مریم دهکردی: از قتل‌های ناموسی پنهان چه می‌دانیم؟

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

لعیا پس از آخرین باری که از رفتارهای سلطه‌جویانه و کنترل‌گری بیمارگونه همسرش شکایت به والدینش برد و از سوی آن‌ها مورد حمایت قرار نگرفت، دست به خودکشی زد و درگذشت. مونا حیدری مادر یک کودک سه ساله بود. کودکی که مادرش به دست پدر و با همراهی عمو، پدربزرگ‌ها و حتی مادربزرگ‌هایش کشته شده است. در پی کشته‌شدن مونا حیدری، کودک‌همسری که فرزند سه‌ساله داشت، برخی شهروندان در فضای مجازی با هشتگ «زن ناموس هیچکس نیست» از تجربیات تلخ خود روایت کردند

شنبه ۱۶بهمن۱۴۰۰ ، ساعاتی پس از انتشار تصاویر فجیع از گرداندن سر بریده «مونا حیدری» در محله‌ خشایار اهواز، مقامات قضایی از بازداشت «سجاد حیدری» خبر دادند. سجاد همان مردی‌ است که سر بریده همسرش را با لبخند در خیابان‌ها گرداند.

انتشار این تصاویر در شبکه‌های اجتماعی با واکنش شدید افکار عمومی روبه‌رو شد و بار دیگر مساله «قتل ناموسی در ایران»، خشونت‌های مبتنی بر جنسیت و خلاء قانونی برخورد با عاملان چنین اقداماتی را مطرح کرد.

در پی کشته‌شدن مونا حیدری، کودک‌همسری که فرزند سه‌ساله داشت، برخی شهروندان در فضای مجازی با هشتگ «زن ناموس هیچکس نیست» از تجربیات تلخ خود روایت کردند. برخی از آن‌ها از زنانی حرف زدند که سر از تنشان جدا نشد؛ اما آن‌قدر تحت فشار مردان خانواده قرار گرفتند که خودشان را به روش‌های مختلف کشتند و از رنج مداوم و هر روزه رها کردند.

این گزارش در گفت‌وگو با «صبا آلاله»، روان‌شناس بالینی به سرنوشت قربانیان پنهان قتل‌های ناموسی می‌پردازد؛ زنان و کودکانی که نام و روایت آن‌ها به رسانه راه نیافت.
***
«همزمان با سر بریده شدن مونا حیدری، زن جوان ۱۸ ساله‌ای از فامیل ما که اهل ماهشهر و مادر یک کودک چهارساله بود، خودکشی کرد؛ فقط چون از غیرت‌ورزی و تعصبات بی‌جای همسرش جانش به لب رسیده بود. اسمش لعیا بود.»

تصویر ارسال شده از زن به ایران‌وایر، توسط یکی از نزدیکان او، زنی را با آرایش مرتب و تمیز نشان می‌دهد که انگشتری بر انگشت و شالی روشن و رها بر سر دارد و نگاهش شاداب است. دیدن این تصویر هیچ به شما نمی‌گوید؛ هیچ‌کس درنخواهد یافت که او افسرده بوده یا زندگی پررنجی داشته است.

منبع نزدیک به خانواده لعیا با اشاره به رنج‌های زیادی که او از کودکی تا جوانی تحمل کرده است، به ایران‌وایر می‌گوید: «پدر لعیا دوبار ازدواج کرده بود. لعیا از همسر دوم اوست. لعیا چهار خواهر و سه برادر دارد. او قربانی مناسبات فامیلی شد. یکی از خواهرهای او قرار بود با پسرعمه‌اش ازدواج کند، اما در نهایت با کسی که خودش دوست داشت، ازدواج کرد. وقتی پسرعمه‌اش او را تهدید کرد که ماجرای ارتباط فاطمه با خودش را به همسر فاطمه خواهد گفت، خانواده لعیا به او پیشنهاد دادند برای اینکه غائله بخوابد با لعیا ازدواج کند. لعیا کودک بود و پسرعمه‌اش هم او را نمی‌خواست، فقط با او ازدواج کرد که انتقام ناکامی‌اش توسط خواهر بزرگتر را از او بگیرد.»

به گفته این فرد نزدیک به لعیا، زندگی او سراسر نادیده گرفتن بوده است: «همسر لعیا بسیار شکاک و بددِل بود. به خاطر کاری که خواهر لعیا با او کرده بود، به عالم و آدم مشکوک بود و در این میان لعیا بود که هر روز کتک می‌خورد و مورد خشونت واقع می‌شد. راه به جایی نداشت. چندین بار قبل از اینکه بچه‌دار شود، به پدر و مادرش شکایت کرد که همسرش مثل اسیر و برده با او رفتار می‌کند؛ اما متاسفانه هر دوی آن‌ها به شدت درگیر اعتیاد بودند و اصلا سرنوشت لعیا و آنچه بر او می‌رفت، برایشان اهمیت نداشت.»

به گفته این فرد آگاه، لعیا پس از آخرین باری که از رفتارهای سلطه‌جویانه و کنترل‌گری بیمارگونه همسرش شکایت به والدینش برد و از سوی آن‌ها مورد حمایت قرار نگرفت، با خوردن شربت ترامادولی که از خانه پدری با خودش به همراه برد، دست به خودکشی زد و درگذشت.

آیا قتل ناموسی تنها سر بریدن است؟

صبا آلاله، روان‌شناس بالینی در پاسخ به این پرسش به ایران‌وایر می‌گوید: «ببینید تا چند سال قبل معنای خشونت خانگی برای بسیارانی تصویر زن یا کودک کتک‌خورده‌ای بود که لب و دهانش زخمی است یا پای چشمش کبود است یا دست و بالش شکسته است. به این دلیل که مصادیق خشونت روشن و آشکار نبود و خیلی تعریف روشنی نداشت. اما امروز ما می‎دانیم که خشونت خانگی صرفا فیزیکی نیست و اقسامی دارد. در زمینه قتل‌های ناموسی یا خشونت‌های مبتنی بر جنسیت هم دقیقا همین است. در ماجرای قتل‌های ناموسی هم لزوما پدر، همسر، برادر یا سایر مردان و زنان خانواده با داس یا قمه سر یک نفر را نمی‌برند؛ اما مجموعه و برآیند رفتارهایشان ممکن است، فرد را به سمت و سویی هدایت کند که مثل نمونه‌ای که مثال زدید، به خودش آسیب بزند و خودش را از بین ببرد.»

به باور صبا آلاله بسیاری از مردان به واسطه رفتارهای کنترل‌گرانه و سلطه‌جویانه برآمده از همان تعاریف مردسالارانه همچون غیرت و ناموس‌پرستی به مرور زمان ارزشمندی زنان خانواده خود را زیر سوال می‌برند: «خیلی وقت‌ها مردان آن‌قدر بر زن تسلط پیدا می‌کنند که زنان احساس می‎کنند، هویت فردی خود را از دست داده‌اند. احساس خودارزشمندی او را به قدری کاهش می‌دهند که او تصور می‌کند، دیگر موجودیت ندارد و این‌جا درست جایی است که فرد به اختلالات اضطرابی و افسردگی مبتلا می‌شود و این اختلالات، عملکرد فرد را در زندگی تحت تاثیر قرار می‌دهد. عموما این افراد تصمیم می‌گیرند به خودشان آسیب بزنند و خودکشی کنند.»

این روانشناس بالینی می‌گوید، هدف گرفتن هویت فردی در هر کسی موجب می‌شود که او با خودش فکر کند بودن و نبودنش در جهان تفاوتی ندارد و چه‌بسا نبودنش برای اطرافیانش بهتر است: «این افراد با خود فکر می‌کنند که من آدم بی‌ارزشی هستم. من هستم که مشکل دارم. بودنِ من دارد برای آبرو و عزت خانواده مشکل ایجاد می‌کند؛ بنابراین اگر نباشم، هم خودم از آزار و اذیت خلاص می‌شوم، هم خانواده و نزدیکانم از بابت بودنِ من دچار خسران و صدمه نمی‌شوند.»

کودکان؛ قربانیان پنهان قتل‌های ناموسی

مونا حیدری مادر یک کودک سه ساله بود. کودکی که مادرش به دست پدر و با همراهی عمو، پدربزرگ‌ها و حتی مادربزرگ‌هایش کشته شده است.

لعیا هم مادر کودکی سه ساله بود. کودکی که نه می‌شود برای محافظت از سلامت جسم و روانش به امید خانواده مادری بود و نه به امید پدری که رفتارهای سلطه‌جویانه‌اش با لعیا او را به سمت و سوی خودکشی سوق داده است.

صبا آلاله از این کودکان به عنوان قربانیان خاموش و پنهان مردسالاری و قتل‌های ناموسی نام می‌برد و درباره آسیب‌های ناشی از قتل‌های ناموسی بر کودکان بازمانده می‌گوید: «اولین حلقه‌های اعتماد و اطمینان به دیگری در بستر خانواده شکل می‌گیرد. باید پدر، مادر و نزدیکانی باشند که ما را در پناه خود بگیرند و به یک دلبستگی ایمن برسانند، حلقه‌های اعتماد و اطمینان را به سلامت و درستی برای کودک شکل بدهند و بعد او وارد اجتماع بزرگتری مثل مدرسه و جامعه شود؛ وگرنه طبعا وارد شدنش به جامعه هم برای خود کودک و هم برای جامعه با آسیب همراه خواهد بود.»

این روان‌شناس بالینی تاکید می‌کند که علم روانشناسی نمی‌تواند درباره همه کودکانی که در چنین بستری رشد کرده و بزرگ می‌شوند، نظر قطعی بدهد؛ او می‌گوید: «در مورد شمار زیادی از این کودکان اما شواهد و بررسی‌ها نشان می‌دهد که کودکانی که به قدر کافی احساس امنیت را در خانواده دریافت نکرده‌اند، هیچ جای دیگر دنیا را امن نمی‌بینند. این کودکان مدام با این احساس که به کسی نباید اعتماد کرد و همه می‌خواهند به من آسیب بزنند، به دنبال دفاع از خود هستند و متاسفانه ممکن است، به همین دلیل دچار سوءرفتار در جامعه شوند.»

راه نجات قربانیان بالقوه خشونت‌های ناموسی چیست؟

در میان انبوه پیام‌هایی که ایران‌وایر پس از قتل فجیع مونا حیدری دریافت کرد، تصویر زنی بود با چهره کبود و کتک خورده که نوشته بود: «چهره‌ام را خوب به یاد داشته باشید؛ ممکن است آن دیگری که به زودی سر بریده‌اش در خیابان نمایش داده می‌شود، من باشم.»

تجربه‌های تلخ زیادی که زنان و دختران ایران از خشونت‌های برآمده از «ناموس‌پرستی و غیرت‌ورزی» روایت کرده‌اند، به قدری زیاد است که این سوال را می‌توان با صدای بلندتری پرسید: «چه باید کرد؟»

«الی خرسندفر»، یکی از فعالان اجتماعی و پژوهشگر حوزه جامعه‌شناسی در یک پست اینستاگرامی نوشته است: «در نبود قوانین حمایتی، تنها همین خانه‌های امن هستند که می‌توانند پناه زنان خشونت دیده باشند. اگر مونا از خانه‌های امن اطلاع داشت، اگر خانه‌های امن به لحاظ مالی و حمایت مردمی قوی بودند، چه بسا برای بازگشت اولین گزینه‌ای که به ذهن مونای مستاصل می‌رسید، همین خانه‌های امن بود، نه قتلگاهش. من نمی‌گویم این خانه‌ها می‌توانند کاری کنند کارستان؛ اما می‌توانند کمی بهبوددهنده شرایط باشند.»

یکشنبه, 24ام بهمن, 1400