بهزاد مالکی: بحران اوکراین و توقف زمان برای توده ای مسلکان

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

نگاهی به بیانیه های آنان: «نامۀ مردم» شمارۀ ۱۱۴۹، ۲۵ بهمن ۱۴۰۰ که به استقبال جنگ آیندۀ اوکراین رفته، زمان و تاریخ را فراموش کرده است و در سالهای ۵۰ قرن گذشته گیر کرده است. نامۀ مردم در این شماره با این تیتر شروع می شود: «در دفاع از راه ‌حل صلح‌آمیز برای بحران اوکراین: نه به نظامیگری، نه به گسترش قلمرو ناتو در شرق، نه به مداخلهٔ ناتو در بحران اوکراین» برای حزب توده، مرغ همیشه یک پا دارد. از نظر این حزب در یکسو امپریالیسم آمریکا و غرب و در سوی دیگر اردوگاه "سوسیالیسم" و چین" کمونیستی" قراردارند که در محاصرۀ نیروهای امپریالیستی و در معرض حملات و تجاورهای آنها قرارگرفته اند.

حزب توده در ارائۀ این به اصطلاح تحلیل های" عینی" تنها نیست، علاوه بر استراتژیست های جمهوری اسلامی، " چپ "های موسوم به "مقاومتی" که بعضا بقایای نادم حزب توده و اکثریت هستند نیز همین ساز را می زنند. ۴۳ سال از استقرار جمهوری اسلامی و ۳۳ سال از سقوط امپراتوری شوروی و تبدیل آن به یک کشور توسعه طلب سرمایه داری و متجاوز به شکل دیگر، ۴۵ سال از تحول همه جانبه و تبدیل چین به یک کشور سرمایه داری امپریالیستی، می گذرد. ولی منطق و تئوری راهنمای آنها این است که تضاد امپریالیسم «غرب» به سرکردگی آمریکا (با ملحقات اروپائی و ژاپنی و استرالیائی اش) و بلوک شرق، به رهبری روسیه و تبعیت چین از آن، به همراه أقمار جهان سومی اش از جمله ایران و کوبا و ونزوئلا و بولیوی و ... آن تضاد دوران ماست که تعین بخش همۀ تضادهای درونی در غالب کشورهای گیتی می باشد. در این دنیای دو قطبی برای حزب توده، آمریکا و متحدانش شر مطلق اند و بقیه کشورها برای جستجوی خیر باید سراغ جبهۀ شرقی بروند که به زعم حزب توده هنوز دنیای مترقی و رهائی بخش را نمایندگی می کند.
نامۀ مردم در ادامه توضیح می دهد که : «به ادعای مکرر سران و رسانه‌های کشورهای غربی و به ‌ویژه آمریکا و بریتانیا در چند روز گذشته، حملهٔ روسیه به اوکراین و اشغال آن کشور قریب‌الوقوع است. ... اعلامیه‌های رسمی دولت روسیه ادعای “غرب” را رد کرده و آن را “گمانه‌زنی‌های تحریک‌آمیز” خوانده‌اند. خوشبختانه روسیه تاکنون به دام این تحریک‌ها نیفتاده است. سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، در پایان نشست و گفتگوی خود با وزیران امور خارجه و دفاع بریتانیا، در کنفرانس مطبوعاتی‌اش گفت: «مذاکرات ما شبیه به گفتگو بین یک شخص لال با یک نفر کر بود. صحبت می‌کنیم ولی نمی‌شنویم که طرف دیگر چه می‌گوید!» این پیش بینی "داهیانه" حزب توده که ناتو در صدد مداخله در بحران اکراین است، ۱۰ روز بعد با حملۀ نیروهای روسیه به اکراین و اشغال بخشهائی از این کشور، نقش بر آب شد. حالا نامۀ مردم باید توضیح دهد که این ادعا های غرب چرا «گمانه‌زنی‌های تحریک‌آمیز» نبوده و چرا روسیه به دام این به اصطلاح تحریک ها افتاده است. حزب توده در مقابل عمل انجام یافتۀ حملۀ روسیه به اوکراین، در بیانیۀ ۶ اسفند ۱٤٠٠ در بارۀ جنگ در اکراین به رغم محکوم کردن حملِۀ روسیه به اکراین یک کلمه دربارۀ اهداف روسیۀ پوتین در این جنگ نمی گوید و این بار مطرح می کند که هر دو طرف – یعنی آمریکا و متحدانش از یکسو و روسیه از سوی دیگر – در وقوع این جنگ و یا ایجاد شرایط برای وقوع آن نقش داشته اند، ولی دوباره توسعه طلبی ناتو و امپریالیسم غرب را نشانه می گیرد و کوچکترین اشاره ای به اهداف توسعه طلبانه و الحاق طلبانۀ روسیه نمی کند. محکوم کردن جنگ اوکراین و اشغال آن کشور توسط روسیه از سوی حزب توده تنها به خاطر این است که «احترام به استقلال و تمامیت ارضی همهٔ کشورهای عضو سازمان ملل متحد و مداخله نکردن در امور داخلی کشورهای دیگر، از بنیاد‌های اصلی منشور سازمان ملل متحد و همزیستی مسالمت‌آمیز است» که از جانب روسیه «رعایت» نشده است. در همان زمان شرح مبسوطی در بارۀ عدم مداخله در امور داخلی کشورها و زیرپا گذاشتن منشور سازمان ملل مطرح می شود که درست است اما کافی نیست و نمی تواند توجیه گر حملۀ پوتین باشد. مهم بیان اهداف ارتجاعی دو طرف و در این مورد اهداف اولیگارک ها و به طور کلی رژیم سرمایه داری مرتجع و منحط پوتین است که در بیانیۀ حزب توده هیچ اشاره ای به آن نیست. ما در بیانیۀ کارگران انقلابی متحد ایران با عنوان «تشدید خطرناک درگیری های دو بلوک امپریالیستی و گسترش ارتجاع، نظامیگری و شووینیسم در سراسر جهان» به تاریخ ۱۱ اسفند ۱۴۰۰ نشان دادیم که حتی «جنبۀ دفاعی» حرکت پوتین به مناطق تحت نفوذ روسیه یا مناطق نفوذ مورد ادعای روسیه مربوط می شود و از این رو حتی «جنبۀ دفاعی» حرکت نظامی روسیه ارتجاعی، غیر عادلانه و محکوم است تا چه رسد به جنبۀ تعرضی آن که چیزی جز اعمال ارادۀ ارتجاعی و کشورگشایانۀ اولیکارگ های روسیه و رهبر آنها پوتین نیست. ما تصریح کرده ایم که حتی جنبۀ« تدافعی» حرکت نظامی پوتین تخته جهشی برای تهاجم توسعه طلبانه و کشورگشایانۀ اوست.
از این گذشته، نگرانی حزب توده از این جنگ صرفا خطر درگیری دو نیروی هسته ای است. این خطر در حال حاضر بعید است: هم بایدن و دیگر مقامات آمریکا از جمله معاون رئیس جمهور، وزیر دفاع و وزیر خارجۀ آن کشور، هم ناتو هم رهبران کشورهای اروپائی اعلام کرده اند که وارد درگیری با روسیه نخواهند شد و به خاک اکراین نیرو نخواهند فرستاد و منطقۀ پرواز ممنوع ایجاد نخواهند کرد و غیره. حزب توده از عواقب فاجعه بار این جنگ - فارغ از نتایج آن - حرفی نمی زند: گسترش میلیتاریسم در سراسر جهان و نه تنها در روسیه و اوکراین، سلطۀ ارتجاع سیاسی و هیستری ضد کمونیستی، برافروختن آتش کینه و نفرت بین ملت های روس و اوکراین و غیره که ممکن است طی چند نسل ادامه یابد.
اما «راه توده» که گرایش دیگری از همین طیف را نمایندگی می کند، این موضع رفقای حزبی خود را کنار گذاشته و در سرمقاله راه توده شماره ۸۲۵ در رابطه با جنگ در اول مارس چنین تیتر زده است. «از پیشدستی روسیه علیه توطئه های ناتو حمایت کنیم!» آنها صریحاً از حملۀ پوتین به اوکراین دفاع می کنند و می نویسند: «آنچه که در این سرمقاله روی آن تاکید داریم حمایت از نقش مهم و مثبتی است که ارتش روسیه با فرمان رئیس جمهوری روسیه "پوتین" در اوکراین ایفاء می کند و حلقه محاصره روسیه از سوی ناتو را می شکند.» «آنچه تاکنون مشخص شده، آن است که امریکا و اروپا می خواستند با قبول اوکراین در پیمان نظامی ناتو، این پیمان نظامی را در نزدیک ترین مرز به روسیه مستقر کرده و موشک های اتمی را با هدف گیری روسیه، در خاک اوکراین مستقر سازند. این نکته را رئیس جمهور روسیه "پوتین" در سخنرانی خود که در پایان آن فرمان عبور ارتش روسیه از مرزهای اوکراین را داد با صراحت اعلام کرد. او گفت که روسیه با بهره گیری از تجربه تلخ جنگ دوم جهانی، منتظر حمله نظامی نشد، بلکه برای دفع این حمله وارد عمل شد. (نقل به مضمون)» وقاحت و جنگ طلبی «راه توده» از پوتین هم بیشتر است و تهدیِد پوشیدۀ دیکتاتور روسیه را در به کار بردن سلاح اتمی، آشکارا بیان می کند و کار را به مالیخولیا و هذیان می کشانند. در نوشتۀ روسیه تا پاسخ اتمی به ناتو پیش خواهد رفت! راه توده می گوید: «اینکه کار ناتو به اینجا کشید، برآمده از نگاه تجاوزکارانه و غیر واقع بینانه آن به تحولات جهانی است. ناتو همچنان در آرزوی تسلط بر روسیه، تبدیل کردن ملت آن به برده و تقسیم منابع و ذخایر آن است در حالی که ابزارهای لازم و انگیزه کافی برای این کار را در اختیار ندارد. روس ها برای دفاع از خود می جنگند و ناتو برای برده کردن آنها. آنها می دانند که روسیه با گسترش ناتو به مرزهایش چیزی برای از دست دادن ندارد و تا پاسخ اتمی هم به تجاوزات غرب پیش خواهد رفت، پاسخی که شاید برنده نداشته باشد ولی غرب بازنده اصلی آن خواهد بود!» در این زمینه، حتی کاسۀ داغ تر از آش شده و به جمهوری اسلامی هم توصیه می کنند که در مذاکرات وین، از برنامۀ هسته ای خود عقب ننشینند. «بدون هیچ شتابی برای رسیدن به توافق، باید بر مواضع ملی و اصولی ایستاد و سنگر اتحاد با متحدان جهانی [یعنی روسیه و چین] را استوارتر کرد. حوادث اوکراین، فاش شدن توطئه که امروز علیه روسیه و فردا علیه چین دارند از یکسو و یورش همه جانبه و یکپارچه تسلیحاتی و تبلیغاتی غرب به روسیه در اوکراین از سوی دیگر نشان داد که باید کلاه خود را، با پیش بینی باد و توفان رویدادهای آینده محکم نگه داشت!» راه توده ۸۲۵ «از کدام توافق در مذاکرات وین دفاع می کنیم!»
ما می توانیم با بخشی از سخنان «نامۀ مردم» که به اهداف و عملکرد غرب در قبال منطقۀ شرق اروپا واکراین مربوط است موافق باشیم ولی آیا این بخش تمام حقیقت است یا نیمی از آن؟ کارگران انقلابی متحد ایران در بیانیۀ خود در بارۀ جنگ اوکراین به این پرسش، پاسخ می دهند.
«حقیقت در بحران اخیر اوکراین که به جنگ کنونی انجامید چه بود و چیست؟
... حملۀ نیروهای روسیه به اوکراین از یک سو واکنشی به توسعه طلبی امپریالیسم آمریکا و متحدان اروپائی اوست که تلاش دارند سلطه و نفوذ سیاسی، اقتصادی و نظامی خود را در سراسر اروپای مرکزی و شرقی گسترش دهند و تحکیم بخشند و این مناطق را تا مرزهای روسیه به قلمرو ناتو تبدیل کنند. این تلاش آمریکا و متحدانش با استقرار سلاح های تهاجمی از جمله هسته ای در اروپا توأم بوده است. سیاست توسعۀ قلمرو ناتو از زمان فروپاشی شوروی تاکنون در اروپای مرکزی به اتمام رسیده، اما در اروپای شرقی که اوکراین بزرگترین کشور آن به شمارمی رود، هنوزکامل نشده است. پوتین این سیاست توسعه طلبی و گسترش نفوذ ناتو را برنمی تابد و آن را تهدیدی برای "امنیت" و منافع روسیه تلقی می کند. حاکمان روسیه توسعۀ ناتو به شرق را نوعی "عهدشکنی" آمریکا تلقی می کنند. در فوریۀ سال ۱٩٩٠ در جریان ادغام آلمان شرقی و غربی مذاکراتی میان گورباچف رهبر وقت شوروی و جیمز بیکر وزیر خارجۀ وقت آمریکا صورت گرفت و پیمانی میان آن دو برقرار شد که طبق آن آلمان متحد شده می توانست عضو ناتو باشد اما ناتو نمی بایست به کشورهای بلوک شرق گسترش یابد. هلموت کُهل نخست وزیر آلمان هم در مذاکرات میان گورباچف و بیکر شرکت داشت. روشن است که آمریکا و ناتو این پیمان را زیر پا گذاشتند.
بدین سان، یک بُعد حملۀ روسیه به اوکراین جنبۀ واکنشی و «دفاعی» دارد. هرچند این واکنش در مقابل حملۀ مستقیم نظامی ناتو و یا اتحادیۀ اروپا و یا اوکراین به فدراسیون روسیه نبوده است و به همین جهت آمریکا و متحدان او از جمله اوکراین، عمل نظامی روسیه در اوکراین را "حملۀ عامدانه و بدون تحریک از جانب اوکراین" می نامند. اما با توجه به توضیحاتی که در بالا داده شد جنبۀ واکنشی و دفاعی آن را نمی توان انکارکرد. بی گمان حملۀ روسیه به اوکراین یک بُعد تهاجمی مهم و فزاینده نیز دارد. جنبۀ دیگر حملۀ روسیه به اوکراین، چنانکه بالاتر اشاره شد، وجه تهاجمی آن است که بیانگر توسعه طلبی و کشورگشائی امپریالیستی اولیگارک های ناسیونالیست - شووینیست حاکم بر روسیه است. طی دو دهۀ گذشته عوامل چندی باعث تشجیع روسیه در این تلاش های توسعه طلبانه گردیده است: تقویت بنیۀ نظامی (غیر هسته ای و هسته ای) روسیه دست کم در دو دهۀ اخیر، بهبود وضع مالی و اقتصادی روسیه (از جمله تقویت و تحکیم صندوق ذخیرۀ ارزی و طلای روسیه که چهارمین صندوق بزرگ ذخیره در جهان است)، وابستگی اروپا به گاز و نفت روسیه، افزایش اهمیت روسیه به عنوان صادر کنندۀ بزرگ غله که یک کالای استراتژیک است، استقرار روابط گستردۀ اقتصادی و سیاسی با چین که از سوی این کشور روابط استراتژیک نامیده شده و سرانجام افول قدرت و نفوذ آمریکا، اختلافات درونی اتحادیۀ اروپا، نبود قدرت نظامی متحد و یکپارچۀ اروپائی و نبود عزم کاربرد آن در مقابل روسیه. اینها عوامل مساعدی برای پیشروی های کنونی پوتین و از جمله اشغال اوکراین بوده اند.
وضع تحریم های وسیع، همه جانبه و بسیار سنگین علیه روسیه، همچنین تلاش های زیادی که در زمینه های سیاسی، مالی و تسلیحاتی برای تقویت نظامی حکومت اوکراین از سوی آمریکا و متحدانش صورت می گیرد به نظر نمی رسد که بتوانند جلو پیشروی نیروهای نظامی روسیه در اوکراین، اشغال احتمالی کامل آن کشور را بگیرند. تحریم های اقتصادی و سیاسی و کمک هائی که آمریکا و متحدانش به اوکراین می کنند یا قولش را داده اند به نظر نمی رسد، دست کم در کوتاه مدت، بتوانند اوضاع را تغییر دهند.
تضاد استراتژیک امپریالیسم آمریکا و متحدانش با امپریالیسم روسیه که اینک به جنگی بزرگ و ویرانگر در اوکراین منجر شده منعکس کنندۀ تضاد منافع امپریالیستی و سلطه طلبانۀ میان این دو بلوک است. منافعی که با منافع توده های مردم منطقه اروپا و آسیا و منافع کارگران و زحمتکشان سراسر جهان در تضاد است. این جنگ نه تنها از نظر تلفات انسانی و لطمات اقتصادی و گسترش ناامنی، بلکه از نظر سیاسی و فرهنگی نیز لطمات دیرپا و سنگینی بر کارگران و دیگر زحمتکشان وارد می سازد. طرفداری از هیچ یک از دو طرف این جنگ درست و بجا نیست چون از هر دو سو ناعادلانه و مخالف منافع مردم اوکراین و کارگران و زحمتکشان منطقه و سراسر جهان است.»
حزب توده اما این دیالکتیک جنگ را نمی بینند و عامدانه آن را می پوشاند. برای این حزب سیاستی که به این جنگ منجر شد یکطرفه است و تازه در تحلیلش آنقدر یکجانبه نگری دارد که پیش بینی می کند که این غرب و آمریکا هستند که به اکراین لشکر می کشند تا امر الحاقش را به ناتو به سرانجام برسانند
حالا که برخلاف تزهای درخشان و داهیانۀ «نامۀ مردم» این نه ناتو که روسیه است که حمله را شروع کرده ، چه باید کرد؟ برای روسیه باید کف زد که سیاست توسعه طلبانه اش را با جنگ همراه نموده است؟ یکی از سوژه های مورد منازعه در این جنگ، منظقه شرقی و روس زبان دونباس است. سیر وقایع نشان می دهد که علاوه بر سیاست شووینیستی دولت اکراین در این منطقه، روسیه نیز نمی خواست کمکی به حل مسالمت آمیز این مسأله بکند. در ارتباط با خزیدن نیروهای نظامی غربی به سوی روسیه، دیمیتری پولیانسکی، معاون سفیر روسیه در سازمان ملل متحد روز جمعه ۲۲ بهمن اعلام کرد که مسکو اعزام و استقرار نیروهای ارتش آمریکا و متحدانش در شرق اروپا را به ‌شدت محکوم می‌کند و آن را گامی در مسیری اشتباه می‌داند که می‌تواند به بالا گرفتن بحران منجر شود. پولیانسکی همچنین با تأکید بر اینکه تنها راه برای حل ‌و فصل مناقشهٔ اوکراین اجرای مفاد پیمان مینسک از جانب کی‌یف است، گفت: «ما معتقدیم که اوکراین راهی جز اجرای توافق مینسک مصوب شورای امنیت سازمان ملل متحد ندارد و در جلسه ۱۷ فوریه [۲۸ بهمن، که قرار است نشست شورای امنیت سازمان ملل متحد به مناسبت هفتمین سالگرد آن توافق برگزار شود] بر این امر پافشاری خواهیم کرد.» «نامۀ مردم» با نقل این عبارت، در این مورد هم دچار فراموشی و یک جانبه نگری معمول شده است. در شکستن پیمان مینسک علاوه بر حکومت اوکراین، مسکو نیز با بازشناسی استقلال جمهوری های دنباس مسئولیت دارد. اصلاح قانون اساسی اوکراین برای اعطای خودمختاری بیشتر به استان های «لوهانسک» و «دونیتسک» و نیز برگزاری انتخابات در این دو استان به اجرا در نیامده اند. توافق مینسک به درگیری‌های بزرگ خاتمه داد اما تنش‌ها پایان نیافت. دولت مرکزی اکراین به وعده هایش عمل نکرد و ناتو با فشار آمریکا به سیاست توسعه طلبانه اش به سمت شرق و الحاق اوکراین به ناتو ادامه داد. روسیه هم تعرضات سیاسی – اقتصادی اش را در شرق اوکراین ادامه داد و تشدید کرد. مسکو روابط نزدیکی با جدایی‌طلبانی که کنترل بخشی از منطقه دونباس در شرق اوکراین را در اختیار دارند، طی سال‌ها ایجاد کرده و عملاً این منطقه را از نظر اقتصادی – اداری و نظامی به خودش وابسته کرده است. اما در عین حال می‌گوید که در جنگ هشت ساله این جدایی‌طلبان با نیروهای دولتی اوکراین هیچ نقشی ندارد.
ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه، دوشنبه شب ۲۱ فوریه پس از به ‌رسمیت شناختن استقلال دونیتسک و لوهانسک، دستور استقرار نیروهای روسی در این منطقه را صادر کرد. تصمیم پوتین در به ‌رسمیت شناختن استقلال دونیتسک و لوهانسک با واکنش‌های گسترده بین‌المللی رو به ‌رو شد مقدمه ای برای حمله به اوکراین بود.
نامۀ مردم در ادامۀ تحلیل به اصطلاح "همه جانبه اش" می گوید: «نیروهای ضد جنگ و صلح‌طلب در جهان به ‌شدت نگران اوج‌گیری تنش‌ها و افزایش احتمال برخورد نظامی‌اند که می‌تواند پیامدهای بسیار خطرناک و فاجعه‌باری برای ملت‌های منطقه و جهان داشته باشد. دو دههٔ پیش شاهد فاجعۀ تهاجم به عراق بر پایهٔ شواهد و مدارک کاملاً ساختگی آمریکا و بریتانیا در مورد وجود “سلاح‌های کشتار جمعی” در عراق بودیم. حملهٔ قدرت‌های امپریالیستی به عراق برخلاف قطعنامۀ سازمان ملل متحد و به ‌رغم مخالفت اکثر کشورها و ملت‌های جهان، به تلفات چند صد هزار نفری منجر شد و آن کشور را به ورطۀ نابودی کشاند. اکنون نیز ماشین جنگی پیمان نظامی ناتو به رهبری آمریکا و با دستاویز “دفاع از دموکراسی” و “دخالت بشردوستانه”، منطقه‌ای دیگر از جهان و مردم آن را با خطر جنگ و کشتار و ویرانی و بی‌ثباتی روبه‌رو کرده است.» این استدلال آشنا را از زبان پوتین هم بشنویم وقتی به توجیه حمله روسیه به اکراین می پردازد: «شرایط ما را ملزم به اقدام قاطع و فوری می‌کند. جمهوری‌های خلق دونباس بر این اساس با درخواست کمک به روسیه متوسل شدند. با تصویب شورای فدراسیون و به موجب معاهدات دوستی تصویب شده توسط مجمع فدرال مبنی بر کمک متقابل به جمهوری‌های خلق دونیتسک و لوگانسک، تصمیم به انجام یک عملیات نظامی ویژه گرفته‌ام.» همزمان پوتین در یک نطق تلویزیونی گفت قصد دارد اوکراین را «غیرنظامی» و «نازی‌زدایی» کند. رئیس جمهوری روسیه گفت: «ما هیچ برنامه‌ای برای اشغال اوکراین نداریم.»! دروغ بی شرمانه ای که ما بارها و بارها از زبان همۀ اشغالگران شنیده ایم که در زیر لوای توپ و تانک، ره آورد "آزادی و دموکراسی" را ندا داده اند و دیدیم که چه بلائی بر سر عراق و أفغانستان [دوران شوروی و دوران بوش] و لیبی و سوریه آوردند.
خیال پردازی های« نامۀ مردم » حد ندارد. حزب توده تا آنجا پیش می رود که اروپا را هم داخل اتحاد دوستی چین و روسیه علیه آمریکا می کند در آنجا که می گوید: «حتی برخی از کشورهای قدرتمند اروپای غربی نیز موضعی متفاوت با آمریکا و بریتانیا در بحران اوکراین گرفته‌اند. آلمان به هواپیماهای انگلیسی حامل کمک‌های نظامی و تسلیحات جنگی اجازهٔ پرواز بر فراز حریم هوایی خود را نداده است. فرانسه نیز از راه ‌حل مبتنی بر گفتگو برای بحران اوکراین حمایت می‌کند و طرحی را به این منظور به طرف‌های درگیر پیشنهاد داده است.» در حالی که آلمان اولین کشور اروپا بود که سلاح های جنگی به اوکراین فرستاد و فرانسه نیز به رغم لفاظی های صلح طلبانه اش به این رقابت جنگ طلبانه پیوسته است.
در یک کلام، حزب توده و نو توده ای ها و "چپ" های مقاومتی از یک سو و سلطنت طلبان و مجاهدین خلق از سوی دیگر، با همۀ اختلافات و تضادهائی که با هم دارند در یک نقطۀ اساسی با هم اشتراک نظر دارند. همۀ اینها زمان را متوقف کرده و در ذهنیت های اپورتونیستی خویش محصور اند. سلطنت طلبان هنوز از چین و روسیۀ سرمایه داری با صفت کمونیسم اسم می برند و ضدیت هارمنشانۀ خود علیه کمونیسم و هرنوع ایدۀ مترقی و چپ را، در لفافۀ این ایده های غیر واقعی می پوشانند و می خواهند به اتحاد و همراهی اشان با آمریکا و سرمایه داری های غربی رویه ای دموکراسی خواهانه و رهائی بخش دهند. موضع گیری اینها در مورد این جنک سرتاسر تحریف واقعیت است. شر مطلق در نظر اینها روسیه و پوتین است که به همراه شری دیگر یعنی چین مسبب اصلی این وضعیت هستند. در این میان جمهوری اسلامی یکسره نوکر و دنباله روی این قدرتها تلقی می شود به این امید که روزی با کمک دنیای «آزاد» از این شر خلاص شوند.
رسانه های امپریالیستی و ارتجاعی دیگر نیز عمدا روسیۀ ارتجاعی پوتین و اولیگارک ها را با سوسیالیسم و کمونیسم مرادف جلوه می دهند و از این فرصت «طلائی» برای حمله به کمونیسم و کل نیروهای چپ بهره می گیرند. گویا پوتین که به ضد کمونیست بودن خود مفتخر است و بدترین حمله ها را به لنین می کند زیرا لنین حق ملل – از جمله اوکراینی ها – را در تعیین سرنوشت خود به رسمیت شناخت و با استقلال اوکراین و یا پیوستن داوطلبانۀ آن کشور به اتحاد شوروی موافق بود، گویا چنین پوتینی به خاطر «کمونیسم» به اوکراین حمله کرده است! پوتینی که معتقد است اوکراین را لنین خلق کرده است! ( پوتین در واقع رؤیای امپراتوری تزاری دارد.)
در یک کلام، موضعگیری حزب توده در مورد جنگ اوکراین، سطحی، عامیانه و یک جانبه نگرانه است. این موضعگیری با عدم ذکر اهداف ارتجاعی، سلطه طلبانه و الحاق طلبانۀ روسیه، در مقابل اهداف ارتجاعی، سلطه طلبانه و توسعه طلبانۀ ناتو، به طور غیر مستقیم پوتین را تبرئه می نماید و یا در بهترین حالت به اشتباهی تاکتیکی (عدم استقاده از وسایل دیپلوماتیک و سیاسی بجای حملۀ نظامی) متهم می کند و در حقیقت ماهیت ارتجاعی، سلطه طلبانه، توسعه طلبانه و الحاق گرایانۀ و در نتیجه غیر عادلانۀ جنگ از هر دو طرف را می پوشاند. به علاوه با این منطق اپورتونیستی، حزب توده و شعبه های آن مثل راه توده و پیک خاور، با عمده کردن تضاد جمهوری اسلامی با غرب و هم کاسه کردن آن با روسیه و چین ، در تئوری و عمل، از گذشته تا کنون، همسوی رژیم جمهوری اسلامی هستند.
***

۱۵ اسفند ۱۴۰۰- ۶ مارس ۲۰۲۲
www.aazarakhsh.org
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید