مصطفی اسدپور: بیا بگیر، او را هم کُشتیم ...

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

"او را در نیاز آشکار به استراحت، نیاز به کمی هوای تازه، قدری آرامش، تامین چند قلم دارو و در نیاز به شندرغاز مخارج قرنطینه کشتیم؛ ارزش زنده ماندن را نداشت..." روزانه حداقل 700 تا 800 نفر جان خود را در پی ابتلا به کرونا از دست میدهند. این آمار رسمی است و تا واقعیت هنوز بسیار فاصله دارد. این فقط تعداد کشته ها است. "کشتار" و "قتل عام" رایج ترین عبارت‌ها در توصیف نقش جمهوری اسلامی در رابطه با اپیدمی و فاجعه جاری است. وضعیت اسفبار کنونی، در هیچ وجه آن ربطی به خود ویروس و بیماری ندارد.

این اقدامات، انجام داده‌ها و انجام نداده های حکومت از امورات پیشگیری، واکسن تا درمان و نگهداری است که هر روز میکشد و بیشتر میکشد. دولت با تمام دوایر قانونی و اجرایی آن از خود سلب مسئولیت کرده است، خود راسا تسمه نقاله هدایت مردم به کانالهای شیوع و ابتلا به بیماری تبدیل شده است؛ در دسته های هزار نفره، هر روز مردم، و هر روز از سنین جوانتر جامعه کشته میشوند، بدون اینکه از هیچ امکانی برای مقاومت و هیچ شانسی برای زنده ماندن برخوردار گردند.
یک جنازه، پیچیده در پوششی سرسری سفید رنگ بر روی یک میله آهنی باندازه کافی قراضه، به نشانه از گردن باز کردن آخرین بقایای زندگی یک انسان، توصیف گویای جهنم ناشی از حکومت در ایران است. "بخریم، نخریم"- های حاشیه تامین واکسن اوج مالیخولیا نزد دستگاه حکومتی است که این مردم را ارزش زنده ماندن قایل نیست. این مالیخولیا، هر روز و هر ساعت، بلاانقطاع، در حسرت نان و مسکن و تندرستی و آسایش در حال باز تولید فرسودگی و تباهی و مرگ است. همزمان، هیچ وقت فضای "افشا و افشاگری" به این اندازه در آن جامعه باز نبوده است،. مگر چند صد نفر را میتوان هر روز در خفا کشت؟ و باید بلافاصله اضافه کرد، اینقدر آزادانه و بی در و پیکر به ریش مردم نخندیده اند، هیچ وقت و هیچ کجای دنیا به این اندازه درد و مشقت مردم بازیچه فرصت طلبی و معامله میان دستجات حکومتی قرار نگرفته است.
این سرنوشت را چه کسی مقدر کرده است؟ این جانوران کیستند که هوا و دارو و سلامتی و نان و مسکن را در انحصار سود و قدرت خود گرفته اند؟ این کدام مالیخولیا است که اسارت دهها میلیون از شریف ترین اعضای جامعه فقط و فقط به جرم تبار کارگری آنها به توحش موجود را مجاز میدارد؟
ایران نیاز و مجالی برای سوگواری ندارد، پیکره آن جامعه مملواز زخم و تلنبار عقده های کهنه هنوز ناگشوده است. آن جامعه را باید بیش از همیشه، انباشته از کینه ساخت. ایران جایی برای تنهایی و استیصال "کرونا" ندارد.
قربانیان خود را در شکوه اتحاد خویش بر دوش بگیریم. توام با جلوه های پر جلال عزم و اراده برای مبارزه بی امان، زندگی را از نو با کینه و نفرت چراغان ببندیم. با قد افراشته کیفر خواست قربانیان سال 1400، صف کینه جویان سازش ناپذیر علیه دزدان نان و سلامتی و آسایش، علیه شارلاتانهای مافیای اسلامی را میدان دهیم.
ایران، ایران کارگران و زحمتکشان سرکش و آزاده، نمیتواند با سوگواری آرام بگیرد. تسلی را، اگر چنین چیزی اساسا مقدور باشد، در گامهای عملی و متحدانه در راه یک انقلاب کارگری میتوان سراغ گرفت که در هر گام خود بر خاکستر ویرانه ارکان حکومت اوباشان اسلامی سرمایه استوار است.

خداحافظی یک وزیر کار
"رابین هود" در کابینه اسلامی سرمایه در ایران
بلاخره یک روز میبایست سر و کله "رابین هود" در دنیای سیاسی و طبقاتی ایران پیدا شود. "رابین هود"، آن دلاور پاکدل به قدمت خود قصه، در دنیای واقعی ذهن مردمان تحت ستم را بخود معطوف کرده است. "رابین هود" سرشار از معجون سحرآمیزی از شجاعت و عدالت خواهی از سلطان و خزانه مرکزی میدزدد و در اختیار مستمندان قرار میدهد. کسی از پیشینه "رابین هود" خبر ندارد. اما هیچ چیز مانع نیست که ورژن ایرانی آن وزیر کار باشد. آن ناقلای ماجراجوی پر سودای خوش طینت، نوبت به کارگر ایرانی که رسید سترون و آب زیر کاه و رند از کار درآمد.
با تغییر کابینه، محمد شریعتمداری از پست وزارت کار کنار رفت. او از چهره های معتبر کریدورهای سیاستگذاری صنایع در جمهوری اسلامی بحساب میاید. با دو دوره سمت وزارت کار جای پای او در "دنیای کارگری " یک دهه اخیر بوضوح پیداست. شریعتمداری با ریشه در الیت بورژوازی ایران نه به یقه چرکین نمایشی محجوب و گرو کشی خانه کارگر نیاز داشت، و نه مانند وزیر کار ماقبل خویش، علی ربیعی، به سابقه دستهای پینه بسته در شجره پدری پناه برد. شریعتمداری روی پای خود ایستاد. سیاست او دست راستی و در جهت منافع سرمایه بود. امر او و هدفش دفاع از خزانه بود. او با پرچم بورژوایی خود را به دنیای کارگری زد. سیاست های ضد کارگری را پیش راند. اما این هنوز تناقضی با خوشنامی مرد یارانه ها ندارد.
اگر تناقضی هستباید آنرا در جای دیگر جست.
داستان "رابین هود" بر خلاف ظاهر و شهره نامربوط خود فاقد عنصر تلاش و فداکاری و نجات محرومین است. در متن داستان محرومین توده بی شکل و رنجدیده با پشت خمیده، پراکنده و نیمه پنهان در دخمه ها، گرسنه و منفعل در مقابل شلنگ تخته ماموران در چلاندن آخرین قرص نانشان، چشم بدر دوخته اند تا "رابین هود" بیاید؛ و "رابین هود" همیشه، دیر یا زود میاید. "رابین هود" بیشتر از آنکه شجاع و قهرمان باشد، زیرک است، رمز و راز، راه و بیراه قصر و خزانه را میداند و چه بسا از خودی های حکومت است..... و در ورژن ایرانی آن، چه کسی خودی تر از شخص وزیر کار!
دوره وزارت شریعتمداری مسابقه میان از یک طرف، کشف و آمار گروه های محرومین و نیازمندان و از طرف دیگر، اختصاص انواع یارانه ها و سبدهای معیشتی پایانی نداشت. او با آن اصالت و اتیکت بورژوایی شخصی وی، به وعده های خود در تامین یارانه ها وفادار ماند. اما در عین حال باید اضافه کرد "رابین هود" سالهای 1400 در ایران به یک موجود پرمدعا، طلبکار و سفته باز پوست انداخته است. کافی است بخاطر آورد بخش عظیمی از کمک به سیل زدگان و قربانیان کرونا از بودجه بیمه بیکاری و از جیب خود کارگران تامین گردید. کافی است بخاطر بیاوریم بخش مهمی از کمک هزینه به نیازمندان از کانال وام های چهاردرصد - بهره انجام شد و باید بخاطر آورد که باز پرداخت این وامها از طریق کسر اقساط از یارانه معیشتی بطور اجباری برنامه ریزی شده بود. "رابین هود" سیاه ترین سالهای فقر و فساد سیری ناپذیر حاکمان مستبد در ایران یک جیب بر، یک مامور مالیه وفادار و سنگدل، یک معرکه گیر هفت خط بازی با مفاهیم اقتصادی از آب درآمد.
شریعتمداری بدون تردید انتخاب طبقه کارگر نبود، اما وی را سوار بر بیزاری از سیاست های مستضعف پناهی خانه کارگر و شوراهای اسلامی جلو راندند. شریعتمداری با "شعار دولت باید حق کارگران را بدهد" بر دوش فرودستی نفرت انگیز نوع خانه کارگری دال بر "دولت باید صدای کارگران را بشنود" جای خود را باز کرد. شریعتمداری نه کارگری بود و نه میخواست کارگری باشد. او سکاندار وزارت کار در طول شش سال در تعرض به حقوق کارگر، دستگاه راندن یک طبقه به زیر خط فقر و غرق در ناامنی و همچنین رئیس دستگاه مافیایی ارتشاء و بریز و بپاش در صندوقهای اعتباری کارگران بود.
مشکل اصلی داستان "رابین هود" در کشمکش طبقاتی در ایران آنجاست که نمیتوان "محرومین" را در کلبه های فقر و بی حقوقی با انتظارات کم چشم براه و منفعل نگه داشت. "رابین هود" فرضی هر کس و با هر تصوری که باشد، اما قطعا این جمعیت، ده ها میلیون "دهک" بی شکل، قضا قدری و لعنت خورده، سرگردان در کوه پایه های یک قصر دست نیافتنی نیستند. این جمعیت بر فراز دیوار من درآوردی و مسخره دهک ها، هر روز و هر ساعت از هزار مجرا هویت کارگری خود را لمس میکنند؛ آنها با هر نفس، بیش از فقر خود استثمار را به اعماق وجود خویش میبلعند؛ مخرج مشترک این جمعیت سطح درآمد نازل در جدول وزارت کار نیست، بلکه در کار آنها است، در قدرت سازندگی آنها است، در هم سرنوشتی عمیق آنها است.
مشکل اصلی که تنگ غروب هر روز هر روز مشکل اصلی داستان "رابین هود" در دنیای سیاسیاراجیف و خزعبلات وزارت کار بک"محرومان" در حال انتظار و چشم براه در کلبه های محقر و با انتظارات کم ساکن و منفعل نگه داشت. تجربه محمد شریعتمداری گویاست. ایشان مدافع سرسخت "آزادی اعتراضات کارگری" و مشخصا در مورد کارگران نیشکر هفت تپه است.
اسمحرومان سال 1400 ستمگران حکومت سرمایه در ایران شگفتی آنجاست که محبوبیت او در میان صفوف حکومت و الیت سرمایه بیشتر است و با همه وعده ها هنوز اوست که دردانه حفظ بددجا بحساب میاید.
و برای منافع کارگران در جنگل های مصوبات دولتی دلاوری بخرج داد. اگر در بحبوحه فجایع متعدد سیل خوزستان، تشدید تحریم ها، سیل سیستان و بلوچستان و بعد هم ضربات ناشی از اپیدمی کرونا؛ اگر کسی در یادآوری
اگر ذکر مصائب کارگری و اگر یک تکه نان وصله شکم گرسنه مبنا باشد، وزارتخانه شریعتمداری با آن اصالت و اتیکت بورژوایی شخصی وی، از لشکر بی انتهای مستضعف پناهی، "کارگری" تر بود.