینتی و فطرت پست نسبت به کارگر، برای فریب کارگر، برای سردواندن و سرکیسه کردن کارگر از کجا نشات میگیرد؟ هنوز جوهر هیاهوی فکاهی "دخول رئیس قوه قضائیه" خشک نشده بود، قرطاس بازی "دعوت برای استماع درد دل کارگران" در کمیسیون های کذایی مجلس صحنه گردان گردید!
برادران و خواهران طبقه ما در شوش با اعتصاب و اعتراض خود در مصاف با حمله بی امان بورژوازی نباید نیازی به "حفظ" هفت تپه داشته باشند. شوش باید و میتوانند با خواست " یا کار یا بیمه بیکاری" جبهه های تحمیلی و بیهوده دولت و سرمایه داران را دور بزنند. این کارگران نیستند که باید بر مزار هفت تپه اشک حسرت بریزند. هفت تپه آخرین بنگاه های صنعتی ایران نخواهد بود که به زانو در میاید، اما باید آخرین بخش طبقه ما باشد که تاوان فقدان خسارات به ازاء امنیت شغلی و فقدان پرچم "بیمه بیکاری" را با خون جگر متحمل میشوند.
خواست امنیت شغلی و شعار "کار یا بیمه بیکاری" یک تک ورد نجات نیست؛ اما مطالبات محوری و آنقدر مهم هستند که باور و نیروی مبارزاتی کل طبقه را بطلبد.
این راهی بود که SAAB با تکیه بر حمایت فعال و سراسری طبقه کارگر کشور سوئد طی نمود.