خیزش اعتراضی مردم، پایتخت ایران را به سوسنگرد منتقل کرده است. همه چشم ها به پایتخت جدید ایران دوخته شده است. کسی که میخواهد تحولات سیاسی در ایران را تعقیب کند ناچارا سر از میدان مرکزی این شهر در میاورد. سوسنگرد برای اینکه پایتخت باشد نه مجلس لازم دارد، نه جماران. دو خیابان برای تجمع مردمی که تصمیم ندارند زیر بار زور بروند، کافی است. به سرعت برق و باد تا همین جا مجلس به یک بنگاه قازورات مهربانی ملی در واکنش به اخبار نیمه موثق تبدیل شده است.
دولت با زیر جامه سفید در ایوان عمارت نیمه خاموش خود قاطعانه شبنامه های "رسیدگی میشود" را به دور دستهای افکار عمومی فوت میکند. هر دو ناخن میجوند تا به همت سرکوب شاید پایتخت به جای سابق بازگردد.
راستی مردم سوسنگرد با شهر خود و با سرنوشت سیاسی ایران چه خواهند کرد؟ این مردم در همه آشفتگی، در میان هجوم وحشیانه ماموران و صفیر گلوله و در کلنجار با سوالات "چه میگویند، چه میخواهند، چه راهی در پیش میگیرند؟ " دریایی از وسوسه، بی تابی و ولع در سراسر ایران را با خود همراه دارند.
جمهوری اسلامی در نمایش " قلاده های باز" در خیابانها انفجار انتقام مردم را دست کم میگیرد؛ مهمتر اینکه این مردم با شورش زندگی میکنند، آنرا تنفس میکنند. چهل سال است که اکثریت زحمتکش مردم در خواب و بیداری، برای نان، آب، برق، برای کار، برای احترام و حرمت، برای آسایش و شادی، برای آزادی و ارزش های انسانی؛ جز یک تصفیه حساب انقلابی با ترکمون اسلامی سرمایه راه دیگری در مقابل خود نیافته اند.
بپرسیم جواب مردمی که آب و برق میخواستند با بشکه آب و موتور برق راحت تر نبود، آدمیزادانه تر نبود، منطقی تر نبود؟ ... هنوز تب سوسنگرد سیاست در ایران گرم و آتشین است، هر چه باشد، یک چیز در این میان قطعی است، مردم ایران و حق طلبی آن یک سوسنگرد سربلندتر، یک سوسنگرد شجاع تر و یک سوسنگرد دلگرمتر به تصفیه حساب انقلابی خود نزدیک تر است...