ایرج فرزاد: فرا تر از نوار مرزي حکومت "اقليم"

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

حملات نظامی به محل استقرار و مقرهای کومه له فعلی، سازمان زحمتکشانی ها و حزب دمکرات ها، حکایت از اجراء مراحلی از یک سناریو جدید در تجدید آرایش نیرو و موازنه قوا بین قدرتهای منطقه ای و در نقشه "خاورمیانه جدید" است. رهبری کومه له فعلی، اما، هنوز هم قصد دارد با خودفریبی توام با تملق به "حکومت اقلیم"، از چشم دوختن به واقعیت زمُخت، پرهیز کنند. گفته اند که هدف اصلی حملات اخیر به مقر احزاب کردستان ایران و مستقر در "اقلیم" کردستان، خود حکومت اقلیم است.

چه، میدانند اشاره به خطر جدی برای"اردوگاه نشینان" و اقرار به حقیقت، بطور قطع با ریزش برق آسا در همان تنها ابراز موجودیت سیاسی کومه له فعلی، یعنی اردوگاه تحت نظارت حکومت اقلیم، توام خواهد شد.
برخی از دیگر سازمانها گفته اند: هدف کوبیدن "پنجشیر کردستان"! است.
اما نسخه خود را به مردگی زدن برای منحرف ساختن درّنده ها، برای "کفتار"های جمهوری اسلامی کار ساز نیست. این بار، حملات صرفا توسط "قرارگاه حمزه" انجام نگرفته است. "وزیر اطلاعات" رژیم اسلامی اعلام کرده است که "برچیدن" محلهای استقرار آن جریانات به اطلاع حکومت عراق و "مقامات اقلیم" رسیده است؛ و باقری فرمانده ستاد نیروهای مسلح جمهوری اسلامی هشدار داده است که ادامه "شیطنت" آن نیروها را در منطقه "اقلیم" با "قاطعیت" غیر ممکن خواهند ساخت.
باید توجه کرد که زوایائی از یک نقشه بزرگتر، در دنیای پسا "۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱"، به قدرت رساندن "طالبان تغییر یافته" و وضعیت بحران لاعلاج حاکمیت اسلام سیاسی در ایران، شامل فروپاشی ساختار اقتصادی جامعه ایران، و تلاش ها برای از سرگیری "برجام" و تمایل جدی اروپا و آمریکا به منظور جلوگیری از سقوط به یکباره "بازار" ایران در یک برآمد و شورش و طغیان مردم علیه اسلام سیاسی، در جریان است. حکومت عراق با فرانسه و شرکت توتال یک قرارداد ۲۷ میلیارد دلاری امضاء کرده است که نه تنها عراق را از واردات گاز ایران بی نیاز میکند، بلکه دسترسی به امکانات ارزی ناشی از صادرات گاز به دیگر کشورها را نیز برای جمهوری اسلامی با دشواری روبرو میکند. رژیمی که بانک مرکزی اش در آستانه ورشکستگی است و "فرار سرمایه" از ایران داد و فغان سران را درآورده است. بازار سرمایه ایران نیازمند واردات تکنولوژی عظیم با چشم انداز سودآوری در دراز مدت است. و منابع تهیه ارز لازم برای خرید این تکنولوژی و سرمایه "ثابت"، روز بروز تحت حاکمیت اسلام سیاسی در ایران، خشک و خشک تر شده است. وضعیت "پسته صد ساله" ایران که به "طلای سبز" معروف شده است، بطور سمبُلیک این بن بست انباشت سرمایه در ایران را برجسته میکند: "پسته ترکیه و آمریکا" بازار "طلای سبز" را در خارج ایران از سکه انداخته است. خودشان چنین گفته اند:
"در حال حاضر کشاورزی به صورت مکانیزه و بر اساس تکنولوژی روز انجام میشود متاسفانه در حال حاضر پسته در شهر رفسنجان با استفاده از روشهای دستی و سنتی تولید و برداشت میشود."
اما ایران نه افغانستان طالبان است و نه پاکستان "اتمی" که آن سلاح را اساسا برای دفاع از "مسلمانان" در مقابل داعیه هند از جمله بر "کشمیر" چون تهدید ذخیره کرده است. از دیر باز "ایران" و "دولت ایران" به عنوان یک مسیر بازار کالا و حافظ امنیت آن، نقش مهمی در مراودات اقتصادی و بازرگانی داشته است.
اما با تحولاتی که در پی "انقلاب" سال ۵۷ در منطقه روی داد، "اسلام سیاسی" در ایران قدرت دولتی را تصرف کرد. تصور میکنم دلایل و علل اینکه غرب و آمریکا بر بستر دوران "جنگ سرد" ناچار شدند به حاکمیت اسلامی سیاسی در ایران تن بدهند و حتی آن قدرتگیری را سازمان بدهند، تا حد زیادی تحلیل شده است و من اینجا به این مساله نمی پردازم. اما با قدرتگیری اسلام سیاسی در ایران، از آن پس روند انباشت سرمایه در ایران متوقف شد. اسلام سیاسی در ایران پس از تحولات و تغییراتی که شاهد بوده ایم، از تحمیل خود به عنوان یک نیروی جدید سیاسی در معادلات منطقه ای و جهانی، به "بحران آخر" رسیده است. و فقط این نیست، "اقتصاد" در دوران چهل ساله سلطه اسلام سیاسی، نفس بقاء و حیات شهروندان را زیر سایه یک ابهام سنگین فروبرده است. نیازهای اولیه مردم یا موجود نیستند و یا تورم و گرانی چنان غیر قابل کنترل است، که حتی نان خالی ممکن است گیر مردم نیاید و "قحطی" ایجاد شود. من اینجا وارد این مساله نمیشوم که چرا کمونیسم انزوا و انواع سوسیالیسمهای ملی و خلقی و کارگر پناه، بر این باورند که رژیم اسلامی، علیرغم کارنامه اش با عدد و رقم، از ظرفیت متعارف شدن با سیر انباشت سرمایه در ایران، برخوردار است. موضعی که سخنگوهای اصلی در میان "سنیورهای سیاسی" در رسانه های غربی و دوایر "رژیم چینج" و "تغییر رفتار" نمایندگی میکنند.
این وضعیت "نامتعارف"، جامعه ایران را در آستانه یک طغیان، یک شورش عمومی غیر قابل کنترل و در نهایت یک انقلاب قرار داده است.
دقیقا همینجاست که جلوگیری از یک "آشفتگی" و "اغتشاش"در این بازار مهم خاورمیانه که همواره و بویژه پس از دوران حکومت پهلوی اول، به حوزه تقسیم بازار غرب تبدیل شد، در دستور قرار گرفته است. باید این فاکتور را هم در نظر گرفت، که غرب و بویژه آمریکا، از نظر وزن اقتصادی، دیگر جایگاه دوران پس از جنگ دوم جهانی را ندارند. کاپیتالیسم در آمریکا از توان تحمل "هزینه" ها، چه بصورت کمکهای بلاعوض و یا ایجاد پیمانهای نظامی مثل سنتو و سیتو، با "متحدان" و یا تحمل هزینه انسانی و مادی انجام کودتاها خارج شده است. کاپیتالیسم در آمریکا، برای رفع بحران ها و حذر از "شکاف بین فقیر و ثروتمند"، نه تنها پس از جنگها و دخالتگریها در عراق و سوریه و افغانستان، از "منابع مالی" برخوردارنیست، بلکه "تمّرد" در صفوف ارتش، و مطالبه " rally the valley "، شکاف را پر کنید، یک تهدید با فراخوان به سوسیالیسم در خود جامعه آمریکاست. دولتمداران آمریکا، در این دوره به جای جنون ها و جنایات کاپیتالیسم در ویتنام و راه اندازی کشتارها و قتل عامها و کودتاها، که طلوع خونین نظم نوین در سال ۱۹۹۱ در جنگ خلیج و سپس حمله نظامی ای که کل شیرازه مدنیت جامعه عراق را پس از سال ۲۰۰۳ ویران ساخت؛ توحش های لجام گسیخته به منظور جلوگیری از سقوط آن سرکردگی بر جهان بودند، اکنون دارند به آن خطر سوسیالیسم "تملق" میگویند. در نتیجه، "ایران"، و بازار ایران، برای یک "گشایش" برای سرمایه آمریکا و غرب، و دفع پرواز دوباره شبح سوسیالیسم کارگر صنعتی بر اروپا و "آنسوی اقیانوس" اهمیت حیاتی پیدا کرده است. اسلام سیاسی از این منظر باید از موضع "اقتدار"، حکومت را "تحویل" بدهد.
اما همانطور که اشاره کردم، چهل سال حاکمیت اسلام سیاسی در ایران، فقط به این معنی نیست که رژیم اسلامی از تحمیل خود به عنوان راس دولتی اسلام سیاسی شکست خورده است، معنی دیگر این سیر افول، از هم پاشیدن شیرازه اقتصادی جامعه و "مدنیت" در جامعه ایران است. این رژیم، در "پله آخر" بحران فروپاشی، زمینه ای را ایجاد کرده است که درست در لحظات سرازیری، مردم عاصی بر سر اسلام سیاسی بریزند، طوری که "جمع کردن" اوضاع دیگر از هیچ طریق و با توطئه های "کنفرانس گوادلوپ" و افتادن عکس یک شخصیت حاشیه ای دیگر در ماه، از کنترل خارج شود.
به باور من جامعه ایران در اوضاع کنونی، در شرایط مشابه با روسیه سالهای ۱۹۱۷- ۱۹۱۴ از منظر متحول و دگرگون کردن سیمای سیاسی جهان قرار گرفته است، با تفاوتهائی. پیروزی انقلاب کارگری در روسیه، در گرو حضور فعال یک حزب کمونیستی "طالب قدرت سیاسی"، در آن "حلقه ضعیف" بود. و این آن "تفاوت" است. جامعه ایران از حضور و وجود چنان حزب کارگری و کمونیست برخوردار نیست، اما، ادبیات موجود کمونیسم کارگری بسیار همه جانبه تر از لنینیسم، همراه با نقد و انتقاد کمونیسم اردوگاهی و متکی به زرادخانه اتمی که بر بستر شکست انقلاب اکتبر قد برافراشت، در دسترس فعالان انقلابی و مراکز "فکری" است. مطمئنم این ادعا با پوزخند ملیح انواع سوسیالیستهای ملی و کارگر پناه و تکفیر چند باره بحث "غیر طبقاتی"، "غیر مارکسیستی" و "نخبه گرایانه": «حزب و قدرت سیاسی» روبرو خواهد شد. اما برای این دوائر همین بس، که "موضوعیت نداشتن"، خود آنها و "بی تاثیری" مطلق آنها خود تازه نشان عروج مبانی کمونیسم کارگری و تشکیل حزب راستین کارگری در دوره تلاطم های سیاسی و بحران و سقوط و فروپاشی "اسلام سیاسی" در ایران است. "ممکن بودن پیروزی کمونیسم" در ایران، در سیر فروپاشی اسلام سیاسی و در متن تقابل وسیع مردم با آن، به نظر من آن خطر بالقوه:
" rally the valley " در غرب و خود آمریکا را بالفعل خواهد کرد.
این نقطه چرخش "احتمالی"، جوهر اساسی نگرانیهای مقامات غرب و جمهوری اسلامی و فاکتور جدی در همه معاملات، سازشهای علنی و تمامی سناریوهای پشت پرده است. تمام معادله بر سر این است که چگونه سعی کنند به کمک سلبریتی مآب ها، تلویزیونهای اجاره ای و دوایر "میهن پرست"، چه در "تبعید" و یا در درون نیروهای سیاسی – نظامی- سپاهی جمهوری اسلامی و تمامی محافل جونیورهای سیاسی و گروه فشاری ها، از تشکیل این اهرم واقعی تحول جامعه ایران در دوره سقط شدن اسلام سیاسی به یک جامعه آزاد و برابر و سوسیالیست، جلوگیری کنند.
و غرب و آمریکا مسلما چنین روندی را "خطرناک" به حال امنیت نه تنها در منطقه، که چه بسا برای جهان، و تشدید "خطر" بالفعل سوسیالیسم در غرب و خود آمریکا میدانند. سرمایه، این دوراندیشی را به نمایندگان شخصی سرمایه دار دیکته میکند.
اینجاست که من تهدیدات مقامات نظامی و امنیتی رژیم اسلامی علیه "اپوزیسیون کرد" مستقر در اقلیم کردستان عراق را، در این سیر عمومی تر میبینم. به باور من، این جزئی از یک نقشه پنهان و توافق شده، با دخالت مقامات کلیدی جمهوری اسلامی، به منظور تضمین و بیمه "عبور از اسلام سیاسی"، با کمترین "اغتشاش" و "نا آرامی" است. اگر برای اتصال دوباره بازار اروپای شرقی در پی سقوط شوروی سابق به بازار اروپای واحد، با خطر "انقلاب" مواجه نبودند، اما "ارتش های آزادیبخش کوسوو و مقدونی" را تا سقوط دولتهای "وابسته به شوروی" تحمل کردند و به عنوان یک عامل فشار، و سپس "خلع سلاح" کردند؛ اینجا و در مورد اسلام سیاسی، با توافق سران کلیدی رژیم اسلامی، "شیطنت نیروهای اپوزیسیون کرد"، قبل از هر "آشوب" محتمل، باید از قدرت تحرک و مانور و "خطر" به میدان آمدن تعصبات قومی و ملی و "تکه کردن" و "تجزیه" آن بازار سرنوشت ساز برای سرمایه، در دوره "تحویل دادن" قدرت، وبه میدان آمدن وسیع مردم علیه رژیم اسلامی تماما تهی شوند. جامعه پس از سقوط اسلام سیاسی، و در بستر "هرج و مرج" و یکه تازی قوم پرستان و خاک پرستان و ناسیونالیستهای متعصب و "جدا سر"ها، نباید "انقلاب" و یا تعیین تکلیف نهائی با رژیم اسلامی با نیروی مستقیم مردم، را تجربه کند. این تمام مساله است.
تصور من این است که روند تهدیدات را چنان ادامه میدهند که یا خود "سازمانهای کرد"، "راه حل" حکومت اقلیم را بپذیرند، و یا اینکه حکومت عراق مردم را وادارد که برای "اخراج" نیروهای "بیگانه" که امنیت "شهروندان" را به خطر انداخته اند، وارد عمل شوند. "مقر داری" در "کرکوک"، که از آن اسم برده شده است، و یا اسکان در پادگانها و ساختمانهای متروکه در "عمق" خاک عراق، به احتمال زیاد یک پیشنهاد "دلسوزانه" مقامات اقلیم خواهد بود. آنوقت، دیگر، چون قرارگاه "اشرف" و "لیبرتی" مجاهدین، اینها ناچار خواهند بود، از ترس تهدیدات و موشک پرانی های امثال حشدالشعبی، دنبال یک مرکز پناهندگی در "آلبانی" دیگری باشند. تصور من این است که "حزب دمکرات" ها، در زندگی تحت سایه حکومتهای مختلف عراق، حتی غیر مسلح، سنت دارند و به آپشن عقب نشینی به مناطق عمق تن میدهند. سرنوشت کومه له فعلی و زحمتکشانی ها، ابهام و بلاتکلیفی، و در نهایت برچیده شدن حضور در قالب "اردوگاه" است. اینها گرچه بعضا با "نفرت" از کمونیسم دست کشیدند، اما به سنتهای "سیاست ممکن" ناسیونالیسم کرد، نپیوستند. در جهالت و تعصب قومی و سکتاریسم سازمانی و خو گرفتن به سیاست در اردوگاه، هر جا و تحت هر حکومت باشد، غرق شدند.
۲۷ سپتامیر ۲۰۲۱