از سرودە های شاعر انقلابی سلیمان قاسمیانی

شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

من از فوتبال خوشم می آید
بخاطر نشاطی کە در تنم می دواند
و موجهای اندورفین

کە درد کار را
در مهربانیهای تفریح می شوید
وقتی کە بازی، کمر خمیدە روز را نیمە راست می کند
و سوراخهای التیام ناپذیر بیعدالتی را باز!


من از فوتبال بدم می آید
وقتی که فوتبال دیگر بازی نیست
کار است و سرمایە
وقتی کە بازیگران گلادیاتورهای میدان اند
خرجش را تماشاچیان می کشند
و بهره اش را
بازار و صاحبان میلیاردر حریص به جیب می زنند

من از فوتبال خوشم می آید
وقتی که توپ، پای جادوگر شماره هفت را می بوسد
بال میگیرد، دود می شود
از وسط پاهای حریف رد می شود
پشتک می زند
قوس می گیرد
و مثل شعله همیشه فروزان امید
دروازه را در آغوش می گیرد

من از فوتبال بدم می آید
وقتی که استادیوم جایی برای زنان نیست
و حوا که عاشق فوتبال است
مجبور است سینه هایش را سرکوب کند
موهایش را صفر بزند
و مردانه بلیط بخرد
من از فوتبال بدم می آید
وقتی که تماشاچیان مرد
فراموش می کنند شادی را سهم زنان هم بدانند
وقتی که مثل گاو نعره می کشند برای خطای محتمل داور
اما جیکشان برای حواها در نمی آید
وقتی کە خجالت نمی کشند بدون زنان وارد استادیوم شوند

من از فوتبال خوشم می آید
وقتی کە به رنگ آرزوهایم در می آید
میدان را قرق میکند
با یارانش تا آخرین نفس هدف را نشانه می رود
ودر قلب رقیب گل می کارد !

من از فوتبال بدم می آید
وقتی که فوتبال دیگر همه چیز است غیر از فوتبال
وقتی توپ گرد ، چهارگوشه می شود
رنگ حماقت ملی می گیرد
همسایه خدایان می شود
و نفرت می پراکند
وقتی کە جادوگران شمارە هفت و دە، میلیاردر می شوند
سر ادارە مالیات کلاه های صدمیلیونی می گذارند
و بە ریش هواداران بی درآمدشان می خندند!

سلیمان قاسمیانی