گفت‌و‌گوی‌ رادیو زمانه با جعفر عظیم‌زاده

جنبش‌های اجتماعی
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

اعتصاب کارگران نفت و گاز در ایران؛ حق اعتصاب و چشم‌اندازِ پیش‌رو: چرا اعتصاب در ایران ممنوع است؟ آیا کارگران بدون اعتصاب به حق و حقوق خود می‌رسند؟ آیا اعتصاب را می‌توان به‌ عنوان یک حق برای کارگران در نظر گرفت؟ چشم‌انداز پیش روی طبقه کارگر ایران چیست؟ زمانه این پرسش‌ها را با جعفر عظیم‌زاده، فعال کارگری در میان گذاشته است.سه هفته پس از انتشار اولین فراخوان اعتصاب سراسری توسط کارگران نفت و گاز در ایران، کارگران معترض از ۹۶ شرکت صنعتی دولتی و خصوصی به این اعتصاب پیوسته‌اند.

هر چند این ‌اعتصاب‌ها با بایکوت خبری گسترده از سوی رسانه‌های رسمی و حکومتی جمهوری اسلامی مواجه شده اما در رسانه‌های مستقل و شبکه‌های اجتماعی بازتاب گسترده‌ای داشته است.

کارگران این حدود ۱۰۰ شرکت، در روزهای اخیر با انواع فشارها از سوی کارفرما و نهادهای امنیتی مواجه شده‌اند.

در ایران در رابطه با «حق اعتصاب» برای کارگران قانون مشخصی وجود ندارد. مراجع قضایی و نهادهای امنیتی نیز با دستاویز قرار دادن همین موضوع و در سایه عدم وجود تشکل‌های مستقل کارگری، کارگران معترض را مجرم و قانون‌شکن دانسته و آنها را تحت پیگرد قرار می‌دهند.

اما چرا اعتصاب در ایران ممنوع است؟ آیا کارگران بدون اعتصاب به حق و حقوق خود می‌رسند؟ آیا اعتصاب را می‌توان به‌ عنوان یک حق برای کارگران در نظر گرفت؟ چشم‌انداز پیش روی طبقه کارگر ایران چیست؟

زمانه با طرح پرسش‌هایی از این دست با جعفر عظیم‌زاده، زندانی سیاسی سابق، فعال کارگریِ شناخته شده در ایران و دبیر هیأت مدیره اتحادیه آزاد کارگران ایران، گفت‌وگو کرده است.

زمانه: آیا اعتصاب را می‌توان به‌عنوان یک حق برای کارگران در نظر گرفت؟ تعریف «حق اعتصاب» از نظر شما چیست؟

جعفر عظیم‌زاده
جعفر عظیم‌زاده: حق اعتصاب و اساسا «اعتصاب» یکی از مهم‌ترین ابزارهای کارگران برای دست‌یابی به مطالباتشان است و بیش از اینکه پیشاپیش یک حق به معنای حقوقی کلمه باشد، امری زنده و عینی‌ست در کشمکشی که میان کارگران و صاحبان سرمایه وجود دارد. این رویارویی به موازات توسعه صنایع بزرگ، تولید صنعتی و جمع شدن توده‌های هر چه بزرگتری از کارگران در زیر یک سقف، رشد و گسترش پیدا کرده و به مرور تبدیل به یک سنت مبارزاتی شده و بر این بستر، مبارزات بی وقفه و گاه خونین کارگران، نهایتا به مثابه یکی از حقوق اجتماعی آنان در بسیاری از کشورهای جهان به‌ رسمیت شناخته شده است.
کارگران در مقابل صاحبان سرمایه و دولت‌ها که به ویژه در جایی مانند ایران یک کارفرمای بزرگ و مافیایی سرمایه است، هیچ ابزاری به منظور دفاع از حقوق انسانی خود ندارند. تمام دم و دستگاه حکومت از قوه قضاییه و نهادهای امنیتی تا قوه مقننه و مجریه و زندان‌ها و نهادهای نظامی و انتظامی و دیگر امکانات اعمال قدرت، در اختیار دولت و صاحبان سرمایه و مافیای ثروت و قدرت است، طوری که به ‌راحتی کارگران را برای بدیهی‌ترین مطالبات همچون خواست اشتغال در جایی مانند خاتون آباد (شهر‌بابک) به گلوله می‌بندند و در جایی دیگر مانند آق دره در ملأ عام به شلاق می‌کشند. فعالین صنفی و پیشروان کارگری را به صرف اظهار نظر یا مسالمت‌آمیزترین نوع فعالیت از قبیل جمع‌آوری امضا یا تلاش برای خبر‌رسانی و ایجاد تشکل مستقل به زندان‌های طویل‌المدت محکوم می‌کنند. در این مصاف نابرابر و ظالمانه است که اعتصاب و خواباندن چرخ تولید برای کارگران معنا و مکان ویژه‌ای پیدا می‌کند و جایگاهی فراتر از یک حق قانونی به خود می‌گیرد. البته به رسمیت شناخته شدن اعتصاب و قانونی شدن آن، یک پیشروی مهم و تاریخی برای طبقه کارگر و مبین یک رشد چشمگیر اجتماعی و سیاسی در جایی مانند ایران خواهد بود.

■ به طور کلی اعتصابات کارگری در چهار دهه اخیر چه دستاوردهایی داشته است؟ چه تغییری در وضعیت کارگران ایجاد کرده است؟

- اعتصابات کارگری در پس سرکوب‌های دهه ۶۰، از اواخر دهه ۷۰ تا حدودی گسترش پیدا کردند. از اواسط دهه ۸۰ کارگران موفق به تثبیت آن به عنوان ساز و کاری در مبارزات خود شدند و در دهه ۹۰ و حال حاضر، همان‌گونه که شاهدیم اعتصاب دیگر به کنشی روزمره و دائمی در مبارزات بخش‌های مختلف طبقه کارگر ایران تبدیل شده و روز به روز از منظر سازماندهی و سراسری شدن نیز در حال انکشاف است.
به عنوان نکته اول در پاسخ به سوالتان باید بگویم تحمیل و رسمیت بخشی به اعتصاب در حکومتی که اعتصاب در آن غیر‌قانونی است، خود دستاوردی مهم است اما تا آنجا که به دستاوردهای اعتصابات و تحقق مطالبات کارگران در نتیجه اعتصاب بر می‌گردد، مسأله کمی پیچیده است، به این معنا که از طرفی اعتصابات معطوف به مطالبه کارگران در یک کارخانه و مرکز معین کارگری -به ویژه در رابطه با مسائلی همچون دستمزد معوقه و اخراج و تعطیلی- در موارد قابل توجهی توام با دستاورد و موفقیت بوده است اما تا آنجا که به چهارچوب عمومی و کلی شرایط کار و زیست کارگران به مثابه یک طبقه اجتماعی بر می‌گردد، نمی‌توان از دستاوردهای معینی در به عقب راندن حکومت و صاحبان سرمایه در تحمیل برده‌وارترین شرایط به طبقه کارگر چندان سخنی گفت، چون عقب راندن حکومت و صاحبان سرمایه در چهارچوب مطالبات عمومی و پایه‌ای همچون حق تشکل و دخالت و حضور نماینده‌های واقعی کارگران در تعیین حداقل مزد و مسائل مربوط به قوانین ضد کارگری، مستلزم اعتصاب‌ها و اعتراض‌های قدرتمند سراسری‌ست.
باید تأکید کنم که وقتی از مطالبه سراسری و عمومی همچون حق تشکل مستقل و دستمزد و اعتراض به قوانین ضد کارگری صحبت می‌کنیم، منظور اعتصاباتی نظیر اعتصاب کارگران شرکت‌های پیمانکاری نفت بر سر دستمزد نیست. این کارگران هر چند که اعتصابشان سراسری‌ست اما ماهیت سراسری بودن آن معطوف و محدود به شرکت‌های پیمانکاری نفت است. این در حالی‌ست که با همین شرایط سخت و تبعیض‌آمیز تحمیل شده بر کارگران شرکت‌های پیمانکاری نفت، صدها هزار کارگر شرکت‌های پیمانکاری در صنایع دیگر نیز مشغول به کار هستند.
گذشته از مسائل فوق، از طرف دیگر در تحلیل نهایی درباره اعتصابات کارگری نمی‌توان دستاوردهای اعتصاب را صرفا محدود و معطوف به مطالبه بلافصلی کرد که کارگر با هدف دست‌یابی به آن مطالبه دست به اعتصاب می‌زند. به این معنا که دستاورد یک اعتصاب معطوف به یک مطالبه معین در یک محیط کار -هر چه که باشد- یا حتی در ارتباط با آن مطالبه معین دستاورد خاصی حاصل نشود، آن اعتصاب در عین حال باعث انکشاف آگاهی و تجربه در میان کارگران و رفتن به پای اعتصابات سازماندهی شده‌تر و قوی‌تر می‌شود یا باعث احتیاط و عدم تعرض بیشتر دولت و صاحب سرمایه به کارگرانی که اعتصاب را به عنوان ابزاری در مقابل تعرض کارفرما به کار می‌گیرند.
همچنین اعتصاب در یک محیط کار و اعتصابات هر روزه در مراکز مختلف کارگری همان‌گونه که امروزه در ایران شاهد آن هستیم، از سوی دیگر بستر‌ساز اعتصابات سراسری، ایجاد هسته‌های اولیه تشکل‌های مستقل کارگری و محل پرورش رهبران مجرب و آگاه کارگری‌ست.
اینها آن دستاوردهای ماندگار و پیش‌برنده و بسیار مهمی هستند که درباره اعتصابات سه دهه گذشته در مراکز کارگری کشور می‌توان از آنها صحبت کرد.

■ آیا اعتصاب کارگران شرکت نفت و کارگران پیمانی عسلویه را به عنوان یک اقدام مترقی ارزیابی می کنید؟ آیا این اعتصابات برخاسته از یک آگاهی طبقاتی است یا موتور محرکه آن را باید صرفا فشارهای معیشتی دانست؟

- اعتصاب همیشه در مبارزه کارگران برای دستیابی به شرایط کار و زیست بهتر و مقاومت آنان در برابر تحمیل شرایط برده‌وار از سوی صاحبان سرمایه، به عنوان ابزاری کار‌آمد و تعیین کننده مورد استفاده قرار گرفته است و مهم‌تر اینکه چون اعتصاب به‌ عنوان‌ کنشی سیاسی و فراگیر برای تغییر و تحولات بنیادین در مناسبات اقتصادی و سیاسی یک جامعه صورت می‌گیرد، یکی از مترقی‌ترین و بلکه مترقی‌ترین، پیشروترین و مؤثرترین کنش میلیون‌ها و میلیاردها انسان کارگر و مزد‌بگیر زحمتکش در جهان معاصر ‌است.
اجازه بدهید جدای از کارکرد اعتصاب به مثابه ابزاری برای دستیابی کارگران در کشمکش روزمره آنان با صاحبان سرمایه برای دستیابی به مطالباتشان، مثالی بزنم برای جایگاه بسیار تعیین کننده آن در تحولات سیاسی و اجتماعی که می‌تواند به متمدنانه‌ترین شکلی این تحولات را محقق کند:
شما فکر کنید در همان شش ماه اول قیام مردمی در سوریه، طبقه کارگر در همان حد و اندازه‌ای که در تولید و اقتصاد این کشور نقش داشت، قیام را توامان با اعتصاب سراسری می‌کرد. من مطمئنم در این صورت نه ارتش آزاد میدان‌دار مبارزه با اسد می‌شد و نه داعش متولد می‌شد. چنین اعتصابی به سرعت حکومت حاکم بر سوریه را زمین‌گیر می‌کرد و بی‌تردید میدان چندانی برای شکل‌گیری و تأثیر‌گذاری جریانات سیاه در فرایند تحولات سیاسی در سوریه باقی نمی‌گذاشت و چه بسا که امروز جامعه جهانی با سوریه تحول یافته‌ و متمدنی مواجه بود که می‌توانست سرمشق تمامی کشورهای خاورمیانه برای تحولات انسانی و بنیادین باشد.
جدای از نکات فوق، من چندان قائل به این نکته نیستم که وقتی انسان‌هایی مورد وحشیانه‌ترین شکل از استثمار قرار می‌گیرند -آن‌گونه که مثلا در عسلویه و شرکت‌های پیمانکاری نفت در جریان است- برویم روی مترقی یا غیر‌مترقی بودن عکس‌العمل کارگران تمرکز کنیم؛ هر چند به کار گرفتن ابزارهای هر چه مؤثرتر و پیشروتر در هر مبارزه‌ای یکی از وجوه مهم آن مبارزه است.
مبارزه و اعتصاب کارگران شرکت‌های پیمانکاری نفت -آن‌گونه که امسال به وقوع پیوسته و در جریان است- فارغ از اینکه چقدر موفقیت‌آمیز خواهد بود در نوع خود در ۴۳ سال گذشته بی‌بدیل است.
جدای از جایگاه و اهمیت سیاسی ورود ده‌ها هزار کارگر پیمانکاری صنعت نفت به میدان مبارزه بر سر معیشت و اعتراض به شرایط جهنمی موجود، وجه سراسری این اعتصاب آن را تقریبا بر تارک تمامی اعتصابات سال‌های پس از انقلاب کارگران ایران قرار می‌دهد و به این‌ معنا باید بر آگاهانه بودن آن تأکید کنم؛ در عین حال که معتقدم اعتصاب کارگران به ‌دلیل «صرفا فشارهای معیشتی» را نیز نمی‌توان فاقد آگاهی طبقاتی خواند، چرا که بدون وجود سطح معینی از آگاهی طبقاتی هیچ شکلی از سازماندهی جمعی و متحدانه کارگران برای دستیابی به مطالباتشان مقدور نیست.
کارگر منفرد در برابر صاحب سرمایه که از اقتدار اقتصادی و اجتماعی برخودار است و کل دم و دستگاه حکومت را با خود دارد، هیچ شانسی در مبارزه برای دستیابی به مطالبه‌اش ندارد. به این معنا باید بگویم آنجا که کارگر به تعیین کنندگی نیروی متحد خود برای دست‌یابی به خواسته‌هایش واقف می‌شود، حتی اگر این مطالبه‌گری در نتیجه «فشار معیشتی صرف» باشد، یعنی سطحی از آگاهی طبقاتی. این یعنی آگاه بودن به منفعت مشترک طبقاتی و آگاهی یک طبقه یا بخشی از آن به قدرت نیروی متحد خود در مبارزه برای زندگی بهتر.

آگهی


■ تشکل‌های موازی و وابسته به حکومت تا چه میزان می‌توانند در روند برآورده شدن مطالبات کارگران اخلال ایجاد کنند؟

- وجود این نوع تشکل‌ها در واقع ابزاری در دست حکومت‌ها و صاحبان سرمایه در تحمیل شرایط برده‌وار بر کارگران و جلوگیری از مبارزات مؤثر کارگری است.
به نظر من همان‌قدر که سرکوب خشن و استفاده از نیروی سرکوب در محیط کارخانه و خیابان برای در هم شکستن یک مبارزه می‌تواند مؤثر باشد، تشکل‌ها و نهادهای موازی کارگری حکومتی و کارفرمایی نیز می‌توانند سد راه مبارزات کارگری باشند.
این نوع تشکل‌ها به ویژه در ایران فقط ابزار تحمیق کارگران و ابزار تأثیر‌گذاری آنها در شکل‌دهی به سمت و سوی مبارزه کارگران نیستند بلکه این تشکل‌ها علاوه بر این، در ایجاد تفرقه در میان کارگران، تخریب چهره‌های شاخص کارگری، لو دادن و به زندان انداختن آنها و جاسوسی در میان کارگران نیز نقش ایفا می‌کنند.
جدای از اینها، این تشکل‌ها و به ویژه سران آنها حتی در مقاطعی همچون اعتصاب کارگران شرکت واحد تهران در سال ۱۳۸۴، راسا به عنوان نیروی سرکوب وارد میدان عمل شدند.
بنابراین، این تشکل‌ها و وجودشان در مراکز کارگری چیزی نیست که بشود به راحتی از کنار آنها عبور کرد چرا که اینها همان‌طور‌که توضیح دادم، نه تنها در روند بر‌آورده شدن مطالبات کارگری می‌توانند اخلال ایجاد کنند بلکه می‌توانند مبارزات کارگران برای تحقق مطالباتشان را هم به شکست بکشانند.
این جریانات، تشکل‌ها و محافل موازی بعضا چنان پیچیده و ظریف عمل می‌کنند که گاهی با گرایشات محافظه‌کاری که در میان کارگران و در بطن مبارزه آنان حضور دارند یکی گرفته می‌شوند.
به عنوان مثال اخیرا در مورد دانشجویان عدالت‌خواه وابسته به ابراهیم رئیسی و برخی از کارگران همراه این جریان در هفت‌تپه، عده‌ای نوشتند که اینها یک گرایش هستند. باید فرق قائل شد بین گرایشات محافظه‌کار در جنبش کارگری با جریاناتی که به صورت سازماندهی شده از سوی کارفرما و حکومت یا بخشی از حکومت به یک محیط معترض کارگری ورود می‌کنند. اینان هدفی جز منکوب و حاشیه‌ای کردن مطالبات کارگری به ویژه در جایی مانند هفت‌تپه نداشته و ندارند و سر‌راست و مسقیم در خدمت منویات حکومت و کارفرما قرار دارند.
در واقع این جریانات در پس از دست رفتن کارآیی شوراهای اسلامی کار و دیگر نهادهای دست‌ساز کارگری حکومتی در سال‌های گذشته و نخ‌نما و بی‌آبرو شدن کامل آنها شکل گرفته و با تلاش برای پر کردن خلأ این نوع تشکل‌های دست‌ساز حکومتی در محیط‌های به‌ ویژه معترض کارگری ورود کرده‌اند و طبیعی‌ست که کارگران و فعالان کارگری باید با حساسیت بالایی آنها را افشا کنند و به حاشیه‌ برانند.

■ چشم‌انداز پیش روی طبقه کارگر ایران چیست؟

- چشم‌انداز پیش روی طبقه کارگر ایران نه امری ذهنی‌ست و نه تحت فرمول‌بندی خاص و از پیش تعریف شده‌ای قرار دارد. کارگر در نظام سرمایه‌داری یک جایگاه اقتصادی و سیاسی اصلی طبقاتی است و بالطبع پیشروی و چشم‌انداز جنبش کارگری تابعی از کل شرایط اقتصادی، سیاسی-اجتماعی و تاریخی حاکم بر یک جامعه است.
اگر از این منظر عینی به چشم‌انداز سیاسی و اجتماعی پیش روی طبقه کارگر در ایران بنگریم، آن‌وقت باید گفت این طبقه در تاریخ ایران به مثابه یک طبقه اصلی اجتماعی برای اولین بار در حال تأثیر‌گذاری تاریخی و همه جانبه بر تحولات اجتماعی و سیاسی-اقتصادی است. هیچ‌گاه در تاریخ معاصر ایران طبقه کارگر به اندازه امروز به مثابه یک جنبش مطالباتی عظیم و قائم به ذات، در چرخه‌ تحولات اجتماعی و سیاسی دخیل نبوده است.
طبقه کارگر در ایران در شکل صنعتی و تولید ماشینی، پس از اصلاحات ارضی و رانده شدن نیروی کار از روستاها به شهرها و توسعه صنعتی در دهه ۴۰، شکل و شمایل یک طبقه دارای جایگاه اصلی در تولید و اقتصاد را پیدا کرد اما از آنجا که این فرایند یک فرایند تاریخی و درون‌زا در ایران نبود و مبتنی بر یک برنامه‌ریزی معین در میانه راه توسعه سرمایه‌داری در سطح جهانی بود، نیروی کار رانده شده از روستاها در نتیجه اصلاحات ارضی با یک شرایط و موقعیت از پیش داده و برنامه‌ریزی شده مواجه شد و به این‌ معنا اساسا این نیروی کار در یک بعد عظیم اجتماعی در موقعیت یک جنبش مطالبه‌گر و دخیل در شکل‌دهی به تحولات سیاسی و اجتماعی -آنچنان که در اروپا برای طبقه کارگر رخ داده بود- قرار نگرفت. اگر هم کارگران در دهه ۲۰ و انقلاب ۵۷ در تحولات سیاسی نقشی مهم ایفا کردند، این نقش نه یک نقش قائم به ذات از سوی یک طبقه اصلی اجتماعی و جنبش متناظر بر آن بر اساس منفعت طبقاتی تعین یافته‌اش در چرخه‌ تحولات سیاسی و اجتماعی، بلکه اساسا و به‌ طور عینی ضمیمه دیگر جنبش‌ها از قبیل جنبش استبداد ستیزی و رشد و توسعه صنعتی و ملی بود.
استقرار جمهوری اسلامی، سرکوب انقلاب ۵۷، بیرون افتادن ایران از دایره منویات و رشد و توسعه‌ متعارف جهانی سرمایه، تداوم و تشدید بحران اقتصادی و ضرورت ارزان‌سازی بیش از پیش نیروی کار و ...، آن مجموعه مسائل بنیادینی بوده و هستند که از دهه ۶۰ به این سو، عملا منجر به شکل‌گیری یک اقتصاد و مناسبات سیاسی-اجتماعی و روابط کار و سرمایه‌ -به نوعی سرمایه‌داری قرن نوزدهمی (آن هم از نوع شرقی‌اش)- در ایران شدند.
شکل‌گیری چنین وضعیتی در ایران در فرایند تاریخی ۴۳ ساله‌ اخیر که توام با نابود شدن دستاوردهای جهانی طبقه کارگر (در همان حد و اندازه‌ای که در دهه ۵۰ و در پی صنعتی‌سازی تولید محقق شده بود) از یک سو و از سوی دیگر توام با رشد و گسترش مناسبات کالایی و تولید سرمایه‌داری در طول این مدت در تمامی جوانب زندگی اقتصادی و اجتماعی در ایران بود، اینک شرایطی را پدید آورده است که جنبش کارگری به طور قائم به ذات و عینی به یک جنبش عظیم اجتماعی تبدیل شده است که می‌تواند به طور سر‌راست و بلاواسطه‌، بی آنکه ضمیمه‌ دیگر جنبش‌های ترقی‌خواهانه بشود، به مثابه یک جنبش دارای منافع طبقاتی معین در تحولات اقتصادی و سیاسی-اجتماعی، نقشی تاریخی ایفا کند.
علاوه بر نکات مهم و عینی فوق، وجه مهم دیگر این تبیین مبنی بر اینکه طبقه کارگر ایران بیش از پیش در حال تبدیل شدن به نیرویی تأثیر‌گذار و تاریخی در چرخه‌ تحولات سیاسی و اجتماعی‌ست و امروزه عملا به نقطه امید دیگر جنبش‌های ترقی‌خواهانه برای شکل‌دهی به جامعه‌ای نوین تبدیل شده است‌، به نافرجامی بورژوازی ایران در شکل‌دهی به ساز و کارهای متعارف و امروزی در روبنای سیاسی بر می‌گردد. به عبارتی از آنجا که در طول بیش از یک قرن گذشته، بورژوازی ایران موفق به تحقق آرمان‌های اولیه خود نشده است و هنوز اندر خم بحث تفکیک قوا دست و پا می‌زند، چشم امید جامعه برای تحقق هر درجه از مدنیت نیز به طبقه کارگر دوخته شده است.