روز پنجم فروردین و با ابلاغ وزارت کار سناریوی "فصل تعیین دستمزدهای سال 1402" مرحله دیگری را تا اجرای آن پشت سر گذاشت. از این سناریو، از مصوبه آنها، و از رقم کذایی جنایت میبارد. اگر تا امروز عمارت وزارت کار در محاصره کارگران خشمگین در آتش نمیسوزد، فقط به این دلیل میتواند باشد که این توده جان به لب رسیده، به چیز بیشتری برای تصفیه حساب با جانوران حاکم، برای التیام زخمهای عمیق پیکر خود نیاز دارند.
سناریوی آنها، "دستمزد" آنها!
واقعیت ساده و سرسخت این است که سرمایه و حکومت آن خیانتی را مرتکب نشدند. هدف آنها نجات کشتی نظام است، قطب نمای آنها جهش تولیدی بر دوش فداکاری کارگران است، و مدینه فاضله آنها رونق سرمایه است. کارگر، نمایندگی کارگر، دستمزد کارگر در این میان جایی ندارد. گردانندگان سناریو، مواجب بگیران طبقه حاکم دقیقا همان کاری را کرده اند که از آنها انتظار میرفت. نمایندگان سرمایه و شرکای دولتی پیروزی خود در تعیین پایین ترین سطح ممکن دستمزدها را جشن میگیرند.
"توافق دستمزدها" نوک کوه یخ عظیم یک آپارات وحشت است که چهل میلیون خانواده کارگری را به کار و شرایط زندگی که بطور خلاصه به آن "زیر خط فقر" اطلاق میشود، وادار میسازد. "زیر خط فقر" شرح نگون بختی موقت لایه تحتانی زحمتکشان نیست. "زیر خط فقر" زندگی نسل دوم از جمعیت کارگری جامعه را شکل داده است. اینها مثل مور و ملخ با چنگ و دندان، با بچه ها و همسران و با والدین بازنشسته خود، با کار و با فروخوردن غرور و توقعاتشان و اگر نشد با خون و کلیه و مغز استخوان؛ به جان آن جامعه، به جان سطل آشغالها، تیر چراغ برقها، چهار راهها، داربست و بیغوله های کار میافتند. شهر "زیر خط فقر"، از اردبیل تا بندر عباس، از مریوان تا کرمان بخش اساسی از جغرافیای سیاسی ایران، رئیس جمهور دارند، دولت دارند، وزیر کار دارند، واحدهای ضد شورش دارند، اوین و چماقدار لباس شخصی دارند، از قانون کار و قرار داد سفید، از "خدمات" کمیته امام و بهزیستی برخوردارند ... امروز این شهر چراغان توافق دستمزدها است. با مصوبه دستمزدها کتیبه افتخار دیگری بر دروازه شهر پس از شهر نصب میشود که:
میلیون ها کارگر مطابق نقشه قبلی مجبور شدند که برای تامین مایحتاج زندگی بچه هایشان را هم به سر کار بفرستند، اضافه کاری بکنند، دستفروشی بکنند، دو شغله باشند، با همدیگر رقابت کنند، تنه به همدیگر بزنند، در خیابان بخوابند، خودکشی کنند، کلیه هایشان را بفروشند ... سیاه بر سفید، علنا سال دیگری از تسلط سرمایه بر حیاط جامعه با تثبیت فقر و محنت و تحقیر در سبد معیشت و زندگی روزمره طبقه کارگر ثبت میشود.
اما، خاصیت اصلی و فلسفه وجودی توافق دستمزدها برای چیز دیگری است. همه میدانند که رقم 27 درصد کذایی مسخره است. مگر مطابق محاسبات خودشان خط معیشت پایه مستلزم هفتصد در صد نیست؟ افزایش کذایی سرشان را بخورد، منت عالی جنابان برای چیست که با قلاده باز، با قرارداد سفید و مزد معوقه و تورم و ... به جان مردم افتاده اند؟ این چه قانون، این چه "توافق" و به روال چه طویله و به رسم کدام باغ وحش است که به چگونگی تعهد و پایبندی دولت و کارفرمایان در سال قبل تر کوچکترین ارجاع و نظارتی ندارد؟
خاصیت "توافق دستمزدها" اعلام تعهد دولت و سند توافق طبقاتی سرمایه است که درها بر همین پاشنه خواهد چرخید. این توافقامه پرونده یک سال مخوف از جنایت و استثمار وحشیانه، یک سال از میدانداری شیادان شهیر فکری و سیاسی دنیای معاصر را مختومه اعلام میدارد. توافقنامه دستمزدها رو به آینده نوید بخش، در ارض موعود سرمایه، اسکناسهای باد آورده را جلوی دماغ تخم و ترکه هر جانوری میگیرد که (با کمک بیدریغ امام جمعه با اراجیف اش، رئیس قوه قضائیه با دادگاه هایش، بانک مرکزی با وام هایش، زندان اوین با شلاق هایش و با پا در میانی جهانگیری معاون شخص رئیس جمهور) "عرضه" بیرون کشیدن سود، به هر قیمت و با هر روش، از شیره جان صغیر و کبیر چهل میلیون نفر از تبار "زیر خط فقر" این جامعه را در خود سراغ دارد.
سناریوی طبقه کارگر، دستمزد کارگران
همه میدانند، کودک خانواده کارگری با شیر مادر "می آموزد" که چاره کارگران اتحاد است. هیچ کس حق ندارد زندان بزرگ "کار مزدی" که توش و توان کارگران به زنجیر تامین نان روزمره میکشد و تفرقه به خوی و به خون او تزریق میکند را دست کم بگیرد. اما بمراتب بیشتر، کسی حق ندارد، ظرفیت و توان و تجربه پیروزی های طبقه کارگر را ندیده بگیرد. دستمزدها به عرصه محوری تقابل طبقاتی و مساله حیاتی طبقه کارگر تبدیل شده است، پاسخ میطلبد و پاسخ آن چیزی جز یک بسیج انقلابی کارگری نمیتواند باشد.
تا آنجا که به تحقق مطالبات کارگران مربوط میشود مصوبه دستمزدها هیچ و پوچ است، توافق نیست. مصوبه نیست. هیچ تضمین اجرایی، حتی برای همان دستمزد فکسنی در آن به چشم نمیخورد. این سند، پاره پاره کردن همان دستمزد ناچیز و حواله دادن آن به جهنم دره های مختلف است. این سند، مثل همیشه و هر ساله، رسما و علنا، کارگر را به مرگ میگیرد تا به تب رضایت دهد. مصوبه دستمزدها، سند دیگری است که میخواهد کارگر را به آلت دست خانه کارگر تبدیل کند تا برای اجرای همان 27 درصد از هراس گرسنگی و بی پناهی پیه بیگاری خاموش را به تن بمالد.
طبقه کارگر ایران در نبرد دستمزدها جز برای پیروزی بزرگ نمیتواند خیز بردارد. یک نارضایتی وسیع و یک روحیه مبارزه جویی نقطه پرش امیدبخش این طبقه است. جنبش برای دستمزد در رگ و پی جامعه کارگری ایران وجود دارد، در جریان است. این جنبش باید خود را برسمیت بشناسد، متحد شود، اسکلت شبکه رهبران خود را مستحکم نماید، اعتماد بنفس پیدا کند و راه ابراز وجود مستقیم خود را بیابد.
(متن کامل نوشته در شماره 71 نشریه علیه بیکاری)