علی جوادی: نگاهی دیگر به جنگ در اوکراین

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

پرسش: حمله نظامی روسیه به اوکراین، در سومین ماه آن، به یک بحران جهانی تبدیل شده است. هزاران نفر قتل عام شده اند و میلیونها تن از مردم اوکراین آواره شده اند. بهای حامل‌های انرژی به شکل کم سابقه ای افزایش یافته و فشار اقتصادی مضاعفی بر بخش عظیمی از جهان سایه انداخته است. تحلیل شما از چرائی این جنگ چیست؟ ماهیت واقعی نیروهای درگیر در این جنگ چیست؟
علی جوادی: این کلیشه که "جنگ ادامه سیاست است اما در اشکال دیگر" دریچه مناسبی برای بررسی جنگ در اوکراین است. نتیجتا برای بررسی این جنگ نمیتوان و نباید از مقطع شروع فاز نظامی و لشکر کشی نظامی روسیه به اوکراین آغاز کرد.

ماهیت و علل وجود چنین جدالی را نمیتوان از اینکه کدام نیرو تیر اول را شلیک کرد، توضیح داد. نتیجتا باید به سیاستها و کشمکشهایی که زمینه ساز و عوامل شکل دهی به چنین رو در رویی خونینی شده اند، پرداخت.
در یک بررسی فشرده و تاریخی، پس از سقوط بلوک شرق، بلوک پیروزغرب به سرکردگی آمریکا دست به یک تهاجم همه جانبه بمنظور تثبیت هژمونی خود بر جهان پسا جنگ سرد زد. گوشه ای از این استراتژی تسلط در کشورهای سابق حوزه نفوذ بلوک شرق، گسترش پروبال سازمان نظامی ناتو در این مناطق و ایجاد حکومتهای پروغربی در این کشورها بود. گسترش ناتو در این حوزه های جغرافیایی در ابتدا با مقاومت چندانی در کشور اصلی بلوک شکست خورده مواجه نشد. حتی در اوائل قرن جدید هیات حاکمه روسیه خواهان پیوستن به اتحادیه اروپا بود که با مخالفت آمریکا و اتحادیه اروپا مواجه شد. روسیه برای آمریکا قابل هضم نبود، نتیجتا باید کنترل و مهار میشد.
در اوکراین کشمکش دو جناح بورژوازی حاکم در سال ٢٠١٤ منجر به برکناری جناح پرو روسی حاکم به رهبری یانوکوویچ و حاکم شدن جناح پرو غربی بر اوضاع شد. تحولاتی که توسط رسانه های غربی، "انقلاب میدان"، نامیده شد در حقیقت چیزی جز "رژیم چنج" از نوع غربی آن نبود. یک نیروی ارتجاعی و بورژوایی و فاسد جانشین نیروی ارتجاعی و بورژوایی دیگری شده بود. از این پس اوکراین به صحنه کشمکش حاد و خونین نیروهای پرو غربی و پرو روسی تبدیل شد. مناطق روس زبان در شرق اوکراین محور این جدال بودند. واکنش مسکو به دست به دست شدن قدرت در کیف، تصرف شبه جزیره کریمه و تسلیح نیروهای پرو روسی و "استقلال طلب" در منطقه دوهانسک بود. درخواست اوکراین از ناتو برای پیوستن به این سازمان آغازگر فاز جدیدی از کشمکش میان نیروهای این دو قطب و لشگر کشی روسیه شد.
اوکراین برای روسیه همان موقعیتی را داشت که کوبا برای آمریکا در دهه شصت، در زمان کندی و خروشچف. یعنی یک حیات خلوت. بهانه ها و توجیهات از یک جنس بودند. همانطور که آمریکا اجازه نمیداد شوروی وقت سلاحهای استراتژیک خود را در کوبا مستقر کند، روسیه نیز نمی پذیرفت ناتو چنین موقعیتی در مرزهای این کشور و در اوکراین داشته باشد. همانطور که در دهه شصت عملا جهان را به پای یک کشمکش اتمی کشاندند، اکنون نیز میتوانند چنین چشم انداز خونینی را در مقابل بشریت قرار دهند.
اما مساله گسترش حوزه نفوذ ناتو در اروپای شرقی و اوکراین و دست به دست شدن قدرت از جناح پرو روسی به جناح پرو غربی تنها بخشی از کشمکش روسیه و آمریکا و متحدین اش است. اوکراین صحنه خونین این کشمکش است اما مسائلی که باید در این جدال حل و فصل شوند فراتر از اوکراین اند، جهانی اند.
هیات حاکمه روسیه، ناسیونالیسم عظمت طلب روسیه، پس از دوران رخوت ناشی از سقوط بلوک شرق و از دست دادن موقعیت جهانی خود به دنبال قد علم کردن در جهان چند قطبی کنونی و در تلاش برای شکل دادن به یک قدرت بین المللی نوپا است. دومین کشور نظامی جهان. دارای چند هزار کلاهک اتمی که در کنار آمریکا و ناتو، که قادر به نابودی چند باره حیات در کره زمین هستند، در تلاش خونین برای سربلند کردن است. حضور نظامی در سوریه یکی از صحنه های اولیه پیشبرد این سیاست بود. لشگر کشی به اوکراین حلقه دیگری در پیشبرد این سیاست قلدرمنشانه و میلتاریستی است. طلوع خونین دیگری برای یک قدرت بین المللی.
نتیجتا بار دیگر جهان شاهد قلدری و زورگویی نیروهایی میلیتاریست و آدمکشی شده است که بهای پیشروی شان نابودی زندگی و کاشانه مردمی است که هیچگونه منفعتی در این جنگ و کشمکش خونین ندارند. همانطور که حمله آمریکا به عراق گوشه ای از تلاش خونین این نیرو برای ثبیت هژمونی جهانی خود بود، تهاجم ناسیونالیسم عظمت طلب روسیه به اوکراین نیز تلاشی جنایتکارانه برای شکل دادن به قطبی جدید در جهان کنونی است.
اما لشگر کشی روسیه به اوکراین گویا مائده ای آسمانی برای آمریکا و ناتو بود. با تمام قوا به استقبال آن رفتند. کشورهای اروپایی را یکی پس از دیگری به زیر پرچم خود به خط کردند، هم اکنون فنلاند و سوئد فرم تقاضای پیوستن به ناتو را پر کرده اند. ناتو بر جنگ در اوکراین سرمایه گذاری وسیعی کرده است. یک طرف اصلی جنگ و یک عامل تداوم ادامه یافتن آن است. بسیاری از پیشرفته ترین سلاحهای سبک و بعضا سنگین را در اختیار نیروهای دست ساز خود و ارتش اوکراین قرار داده اند. تئوری توجیه گر این کشمکش خونین را نیز از پیش آماده داشتند. تقابل "دمکراسی و دیکتاتوری". فورمولی نخ نما اما همیشه در دسترس!
خلاصه کنم، این جدال و کشمکش گوشه ای از تلاش عروج ناسیونالیسم عظمت طلب روسیه برای شکل دادن به یک قطب جهانی، جلوگیری از بسط حوزه نفوذ ناتو از یک سو و از سوی دیگر تلاش آمریکا و ناتو برای گسترش حوزه جغرافیایی و استراتژیک خود است. یک کشمکش خونین است که قربانیانش در درجه اول مردم در اوکراین و همچنین به درجه ای مردم در روسیه و بعضا در اروپا هستند. این یک جنگ تماما ارتجاعی از هر دو سو است.

پرسش: به لحاظ اقتصادی و معیشتی این جنگ بر زندگی بخش وسیعی از مردم جهان تاثیرات منفی فراوانی داشته است، چرا ما شاهد حضور وسیع و توده ای جنبش علیه جنگ خصوصا در اروپا نبوده ایم؟
علی جوادی: مصائب ناشی از این جنگ، علاوه بر فاجعه عظیمی که بر سر مردم اوکراین نازل کرده است، تنها به معضلات اقتصادی و معیشتی در روسیه و اروپا محدود نمیشود. تاثیرات سیاسی و اجتماعی آن نیز به درجات زیادی هولناک و نگران کننده اند. ما در این دوران شاهد رشد فزاینده گرایشات اولترا راست و ناسیونال فاشیستی در گوشه و کنار جهان هستیم. بار دیگر دشمن سازی از مردمانی در گوشه ای از جهان به "شغل شرافتمندانه" خیل ژورنالیستها و مفسرین نان به نرخ روز خور تبدیل شده است.
از طرف دیگر یکی از قربانیان این تقابل و کشمکش که اکنون به لحاظ سیاسی ابعادی جهانی یافته است، به درجه ای جنبش "ضد جنگ" بود. چرا، چگونه؟
یک ویژگی و مشخصه و شاید بشود گفت نقطه ضعف این جنبش غلبه سیاست "حفظ وضع موجود" در قبال کشمکشهای جدید در جهان است. بشریتی که مخاطرات ناشی از کشمکش های جهانی و شبح جنگهای جهانی و منطقه ای هنوز بر حافظه و ذهنیتش سنگینی میکند، اساسا خواهان جلوگیری از "بدتر شدن" اوضاع است.
ویژگی دیگر این جنبش این است که این جنبش دستور العملی برای تغییر و بهبود وضع معاصر ندارد. آینده نگر نیست، در هراس از تکرار گذشته به فکر "حفظ وضع موجود" است. این جنبش تهاجم و لشگر کشی روسیه به اوکراین را می بیند اما پیشینه و زمینه های این کشمکش و ضرورتهای این جنگ خونین از هر دو سو و ناتو را نمی بیند.
به این فاکتورها باید قدرت تبلیغاتی غرب در شکل دادن و منکوب کردن اذهان بشریت معاصر را اضافه کرد. تمام دستگاه تبلیغاتی غرب، "ژورنالیسم مستقل"، در حمایت از تبلیغات جنگی دولتها و بلوک خودی بسیج شدند. چگونگی انعکاس اخبار جنگ تنها در جهت پیشبرد سیاستهای دولت خودی است. "حقیقت گویی" باردیگر به مسلخ برده شد و قربانی سیاستهای هیات حاکمه این کشورها در ابعاد بسیار گسترده شد. این عوامل تاثیر بسزایی در عقیم شدن جنبش ضد جنگ و تا حدودی تسلیم شدن این جنبش به سیاستهای یک سوی این کشمکش خونین داشت.
اما این وضعیت محتوم نیست! با خوابیدن گرد و خاکهای اولیه تبلیغاتی غرب ما میتوانیم شاهد شکل گیری جنبشی علیه کلیت این جنگ ارتجاعی باشیم، هر چند که مقابله با دستگاه تبلیغاتی و منکوب کننده غرب کار چندان آسانی نیست، اما ممکن است! در هر حال حقایق این جنگ از پس پرده تبلیغات دستگاههای تبلیغاتی غرب از هم اکنون قابل رویت اند. این تغییر و تحول نیازمند شکل گیری جنبشی است که خواهان خلاصی بشریت از اسارت نیروهای میلیتاریست و زورگو و مرتجع از هر دو سو باشد. صلح و آرامش در جهان کنون به درجات زیادی در گرو چنین تحولاتی است.

پرسش: مواضع اپوزیسیون ایرانی از راست و چپ را چطور ارزیابی میکنید و یک موضع اصولی کمونیستی کارگری چه می‌تواند باشد؟
علی جوادی: ما در اردوی اپوزیسیون راست و ارتجاعی در ایران دو صف را مشاهده میکنیم، دو صف در همسویی و دفاع از هر دو سوی این تخاصم.
اپوزیسیون ناسیونالیست و راست پرو غربی یک صدا و هم خط در کنار دستگاه تبلیغاتی آمریکا و متحدانشان ایستاده است. این جریان کودن سیاسی گاها روسیه را شوروی و شوروی را نیز یک کشور سوسیالیستی قلمداد میکند. عمیقا ضد کمونیست و ضد کارگرند. این جریانات ما به ازاء سیاسی دست راستی ترین دولتها در غرب اند. بخشهای وسیعی از این جریان کماکان طرفداران پروپا قرص ترامپ اند. انتظار دیگری از آنها نمی توان داشت. همین اند. یک اردوی تماما ارتجاعی و دست راستی! به این اردو باید بخشهایی از نیروهای جنبش ملی اسلامی را اضافه کرد، نیروهایی رانده شده از حاکمیت اسلامی. بخشهای قابل ملاحظه ای از این جنبش در کنار این صف و به زیر پرچم ناسیونالیسم پرو غرب به خط شده اند.
متاسفانه درگوشه ای از این اردوگاه باید جایگاه ویژه ای هم برای "حزب کمونیست کارگری" باز کرد. این جریان نیز یکی از قربانیان جنگ اوکراین بود. مواضع پرو ناتویی این جریان نشاندهنده یک چرخش سیاسی تمام عیار و همسویی با این اردوی ارتجاعی است. بخشا تبلیغات جنگی غرب را هضم کرده و تکرار میکنند. در کنار دولت زلنسکی و نیروهای فاشیست و ارتجاعی "جنبش مقاومت" قرار گرفته اند. بعضا حتی به نیروی فشاری به ناتو برای اعمال تحریمهای گسترده تر علیه روسیه تبدیل شده اند. رقت انگیز است همان بلایی که گرایش ناسیونالیستی بر سر حزب بلشویک ومیراث لنین آورد، خط حمید تقوایی بر سر حزب کمونیست کارگری و میراث منصور حکمت آورده است.
در صف مقابل ما شاهد شکل نیروهای مدافع پرو روس به اضافه چهره ها و نیروهای جدیدی بودیم. در مرکز این صف جریانات توده ایستی و اکثریتی قرار دارند. ضد آمریکایی گری و نه مقابله با سرمایه و نیروهای میلیتاریست جهان خمیر مایه ذهنی این جریانات را تشکیل میدهد. اگر این سابقه ذهنی یک فاکتور در سمت گیری سیاسی این جریان است، همسویی با رژیم اسلامی و سیاستهای کنونی اش در قبال روسیه و اوکراین معانی عملی و زمینی و مشخصا امروزی به این سیاست آنها می بخشد.
اما در تقابل با این اردوی راست و صف بندی های درونی اش ما نیروها و احزاب جنبش عظیم کمونیسم کارگری را داریم که بستر اصلی کمونیسم در ایران است. این جریان تنها اردویی است که در کنار هیچیک از دو سوی این کشمکش ارتجاعی قرار نگرفت، بلکه بر عکس، بشریت متمدن و آزادیخواه را در مقابل جنگ طلبی و قلدری و زورگویی هر دو اردو و متحدانش نمایندگی کرد. هر چند ما شاهد سایه روشنهایی در تبیین از جنگ و تاکتیکهای سیاسی در صفوف این اردو هستیم، اما اساس موضع‌گیری‌های این نیروها، اصولی و مبتنی بر یک تحلیل تاریخی از این کشمکش و چشم انداز هولناکی که است در برابر مردم اوکراین و بشریت قرار داده است.

پرسش: خواست پایان جنگ و حملات نظامی روسیه، یک مطالبه فوری و آنی برای پایان دادن به بحران اوکراین است. سوال این است که چگونه؟ پایان دادن به این بحران در گرو چیست؟
علی جوادی: اعلام آتش بس فوری، تامین امنیت و امکانات لازم برای شهروندان مناطق جنگ زده و متعاقباً خروج نیروهای نظامی از کلیه مناطق جنگی، گامهای اولیه اساسی در پایان دادن به این وضعیت دهشتناک است. مساله بخشهایی از اوکراین که خواهان جدایی هستند نیز میتواند پس از یک دوره آرامش و عادی شدن زندگی در یک رفراندوم آزاد زیر نظر سازمان ملل تعیین و تکلیف شود. اما همانطور که پرسیده اید، سئوال این است که چگونه؟
بخش مهمی از پیشبرد یک مبارزه موفق بر دوش مردم آزادیخواه و ضد جنگ در روسیه قرار دارد. این مردم نه تنها هیچ منفعتی در این جنگ ارتجاعی ندارند بلکه در عین حال خود در زمره قربانیانی هستند که ترکش های این جنگ بر پیکرشان اصابت کرده است. از تشدید سیاستهای سرکوب گرایانه هیات حاکمه در این کشور گرفته تا سیاست تحریم های حداکثری آمریکا و اروپا علیه روسیه که قربانیانش در درجه اول توده مردم کارگر و زحمتکش در این کشور هستند.
در طرف دیگر، مقابله با نفس موجودیت و سیاستهای میلیتاریستی ناتو و آمریکا و جلوگیری از گسترش آن یک وظیفه حیاتی بشریت آزادیخواه و مترقی است. این جنبش باید خود را در درجه اول از یوغ تبلیغات دول غربی و ناتو خلاص کند.
این کشمکش خونین یک چشم انداز تیره و خطیر را در مقابل همگان قرار داده است. خطر جنگ اتمی یک واقعیت است. بشریت مترقی و مردم آزادیخواه و برابری طلب باید برای مقابله با چنین چشم انداز هولناکی به میدان بیایند. این یک نیاز و ضرورت حیاتی شرایط کنونی است.