رحمان حسین زاده: بازخوانی یک پیام از کمون پاریس

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

"کشورما" یک واژه، یک اشتباه! بشریت یک واقعیت، یک حقیقت! توضیح: نوشته زیر مربوط به صد و پنجاهمین سالگرد کمون پاریس است که سال گذشته در سمینار گرامیداشت این رویداد بزرگ و درخشان متعلق به طبقه کارگر و محرومان فرانسه و جهان ارائه شد. در شرایطی که کاپیتالیسم و قطبهای اصلی و ضد انسان آن، جهان را به جنگ و بربریت بی نقاب سوق میدهند، یادآوری مهمترین درسهای کمون پاریس ضد سرمایه داری، برای مبارزه امروز طبقه کارگر و کمونیستها اهمیت دارد. به این دلیل این مطلب مجددأ منتشر میشود.

***

در مسیر ۱۵۰ ساله بعد از کمون پاریس تاکنون و در این مدت طولانی، در مورد اهداف و اقدامات کمون، کاراکتر رهبران جسورآن و دستاوردها و کمبودهای این تجربه مهم و کوتاه مدت اولین حکومت کارگری در ابعاد وسیع گفته و نوشته شده است. نابغه هایی چون مارکس، انگلس و لنین جمع بندی خود را از کمون پاریس ارائه کرده اند. بیشماران دیگر در این باره نوشته و گفته اند. در نتیجه از شما چه پنهان، اوایل تردید داشتم در این سمینار بحثی ارائه کنم. به خود میگفتم، همه چیز گفته و نوشته شده است. حرفی برای گفتن نمانده است! اما چشمم به یک پیام فشرده و کوتاه کمون پاریس افتاد که در فوریه سال ۱۹۹۴ میلادی، بهمن ماه ۱۳۷۲ در نشریه کمیته کردستان حزبمان منتشرکردیم. این پیام توجهم را جلب کرد، که بازخوانی آن را در این سمینار ارائه کنم. قبل از بیان ارزیابی ام از درسهای این پیام کوتاه و مهم ، بگذارید، مستقیما آن را قرائت کنم.

یک پیام از کمون پاریس
"کشورما" یک واژه، یک اشتباه! بشریت یک واقعیت، یک حقیقت. کشور واژه ای است نظیر بت و خدایان که توسط کشیشها و شاهان ساخته شد تا حیوانات باشعور را در محدوده های معینی محصور نگاه دارند، جایی که آنها را در جهت منافع اربابان، تحت نظر و بنام موقعیت کثیف آنها در انقیاد نگه میدارند. اینکه ما بطور اتفاقی در اینجا متولد شده ایم یا در آنجا، ملیت ما را تغییر میدهد و از ما دوستان و دشمنان میسازد. بگذارید به این بازی احمقانه گردن ننهیم و این مضحکه را که ما را همیشه در بند نگه میدارد، بدورافکنیم. بگذارید "کشور" به واژه ای توخالی به یک تقسیم بندی بی ارزش اداری تبدیل شود. کشور ما جایی است که در آن زندگی آزاد باشد و کارها روبراه.

مردم! کارگران! آفتاب در حال طلوع است، با این امید که نابیناییها پایان بگیرد.
سرنگون باد مستبدین و جلادان! فرانسه مرده است، زنده باد بشریت!

اولین احساسم در مقابل این پیام، سرتعظیم فرود آوردن در مقابل بلندای اراده و جسارت خلاف جریانی، در مقابل بلندای اهداف عمیق انسانی و خصلت انترناسیونالیستی نگرش رهبران و سازندگان کمون پاریس است. همین پیام به تنهایی لوحه شفاف و زرینی برای شناساندن حقانیت و ماهیت و محتوای عمیقا انقلابی و کمونیستی و ضد خرافه هویت سازی کاذب و متعلق به جبهه انسانیت است.

دوستان! این پیام کمون را در مقطع تاریخی ۱۵۰ سال قبل باید گذاشت و دید. یعنی در میانه پیدایش و گسترش نظام کاپیتالیستی قرن نوزدهم، که نظم جدیدی در مقابل نظم کهن فئودالی، ملوک الطوایفی و شاهان بود. دوره کشور سازی متکی به ملت و ملی گرایی که بخشهایی از قوانین و سنت کهن را جارو میکرد، عناصر جدید و بخشا پیشرو را آورده بود. در آن شرایط اینچنین و با صراحتی که در این پیام آمده، شوریدن جسورانه علیه پدیده "کشور و کشورسازی و تعیین مرزهای جغرافیایی ممنوعه" به دور انسانها به نظرم خودآگاهی طبقاتی بالا و مهمتر جسارت بیان و تلاش برای جاری کردن آن، نگرش و تعلق اجتماعی محکم به کارگر و انسانیت را طلبیده است. به گمان من کموناردها در تجربه عملی خود دیده بودند، مرزهای دلبخواهی و به زور ایجاد شده در جغرافیایی به نام فرانسه بر طبق منافع استثمارگران سرمایه، به زندان و جغرافیای پر از رنج و ستم و جنگ و ناامنی کارگران و مردم محروم تبدیل شده و تا چه اندازه به همسرنوشتی انسانها در داخل و خارج فرانسه لطمه زده است. به این دلیل آنها خواستار دنیای بیمرز بودند. آنها دیده بودند، مناسبات طبقاتی نوین و استثمارگرانه سرمایه داری، با اتکا به موعظه کشیشان و خرافه گرایان ناسیونالیست، موجب استثمار انسان به دست انسان، استثمار کارگران و انسان کارکن و کار مزدی، گسترش تبعیض همه جانبه و نابرابری و فقر و بیکاری و مصائب نظم سرمایه است و اکیدا خواستار جارو کردن آن و به درست مرگ چنین فرانسه ای بودند.

محور دوم این پیام میگوید: "اینکه ما به طور اتفاقی در اینجا متولد شده ایم یا در آنجا ملیت ما را تغییرمیدهد و از ما دوستان و دشمنان میسازد" منظور اینست دسته بندی ملی و دشمن تراشی ملی چقدر سیال و بی پایه و به قول کموناردها احمقانه مبنای تفرقه و جدایی انسانها است. به تجربه خودمان به عنوان انسانهای زنده مقطع حاضر نگاه کنیم. هریک از ما در جغرافیایی متولد شده و هویت کاذب "کشوری و ملی" آنجا را بر پیشانی مان چسپانده اند. خیلی های حاضر در این جلسه برای دو و یا سه دهه است به جغرافیاهای دیگر در کشورهای غربی و اروپا منتقل شده ایم، به کار و شغل و زندگی مشغولیم، بعضی ها فرزندانمان همین جا متولد شده اند، شهروندی همین کشورها را گرفتیم، اما هنوز که هنوز است، بر اساس هویت عقب مانده "کشوری، ملی" سابقمان و بیگانه نگریستن مان، تبعیض و نابرابری و تحقیر را جاری میکنند. تازه این تجربه کشورهای پیشرفته و متمدن تر دنیای معاصر است. صحبت از کشورهای عقب مانده تحت حاکمیتهای استبدادی خشن ملی مذهبی نیست. دقت کنید میتوان تصور کرد، هر یک ما به جای تولد در ایران و عراق و کردستان ، ممکن بود، در آلمان و فرانسه و دانمارک و هلند و آمریکا و مصر و اسرائیل و برزیل ... متولد شویم، آنوقت به جای خرافه هویت ملی و کشوری، ایران و عراق و کردستان، هویت وارونه و دست ساز آلمانی، هلندی، دانمارکی، اسرائیلی و مصری را بر پیشانیمان می چسپاندند و براساس این حماقت، تعصبات و دوستی و دشمنی ها را نوع دیگری برایمان تعریف میکردند. میخواهم بگویم کموناردها بی نهایت محق بوده اند که نوشته اند "بگذارید به این بازی احمقانه گردن ننهیم و این مضحکه را که ما را همیشه در بند نگه میدارد، بدورافکنیم". به باور من یکی از درسهای مهم کموناردها برای امروز طبقه کارگر جهانی و کمونیستها اینست به این حماقت تن ندهیم و ما هم تاکید کنیم. "بگذارید کشور و من اضافه میکنم، "ملت و ملی گرایی و خرافه دولت - ملت" که هنوز ایدئولوگهای بورژوا موعظه اش میکنند، به واژه ای توخالی، به یک تقسیم بندی بی ارزش تبدیل شود. "کشور ما جایی است که در آن زندگی آزاد باشد و کارها روبراه" هر جا هستیم برای زندگی آزاد و بهترو جامعه روبراه تلاش کنیم.

محور دیگر این پیام رسا و فشرده، اینست وقتی که کموناردها قدرت سیاسی را تصرف کرده و اولین حکومت کارگری و کمونی را ایجاد کرده اند، علیرغم دشواریها و سختی های فراوان، اما بسیار خوش بین فراخوان داده اند:

"مردم! کارگران! آفتاب در حال طلوع است، با این امید که نابیناییها پایان بگیرد" این پیام آنها در شروع اعمال قدرت کارگری، امیدوار به گسترش و طلوع آن در دیگر شهرهای فرانسه و چه بسا اروپا و خوش بینی نسبت به پیروزی قطعی است. آنها حق داشتند، در آغاز پیروزی، به فرجام پیشروی و موفقیت کار خود امیدوار باشند. اگر این اتفاق میفتاد، و تصور کنید حکومت کارگری در فرانسه تثبیت میشد، چهره اروپا و دنیا تغییر میکرد. بورژوازی هار این را میدانست، بر این اساس بی توهم و با همه توان سبعانه تصمیم به شکست کشانیدن کمون پاریس گرفت. ارتجاع بورژوایی فرانسه و آلمان در حال جنگ، از هیچ توطئه و ائتلاف مشترکی علیه کمون پاریس و کموناردها کوتاهی نکردند. این جانیان تاریخ سی هزار کمونارد قهرمان را به قتل رساندند و چند برابر آن زندان و شکنجه و تبعید و زیر فشار طاقت فرسا قرار گرفتند. بورژوازی فرانسه با همدستی بورژوازی پروس با تمام ظرفیتهای جنایتکارانه کمون نوپای پاریس را در خون غلطاندند. اما نتوانستند آوازه تجربه و دستاوردها و اراده و جسارتهای بی نظیر رهبران جاویدان کمون را در یک قرن و نیم اخیر بزدایند. امروز گرامیداشت جهانی صد و پنجاهمین سالگرد کمون پاریس گوشه ای از این واقعیت پایدار است.

بخش پایانی این پیام کوتاه کمون پاریس این شعار عمیقا پر معنای آزادیخواهانه و انسانی است.
"سرنگون باد مستبدین و جلادان! فرانسه مرده است، زنده باد بشریت"

چه متهورانه، چه جسورانه و پر از اراده خلاف جریانی! این یعنی دفن نظم استثمارگرانه به نام کشور و در این دوران ما به نام "ملیت و هویت ملی و خرافه دولت - ملت". به نظرم این درجه از تعرض حق طلبانه به خرافه "کشور و کشورسازی و ملت و هویت ملی" از دوره بعد از کمون و حتی در تجربه انقلاب کارگری بزرگ اکتبر نمی بینیم. علت اینست از آن دوره تاکنون بورژوازی جهانی و محلی عقب گرد محافظه کارانه ای را به انترناسیونالیستها، به کمونیستها و کارگران کمونیست تحمیل کرده اند. این پدیده به ویژه بعد از شکست انقلاب سوسیالیستی اکتبر بسیار مشهود است. ناسیونالیسم چپ بورژوازی در فرمت سوسیالیسم بورژوایی روسیه و چین و اقمار آنها برای چندین دهه خود بستر تقدس "کشورسازی مستقل و ملی و هویت ملی" شدند. طبقه کارگر را به دنبال پروپاگاند توخالی "منافع ملی و استقلال کشور" کشاندند. کارگر و مردم محروم را به نیروی جنگهای "ملی و میهنی" تبدیل کردند. به اعتقاد من اگر کموناردهای پاریس فجایع جنگ جهانی اول و دوم، جنگهای تحمیلی قدرتهای جهانی و امپریالیستی را در ویتنام و هند و چین و خاورمیانه و آفریقا و آسیا زیر نام "منافع ملی و کشوری" میدیدند، تردیدی نیست، قاطعانه تر ادعانامه کمونیستی را علیه نظم وارونه "کشورها و ملتها و منافع ملی" صادر میکردند. اکنون وقت آنست کارگران کمونیست و کمونیستهای کارگری ماگزیمالیست بنا به ضرورت این دوران رساتر و شفافتر به این سنت و سیاست طبقاتی کموناردهای پاریس پای بفشاریم.

در نتیجه در پایان تنها به عنوان یک تجربه در میان دهها تجربه با ارزش کمون پاریس این ضرورت را باید برجسته کرد، که برای رهایی از نظم وارونه کاپیتالیسم معاصر و گلوبال، به یکی از ارکانهای ایدئولوژیک و سیاسی سرمایه داری "ملت و هویت ملی و دولت – ملت و منافع ملی " درست همانند خرافه مذهب لازمست تعرض ماگزیمالیستی را سازمان دهیم. من هم با الهام از جمله با ارزش کموناردها تاکید میکنم به "بازی احمقانه دسته بندی ملی و هویت ملی و کشوری" تن ندهیم. با جسارت اعلام کنیم؛ "ملی گرایی، هویت ملی و ناسیونالیسم را دفن کنیم، زنده باد انسانیت".
زنده باد کمون پاریس
زنده باد حکومت کمونی و شورایی

*************

در یک نگاه:
کارگران در ایتالیا به ما میگویند:
جنبش ضد جنگ سرمایه داران را میتوان به میدان کشید!

رحمان حسین زاده
این خبر امیدبخش را شنیدیم، که کارگران فرودگاه شهر پیزای ایتالیا از بار زدن و انتقال سلاحهای جنگی به اوکراین در پوشش "امکانات و تجهیزات بشردوستانه" با جسارت خودداری کردند. قبلا هم در شنبه بیست و ششم فوریه، در اجتماعات اعتراضی اتحادیه های کارگری ایتالیا، شعار "نه به جنگ سرمایه داران" بدون سمپاتی به دو طرف این جنگ ارتجاعی مطرح شده بود. در غیاب تأسف بار جنبش برحق ضد جنگ جاری در اوکراین، این نمونه های رادیکال عمل کارگری در قبال این جنگ پر از مصیبت امیدوار کننده است. با خواندن این سطور حتما عده ای معترضانه میپرسند: "مگر این همه تظاهراتها و اعتراضات وسیع در پایتختها و شهرهای بزرگ اروپا و آمریکا و غرب، به نام جنبش ضد جنگ را نمی بینید"؟ پاسخ سرراست من اینست، آنچه تاکنون دیده و مشاهده کرده ایم، "جنبش ضد جنگ نیست، جنبش تشدید جنگ است"، صرفنظر از نیت فردی بخشی از انسانهای شریفی که در این تظاهراتها شرکت دارند و چه بسا خیلی ها از سر نفرت از جنگ و به قول معروف "آرامش طلبی و صلح" در آن شرکت کنند، اما افق و سیاست و شعارهای حاکم بر این تحرکات اعتراضی و هدف نیروها و جریانات راست پروغربی هدایت گر و سازمانده آن تشدید جنگ است. حرکتی که با شعار حمایت مادی و نظامی آمریکا و ناتو از یک طرف جنگ، و ایجاد فضای پرواز ممنوع بر فراز آسمان اوکراین به میدان آمده است، عملا خواستار تشدید و گسترش جنگ به دیگر کشورهای اروپایی عضو ناتو و به معنای دقیقتر هیزم بیار یک جنگ جهانی است. این نوع "جنبش ضد جنگ" دنبالچه سیاستهای غرب و ناتو و مطلقا نه تنها قابل حمایت نیست، تردیدی نیست، در مورد اهداف و سیاستهای ارتجاعی حاکم بر آن و ماهیت هدایت گران و سازماندهنگان این نوع "جنبش ضد جنگ" مجدانه باید آگاهگری و افشاگری کرد، اما این هنوز کافی نیست، سئوال اینست "جنبش رادیکال ضد جنگ" چرا غایب است؟ تحرک اعتراضی از جنس کارگران در ایتالیا با شعار "علیه جنگ سرمایه داران" و به دور از نزدیکی و سمپاتی به یک طرف این جنگ ضد انسانی چرا وسیع و گسترده، در صحنه نیست؟
پاسیفیسم حاکم بر نیروهای کارگری و چپ و کمونیست در قبال این جنگ!
وقتی از غیاب "جنبش ضد جنگ سرمایه داران" و در صحنه نبودن، جنبش برحق و رادیکال برای توقف این جنگ ارتجاعی صحبت میکنیم، به معنای واقعی داریم از غیاب و در صحنه نبودن نه تنها نیروهای رادیکال کارگری و چپ و مترقی، بلکه حتی از غیاب آن بخش چپ بورژوایی و خرده بورژوایی هم که سنتأ در مقابل جنگهای امپریالیستی، مشخصا جنگهایی باسرکردگی دولت آمریکا بوده، صحبت میکنیم. اکنون در تقابل با پیامدهای این جنگ خانمانسوز کنونی که توسط امپریالیسم روسیه کلید خورده تحرک و اعتراض جدی وجود ندارد. برای مثال نیروهای رادیکال و چپ و کارگری سازمانده و الهام بخش جنبش رادیکال ضد جنگ ویتنام در دهه شصت و هفتاد میلادی قرن بیستم بودند. چپ بورژوایی و یا خرده بورژوایی ضد امپریالیست هم در جنبش ضد جنگ شرکت میکرد. در آغاز همین قرن بیست و یکم به هر درجه ای اتحادیه های کارگری، نیروهای چپ و کمونیست در صحنه حضور داشتیم، به همان نسبت نقش سازمانده و هدایت گر در شکل دادن به حرکت اعتراضی برحق در مقابل لشکرکشی امپریالیستی آمریکا و بریتانیا در جنگ عراق و افغانستان به عهده گرفتیم. به این دلیل همانوقت حرکت و ترند متفاوت رادیکال و قابل حمایت جنبش ضد جنگ در تمایز و حتی تقابل با جنبش و ترند ارتجاعی علیه جنگ در صحنه حضور داشت و انتخاب قابل دسترسی برای مردم آزادیخواه ضد جنگ فراهم بود و به آن می پیوستند. اکنون سه هفته از شروع این جنگ ارتجاعی و از لشکرکشی ارتش روسیه به اوکراین میگذرد، به غیر از این چند مورد محدود اعتراض برحق کارگران ایتالیا، شاهد حرکت اجتماعی ضد جنگ قابل حمایت در کشورهای مختلف نیستیم و به این معنا انتخاب درستی در مقابل کارگر و مردم متنفراز جنگ قرار داده نشده است. در نتیجه صورت مسئله اینست، چرا نیروهای چپ و کارگری و کمونیست مبتکر به میدان کشیدن اجتماعی توده کارگر و مردم متنفر از این جنگ مهیب که جهان را تهدید میکند، نیستند؟

مشکل چیست؟
مشکل هرچه باشد، معرفتی نیست، عدم تمایل کارگر و مردم به پیوستن به جنبش ضد جنگ سرمایه داران هم نیست و بعلاوه در شهرهای اروپا و آمریکا مانع اختناق و سرکوب هم نیست. مشکل پاسیفیسم و بی عملی تاکنونی اتحادیه ها و سازمانهای کارگری، نیروها و احزاب چپ و ضد جنگ به باور من سیاسی است. در سطح ماکروی سیاسی عملکرد سه نوع سیاست و نگرش موجود در میان قطب چپ کنونی اعم از چپ کمونیست و رادیکال و انقلابی تا چپ بورژوایی و غیرانقلابی در کشورهای اروپایی و غربی و در میان نیروهای متعلق به صف کارگری و چپ حتی در ایران هم موجب پاسیفیسم و بی عملی کنونی است. از جمله:
۱- بخشی از نیروی مورد بحث ما، یعنی چپ بورژوایی و خرده بورژوایی پروغربی بنا به دیدگاه و مصلحت شان و بخشأ هم تحت تاثیر پروپاگاند رسانه ها و دولتهای غربی علیه کلیت این جنگ و کل قطبها و نیروهای درگیر آن نیستند. بلکه یکجانبه در تقابل با زورگویی میلیتاریستی هیئت حاکمه روسیه و لشکرکشی آن به اوکراین، عملا همسوی سیاستهای ارتجاعی غرب و آمریکا و ناتو و همگام اعتراضات پروغربی اند. تحرکاتی که نه تنها پیشبرنده جنبش ضد جنگ برحق نیست، بلکه مانعی در مقابل شکل دادن به جنبش ضد جنگ سرمایه داران است.
۲- برعکس دسته بالا، بخشی از نیروهایی که خود را متعلق به جبهه کارگر و چپ و ضد امپریالیست میدانند، در کنار پوتین و هیئت حاکمه تمامأ مرتجع روسیه هستند. پروپاگاند و توجیهات سوپر ناسیونالیستی دولت روسیه در هجوم به اوکراین را پذیرفته اند. مصلحت شان چنان است، قدرت حاکمه در روسیه را نه به عنوان یک قدرت امپریالیستی بلکه به عنوان ضد امپریالیسم آمریکا و غرب حمایت کنند. نزد اینها بورژوازی عظمت طب روسیه "قدرت امپریالیستی نیست". اینها در چهره پوتین جنایتکار "قهرمان ضد فاشیست و نازی زدا" را یافته اند. در رأس این جریانات حزب کمونیست فدراسیون روسیه به رهبری زیوگانف و همفکرانش در سراسر دنیا و از جمله در ایران هم نه علیه این جنگ، بلکه خودشان نیروی فعاله سیاسی و عملی ارابه جنگی پوتین هستند. اینها نقطه مقابل اعتراضات برحق و شکل دادن به جنبش ضد جنگ سرمایه داران هستند.
۳- متفاوت از دو ترند بالا بخش وسیع و قابل توجهی از اتحادیه ها و سازمانهای کارگری، نیروهای چپ و رادیکال و کمونیست علیه کلیت این جنگ و هر دو قطب ارتجاعی جهانی و دو دولت حاکم بر روسیه و اوکراین موضع گرفته اند. سمپاتی سیاسی به طرفین این جنگ نشان نداده اند. اما عملا مبتکر اقدام پراتیکی و به حرکت درآوردن مردم معترض و منزجر از این جنگ نشده اند. به نظرم این بخش اولا از سر ضدیت واقعی با سیاستهای جنایتکارانه امپریالیسم آمریکا و غرب و کارکرد ناتو، آن حساسیت پراتیکی لازم را در مقابل قلدری و لشکرکشی امپریالیسم روسیه به اوکراین را از خود نشان نداده اند. به نظر میرسد، امپریالیسم روسیه را "کمتر مضر و در این جنگ خطرناک کمتر مقصر" میپندازند . گویی کارکرد جنایتکارانه آمریکا و غرب و ناتو در کل نیم قرن گذشته و در همین سه دهه بعد از فروپاشی شرق موجبی است، که اعتراض منطقی خود را علیه تجاوزگری ناسیونالیسم عظمت طلب روسی به جنبش قوی ضد این جنگ ویرانگر که هم اکنون موجب میلیونها آواره و هزاران کشته و زخمی، و ویرانی بسیاری شهرها شده، ترجمه نکنند. همین موجب پاسیفیسم قابل مشاهده و مانع اقدام و ابتکار فعال برای سازماندهی جنبش ضد جنگ سرمایه داران است.
واقعیت اینست این بخش از نیروهای کارگری و چپ، اعم از اتحادیه ها و سازمانهای کارگری اساسا در کشورهای غربی و نیروهای چپ و کمونیست و مترقی با نقد و شناخت آگاهانه عوامل پاسیفیسم کنونی باید و لازمست به نیروی فعال و مبتکر سازماندهی آکسیونها و اعتراضات رادیکال و سازمانده جنبش ضد جنگ سرمایه داران تبدیل شوند. وقت آنست با شعار و پلاتفرم "نه به جنگ سرمایه داران"، "دست قطبهای امپریالیستی و دولتهای ارتجاعی روسیه و اوکراین از سر مردم کوتاه"، "این جنگ باید متوقف شود" به میدان آمد. این بخش از نیروهای کارگری و چپ در جهان و در شهرهای اروپا و آمریکا میتوانند و لازمست ابتکار سازماندهی جنبش ضد جنگ سرمایه داران را به دست بگیرند. در همین راستا ما نیروهای چپ و کمونیست ایران علاوه بر وظایفمان در داخل کشور علیه این جنگ، میتوانیم و باید در کشورهای غربی محل استقرارمان در سازماندهی آکسیونها و اعتراضات رادیکال علیه این جنگ و کمک به شکل گیری جنبش ضد جنگ سرمایه داران نقش ایفا کنیم. نیروهای چپ و کمونیست ایران، از جمله شش جریان چپ که بنام شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست فعالیت داریم، ما متکی به این تجربه هستیم، که برای جلب حمایت از جنبش کارگری و جنبشهای اجتماعی رادیکال، و حمایت از کارگران زندانی و زندانیان سیاسی روابط گسترده و موثر با اتحادیه های کارگری و انواع تشکلها و نهادهای چپ و مدافع حقوق انسان در کشورهای اروپایی و غربی برقرار کنیم. به نظرم وقت آنست این جریانات در همگامی با هم و با فعال کردن این روابط با اتحادیه های کارگری و نهادهای و جریانات چپ مبتکر سازماندهی آکسیونها و تحرک اعتراضی علیه ادامه این جنگ شویم. این کار شدنی است همانطور که کارگران فرودگاه شهر پیزای ایتالیا با عمل رادیکال کارگری خود به طبقه کارگر و ما کمونیستها میگویند، علیه این جنگ و برای توقف آن به میدان آییم.